پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام خمینی در بهمن ماه ۱۳۵۷ کادر کم تعداد مجاهدین را با واقعیت غیر قابل انکاری روبرو کرد: این که رهبر واقعی میدان مبارزه با رژیم سلطنتی، امام خمینی بود که با روشنگری اسلامی و بیدار کردن دلهای مردم، باعث شکست رژیم طاغوت شد. هستۀ باقیمانده از مجاهدینخلق که نفراتشان شاید به ۲۰۰ نفر هم نمیرسید، متوجه بودند که پیروزی انقلاب از مشی مسلحانه و چریکی آنها به نتیجه نرسید، چرا که آنها همگی در زندان بودند و این روش مبارزاتی امام خمینی بود که روحیۀ انقلابیگری را در عموم مردم برانگیخت و رژیم شاه را برچید.
جمعبندی مجاهدین از شرایط جدید، نسبت آنها را با نظام اسلامی مشخص کرد و منجر به آن شد تا آن پروژۀ «مشروعیت قهقهرایی» را در دستور کار خود قرار دهند. پروژۀ مشروعیت قهقرایی به دنبال آن بود که با استفاده از ارزشهای انقلاب اسلامی و اعتماد عمومی نسبت به نظام جمهوری اسلامی و اعتماد عمومی نسبت به نظام جمهوری اسلامی را به صفر نزدیک کند. در واقع مجاهدین تصمیم گرفتند با پیشروی خزندهای، مشروعیت نظام جمهوری اسلامی که در ابتدای سال ۱۳۵۸ تقریباً صد در صد بود را به قهقهرا ببرند.
نتیجه طبیعی این پروژه آن بود که از نگاه افکار عمومی، نظام جمهوری اسلایم و رژیم پهلوی هر دو فاقد مشروعیت و اعتبار هستند و اگر رژیم پهلوی مستحق براندازی بود، جمهوری اسلامی نیز سزاوار چنین سرنوشتی است. بر همین اساس نحوۀ برخورد گام به گام مجاهدین با جمهوری اسلامی در «فاز سیاسی» برنامهریزی شد و در «فاز نظامی» به اجرا درآمد؛ در عمل فاز سیاسی و فاز نظامی دو روی یک سکه بودند.
- حزب سیاسی یا سازمان نظامی
از جمله مهمترین اقدامات سازمان مجاهدینخلق در بدو پیروزی انقلاب اسلامی، اقدامات نظامی وسیع و همه جانبه بود. تشکیلات مجاهدین بیش از آن که به عنوان یک حزب سیاسی مطرح باشد، به یک دستگاه نظامی تبدیل شده بود و همافزایی این مشی با خوی خشن و چریکی اعضاء باعث شد تا پیشبینیهای همبندیهای مجاهدین مبنی بر احتمال درگیری فیزیکی آنها با نظام، یک قدم به واقعیت نزدیکتر شود. خط جمعآوری سلاح و غارت پادگانها در نخستین روزهای انقلاب اسلامی، تشکیل یگانهای نظامی موسوم به میلیشیا، جذب نیروهای تشکیلاتی پرتحرک و تربیت مبارز حرفهای، همگی مهر تأییدی بر پروژۀ مشروعیت قهقرایی بود.
به عنوان اولین اقدام، سازمان خط جمعآوری حداکثری سلاح را از همان لحظۀ اول در دستور کار قرار داد. تسخیر پادگانهای ارتش و کلانتریها سبب میشد تا مقادیر معتنابهی اسلحه و مهمات در اختیار تصرف کنندگان قرار گیرد. گستردگی جغرافیایی اماکن تسخیر شده و وجود نداشتن سازماندهی واحد برای تسخیر سبب میشد تا فرصتهای زیادی برای اعضای سازمان مجاهدینخلق و گروههای چپ مانند چریکهای فدایی خلق و پیکار که بعضاً آموزشهای چریکی را در لبنان و سوریه دیده بودند، فراهم آید.
البته مسعود رجوی مدعی است که تشکیلات سازمان در تسخیر پادگانها و ساختمانهای دولتی نقش عمدهای داشته که این مسئله با توجه به محدودیت تشکیلات مسعود رجوی و یارانش که به تازگی از زندان آزاد شده بودند و نحوۀ تسخیر این مراکز، دور از ذهن است. گرچه نمیتوان انکار کرد تمرکز کادرهای سازمان که بعد از ۲۰ بهمن ۱۳۵۷ مسلح شده بودند بر پادگانهای خاص نظامی و دفاتر امنیتی رژیم پهلوی بوده است. رضا کیواننژاد که پیش از ورود سازمان به فاز نظامی، در نهاد تدارکات نظامی بخش اجتماعی مشغول بوده، دربارۀ تاریخچه و اهداف اختفای سلاح و مهمات تسلط سازمان مجاهدینخلق میگوید:
« با اوجگیری و حاد شدن کامل جریانات در روزهای پیروزی انقلاب، خط سرقت سلاح و مهمات به وسیلۀ افراد سازمان پیاده گردید. این خط عمدتاً به وسیلۀ مرکزیت که آن موقع تشکیل شده بود از مسعود رجوی، موسی خیابانی، علی زرکش یزدی، مهدی ابریشمچی و عباس داوری و مشخصاً به وسیلۀ خود رجوی تدوین شد. افرادی هم که در این کار شرکت داشتند، همگی از افراد شناخته شده منافقین در زندان بودند. تحلیل این مسئله به وسیلۀ مرکزیت این بود که از آنجا که رشد تضادهای دو جریان در نهایت به خشونت گراییده و با سلاح حل میشود، لذا باید برای این برخورد آماده شد.
سرقت سلاح و مهمات عمدتاً در روزهای پیروزی انقلاب و از پادگانها و سایر ارگانهای رژیم طاغوت بود. در این روزها که پادگانها به وسیلۀ مردم تسخیر میشد، افراد گروهک منافقین هم از فرصت استفاده کرده و در میان مردم به این امکان حمله برده و سلاح و مهمات مورد نظر خود را سرقت میکردند. ستاد سازمان در چند روز اول انقلاب در دانشکدۀ علوم دانشگاه تهران بود که بعداً به ساختمان بازرسی (محل کار ارتشبد حسین فردوست در دوران پهلوی) در خیابان اسکندری منتقل شد.
کار سرقت سلاحها و مهمات به وسیلۀ گروهی به نام گروه عملیات و تحت مسئولیت دو نفر از اعضای ارشد به نامهای فاضل مصلحتی و حمید جلالزاده صورت میگرفت. سلاحها و مهمات به یغما رفته به این مراکز آورده میشد. البته کار گروه عملیات همان چند روز انجام گردید. بعد از انتقال ستاد سازمان به ساختمان بنیاد پهلوی (وزارت بازرگانی فعلی) واقع در خیابان ولیعصر، نرسیده به میدان ولیعصر، این سلحها و مهمات نیز به آنجا منتقل شد.
در اینجا کار روغنکاری و بستهبندی سلاح و مهمات صورت میگرفت. مسئول این قسمت محمد عطایی کاریزی و سعید غیور نجفآبادی بودند. از افرادی که در این قسمت فعال بودند، سعید محمدی فاتح و سعید متحدین را به خاطر دارم. بعد از این کار نوبت به اختفا میرسید. برای این کار دو جا در نظر گرفته شد: یکی خانۀ افراد سمپات و کاملاً مطمئن و دیگری اطراف شهر. در جای اول که معمولاً آبانبارهای قدیمی یا زیرزمین داشتند، سلاحها و مهمات که بستهبندی شده بودند و در این گونه جاها قرار داده میشد. حجم اینگونه انبارها طبیعتاً بستگی به حجم آبانبارها و زیرزمینها داشت. در قسمت دوم مقداری از این سلاحها و مهمات در یک یا دو تا از بشکهها گذشته شده و به وسیلۀ تیمهای ۴ – ۳ نفره از افراد مطمئن و شناخته شدۀ منافقین به اطراف شهر برده شده و در جاهای دور از دید و دسترس در زیرزمین و به شکل انبارک مخفی میگردید. کار اختفاء زیر نظر همین دو نفر، عطایی و غیور نجفآبادی و با نظارت اجرایی غیور نجفآبادی صورت میپذیرفت.»
سازمان به اندازهای سلاح، مهمات و دیگر ادوات نظامی مانند وسایل مخابراتی اندوخته بود که به راحتی میتوانست یک گروه شبه نظامی را تا سالها تغذیه کند. سران سازمان در اکثر شهرهای ایران به خصوص در شهرهای بزرگ مانند مشهد، شیراز، اصفهان و تبریز و در شمال کشور سلاح جمعآوری کرده بودند. آیتالله یزدی دربارۀ جمعآوری سلاح از سوی سازمان مجاهدینخلق به شهر قم میگوید:
« در بحبوحۀ پیروزی انقلاب در شهر قم، تنها مرکزی که سلاحهای به یغما رفته از پادگانها و کلانتریها را تحویل میگرفت، منزل ما بود. چندین بار به خاطر دارم که زیرزمین و یکی از اتاقهای منزل از این اسلحهها پر شد. در همان زمان که هنوز حضرت امام به قم تشریف نیاورده بودند، به بنده اطلاع دادند که مجاهدین مقدار زیادی سلاح جمعآوری کرده و در جایی مخفی کردهاند.
من یکی از افراد این گروهک را فرا خواندم و در راهروی منزلمان با او به طور خصوصی ملاقات کردم و هدف سازمان مجاهدین را از جمعآوری و اختفای سلاح جویا شدم. در خلال جوابهایی که آن شخص به من داد، پی بردم که آنها قصد دارند راه خودشان را از راه امام و روحانیت جدا کنند. صحبت ما با آن عضو سازمان نیمه کاره ماند و قرار شد بقیۀ صحبتها را به جلسهای دیگر و این بار در محل انبار مهمات آقایان موکول کنیم.»
مسئلۀ جمعآوری سلاح از سوی سازمان مجاهدین مورد توجه نهادهای انقلابی و امنیتی قرار داشت و در سالهای ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ اخبار متعددی مبنی بر کشف انبارهای سلاح سازمان توسط دادستانی انقلاب و سپاه پاسداران منتشر میشد که در سال ۱۳۵۸ همواره پس از انتشار این اخبار، سازمان رسماً اعتراض میکرد و این سلاحها را متعلق به خلق قهرمان میخواند؛ اما بعد از عمیقتر شدن شکافهای نظام و سازمان مجاهدینخلق، سازمان اختفای سلاحهایش را شدیدتر کرد و به اخبار کشف انبارهای سلاحش در علن بیتوجهی میکرد.
همچنین سازمان مجاهدینخلق طی اطلاعیهای، نظر رسمی خود دربارۀ جمعآوری سلاح را ابلاغ کرد و توضیح داد خط جمعآوری سلاح تنها به منظور حفاظت از خود است و اعلام کرد ما از این سلاح و مهمات علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی استفاده نخواهیم کرد. نکتۀ جالب توجه آن است که با وجود این ظاهرسازی، سازمان مجاهدینخلق در ادامۀ اطلاعیه تلویحاً نظام را تهدید میکند:
« چنان که مکرراً اعلام کردهایم، از آنجا که ما بر خلاف دولتهای گذشته با دولت حاضر سر جنگ نداریم، نگهداری سلاح در این مرحله جز به منظور حفاظت خود در برابر توطئههای امپریالیسم و ایادی ریشهکن ناشده ساواک که سالها در گیر یک نبرد مرگ و زندگی با آنها بودهایم، نیست که نمونههای متعدد شناسایی و تهاجم آنها به مراکز استقرار ما طی مدت اخیر نیز مؤید آن است. بنابراین چنان که به دولت نیز اطلاع دادهایم، مسئلۀ سلاح که البته یک مسئلۀ سراسری و مربوط به تمامی گروههاست، تا آنجا که به ما مربوط میشود، به سهولت از طریق مذاکره قابل توافق و حل است. مگر این که برای ایجاد درگیری و تشنج به سود ضد انقلاب و دشمن استعمارگر، عدهای بخواهند قبل از همه نظام تازۀ تأسیس را به قربانگاه ببرند.»
قابل توجه آن که با وجود این که کمیتههای انقلاب اسلامی وظیفه داشتند تمامی گروهها را خلع سلاح کنند، سازمان مجاهدینخلق برای اعضای مسلح خود « آیین نامه حمل و نگهداری سلاح » صادر کرد و به مسلح بودن اعضای خود رسمیت داد. خط جمعآوری سلاح توسط سازمان مجاهدینخلق موجب افزایش شکافها شد و نشاندهندۀ قطعی سازمان مجاهدینخلق برای درگیری قریبالوقوع با نظام تازه تأسیس بود.
