شهید محمدعلی شاهچراغی در ۲۳مرداد۱۳۶۶ مقارن با روز عید غدیر در شیراز متولد شد. به مناسبت تولدش در این عید بزرگ نامش را «محمدعلی» گذاشتند. محمدعلی سومین فرزند خانواده بود. پدرش مغازه دار بود. دو ساله بود که پدرش را از دست داد.
محمدعلی از همان اوان کودکی عاشق تحصیل بود و هدفش را خدمت به انقلاباسلامی تعیین کرده بود. او پس از قبولی در کنکور در رشته فیزیک هستهای دانشگاه پیامنور شیراز مشغول به تحصیل شد و در کنار درس درکارهای فرهنگی و بسیج دانشجویی فعالیت گستردهای داشت. همچنین در مجتمع علوم قرآنی غدیر در رشته تفسیر قرآن جهت کسب معارف دین مشغول به تحصیل شد.
او از اعضای ثابت جلسات کانون فرهنگی رهپویان وصال بود که سرانجام در انفجار تروریستی حسینیه سیدالشهداء شیراز در ۲۴فروردین۱۳۸۷ به دست گروه تروریستی «تندر» به آرزویش که همان شهادت بود، نائل گردید.
گزارش دیدار این هفته تیم سرگذشتپژوهی بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور) با خانواده این شهید بزرگوار در ادامه آمده است:
بعد از هماهنگ شدن زمان دیدار، برای انجام مصاحبه به منزل مادر شهید رفتیم. مادر شهید با مهربانی به استقبالمان آمد. از برخوردش مشخص بود که بسیار صبور است. ایشان بعد از احوالپرسی و مختصری صحبت، نقل خاطرات فرزندش را اینگونه آغاز کرد:
محمدعلی روز عید غدیر به دنیا آمد. نامش را از نام پر افتخار حضرت محمد (ص) و حضرت علی (ع) الهام گرفتیم. همیشه به او متذکر میشدم که باید آن بزرگواران را سرلوحه زندگی خویش قرار دهد.
ازکودکی با استعداد بود. در درسها و مسابقات شاگرد ممتاز و نفر اول بود. نسبت به درسهایش بسیار حساس بود و میگفت: «انقلاب و امام زمان(عج) سرباز زرنگ میخواهد.»
انس خاصی با قرآن و نهج البلاغه داشت و تمام سعیش را برای حفظ و تفسیر آنها به کار میبرد.
از دنیا و تجملات گریزان بود و میگفت: «تجملات انسان را از خدا دور میکند.»
تمام کارهایش را خالصانه و فقط برای قرب به خدا انجام میداد. جمله «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منهم» سرلوحه همیشگی زندگیاش بود. با نفس امارهاش میجنگید، این مبارزه حتی برای اطرافیانش نیز واضح بود.
روزی چند بار دست مرا میبوسید و حلالیت میطلبید. اگراجازه نمیدادم، میگفت: «پشت پایت را میبوسم.»
از آدمهای دروغگو و منافق به شدت بدش میآمد. همیشه ازآنان دوری میکرد.
گاهی میگفت: «چرا بعضی از مردم نسبت به این همه شهید و مفقودالاثر و جانباز بیتوجه شدهاند؟!»
تلاش داشت شهدای زن را به همه معرفی کند. میگفت: «شهدای زن خیلی غریب و مظلوم هستند.» اما عمرش مجال این کار را نداد.
از معنویاتش همین بس که از طفولیت علاقمند به مسجد و ائمهاطهار، خصوصا سرور شهیدان امام حسین(ع) بود. به نماز و روزه پایبند بود حتی قبل از مکلف شدن نیز این اعمال را به جا میآورد. عشقش به ولایتفقیه و شهدا علیالخصوص شهید مطهری و شهیدآوینی زبانزد عام و خاص بود. همراه واقعی انقلاب و بسیج بود. پایبندی به نماز جمعه و نماز شب، شرکت در مراسم اعتکاف و سایر عبادات از جمله ویژگیهای دیگر او بود.
به قول یکی از دوستانش: «محمد خیلی معمولی بود، خیلی معمولی. نه همیشه سر به زیر بود و نورانی، نه همیشه خوش اخلاق و آرام و نه بیاشتباه. مثل تمام انسانهای دیگر بود. به نظرم یک سری خصوصیات برجسته داشت که دردانه خدا شد و شهادت را درآغوش کشید. همین!»
سه روز قبل از شهادتش آرامش عجیبی وجودم را فرا گرفته بود. فراقش برایم خیلی سخت بود؛ اما بعد از اینکه خبر شهادتش را شنیدم آرامش داشتم چون معتقدم جانش را در راه امام زمان(عج) فدا کرده است.
فرزند خوب باعث افتخار انسان است. خوشحالم از اینکه هر زحمتی که برایش متحمل شدم و هر رنج و سختیای که دیدم بیثمر نبود. البته دلم میخواست باشد و به اسلام و انقلاب خدمت کند، اما امانت خدا بود.
من هرچه گریه کنم فقط به خاطر درد فراقش است وگرنه واقعا خوشبخت شد. شهادت را به بهاء میدهند نه به بهانه. برگ سبزی بود، تحفه درویش که خیلی هم دوستش داشتم، تقدیم کردم به آقا امام زمان(عج).
امیدوارم خداوند این گروههای تروریستی را که توان دیدن نور الهی در زمین ندارند، از بین ببرد.