خط جذب نیرو برای سازمان مجاهدینخلق اقدام دیگری بود که همچون خط جمعآوری سلاح از روزهای اول در برنامه قرار گرفتته بود. در ظاهر امر، حرکت تشکیلاتی جدید مجاهدینخلق یک حرکت سیاسی تبلیغاتی برآورد میشد و گسترش بیوقفه پیکرۀ سازمانی به مثابۀ وظیفهای مبرم در دستور قرار گرفت. کار تبلیغی توسط عناصر سیاسی سازمان و خط عضوگیری گسترده و بیشتر از میان طیف دانشجو و دانشآموز در برنامه بود.
در این میان سازمان با الگوبرداری از آموزههای مارکسیستی و با طرح مقولۀ «قشرهای پیشتاز اجتماعی» به دنبال نیروهایی بود که از تحرک سیاسی بیشتری برخوردار باشند. سازمان مجاهدینخلق به تأسی از مارکسیستها قائل به علم مبارزه و مبارزان حرفهای بود. در جزوۀ ۱۵ خرداد، نقطۀ عطف مبارزات قهرمانانۀ خلق ایران، که در خرداد ماه ۱۳۵۸ منتشر شد؛ در بیان دلایل شکست قیام ۱۵۶ خرداد ۱۳۴۲ آمده است:
« [سعید محسن و محمد حنیفنژاد] به این نتیجه رسیدند تا آنجا که به رهبران و اقشار آگاه مربوط میشود، تضاد اصلی مبارزات گذشته که همواره آنها را با شکست مواجه ساخته در این خلاصه میشود: « پیچیدگی امر مبارزه و سادهاندیشی رهبران » که این نقص خواه یا ناخواه نقایص دیگری را نیز به همراه داشته است:
۱) مکتبی نبودن مبارزات که لاجرم سرنوشت آنها را با بنبست مواجه میساخت، زیرا امکان پاسخگویی به مسائل اجتماعی دوران ما را نداشتند و گو این که غالباً اسم و رسم مذهبی و اسلامی با خود داشتند، اما تازه به فرض که پیروز هم میشدند، عملکردشان حداکثر استقرار یک استقلال و دموکراسی سیاسی یا تغییراتی از این قبیل بود و در هر حال از حل تضادهای عمیق اجتماعی و حرکت به سمت نابودی امپریالیسم یا بالاتر از آن محو استثمار عاجز میماندند.
۲) انقلابی نبودن شکل مبارزات که عمدتاً جنبشها را در اشکال رفورمیستی خلاصه میکرد که این خود ناشی از عدم درک ماهیت دشمن توسط مبارزین بوده است.
۳) علمی نبودن مبارزه و عدم شناخت مسائل اجتماعی و انقلابی توسط رهبران گذشته و خلاصه نداشتن تئوری انقلابی که این نقیصه نیز همواره مبارزات را به بیراهه، هرز روی و انحراف و شکست میکشانده است.
۴) متکی بودن مبارزات به فرد یا افراد بخصوص و نبودن یک جریان یا قشر رهبری و در واقع نبودن یک سازمان و تشکیلات انقلابی با صلاحیت که در عین حال یکی از عوامل فرار روشنفکران از ایدئولوژی اسلام بوده است.
۵) حرفهای نبودن مبارزین و فقدان قشری که تمام موجودیت و هستی و وقت و انرژی خود را به امر خطیر مبارزه اختصاص دهد.»
اقدام جالب توجه دیگر سازمان در فروردین سال ۱۳۵۸ طرحی بود که برای نیروهای مسلح ارائه دادند. این طرح به نحوی برنامهریزی شده بود که سازمان میتوانست نیروهای مسلح را یکجا به چنگ آورد و برای مقاصد آنی خود استفاده کند. در این طرح آیتالله طالقانی به عنوان فرماندۀ کل نیروهای مسلح به انتخاب سازمان رسیده بود و برای جا انداختن طرح، تمامی اعضا موظف بودند از دستورات نظامی آیتالله طالقانی پیروی کنند. این طرح در ۲۶ فروردین سال ۱۳۵۸ طی اطلاعیۀ سیاسی – نظامی شمارۀ ۲۲ با ادبیاتی تهدیدآمیز ابلاغ شد:
« سقوط دیکتاتوری ننگین شاه همراه با گسترش امواج انقلابی در سراسر ایران طبیعتاً انبوهی از مسائل و وظایف انقلابی و ضرورت اقدام به حل آنها در زمینههای مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، نظامی، فرهنگی و غیره را پیش روی ما قرار میدهد. وظایف و راهحلهایی که مهمترین آنها را در برنامۀ حداقل و انتظارات مرحلهای ما از جمهوری اسلامی مشخص کردهایم.
یکی از حساسترین مسائل فوقالذکر ارتباط گروههای مختلف پاسدار و سازمانهای انقلابی مسلح با یکدیگر و با دولت است. مسئلهای که اگر به گونهای انقلابی و اسلامی توأم با حسن نیت کامل مطرح و حل نگردد، بیتردید باید برخوردهای بیرویۀ خونینی را در آیندهای نه چندان دور انتظار کشید. برخوردهایی که طی آنها بازوهای انقلاب به جای وحدت عمل در مسیر یک مبارزۀ ضد امپریالیستی، رو در روی یکدیگر قرار گرفته و به نفع دشمن یکدیگر را خنثی خواهند نمود.
خلاصه کنیم: بدون یک راه حل انقلابی و اصولی، هرج و مرج، ماجراجویی و رو در روییهای متقابل به میزان زیادی که تا کنون نیز در گوشه و کنار کشور شاهد آن بودهایم، اجتنابناپذیر خواهد بود. واضح است که طی این برخوردها، نیروهای ضد انقلاب فرصت مییابند تا تمامی نیروهای مسلح مردمی را یک به یک قلع و قمع و انقلاب ایران را اساساً از هر نوع پاسدار یا گروه انقلابی تصفیه کنند.
اکنون سازمان مجاهدینخلق ایران در ارتباط با آنچه قبلاً گفته شد و در ارتباط با تمام هشدارها و اعلام خطرهایی که از این پیشتر به عمل آمده است، صرفاً به منظور سر و سامان گرفتن وضعیت نیروهای سلاح بر کف انقلاب ایران و اثبات حسن نیت و صداقت انقلابی خود در مسیر اهدافی که فوقاً تشریح شده، رسماً اعلام میدارد:
اعلام میداریم که از همین امروز (یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۵۸) نیروها و افراد نظامی خود در سراسر کشور و همچنین تجارب نظامی – انقلابی ۱۴ سالۀ سازمان مجاهدینخلق را تماماً و بدون هیچ انتظار و چشمداشت متقابل تحت فرماندهی و نظارت عالیۀ شخص حضرت آیتالله العظمی طالقانی قرار میدهیم.
این حکم برای تمامی نیروهای سازمان مجاهدینخلق ایران در سراسر کشور قطعی و لازمالاتباع است. بنابراین صرفنظر از ضوابط و قیودات مشخصی که در ارتباط با کنترل دولت ضمن مذاکرات و تماسهای آینده خواهیم پذیرفت، به حضرت آیتالله طالقانی به مثابۀ قاضی و حکم نهایی خود در تمامی معضلات نظامی احتمالی که از این پس چه در رابطه با دولت و چه در ارتباط با سایر نیروها پیش خواهد آمد، مینگریم.»
چند روز بعد مجاهدین اطلاعیۀ دیگری را صادر کردند و در چند بند به توضیح طرح خود پرداختند. از نکات مهمی که از اطلاعیه استنباط میشد و مجاهدین به صراحت آن را مطرح میکنند، جا انداختن آیتالله طالقانی در مقابل امام خمینی به عنوان قاضی و مرجع حل و فصل امول است. مجاهدین در این توضیحات علت برتری آیتالله طالقانی نسبت به امام خمینی برای تصدی فرماندهی کل نیروهای مسلح را این گونه تشریح میکنند:
« از آنجا که در طرح پیشنهادی مجاهدینخلق آمده بود که با کنترل و نظارت دولت، نیروهای مسلح تمامی سازمانها و گروههای پاسدار تحت نظارت و فرماندهی عالی شخص حضرت آیتالله خمینی یا حضرت آیتالله طالقانی قرار بگیرند و با توجه به این که حضرت آیتالله طالقانی با نقش حیاتی و حساسی که در حوادث کردستان، گنبد و سایر اختلافات درون جنبش به مثابۀ محور وحدت نیروهای ملی ایفا نمودهاند و مورد اعتماد مطلق همۀ نیروها و مقام رهبری انقلاب هستند و با توجه به این که فرصت و مجال بیشتری نسبت به حضرت آیتالله خمینی در حل و فصل اینگونه امور میتوانند داشته باشند و با توجه به این که اساساً همچنان که در پیام تبریک مجاهدینخلق به ملت ایران و رهبر انقلاب به مناسبت تأسیس جمهوری اسلامی متذکر شدهایم که به جا است مقام رهبری انقلاب در ورای مسائل تاکتیکی و اختلاف درون جنبشی قرار داشته باشند؛ مجاهدینخلق ایران طرح فرماندهی و نظارت عالیۀ حضرت آیتالله طالقانی بر کلیۀ نیروهای مسلح، سازمانها و گروههای پاسدار را به پیشگاه خلق قهرمان ایران تقدیم داشت.»
در پایان کار اما با هوشیاری امام خمینی و آیتالله طالقانی و سخنرانی مشهور ایشان دربارۀ لزوم تبعیت از امام خمینی، این توطئه مجاهدین ناکام ماند. آیتالله طالقانی در روز ۳۰ فروردین ۱۳۵۸ پس از دیدار با امام خمینی، طی سخنرانی در مدرسۀ فیضیه گفت:
« آنهایی که اندیشۀ تفرقهافکنی دارند و میخواهند آگاهانه یا ناآگاهانه سوء استفاده کنند، باید خاطرشان جمع باشد که ما تا وقتی زنده هستیم، ممکن نیست بین ما که اصول مکتبمان را قرآن و سنت مشخص کرده، تفرقه بیندازند. هدفهای ما مشخص است. این مخلص نسبت به رهبری امام بارهاه نظر دادهام و رهبری قاطع ایشان را برای خود پذیرفتهام و همیشه سعی کردهام که مشی خود را از مشی این شخصیت بزرگ و افتخار قرن و اسلام خارج نسازم.»
همچنین آیتالله طالقانی چند ماه بعد نیز در خطبههای نماز عید فطر در روز ۲ شهریور ماه ۱۳۵۸ به وضوع علیه مجاهدین موضع گرفت و اظهار داشت:
« چقدر ما سعی کردیم و کوشیدیم با مذاکره، با مهربانی و دور هم نشستن مسائل را حل کنیم. چه با این جوجه کمونیستهای داخل خودمان، چه با آنها [مجاهدین]. یک مشت جوان احساساتی ۳۰ ساله، خیال میکنندن قیم همۀ مردم هستند. قیم همۀ زنان ما هستند. زنان ما احتیاج به قیم ندارند. میگویند زنها حقشان پایمال شده، مگر خودشان نمیتوانند حرف بزنند؟! میگویند کارگرها حقشان پایمال شده، به تو چه که دستت پینه نزده؟! نشستی فقط شعار میدهی.
جوانهای مسلمان ما هستند که در این آفتاب و با این زبان روزه در میان مزارع کار میکنند، آنجا نشستی فقط شعار میدهی؟! این شد مسئله؟ من خودم را برای دفاع از اینها داشتم فدا میکردم. حتی در مقابل بعضی از تنگ نظرها، اندک بینها، ما را متهم کردند. حتی خود رهبر به من فرمود در مورد اینها چرا مسامحه میکنی؟ میگفتم شاید به نصیحت و موعظه و تغییر شرایط و اوضاع به عامۀ مردم جذب شوند و دیگر حوصلۀ همه را سر آوردند. ببینید آن رهبری که سراپا دلسوزی نسبت به محرومین و مستضعفین است، چگونه او را به خشم آوردند. این کار بود؟ حالا بچشند جزای اعمال خودشان را، با کارهایی که کردند دیگر در میان مردم جایی ندارند. بروند فکر دیگری بکنند.»
- میلیشیای سازمان علیه بسیج امام
از بارزترین اقدامات سازمان مجاهدینخلق در فاز سیاسی که خبر از جنگ نزدیکی میداد، تشکیل ارتش چریکی نیمه وقت موسوم به «میلیشیا» در پاییز سال ۱۳۵۸ بود. اگر چه بهانه تشکیل میلیشای سازمان مقابله با حملۀ احتمالی آمریکا بود، لیکن اندکی بعد مشخص شد نوک پیکان میلیشیا کاملاً به سوی نظام جمهوری اسلامی و حاکمیت نظام نشانه رفته است. سازمان مجاهدینخلق طی اطلاعیۀ سیاسی – نظامی شمارۀ ۲۳ به تاریخ ۲ آذر ۱۳۵۸ با عنوان «آماده باش همۀ واحدهای انقلابی و ضرورت بسیج تمام خلق و سازماندهی میلیشیای مردمی!» این چنین خبر از تشکیل میلیشیا داد:
« دامن زدن هر چه بیشتر به تبلیغات و هیستری ضد ایرانی توسط امپریالیستهای آمریکا، مسدود کردن ذخایر ارزی، حرکت ناوگان جنگی آمریکا از فیلیپین به جانب ایران، تهدید صریح مبنی بر دخالت نظامی در ایران، آماده باش غریب دو هزار مرد قورباغهای و زیردریایی آمریکا در بحرین با تجهیزات کامل و نمونههای متعدد دیگر در خارج و داخل کشور تماماً وضعیت فوقالعادهای را نشان میدهد که نیازمند حداکثر هشیاری و آمادگی انقلابی در دفاع از میهن و انقلاب است.
از آنجا که به هر حال نباید هیچ جنایت و عمل ضد بشری را از دشمنی اینچنین رذل و غدار، بعید و غیر منتظره دانست و از آنجا که تجزیه و تحلیل مجموعۀ اوضاع و احوال، احتمال اقدام نظامی ولو کوچک و مقطعی دشمن را منتفی نمیسازد، سازمان مجاهدینخلق ایران آماده باش کامل افراد و هواداران خود را از هر حیث ضروری دانسته و دستور آن را دو روز پیش (یعنی مقارن حرکت ناوگان آمریکا و اولتیماتوم آنها) صادر کرده است.
به این ترتیب ما امیدواریم تا به عنوان یک سازمان انقلابی تحت فرماندهی عالی امام خمینی در خطوط ضد استعماری از همه گونه مساعدت و همکاری برادران رزمنده ارتشی و پاسداران نیز برخوردار باشیم. همچنان که جنگ آزادیبخش ویتنام ثابت کرد دشمن ما که البته بسیار مکار و پرقدرت است، هیچ سلاحی ندارد که با آن ارادۀ سازمان یافتۀ خلق قهرمان را منکوب کند. میلیشیا یک نیروی سازمان یافتۀ مردمی است که بدون این که مانع فعالیتهای تودهای و کار و تحصیل گردد، آنها را با آمادگی و قابلیت دفاع و رزمندگی تمام مردم تلفیق میکند.»
همان طور که انتظار میرفت، ابلاغ این موضوع که امام خمینی فرماندهی عالی میلیشیای سازمان است، تنها یک ظاهر سازی و مشروعیت بخشی به تشکیلات نظامی خود بود. در عمل اولین فرماندۀ ارشد میلیشیا محمد ضابطی بود و پس از او این مسئولیت به عهدۀ علیمحمد تشید سپرده شد. دو روز بعد و در روز ۱۴ آذر ماه ۱۳۵۸ امام خمینی در جمع پرسنل سپاه پاسداران به بسیج عمومی اشاره کردند و فرمودند:
« اگر یک ملت که همه جوانهایش مجهز باشند به همین جهازی علاوه بر جهاز دینی و ایمانی که دارند، مجهز به جهازهای مادی هم باشند، سلاحی هم باشند و یاد گرفته باشند، چنین نباشند که یک تفنگی دستشان آمد، ندانند با آن چه بکنندش. باید یاد بگیرید و یاد بدهید. رفقایتان را. جوانها را یادشان بدهید و همه جا باید این طور بشود که یک مملکت بعد از چند سالی بشود یک کشوری با ۲۰ میلیون جوان که دارد، ۲۰ میلیون تفنگدار داشته باشد، ۲۰ میلیون ارتش داشته باشد و این یک چنین مملکتی آسیببردار نیست و الان هم الحمدلله آسیببردار نیست. الان هم ما پشیبانمان خداست و ما برای او نهضت کردیم، برای پیاده کردن دین او نهضت کردیم و خدا با ماست.»
در پی این فرمان امام مبنی بر بسیج عمومی سازمان تمام تلاش خود را کرد تا میلیشیایی را که چند روز قبل متولد شده بود را روی موج فرمان بسیج عمومی امام خمینی سواری دهد و میلیشیا را تلاشی برای تحقق بسیج جلوه دهد. انتشار ویژهنامۀ مجاهد که تنها به سخنرانی امام خمینی و میلیشیا اختصاص داشت، در جهت این تلاش سازمان بود. در واقع سازمان مجاهدینخلق در مقابل بسیج ۲۰ میلیونی تلاش کرد عبارت «میلیشیای ۳۷ میلیونی» را جا بیندازد . لذا سه روز پس از اعلامیۀ سیاسی – نظامی شمارۀ ۲۳، سازمان مجاهدینخلق اعلامیۀ دیگری را صادر کرد و در آن ضمن تشکر از امام خمینی بابت صدور فرمان بسیج عمومی، پیشنهادهای خود را به شرح زیر اعلام کرد:
« بر همۀ نیروهای انقلابی و بر همۀ رزمندگان دلیر ارتش و برادران پاسدار است تا در جهت برپایی و کارآزمودگی ارتش انقلابی ۲۰ میلیونی به طور اخص و سازمان دادن میلیشیای ۳۷ میلیونی تمام خلق از همه چیز دریغ نورزد. همچنین به منظور تسهیل در اجرای فرمان امام، پیشنهادات زیر را به تمامی پرسنل انقلابی ارتش و پاسداران تقدیم میکند:
۱) آموزش و تعلیم جنگی تودهای در سراسر کشور برای عموم داوطلبان
۲) باز شدن در تمام پادگانها و پایگاههای نظامی به روی تودههای مردم تا ب پایگاههای نظامی به روی تودههای مردم تا با انضباط کامل انقلابی و به دور از هرج و مرج به فراگیری تعالیم و فنون نظامی تحت نظر پرسنل انقلابی بپردازند. به ویژه که این اقدام ارتش ما را با مردم در خواهد آمیخت.
۳) تصمیم عنصر انقلابی – نظامی به تمامی کارخانهها، مزارع، دانشگاهها، مدارس و ادارات تا بر حسب الهامات قرآنی و مکتبیمان، خلق ما همیشه حاضر به جهاد باشد.»
همچنین ویژهنامۀ نشریۀ مجاهد محلی بود که تمام ابعاد ارتش چریکی واکاوی شود. قسمتی ازاین ویژهنامه به دستورالعمل اجرایی میلیشیا اختصاص داشت که بررسی این دستورالعمل مشخص میکند سازمان جهت نبردی نزدیک صف آرایی کرده است:
« ۱) همان طور که در اعلامیۀ سیاسی – نظامی شماره ۲۳ آمده است، در اکیپهای ۵ – ۴ نفری متمرکز شوید. در این اکیپها به شور و مشورت بپردازید و دستورات فرماندۀ اکیپ را دقیقاً اجرا کنید. افراد این اکیپها میتوانند از دوستان شناخته شدۀ شما در مدرسه یا محلهتان باشند.
۲) برای حفظ ارتباطات خود که از ضروریترین مسائل است، سعی کنید با هم در تماس باشید تا عنداللزوم بتوانید به یکدیگر دسترسی داشته و در کوتاهترین مدت جمع شوید. برای این کار میتوانید از منازل، تلفنها یا مدارس یکدیگر با اطلاع باشید.
۳) ورزشهای هماهنگ در اکیپ را به هیچ وجه فراموش نکنید. حتماً هر روز نیم ساعت ورزش کنید. برنامۀ منظم هفتگی، کوهنوردی، برای اکیپ آمادگیهای نظامی در تیم بسیار لازم است. برای تسلط به امر کوهنوردی خوب است که از برنامههای کوتاهتر شروع کنید.
۴) کتابها و نوشتههایی که در رابطه با آموزش نظامی تهیه شده است، حتماً بخوانید. کتابهای کارکرد اسلحه یا رهنمودهایی دربارۀ پاسداری و کتابهایی از این قبیل میتواند در ارتقای دانش نظامی شما تأثیر بسزایی داشته باشد.
۵) آشنایی با نقاط مختلف شهر، شناسایی و یادگیری مناطق حساس شهر که در صورت بروز هرگونه حادثه یا توطئهای که از جانب امپریالیسم طرحریزی شده باشد، بتوانید فعالانه در خنثی کردن آن بکوشید، بسیار لازم است.
۶) استفاده از رهنمودهای عملی، تجارب و تاکتیکهای انقلابی دیگر کشورهای جهان بسیار مؤثر است. در این زمینه مطالعۀ دستاوردهای انقلابیون کشورهایی چون فلسطین، ویتنام، الجزایر، کوبا و .... ضروری است. این امکانات باید حتیالامکان به طور جمعی در همان اکیپها صورت گیرد. زیرا بارآوری آن بیشتر خواهد بود.
۷) فعالیتهای تبلیغی، فروش نشریات، تهیه و نصب اعلامیها و تراکتها و .... در جهت بیان ضرورت این بسیج و شیوههای آن بسیار لازم است. البته این کار نیز باید سازمانیافته و به طور جمعی باشد.
۸) فراهم کردن امکانات دارویی و پزشکی، آمادگی برای معالجات سرپایی، درمان زخمهای احتمالی و.... از کارهای بسیار ضروری است. در صورت امکان، فراگیری کمکهای اولیه میتواند مفید باشد.
۹) برای تهیۀ امکانات و تدارکات لازم، چه به لحاظ پزشکی و غذایی و چه به لحاظ امکانات نظامی و سایر وسایل باید مسئول مشخصی در تیم برای این کار داشته باشید. این مسئول باید امکانات مختلفی که از کانالهای گوناگون قابل تهیه است یا جمعآوری یا به آن دسترسی داشته باشد تا در مواقع لزوم از آنها استفاده شود.
۱۰) از امکانات خانواده، فامیل، آشنایان و از مراکزی مانند مدارس، مساجد، انجمنهای محلی و .... به عنوان مرکز کار و تهیه و نگاهداری تدارکات و امداد حداکثر استفاده را بنمایید. یک انقلابی باید از هر امکانی هر چند ناچیز برای پیشبرد امر انقلاب استفاده کند.»
به هر حال چند روز بعد و در روز ۱۶ آذر ۱۳۵۸ اولین نمود عینی میلیشیا به چشم آمد. در مراسم این روز در دانشگاه تهران، پس از سخنرانی عبدالکریم لاهیجی و چند عضو دیگر سازمان به نوشتۀ نشریۀ مجاهد، اعضای میلیشیا شعار « به دستور خمینی/ پیش به سوی وحدت» را سر میدادند. در ماههای بعد اما نمود میلیشیا بیشتر شد؛ به نحوی که چندین رژیه و رزمایش در سطح شهر تهران برگزار کردند. به اذعان نشریۀ مجاهد، اولین دورۀ انتخابات ریاست جمهوری در زمستان ۱۳۵۸ عرصۀ حضور جدی میلیشیا را فراهم کرد. حفاظت از ستادها، مراسمها، میتینگها، کلاسها و مراکز سازمان مجاهدینخلق بر عهدۀ میلیشیا قرار داشت و همین امر موجبات زد و خوردهای فراوانی را فراهم آورد.
رژۀ میلیشیا در روز ۲۰ فروردین ۱۳۵۹ نمونه خوبی از نمایش قدرت نظامی سازمان بود. در ساعت ۴:۳۰ بعدازظهر روز ۲۰ فروردین، گروهانهای میلیشیای مجاهدینخلق رژه خود را از در جنوبی دانشگاه تهران آغاز کردند. به اعتراف شمارۀ ۱۴۶ نشریۀ مجاهد، اقدامات میلیشیا در سال ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ بر تجربۀ نیروهای آن افزود تا این که اوج کارایی این چریکهای مسلح را در سخنرانی مسعود رجوی در ورزشگاه امجدیه به اثبات رساند!!
دیگر فعالیت میلیشیا توزیع نشریات و گسترش ستادها بود که با توقف انتشار نشریۀ مجاهد در شهریور ۱۳۵۹ این وظیفۀ میلیشیا موقتاً تعطیل شد؛ لیکن انتشار نشریۀ مجاهد در آذر ماه ۱۳۵۹ آغاز شد و مجدداً میلیشیا را به تکاپوی بیشتری انداخت. به اذعان نشریۀ مجاهد، این بار فعالیت میلیشیا به شکل یک شبکۀ گستردۀ مخفی و نیمه مخفی در آمده بود و میلیشیای سازمان در شبکهای از تیمهای مختلف تقسیم شدند.
ادامۀ درگیریهای میلیشیا با نظام به سال ۱۳۶۰ نیز کشیده شد. راهپیمایی مادران مجاهد در تاریخ ۷ اردیبهشت سال ۱۳۶۰ عرصۀ حضور دیگری برای میلیشیا بود تا آموختههای نظامی و مشی مسلحانۀ خود را به کار بندد. غائلۀ ۳۰ خرداد و ۵ مهر در سال ۱۳۶۰ نیز اوج خشونت میلیشیای مجاهدین را نشان داد. به اعتراف صریح شماره ۱۴۶ نشریۀ مجاهد، تیمهای عملیاتی در فاز نظامی یا به تعبیر خود نشریه « در دومین مرحله از نبرد عادلانۀ خود» در واقع همان میلیشیای سازمان است.
علاوه بر مسلح شدن سازمان عملکرد سیاسی مجاهدین نیز گویای پروژۀ مشروعیت قهقرایی بود. سیر تحولات تاریخی در سالهای ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ به قدری سریع اتفاق افتاد که مجاهدین به پروژۀ خود سرعت بخشیده و شتاب به قهقرا بردن مشروعیت نظام را با حوادث روز هماهنگ کردند. میتوان اولین نشانههای این رویکرد سازمان را در تصویب قانون اساسی مشاهده کرد.
برای تصویب نهایی پیشنویس قانون اساسی که به دستور امام خمینی توسط دولت موقت تنظیم شده بود، اعضای شورای انقلاب و دولت موقت به اختلاف برخوردند. عدهای میخواستند پیشنویس به همان شکل به رأی گذاشته شود و عدهای دیگر خواستار تشکیل مجلس مؤسسان به منظور بازبینی و رفع نواقص پیشنویس بودند. طرفداران تشکیل مجلس مؤسسان مهدی بازرگان، یدالله سحابی، ابراهیم یزدی، ابوالحسن بنیصدر و... بودند و در گروه مقابل آنها شهید بهشتی، شهید باهنر، آیتالله طالقانی، اکبر هاشمی رفسنجانی، سید علی خامنهای و ... حضور داشتند.
کشمکش میان این دو دسته با طرح آیتالله طالقانی با عنوان مجلس خبرگان قانون اساسی خاتمه یافت. بر اساس این طرح احزاب و گروههای غیر وابسته به رژیم پهلوی میتوانستند با توجه به تقسیمات جمعیتی، کاندیداهای خود را برای شرکت در انتخابات مجلس خبرگان معرفی کنند. بسیاری از گروهها به منظور افزایش احتمال موفقیت خود دست به ائتلاف زدند. سازمان مجاهدینخلق نیز در تیر ماه ۱۳۵۸ نامزدهای خود را در ائتلاف با جنبش انقلابی مردم ایران (جاما) جنبش مسلمانان مبارز و جنبش برای آزادی معرفی کرد؛ اما نتیجۀ انتخابات برتری قاطع خط امام و حزب جمهوری اسلامی بود و از نامزدهای سازمان تنها چهار کاندیدای مشترک به مجلس خبرگان راه یافتند.
با وجود تلاش فراوان سازمان برای رأی آوری، یک روز پس از تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی، مجاهدین ساز مخالف کوک کردند و با جرزنی انتخاباتی، به منتخبین مردم اتهام انتصابی بودن زدند. برچسب «ارتجاعی» بودن روحانیون خط امامی بار دیگر با قوت پخش و فضای مطبوعات دوباره ملتهب و متشنج شد. به هر ترتیب پیشنویس قانون اساسی که دولت موقت تنظیم کرده بود در مجلس خبرگان قانون اساسی دچار تغییر و تحولاتی شد که اعتراضات گروههای لیبرال، ملیگرا و چپ را برانگیخت. سازمان مجاهدینخلق نیز به عنوان یکی از پیشتازان هوچیگری به این اعتراضات دامن زد و با تحریم انتخابات قانون اساسی، پای خود را از این اعتراضات فراتر نهاد.
- نخستین انتخابات ریاست جمهوری
با وجود این که مجاهدین رفراندوم قانون اساسی را تحریم کردند و قانون اساسی مصوب مجلس خبرگان را نیز نپذیرفتند، هنگام برگزاری نخستین انتخابات ریاست جمهوری، سازمان اقدام به معرفی کاندیدا کرد. آنها ابتدا تمایل داشتند آیتالله طالقانی را به عنوان کاندیدا معرفی کنند، اما پس از فوت ایشان، امام خمینی به عنوان کاندیدای سازمان مجاهدینخلق برای اولین دورۀ انتخابات ریاست جمهوری برگزیده شد!
سازمان علت طرح این پیشنهاد را یکی شدن مسئولیتهای رهبری و ریاست جمهوری عنوان کرد. با این استدلال که از این طریق یکی از نقایص قانون اساسی مبنی بر دوگانگی مراکز تصمیمگیری و اجرایی برطرف میشود. به دنبال نپذیرفتن امام خمینی، سازمان مجاهدینخلق مسعود رجوی را به عنوان نامزد انتخابات ریاست جمهوری معرفی کرد.
ورود مجاهدین به انتخابات ریاست جمهوری سازمان را با این سؤال روبرو کرد که «چطور میتوان از طرفی رفراندوم قانون اساسی را تحریم کرد و از طرف دیگر کاندیدای ریاست جمهوری معرفی کرد؟! » توجیه نشریۀ مجاهد برای رفع تناقض مواضع تشکیلات بسیار جالب بود و حکایت از نوعی ماکیاولیسم تشکیلاتی داشت:
« شیوۀ اصولی برخورد ما بر این مبنا استوار است که ضمن حفظ مواضع انتقادیمان، از کوچکترین شرایط دموکراتیک برای پیش بردن اهداف ضد امپریالیستی انقلاب و نیز آگاه کردن تودهها در این رابطه استفاده کنیم. حسن این نوع موضعگیری این است که سازمان انقلابی ما اولاً دچار سکتاریسم و جدایی از تودههای مردم نمیشود و ثانیاً با پافشاری بر مواضع اصولیاش در حد توان خویش یا خطوط انقلاب را تصحیح میکند یا با افشاگری، آگاهی تودههای مردم را در مورد نواقص اقدامات مسئولان ارتقا میدهد و به این ترتیب باعث افزایش پتانسیل و توان انقلابی تودهها میشود.»
لیکن برخورد روشنگرانۀ امام خمینی با این استدلال سازمان حیلۀ پشت این دورویی را روشن ساخت. امام خمینی در پاسخ به نامۀ جمعی از مؤمنین که پرسیده بودند «آیا کسانی که به قانون اساسی رأی ندادهاند و با آن مخالفند، میتوانند رئیس جمهور شوند؟» در تاریخ ۲۹ دی ۱۳۵۸ اظهار داشتند: «بسمه تعالی، کسی که به قانون اساسی رأی مثبت نداده، صلاحیت ریاست جمهوری ایران را ندارد.»
به این ترتیب پروندتۀ نامزدی رجوی در انتخابات ریاست جمهوری بسته شد. در جریان همین انتخابات ماجرای کشته شدن مشکوک یکی از هواداران سازمان به نام عباس عمانی فرصتی در اختیار مجاهدین قرار داد تا بتوانند حاکمیت را متهم نموده و تهدید به برخورد مسلحانه کنند. در روز ۲۸ دی ۱۳۵۸ و در دورۀ تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری، یکی از هواداران مسعود رجوی به نام عباس عماتنی در جنوب تهران و ابتدای جادۀ ساوه به طرز مشکوکی کشته شد و این مسئله سبب شد تا مسعود رجوی در یکی از میتینگهای سازمان در دانشگاه تهران در تاریخ ۱۰ بهمن ماه ۱۳۵۸ که سالگرد کشته شدن احمد رضایی هم بود، در سخنانی تهدیدآمیز مسئولان نظام را تهدید به واکنشهای مسلحانه از سوی سازمان کند.
مسعود رجوی در این میتینگ که در زمین چمن دانشگاه تهران برگزار شد، پس از یکی دانستن عباس عمانی و احمد رضایی، اظهار داشت:
« میان عباس و احمد فرقی نیست. هر دوی آنها حقیقت را ترویج میکردند، یکی با تفنگ، یکی با اوراق تبلیغاتی. مگر نمیبینید که چطور طرفداران ما را دارند سر میبرند در نظام جمهوری اسلامی، پس چرا سکوت پیشه کردید؟! مگر گناه ما چیست؟! ای کسانی که گوش دارید، مگر ما چه کردیم جز تحمل رنج و اسارت؟! ولی بگذارید تأکید بکنیم وای به روزی که تصمیم بگیریم مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ بدهیم! »
علاوه بر تهدیدهای اعضای مرکزیت سازمان مجاهدینخلق، اطلاعیۀ رسمی سازمان نیز بر اظهارات اعضاء تأکید کرد و نظام جمهوری اسلامی را با رژیم آریامهری مقایسه نمود، سازمان البته مخاطب خود را «عمال داخلی امپریالیسم» و «ارتجاع داخلی» قرار داد:
« هنوز سنگفرش خیابانهای تهران از خون اولین شهید مجاهدینخلق احمد رضایی گلگون بود که دست کثیف عمال داخلی امپریالیسم، رذیلانه خون عباس عمانی را به زمین ریخت. واپسگرایان که رشد نیروهای انقلابی را مترادف با مرگ تاریخی خود میبینند، در قبال رشد و تشکل آنها دست به هر عمل ناجوانمردانهای میزنند و وقتی میبینند سیل تهمتها و برچسبهای آنها نتوانست نیروهای انقلابی را از میدان به در برد، با روشهای آریامهری چماقداران خود را بسیج میکنند و به جان انقلابیون اصیل و مجاهدین جان بر کف میاندازند تا به زعم خود مانع رشد آنها شوند. وابستگان به امپریالیسم و عمال مرتجعین باید بدانند که مجاهدینخلق با یاری تودۀ محروم ستمدیدۀ ایران اجازه نخواهد داد دیگر بار غل و زنجیر وابستگی و استبداد به پای خلق قهرمان بسته شود و در این راه آمادهاند تا آخرین نفر و آخرین قطره خون خود را فدا کند.»
دو روز پیش از میتینگ دانشگاه تهران، موسی خیابانی و مهدی ابریشمچی دو عضو ارشد سازمان نشستی خبری در ساختمان امداد پزشکی در خیابان بهار برگزار کردند و مدعی شدند که به این مرکز درمانی توسط نیروهای کمیته و سپاه پاسداران حملۀ نظامی شده است. این مظلوم نمایی و لشکر کشیهای روزانۀ اعضای میلیشیا در خیابانهای تهران سبب میشد، روز به روز بدنۀ هوادار سازمان فربهتر شود و از سوی دیگر سران انقلاب بیش از گذشته نسبت به تحرکات سازمان احساس خطر کنند.
سران سازمان هم مستقیماً حزب جمهوری اسلامی را به عنوان مهمترین تشکل خط امام مورد هجوم لفظی قرار داده بودند. به اذعان شمارۀ فوقالعادۀ نشریۀ مجاهد، مهدی ابریشمچی در نشست خبری فوقالذکر میگوید:
« یک باند که در واقع استخوانبندی این حملات را به عهده دارد، در رأسش فردی است به نام اسدالله که به طور مشخص در یکی از اتاقهای دفتر حزب جمهوری اسلامی عناصر خودش را برای حمله به اینجا توجیه میکند.»
گرچه مهدی ابریشمچی نام شهید اسدالله لاجوردی را کامل نمیبرد، اما واضح بود که هدفگیری سازمان، دادستان انقلاب اسلامی تهران بود که عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی نیز بود.
- اولین انتخابات مجلس شورای اسلامی
انتخابات اولین دورۀ مجلس آخرین صحنهای بود که مجاهدین به صورت رسمی در آن حضور پیدا کردند و عقاید سازمان در مقابل افکار عمومی به رأی گذاشته شد. با وجود جوسازی و شانتاژ رسانهای وسیع مجاهدین نسبت به سلامت انتخابات، آنها فهرستی برای شرکت در انتخابات مجلس ارائه دادند. سرانجام از ۲۴ نفر کاندیدای تهران، تنها یک نفر به دور دوم انتخابات صعود کرد. در شهرستانها نیز از ۱۲۰ نامزد، ۲۷ نفر به دور دوم راه پیدا کردند.
اسامی نامزدهای مجاهدین راهیافته به مرحلۀ دوم انتخابات مجلس شورای ملی بدین شرح بود: از تهران مسعود رجوی؛ از تبریز موسی نصیراوغلی خیابانی، احمد حنیفنژاد، جواد زنجیرهفروش؛ از سلماس محمدرضا صالحی صدقیانی؛ از ارومیه جعفر صمدی تکالو؛ از کرمانشاه محسن فرشید، نصرالله مظهری؛ از قصرشیرین غلامرضا خاکسار؛ از شهرکُرد نجف بنیمهدی؛ از لنجان محمدعلی متقی؛ از رشت جلال گنجهای، محمدعلی پورمسئلهگو؛ از لاهیجان علاء کوشالی، سیدابراهیم سادات؛ از صومعهسرا محسنیان صیقلانی؛ از آمل غلامعلی مصباح؛ از قائمشهر ابوذر ورداسبی؛ از شهسوار و رامسر مصطفی نیککار؛ از اهواز محمدباقر بیگدلی؛ از مسجدسلیمان عزتالله (محمد) روزبان؛ از شیراز سعید شاهسوندی؛ از همدان هادی روشنروانی.
دور دوم انتخابات مجلس نیز صحنۀ شکست سنگین دیگری برای سازمان بود. چرا که تنها یک نفر از حوزۀ انتخابیۀ مسجد سلیمان توانست به مجلس راه یابد که انتخابات آن حوزۀ انتخابیه نیز باطل شد. مجاهدین که توان هضم این شکست بزرگ را نداشتند، در جهت تحقق مشروعیت قهقرایی اتهام تقلب را دنبال کردند و مطابق معمول به ارائۀ انواع و اقسام تحلیلهای توهمی روی آوردند. تبلیغات گسترده و عمدتاً بدون سند سازمان ابزاری برای ایجاد شبهه و بیاعتبار کردن جمهوری اسلامی بود. اما در میان چند هزار شعبۀ اخذ رأی در تهران، فقط مستندات نزدیک به ۱۰ شعبه ارائه شد که این مستندات نیز اکثراً جعلی بود.
گذشته از ماجرای تقلب که از تندتر شدن فضای سیاسی حکایت داشت، ماجرای موسوم به انقلاب فرهنگی در فروردین ۱۳۵۹ هم سبب شد تا لحن و ادبیات سازمان مجاهدینخلق نسبت به انقلاب اسلامی و رهبر آن به خشونت و تندی گرایش پیدا کند. درگیریهای شدید در دانشگاههای تهران و شهرستانها خصوصاً تبریز، مشهد و شیراز سبب شد تا شورای انقلاب دستور تعطیلی دانشگاهها و تخلیۀ آنها از ستادهای عملیاتی گروههای سیاسی از جمله سازمان مجاهدینخلق را صادر کند، که این مسئله برای سازمان بسیار گران تمام میشد.
در مشهد یکی از اعضای سازمان به نام شکرالله مشکینفام در درگیریهای دانشگاه مشهد کشته شد و مراسم تشییع او تبدیل به میتینگ سازمان در مشهد شد. شیخ علی تهرانی و طاهر احمدزاده در این میتینگ به سخنرانی پرداختند و به تندی به رهبری انقلاب و خط امام حمله کردند. پیام محمدتقی شریعتی، پدر علی شریعتی که در سالهای ابتدایی همواره از مؤیدین سازمان بود، خوانده شد و در نهایت محمود ائمی از کادرهای اصلی سازمان، پیام مسعود رجوی را قرائت کرد. مسعود رجوی در این پیام با هیجانی کردن فضا، شهر مشهد را سه روز تعطیل اعلام کرده بود!
این میتینگ سازمان در مشهد یک پیام ویژه نیز داشت و آن این بود که سازمان، جریان لیبرال را به عنوان آلترناتیو و جایگزین رهبری انقلاب پذیرفته است. البته سازمان مجاهدینخلق میکوشید تا با هیجانی کرن فضا و کشاندن خط لیبرال – که با پیروزی بنیصدر در انتخابات اول ریاست جمهوری جایگاه تقریباً مستحکمی داشت – به تقابل مستقیم با خط امام، زمینه را برای درگیریهای بیشتر فراهم کند. در واقع برای جریان لیبرال رأی سازمان طریقیت داشت و آنها میکوشیدند تا مواضع خط لیبرال را تندتر کنند تا بتوانند این جریان را به مقابلۀ مستقیم با امام بکشانند؛ لذا سناریوهایی مانند نوار آیت در دستور کار قرار گرفت.
در واپسین روزهای خرداد ماه سال ۱۳۵۹، ارگان ابوالحسن بنیٌصدر خبر از کشف توطئهای از سوی سید حسن آیت، دبیر سیاسی حزب جمهوری اسلامی داد. در مطلبی که با عنوان «طرح توطئه توسط دکتر حسن آیت» در روزنامۀ انقلاب اسلامی به تاریخ ۲۷ خرداد ۱۳۵۹ به چاپ رسید، اعلام شد که نواری از صحبتهای حسن آیت به دست آمده است که در آن اشاره میکند مشغول فعالیتهای مخفیانه علیه رئیس جمهوری وقت است.
ماجرا ا این قرار بود که فردی به نام عزتاللته کفایتی، از اعضای سازمان مجاهدینخلق تحت عنوان نمایندۀ دانشجویان دانشگاه تبریز که برای تحقق انقلاب فرهنگی دانشگاه تبریز را اشغال کرده بودند؛ نزد دکتر حسن آیت رفت و در گفتگویی محرمانه، اوضاع کشور را با او در میان گذاشت. در این جلسۀ خصوصی، کفایتی مواضع آیت علیه بنیصدر را به صورت مخفیانه ضبط کرده و صدای ضبط شده را در اختیار روزنامۀ انقلاب اسلامی قرار داده بود.
روزنامۀ انقلاب اسلامی نیز مواضع حسن آیت را به صورت تحریف شده و گزینشی به چاپ رساند و این موضوع را به خبر اول مطبوعات بدل کرد. در این گفتگوی خصوصی، حسن آیت غافل از این که صدای او در حال ضبط شدن است، نظرات خودش را دربارۀ ابوالحسن بنیصدر صراحتاً بیان میکند که در آن مقطع زمانی این نظرات کمی باور ناپذیر بود.
موضوع نوار آیت بیشتر دربارۀ انقلاب فرهنگی، بنیصدر و رابطۀ او با مجلس اول بود که هنوز افتتاح نشده بود. در پی توطئۀ سازمان مجاهدینخلق، شکاف بین حزب جمهوری اسلامی و رئیس جمهوری وقت، در قالب اختلافات آیت و بنیصدر شدت بیشتری یافت. افزایش این شکاف موجب میشد تا پیوند سازمان و بنیصدر با سادگی بیشتری تحقق پذیرد.
- مصاف بزرگ در ورزشگاه امجدیه
پس از شکست مطلق سازمان مجاهدینخلق در انتخابات مجلس شورای اسلامی و ناکام ماندن سناریوی تبلیغات تقلب، روند مشروعیتزدایی از حاکمیت یک گام رو به جلو رفت. در این میان باز هم یک میتینگ سیاسی بود که قله درگیریها و تشنجها به حساب میآمد. در روز ۲۲ خرداد ۱۳۵۹ سازمان مجاهدینخلق از وزارت کشور مجوز برگزاری میتینگ در ورزشگاه امجدیه را دریافت کرد. با توجه به نزدیک شودن محل ورزشگاه امجدیه با سفارت آمریکا که محل استقرار دانشجویان پیرو خط امام بود،ا حتمال درگیریها افزایش مییافت.
روز موعود خیابانهای اطراف ورزشگاه امجدیه محل درگیریهای شدید میان هواداران سازمان مجاهدینخلق و افراد حزباللهی و پاسداران انقلاب اسلامی شد. به نوشتۀ روزنامهها در این درگیریها یک نفر به نام مصطفی ذاکری از اعضای سازمان کشته و بیش از ۴۰۰ نفر زخمی شدند. حضور نیروهای شهربانی بدون تجهیزات پلیسی برای انتظامات این برنامه، سبب آشفتگی بیشتر شده بود. سازمان برای میتینگ امجدیه تمام سمپاتها و هوادارانش را از شهرهای دور و نزدیک بسیج کرده بود و در سازماندهی میلیشیا که با عنوان حفاظت از مراسم انجام میشد؛ خط گسترش درگیری را القا کرده بود. مرتضی ناصحپور از اعضای ارشد نهاد دانشآموزی در این باره میگوید:
« از چند روز قبل تبلیغات جهت برگزاری مراسم امجدیه شده بود. ما برای حفاظت از این مراسم انتخاب شدیم و عدهای از نیروهای مدرسه که از نظر بدنی یا فرماندهی در وضع خوبی بودند انتخاب شدند. چند روز قبل به ستاد مرکزی رفتیم که در آنجا قرار بود افراد سازماندهی شوند. ما در تیمهای ۵ – ۴ نفره سازماندهی شدیم. مسئول هر کس مشخص شد. بعد آماده کردن تدارکات لازم جهت درگیری صورت گرفت. گفته شد که در هر اکیپ باید ۲ نفر اورکت به همراه داشته باشند. بعد گفته شده بود که هر کس کلاه کاسکت دارد، حتماً بیاورد.
از روز قبل چند نفر تعیین شدند که در محل مورد استقرار ما به اندازه کافی سنگ جمعآوری و آماده کنند که ازآن استفاده کنیم. همه باید لباس راحت که بتوانند تحرک لازم جهت درگیری داشته باشند، پوشیده باشند و کفش هم باید حتماً کفشی باشد که به راحتی بتوانند بدوند و فرار کنند. این مقدمات و تدارکات لازم برای برگزاری یک سخنرانی بود. تا موقع شروع مرام تمام کارهایمان به همان حالت نظامی و تمرین بوده است. به خصوص موقع ورود جمعیت به داخل امجدیه این حرکات بیشتر شد. میلیشیا به جای خود! خبردار! در جا قدم رو! البته درآنجا کار گشتن افرادی که وارد مراسم میشدند و شناسایی حزباللهیها را هم داشتیم.
بعد از آغاز مراسم کمکم درگیری شد که در این بین افراد چون مقدمات لازم را داشتند و از قبل تهیه کرده و برنامهریزی شده بود، وارد صحنه شدند و نقش فعالی هم جهت گسترش درگیریها ایفا کردند. در همین جریان امجدیه با کشته شدن یک فرد از سازمان، بهرهگیری کامل از آن درگیری به دست میآید. وقتی طرف در مراسم زخمی میشود، آنقدر وی را میجرخانند و به دکتر نمیرسانند، که وی بمیرد! بله یک نفر هم عمداً کشته میشود تا راه برای ارتقای مبارزه باز شود، اشکالی ندارد!»
سیدمحمدباقر خلدی از اعضای مهم تشکیلات مجاهدین در تهران نیز نحوۀ مدیریت صحنۀ درگیریها را اینگونه توضیح میدهد:
« نیروهای هوادار عموماً به صورت تیم و اکیپ منظم شده و فرمانده برای آنها تعیین شد. عملکرد ما بدین گونه بود که با کندن موزائیکهای کنار سالن سر پوشیدۀ استخر خرد کردن آن و پرتاب سنگ و این خرده موزائيکها به طرف نیروهای مقابل، به آنها حمله کرده و پس از دور کردن آنها به جای خود برمیگشتیم و نیروهای زخمی را به بهداری میرساندیم و بدین ترتیب تنور زد و خورد را گرم نگه میداشتیم.»
محمدمهدی جعفری از اعضای باسابقۀ نهضت آزادی که با مجاهدینخلق در ابتدای انقلاب در ارتباط بود، دربارۀ ماجرای امجدیه اظهار میدارد که آشوب و درگیری از سوی خود مجاهدینخلق سازماندهی شده بود:
« حادثۀ مهمی که پیش آمد و شاید نقطۀ عطفی برای مجاهدین بود، حادثۀ امجدیه بود. البته من فقط فیلم حادثه امجدیه را دیدم. یک نفر روی دوش کس دیگری در میان جمعیت رفته و سخت به مجاهدین فحش میدهد و حمله میکند. آقای مهندس غروی که با هم فیلم را تماشا میکردیم به من گفت: خوب نگاه کن ببین او را میشناسی؟ من گفتم: او را در جنبش ملی مجاهدین دیدهام. گفت: من هم تحقیق کردهام، این شخص از مجاهدین است و این هم یکی از بازیهای خودشان که به نام حزبالله درگیری ایجاد میکنند. من نمیگویم که طرف مقابل بیتقصیر بود، اما خودشان هم تحریک میکردند و میخواستند زمینهای فراهم کنند که حتماً به کشت و کشتار برسد!»
جدای از این درگیریها، سخنان مسعود رجوی در این میتینگ هم قابل توجه بود. او استراتژی دفاع مظلومانه را به عموم هوادارانش توصیه کرد و با اشاره به درگیریهای خارج از ورزشگاه و پرتاب گازهای اشکآور از سوی پاسداران، گفت که ایران، ترکیه نخواهد شد. بلکه لبنان خواهد شد. همگان به خوبی دریافته بودند که منظور رجوی از لبنان ایجاد جنگهای داخلی برای دستیابی به قدرت است. او همچنین هشدار داد تروریبسم و چماقداری، واکنشهای اجتنابناپذیری را در پی خواهد داشت که در آن صورت نه قدرتی برای دولت باقی خواهد ماند، نه برای مجلس!
بعدها مشخص شد سازمان مجاهدینخلق میتینگ امجدیه را نقطۀ عطف فعالیتهای سازمان تحلیل میکرده است؛ لذا تمام توانش را برای حضور هدفمند میلیشیا در آن به کار برده بود. سیروس لطیفی از عناصر دستگیر شده سازمان، تحلیل مجاهدین دربارۀ ماجرای امجدیه را اینگونه روایت میکند:
« ۱) از ابتدای تشکیل جنبش تا موقعی که جریان امجدیه به وجود آمد، سازمان معتقد بود روابطش با رژیم به طور کلی کمی بوده و رشد تضادها یا وحدتها کمی بوده و باید این کمیت به کیفیت تبدیل شود. در واقع حرکتهای سازمان تا حدودی کمیتها را طی کرده و اکنون باید به کیفیت بالایی ارتقاء داده شود و معتقد بود که این کار با یک حرکت سیاسی نظامی باید انجام گیرد. یعنی تا آن لحظه تمام حرکتهای سازمان سیاسی مطلق بوده و در جریان امجدیه عناصر نظامی نیز وارد آن شد. در واقع حرکت یک حرکت سیاسی نظامی بود برای تبدیل کمیتها به کیفیت جدید.
۲) سازمان معتقد بود که رژیم در حرکتهای سیاسی سازمان توسط افرادی به نام حزباللهی و به قول سازمان چماقداران نظام باعث زخمی و کشته شدن تعدادی از هواداران و افراد سازمان گردیده و در این رابطه فشارهای زیادی در اجرای مراسم روی سازمان وارد میشد و اگر ما به یک نحوی جلوی این حرکتهای رژیم را نگیریم، مسئله روز به روز شدت پیدا کرده و فشارهای دیگری بر سازمان وارد خواهد کرد.
۳) جریان ترمینال و شکست آن یکی از مهمترین دلایل ایجاد جریان امجدیه بود، زیرا در جریان ترمینال سازمان معتقد بود چون با تمام قوا پشت مسئله نرفته و نیروی لازمه را در آن به کار نبرده، منجر به شکست حرکت شد و در این رابطه نیروهای حزباللهی موفقیت به دست آوردند و به موضع قدرت افتادهاند و باید به یک نحو به این مسئله پاسخ داده شود تا از حرکتهای بعدی حزبالله جلوگیری شود و سیستم فکر نکند که سازمان ضعیف شده است.
۴) مسئلۀ به اصطلاح چماقداری حزب جمهوری اسلامی نیز چیزی بود که سازمان به شدت به آن دامن زده و بزرگش میکرد و تبلیغات زیادی در اطراف این مسائل به عمل میآورد و معتقد بود که این مسئله در جامعه جا افتاده و مردم پذیرفتهاند چنین پدیدهای واقعاً وجود دارد و پشت آن هم حزب جمهوری اسلامی است و ما باید با یک حرکت برای همیشه مسئلۀ چماقداری را ریشه کن و حزب جمهوری اسلامی را نیز در این رابطه به اصطلاح ضایع نماییم. بنابراین طی حرکتی سیاسی – نظامی از طرفی آن را افشا میکنیم و از طرف دیگر توسط میلیشیا آن را میکوبیم و به عنوان مقابله با چماقداری، حرکت خود را به مردم نشان میدهیم.
۵) یکی دیگر از هدفها، مسئلۀ نشان دادن قدرت میلیشیا به این ترتیب که سازمان دارای قدرت نظامی است و اگر بخواهد، میتواند وارد جریانات نظامی شود.
۶) در این جریان اصل بر موفقیت اجرای مراسم بود، حتی اگر منجر به کشته و زخمی شدن تعدادی از افراد گردد، چرا؟ برای این که سازمان در ارتباط با ترمینال و چه در رابطه با برداشت مردم از قدرت سازمان معتقد بود که باید حتماًمراسم تا آخر ادامه یابد تا مردم بفهمند که سازمان چه نیرویی دارد و چگونه میتواند در مقابل رژیم ایستادگی نماید و از طرفی جریان سیاسی که ممکن است در مسئله ترمینال برای افراد سازمان یا مردم ایجاد شده بود، بشکند و سازمان را در میان نیروهای خودی و نیز مردم بیشتر تثبیت نماید و به اصطلاح چماقداری را نیز برای همیشه مدفون کرده است.
در واقع سازمان جریان امجدیه را تقاطع عطفی در تاریخ مبارزۀ سیاسی نظامی خود میداند و معتقد است بیشترین ارمغان و ثمرات مثبت را برای سازمان داشته است و معتقد بود که سازمان کاملاً هدفهایش را در این رابطه در جامعه جا انداخت و در واقع مسئله را اجتماعی نمود تا جایی که مسئله به رادیو و تلویزیون و رسانههای گروهی کشیده شد و خود حزب جمهوری و نیز سیستم مجبور به موضعگیری در مقابل چماقداری شد. در واقع حرکت را حرکتی میدانست که به وسیلۀ آن سیستم را مات کرده است و سیستم را مجبور کرده بر خلاف میل خودش موضعگیری نماید و این موفقیت بزرگی برای سازمان میباشد در جهت ادامۀ حیات قویتر!!»
پس از ماجرای ورزشگاه امجدیه، امام خمینی در روز ۴ تیر ۱۳۵۹ سخنرانی مهمی در خصوص سازمان مجاهدینخلق و نفاق ایراد کردند و در پی آن برخی از چهرههای شناخته شدۀ مذهبی و سیاسی علیه سازمان موضعگیری کردند. امام خمینی در سخنان روز ۴ تیر ماه ۱۳۵۹ با اسم بردن از مجاهدینخلق به تفصیل دربارۀ عقاید و سوابق سازمان مجاهدینخلق سخن گفتند:
« این گروههایی که بعد از انقلاب جوشیدند و بیرون آمدند و گاهی ادعای اسلامیت میکنند و از شما مسلمانتر میشوند، گاهی ادعای انقلابی بودن میکنند و از شما انقلابیتر میشوند و گاهی خودشان را مؤسس انقلاب میدانند، انقلاب را که این تودۀ محروم ملت ما از کارگر و کشاورز و دانشجو و شما همه تا اینجا به پایان رساندید و [در حالی که] آنها در خارج بودند و تماشاگر؛ یا در داخل بودند و تماشا میکردند که ببینند چه کسی غالب میشود.در هر مرحلهای [پس از انقلاب] که شما پیش رفتید، آنها هم در همان جا باز غائله درست کردند. در همان وقتی که مجلس شورای اسلامی تأسیس شد، مشغول به کار شدند و باز غائله درست کردند. خودشان غائله درست میکنند و فریاد میزنند، خودشان دیگران را کتک میزنند، باز خودشان فریاد میزنند.
اینها را ببینید چه میکنند، ممکن است من هی بگویم اسلام، هی بگویم فدایی اسلام و فدایی خلق و هی بگویم مجاهد اسلام و مجاهد خلق، این حرفها را بزنم، لیکن وقتی که شما اعمال را ملاحظه بکنید، ببینید که از اول مخالفت کردم، در هر جا تفنگ کشیدن و مخالفت کردم. هر روزی که این نهضت بخواهد یک قدم بردارد، میخواهد مجلس شورا مفتوح بشود، میبینیم که یک بساطی در امجدیه پیش میآید؛ یک غائله درست میشود و با تأسف جوانهای ما مطلع نیستند که اینها دارند چه میکنند. خیال میکنند که مسئله چماقدار است و تظاهر کننده. نه مسئله این نیست، این یک ظاهری است برای آشوب درست کردن، مسئله عمق دارد.»
امام خمینی در بخش دیگری از سخنان خود ضمن تأکید بر ضرورت بررسی و مطالعۀ سابقه و محتوای کتابها و تبلیغات گروههایی مانند مجاهدینخلق با اشاره به روشهای فریبکارانۀ سازمان، خاطرۀ ملاقات نمایندۀ سازمان را با خود در نجف یادآوری کردند:
« اینها همه را گول میزنند، اینها میخواستند مرا هم گول بزنند. من در نجف بودم اینها آمده بودند که من را گول بزنند. معالاسف از ایران هم بعضی از آقایان که تحت تأثیر آنها واقع شده بودند، خداوند رحمتشان کند، آنها را هم اغفال کرده بودند و آنها هم به من کاغذ سفارش نوشته بودند. آمده بود که مرا بازی بدهد و من همراهی کنم با آنها. اینها با خود قرآن و نهجالبلاغه آوردند، میخواهند ما را و قرآن و نهجالبلاغه را از بین ببرند. باید ما ببینیم که عمل اینها چیست. منافقها هستند که بدتر از کفارند. آن کسی که میگوید مسلمان هستم و به ضد اسلام عمل میکند و میخواهد به ضد اسلام عمل بکند، دربارۀ آنها در قرآن بیشتر از دیگران تکذیب شده است.»
سخنان امام خمینی به قدری مهم بود که بسیاری از شخصیتها به تشریح و تکمیل مباحث رهبر انقلاب اسلامی پرداختند. آیتالله سیدعلی خامنهای امام جمعۀ تهران از نخستین این شخصیتها بود که تبلیغات سازمان و مسلح بودن آنها را مورد توجه قرار داد. سید محمود دعایی، سرپرست روزنامۀ اطلاعات که در نجف از نزدیکان امام خمینی بود هم در رادیو ایران توضیحات مفصلی دربارۀ دیدار حسن روحانی و تراب حقشناس، دو عضو سازمان مجاهدینخلق با امام خمینی در شهر نجف داد. آیتالله حسینعلی منتظری نیز طی مصاحبۀ مشروحی در تبیین دیدگاههای امام خمینی، التقاطی بودن ایدئولوژی و خط مشی انحرافی و عملکرد نادرست سازمان را به شدت مورد انتقاد قرار داد.
دانشجویان مسلمان پیرو خط امام نیز با صدور یک اطلاعیۀ مفصل در تأیید و تبیین مواضع امام در قبال سازمان، دیدگاهها و مواضع صریح و روشنی علیه سازمان اتخاذ کردند. از سوی دیگر این سخنان قاطع، اعضای جناح لیبرال نظیر ابراهیم یزدی را هم مجبور کرد تا از سازمان مجاهدینخلق برائت جویند.
در روزهای تیر و مرداد سال ۱۳۵۹ نیروهای خط امام با شدت فراوان به افشاگری علیه ایدئولوژی التقاطی سازمان پرداختند، اما واکنش سازمان مجاهدینخلق مخصوصاً در مقابل سخنان امام خمینی با توعی دستپاچگی همراه بود. سازمان که به ناگاه خود را از نقطۀ اوج قدرت و شهرت به پایینترین جایگاه سیاسی پرتاب شده میدید، تصمیم گرفت که ستادهای علنیاش از جمله ستاد اصلی در خیابان انزلی را جمعآوری کند. نشریۀ مجاهد هم موقتاً تعطیل شد. دلیل این تصمیم کم کردن موضعگیریها و سخنان سازمان در جهت کاهش نقاط تماس رسمی با حاکمیت و رهبری انقلاب بود. در این باره در یکی از تحلیلهای درون گروهی سازمان آمده است:
« امام بالاخره باید حرف آخر را در برابر سازمان میزد که بعد از انقلاب تا این زمان به تأخیر افتاده بود. از این به بعد ما وارد فاز جدیدی میشویم که نیمه سیاسی و نیمه نظامی است و علت آن هم این است که عملکردهای سیستم نشان میدهد بعد از جریان امجدیه دیگر قصد برخورد سیاسی با ما را ندارد و قصدش این است که با ژ۳ با ما روبرو شود و به خصوص بعد از سخنان امام در حملهای که به ستاد شده از نارنجک استفاده شده و جلوی آن به رگبار بسته شده که به خوبی نشان دهندۀ این امر است که سیستم میخواهد با ما برخورد نظامی کند. در این رابطه با ستادهایمان که فعلاً نوک پیکان حملۀ سیستم نسبت به آن قرار گرفته است، ما سه راه داشتیم:
۱) مقاومت فعال و تهاجمی (مانند جریان انجمن مرکز) که در ستادها بمانیم و در صورت حمله با چماقداران درگیر شویم که به علت سخنان امام و تغییر فاز، این کار چپروی است.
۲) مقاومت تدافعی که در ستادها بمانیم و در صورت حمله چماقداران و پاسدارها آنجا را تخلیه کنیم که این برخورد نیز منتفی است، چون این نوع تخلیه ستاد از موضع ضعف و راستروی به حساب میآید و از طرفی به علت تغییر فاز، سیستم نخواهد گذاشت کار به این ترتیب (بدون درگیری و مسالمتآمیز) اتمام پذیرد و حتی اگر ما قصد دفاع فعال نداشته باشیم؛ سیستم قصد کشتار دارد و تازه تا قبل از این که سیستم به ما حمله کند، نمیتوانیم به طور عادی به فعالیتمان ادامه دهیم و مجبور خواهیم بود در برابر صحبتهای چهارم تیر امام موضعگیری کنیم.
۳) اعلام کنیم که تا تعیین تکلیف از جانب امام و مقامات مسئول کشور، تمامی دفاترمان بسته خواهد بود و به این ترتیب از موضع بالا دفاترمان را تخلیه خواهیم کرد که خط اصولی همین است و دفاترمان نیز حفظ خواهد شد.
با اتخاذ این موضعگیری مسائل امنیتی برای ما تضاد اصلی درون تشکیلات به حساب خواهد آمد، چرا که سیستم به آسانی نخواهد توانست به ما ضربه نظامی بزند و سعی خواهد کرد از طریق درآوردن روابط درونی ما از یک طرف و خطوط و تحلیلهای سیاسی از طرف دیگر به ما ضربۀ نظامی و سیاسی بزند. بنابراین باید هرچه زودتر با فاز تطبیق پیدا کنیم و به صورت نیمه مخفی و نیمه علنی دربیاییم و عنصر امنیتی را وارد تشکیلات کنیم و با دید امنیتی به تمام مسائل نگاه کنیم.»
در ادامۀ این اتفاقات تحلیل جدید سازمان تحت عنوان «آلترناتیو» مطرح شد. در این خط نظام به مثابه یک سیستم دو پایه در نظر گرفته شده بود که یک پایۀ آن «خط امام» و پایۀ دیگر «لیبرالها» بودند. در این تحلیل مجاهدین از آنجا که افرادی که مخالف امام بودند بیشتر به جریان لیبرال گرایش داشتند، لذا برای سرنگونی حاکمیت، مجاهدین با وجود تضاد ایدئولوژیک باید جناح لیبرال را تقویت کنند. محمد ضابطی مسئول بخش اجتماعی سازمان گفت که سیستم بر دو پایۀ ارتجاع (خط امام) و لیبرال (بنیصدر و نهضت آزادی) استوار است و باید حرکت به سمت برجسته کردن خط لیبرال در مقابل خط ارتجاع یا همان خط امام باشد:
« در این مرحله آلترناتیو ضد انقلاب است، نه مجاهدین. بخشی از مردم که به علت نارضایتی از سیستم کنده شده در شرایط فعلی به سمت سازمان نمیآیند، بلکه مقابل سیستم اکنون ضد انقلاب است. سیستم بر دو پایۀ ارتجاع و لیبرال استوار است. بین این دو جناح در داخل سیستم تضاد وجود دارد. این تضاد در دراز مدت به نفع لیبرالها قابل حل شدن است. چون لیبرالها هستند که به طور بالفعل میتوانند پایگاه امپریالیسم باشند و ارتجاع به علت عدم توان برای مدیریت و سیستم سازی و قادر نبودن به حل مسائل و معضلات اجتماع بالاخره مجبور است جای خود را به لیبرال بدهد.
هنر یک نیروی انقلابی این است که با تضاد جناحهای حاکمیت برخورد متناسب بکند و در نهایت بتواند از این تضادها به نفع خود بهرهبرداری کند. اگر ارتجاع را در یک کفۀ ترازو و لیبرالها را در کفۀ دیگر ترازو بگذاریم، الان تقریباً موازنه برقرار است. ما باید کاری کنیم که کفۀ ترازو به سمت لیبرالها سنگین شود؛ یعنی در واقع باید در موضعگیریهای خود لیبرالها را تقویت کنیم.
البته این تقویت لیبرالها تا آنجا انجام میگیرد که به نفع ضد انقلاب که در این شرایط آلترناتیو سیستم است، نینجامد. لیبرالها به علت ویژگیهای خاص خود خواهان برقراری نوعی دموکراسی در جامعه هستند، حال آن که ارتجاع خواستار بسته شدن فضای تنفسی در جامعه است. نیروهای انقلابی باید از این دموکراسی به نفع خود استفاده کنند.»
این گونه بود که سازمان تصمیم گرفت به بنیصدر به عنوان مهمترین مهرۀ جناح لیبرال نزدیک شود. تحلیلهای غلط سازمان از جایگاه جمهوری اسلامی و ادعای ناامیدی مردم از انقلاب اسلامی، از جمله دلایل گره زدن تدریجی سازمان به بنیصدر بود. تحلیلهای مجاهدین در سال ۱۳۵۹ نهایتاً به این گزاره که «بنیصدر یکی از ما و آلترناتیوی برای جمهوری اسلامی است» رسیده بود. به عنوان نمونه در یکی از تحلیلهای درون گروهی دربارۀ آلترناتیو سیستم آمده است:
« سازمان در سیر حرکت خود در پی به وجود آوردن آلترناتیوی بود که هم زمان با دلسرد کردن مردم از جمهوری اسلامی بتواند در قبال آن دلگرمی نسبت به چیز دیگری برای آنها به وجود آورد. خلاصه میگفت باید مثل زمان انقلاب که امام در قبال این که مردم از شاه دلسرد میشدند، امام میتوانست آن خلأ را پر کند و به عنوان آلترناتیو رژیم درآید، لذا ما هم باید همانند آن زمان عمل کنیم.
البته سازمان قبل از این که خودش را آلترناتیو بداند، در تحلیلهای قبلیاش معتقد بود که ضد انقلاب آلترناتیو جامعه میباشد و حتی بعدها هم لیبرالها را که در رأس آنها بنیصدر بود را آلترناتیو سیستم میدانست؛ تا این که توانست با لیبرالها و به خصوص بنیصدر به توافق برسد که در آن شرایط تحلیل کرد که دیگر ما یعنی سازمان آلترناتیو سیستم شدهایم.
در این رابطه بود که درصدد تشکیل یک اپوزیسیون متشکل به رهبری خود سازمان بود که بتواند به راحتی آن را در جامعه جا بیندازد. خلاصه تمام مخالفان را در این قطب سازمان دهد تا این که توانست با لیبرالها به خصوص بنیصدر به وحدت برسد که اینجا این را به عنوان یک پیروزی بزرگ تلقی میکرد و این آلترناتیو را که در آن بنیصدر هم هست، به عنوان یک امر ملموس برای تودهها میدانست و در سطح گروههای مختلف مخالف دیگری نیز این امری تثبیت شده بود. چند قدرت سازمان در این شرایط با توجه به پیروزیهای سیاسی که در صحنۀ اجتماع به دست آورده بود، مشخص و غیر قابل انکار بود.»
از طرف دیگر بنیصدر نیز به دنبال یک تشکیلات منسجم برای مقابله با حزب جمهوری اسلامی و خط امام بود و این خصوصیات را در سازمان مجاهدینخلق یافت. علاوه بر این بنیصدر با اطلاع از شرایط پروندۀ پزشکی امام خمینی احساس کرده بود که به یک تشکیلات حامی و همراه نیاز دارد تا در صورت فوت امام خمینی و چند دستگی در کشور، عملاً بتوان سکان حکومت را محکمتر از قبل در دست داشته باشد.
بنیصدر این تشکیلات منسجم و حامی خود را در سازمان مجاهدینخلق یافته بود و با وجود ناهماهنگی ایدئولوژیک، رئیس جمهور لیبرال وقت هم پیمان سازمان متمایل به مارکسیسم شد. شاهد مثال این ماجرا را میتوان در ایامی دید که امام خمینی در بیمارستان بستری بودند و بنیصدر فرماندهی کل قوا را در اختیار داشت. ابراهیم حاجی محمدزاده، رئیس دفتر سیاسی سپاه پاسداران در این خصوص میگوید:
« من به بنی صدر گفتم چرا ما وقتی میخواهیم پیش شما بیاییم، باید از چند روز قبل وقت بگیریم؛ ولی مسعود رجوی هر وقت که دلش خواست به اینجا میآید؟! بنیصدر جواب داد: من به آلمانیها گفتم چرا به ما قطعات یدکی نمیدهید؟ آنها پاسخ دادند ما بولتن پزشکی امام را مطالعه کردهایم و متوجه شدیم وی تا ۶ ماه دیگر بیشتر زنده نیست. پس از فوت امام هم روحانیت چند دسته میشوند و مجاهدینخلق به قدرت میرسند، لذا من باید هوای منافقین را داشته باشم.
من به وی گفتم: آقای بنیصدر! شما اشتباه میکنید. مردم به خاطر اعتقادشان و دینشان دست از روحانیت برنمیدارند، به گونهای که تا حالا برنداشتند. او با همان صدای خاص خودش گفت:حالا میبینیم. من هم جواب دادم: حالا میبینیم. حاضرین جلسه همگی شروع به خندیدن کردند. من مطمئنم بنیصدر خائنی بود که میخواست امام نباشد، چه برسد به خود انقلاب.»
در مجموع تمایل سازمان و بنیصدر برای نزدیک شدن به همدیگر باعث شد که در انتهای سال ۱۳۵۹ این دو بر هم منطبق شوند. به گونهای که مجاهدین بدنۀ مردمی حامی رئيس جمهور شدند و بنیصدر نیز عضو افتخاری سازمان محسوب میشد.
با فرا رسیدن نیمۀ دوم سال ۱۳۵۹، حملۀ رژیم بعث عراق به کشور شرایط داخلی را دگرگون کرد. حملۀ نیروهای خارجی به کشور، فضای جدیدی را در افق سیاسی کشور ترسیم کرده بود که به تجاوز نظامی صدام ضریب بالایی اختصاص میداد. مجاهدین نیز به فراخور جو کشور به اظهار نظر در این خصوص پرداختند. اولین اطلاعیههای سازمان در ظاهر نشان از همراهی برای دفع تجاوز خارجی دارد. در اطلاعیۀ سازمان مجاهدینخلق مورخ اول مهر ماه ۱۳۵۹ آمده است:
« سازمان مجاهدینخلق ایران پیرو اعلامیۀ مورخ بیستم شهریور ماه مبنی بر اعلام آمادگی جهت دفاع از مرزها و شهرها و هموطنان که تحت تهاجم و تجاوز استبداد بعثی حاکم به عراق قرار گرفتهاند (در صورت تجویز مقامات کشور) ضمن محکوم کردن تجاوزات عراق از تمامی اعضا و هواداران خود میخواهد که آمادگیهای لازم را کسب کنند تا عنداللزوم در کنار بقیۀ مردم و ارتش وظیفۀ خود را در دفاع از میهن ایفا نمایند.»
اطلاعیۀ روز ۷ مهر ۱۳۵۹ نیز ظاهراً حاکی از شرکت مجاهدین در صفوف مبارزه علیه عراق بود:
« نیروهای ما (چنان که توضیح داده شد) در کنار تودههای مردم و سایر نیروهای مردم و سایر نیروهای مردمی در جنوب و جنوب غربی در صفوف مقاومت علیه نیروهای متجاوز و دیگر فعالیتهای مردمی فعالانه شرکت دارند.»
اما افشای تحلیلهای درون گروهی مجاهدین نشان داد نظر حقیقی سازمان در قبال جنگ دقیقاً در نقطۀ مقابل مواضعی قرار دارد که در اطلاعیههای عمومی اتخاذ میکند. در یکی از تحلیلهای درون گروهی مجاهدین که توسط یک کادر دانشجویی سازمان افشا شد و در روزنامۀ کیهان به چاپ رسید، جنگ تحمیلی ایران، جنگی ارتجاعی خوانده شده بود:
« جنگ ایران و عراق جنگی است ارتجاعی و ناعادلانه. انگیزۀ ایران از این جنگ صدور انقلاب است و انگیزۀ عراق قطب شدن در منطقه و ادعاهای مرزی است. ولی چون عراق وابسته نیست این کار از وی ساخته نیست و اما به لحاظ حمایتها که از دو کشور شده است، کشورهایی نظیر اردن و عربستان از عراق حمایت میکنند و سازمانهای مسلمان مرتجع نظیر امل و ..... از ایران.
حمایت سوریه از ایران به خاطر تضادهایش با عراق است و حمایت الجزایر که رژیم ایران ادعا میکند، دروغ است و چنین حمایتی صورت نگرفته. به لحاظ مسائل داخل نیز چون مسائل داخلی ایران بیشتر است، اگر جنگ درازمدت شود، باعث سقوط رژیم ایران خواهد شد؛ ولی عراق با وجود داشتن یکسری مسائل داخلی، چون قدرت سازماندهی دارد، قادر است که مسائلش را حل کند.»
همچنین از سوی یکی از اعضای جدا شده سازمان، تحلیل کادر مرکزی مجاهدین دربارۀ جنگ ایران و عراق و برندۀ اصلی این جنگ این گونه تشریح شد:
« کادر مرکزیت سازمان مورد نظر ما نیز در جلسه فوقالعاده (بلافاصله پس از اعلام خبر واکنش شدید نیروی هوایی ایران علیه عراق) این جنگ را ارتجاعی خواند. اما به دلایلی (که هنوز برای ما روشن نشده است) از اعلام این نقطه نظر خودداری کرد. نظر برخی از اعضای مؤثر سازمان این بود که با پیروزی ایران علیه عراق «تئوری ارتجاع جامۀ عمل به خود میپوشد» و در نتیجه نظریات سازمان مشروعیت خود را از دست خواهد داد. بنابراین باید تلاش شود تا ایران در این جنگ بازنده از آب درآید تا در آینده بتوانیم نارضایتی عمومی ناشی از جنگ را رهبری کنیم و حاکمیت کنونی را واژگون سازیم.»
با تمام این شرایط برخی از اعضای سازمان مجاهدینخلق در روزهای آغازین جنگ ایران و عراق در راستای تحقق اهداف خودشان یعنی جمعآوری سلاح و اطلاعات، در جبههها حضور پیدا کردند؛ لیکن اندکی بعد از آغاز جنگ تحمیلی بود که دادستان انقلاب اسلامی آبادان ۴۱ نفر از اعضای سازمان را به اتهام جاسوسی دستگیر کرد. تعدادی از اعضای سازمان در مناطق جنگی و پادگانهای ارتش اقدام به عکسبرداری از تجهیزات، سلاحها و محوطۀ نظامی کردند، ولی با مقاومت در مقابل فرماندهان ارتش، کار به درگیری، محاصره و بازداشت مجاهدین کشید و از مقر دستگیرشدگان مقادیر زیادی عکس، نقشه، سند و ... کشف شد.
علاوه بر این، لو رفتن خانههای تیمی مجاهدین در شهر در حال محاصره آبادان نشان از اقدامات خائنانۀ سازمان در جبههها داشت. از یک خانۀ تیمی سازمان که در کمتر از دو ماه از آغاز جنگ و در روز ۱۷ آبان ۱۳۵۹ لو رفت، ۳۰ قبضه اسلحه، لباسهای غواصی و یک دستگاه بیسیم مسروقه کشف شد که در حال استراق سمع مکالمات واحدهای نظامی بود. همچنین اسنادی از جابجایی نیروهای نظامی، مقر سلاحهای سنگین ارتش، علامتگذاری مناطق درگیری و .... به دست آمد که جاسوسی سازمان در جبههها را محرز کرد. در این خصوص مصاحبه حسن تیزمغز، دادستان انقلاب اسلامی آبادان و خرمشهر، روشنگر عملکرد مجاهدین در روزهای اولیه جنگ است:
« از یک ماه پیش از شروع جنگ، مجاهدین شروع به ایجاد درگیریهای تصنعی در خرمشهر و آبادان نمودند و ادعاهای بسیار کردند؛ اما بعد از شروع جنگ همه این گروهکها یکی پس از دیگری شروع به فرار نمودند. هواداران و اعضای مجاهدین هم در طی ۱۲ روز اول پا به فرار گذاشتند، اما پس از مدتی دوباره به فکر تجدید سازمان افتادند و ما هم از روز اول مراقب آنها بودیم.
تا یک روز اینها آمدند و با سپاه پاسداران خرمشهر تماس گرفتند و از سپاه اسلحه خواستند تا به عنوان یک سازمان مسلح مستقل فعالیت کنند؛ ولی از آنجایی که ماهیت آنها روشن بود، سپاه زیر بار نرفت. اما افراد اینها توانستند از طریق بسیج مقدار کمی اسلحههای سبک تهیه کنند.
همچنین در این رابطه بعد از این که پادگان دژ خرمشهر در معرض آسیب دشمن قرار گرفت، یک عده از مجاهدین – که ما از قبل آنها را میشناختیم - به این بهانه که اسلحهها به دست عراقیها نیفتد، در زمانی که آنها هنوز ۱۸ کیلومتر با پادگان فاصله داشتند، چند وانت را پر کردند و از شهر بیرون بردند که آقای [محسن] اراکی حاکم شرع منطقه جلویش را گرفت و به اینها تذکر داد که اسلحهها را به پادگان برگردانند؛ اما اینها قبول نکردند و بالاخره با تلاش بسیاری، اسلحهها را پس گرفتیم و عاملان این مسئله تحت تعقیب قرار دارند.
قبل از سقوط خرمشهر یک عده از اینها آمدند و در چند محله از کوی آریای خرمشهر و کوی ابراهیمی آبادان دست به فعالیتهای تشکیلاتی که از مرکز مشخص شده بود، زدند. تا این که خرمشهر سقوط کرد و اینها شروع کردند به تبلیغات که مجاهدین در جبههها در جال جنگند، در حالی که هیچ کدامشان در جنگ شرکت نکردند. یک عکس هم در روزنامۀ مجاهد چاپ کردند که به اصطلاح گروهی از مجاهدین را نزدیک پل خرمشهر نشان میدهد، در حالی که این عکس را قبل از سقوط خرمشهر گرفتهاند و این زمانی بود که هر کسی میتوانست این عکس را بگیرد.
در اواسط آبان ماه [سال ۱۳۵۹] بود که همۀ خانههای ضد انقلابیون شناسایی شد و آمدند گزارشش را به دادستانی دادند و دادستانی هم حکم جلب این افراد را داد. یک عده در کوی ابراهیمی و یک عده در کوی آریا دستگیر شدند. از منازلی که در کوی ابراهیمی آبادان بود، مقدار قابل توجهی گزارشات، چند عدد بیسیم، لباس و مقدار زیادی وسایل مشکوک کشف و ضبط شد.
بعد از این که اعضای این گروه دستگیر شدند، با به دست آمدن گزارشات بیش از پیش به عمق خیانت اینان پی بردیم. گزارشات عموماً در مورد اطلاعات جنگ، موقعیت استقرار نیروهای ما در جبههها و در میان گزارشات انبوه، فقط ۲ یا ۳ مورد گزارش در مورد اوضاع عراقیها بود. گزارشها، تعداد ارتشیها و پاسداران و حتی شرح روحیۀ قوای ایران را دقیقاً گزارش کرده بودند. حال حساب کنید که اگر این گزارشها به دست عراقیها میرسید، چه مشکلات عظیمی برای ما به وجود میآمد و حدود ۹۰ درد اطلاعات منطقه به دست عراقیها میافتاد.
ما بعد از کشف این گزارشها کاملاً متوجه شدیم که مسئله همکاری با سپاه و شرکت در جنگ نیست؛ بلکه تماسها برای کشف اطلاعات و به دست آوردن یکسری اخبار بوده است. یکسری دیگر از این گزارشها، نقشههای بسیار دقیقی بود که خیابانها را حتی به متر مشخص میکرد. در بخش دیگری از گزارشها شامل مناطق آسیبدیدۀ نظامی و دولتی بود و حتی مناطق سالم مانده شناسایی شده بود. حتی اخبار آمدن نیرو به جبهه را در حد شایعات گزارش کرده بودند.
مأموریت دیگری که مجاهدین در جبههها داشتهاند و در این گزارشها مشخص است، این بود که به مردم تحمیل کنند مجاهدینخلق در جبههها هستند و مشغول مبارزه میباشند. گزارشهای دیگری کشف شد که از چگونگی طرح ورود و ایجاد کانال ارتباطی مستقیم با ارتش در آن سخن رفته بود که مقداری از فعالیتهای این طرح هم انجام پذیرفته بود. به عنوان مثال اینها اشتیاق زیادی داشتند که در میان تکاوران نفوذ کنند. با بعضی از آنها هم صحبتهایی شده بود. یک قسمت دیگر از گزارشات مربوط بود به کدهای بیسیمها و رموز بیسیمها که مشخص کرده بودند. مثلاً آن زمان را به خوبی به خاطر دارم که نفت سیاه به معنی میگ بود و اینها دقیقاً این گزارشها را داده بودند.
بعد از دستگیری هم اینها حاضر به بازجویی نشدند و همهاش ادعا میکردند که ما شکنجه شدهایم. یکیشان میگفت: همین که من در زندان باشم و مادرم در بهبهان، این شکنجه است! و همین که من از خانوادهام دور هستم، خودش شکنجه است! مسئلۀ دیگری که در رابطه با سازمان کشف شده، چند مأمور جاسوس از عراق جاسوس از عراق دستگیر کردیم که یکی از اینها ابتدا خود را هوادار سازمان معرفی میکرد. به ما گفت که سازمان به رابط من اطلاع داده و سازمان امنیت عراق هم تأکید بر این داشته به همین جاسوس که هر طور شده با سازمان مجاهدینخلق که بیشتر نمای اسلامی دارد، تماس بگیرید و رابطههایمان را مستحکمتر و ارتباطمان را قوی تر کنید.
در همین اواخر بود که یک خانۀ تیمی کشف کردیم که تعداد قابل توجهی اسلحه و موشک آرپیجی۷، تیانتی و مینهای ضد نفر و ضد تانک و مهمات بسیار زیاد کشف شد. در این خانه تیمی که متعلق به یکی از وابستگان رژیم سابق به نام مجید کعبی بود، پدر ایشان شخصی است به نام تهران کعبی که در زمان شاه نمایندۀ مجلس شورای ملی بوده و در این خانه، در یک اتاق ۸ در ۴ و به ارتفاع ۵/۱ متر، اعلامیه و نشریات سازمان مجاهدینخلق وجود داشت.»
پس از ان اتفاقات بود که دادستانی انقلاب اسلامی آبادان در تاریخ ۲۴ آبان ماه ۱۳۵۹ اطلاعیهای صادر کرد و بر اساس آن عناصر سازمان از جبههها جمعآوری و اخراج شدند. البته مجاهدین نیز در مقابل جمعآوری عناصرشان از جبههها سکوت نکردند و بلافاصله واکنش نشان دادند. در این راستا در اطلاعیۀ سازمان مجاهدینخلق مورخ ۲۷ آبان ۱۳۵۹ آمده است:
« همچنان که اطلاع دارید، دادستانی انقلاب آبادان حکمی در مورد خروج گروههای سیاسی از جمله مجاهدینخلق از این شهر صادر کرده و برای این کار ۲۴ ساعت مهلت داده است. تا آنجا که به مجاهدینخلق مربوط است، در واقع این حکم آخرین حلقه از سلسله فشارهای مستمری است که از اولین روزهای آغاز نبرد مقاومت در مقابل عراق بر نیروهای ما که در سنگردهای مقدم نبرد، در کنار مردم بودهاند، وارد میشود. این فشارها خود را به صورتهای مختلف تضییقات تدارکاتی، دستگیری، شکنجه، تهمت و .... نشان داده است. به طوری که هم اکنون تعداد ۴۱ نفر از افراد ما در آبادان و ۱۱۴ نفر در اهواز زندانی هستند.
ولی در واقع همۀ اینها نشان دهندۀ تسلط روزافزون جریانهای انحصارطلب بر نهادهای مختلف کشور است که در رأس همۀ برنامههای خود فشار بر نیروهای انقلابی را قرار دادهاند. آنچه در آبادان و خرمشهر و سایر شهرهای جنگزده بر نیروهای ما میگذرد، در واقع تکرار همان شیوۀ معمول واپسگرایان در برخورد با نیروهای انقلابی است. آنها ابتدا با فشارهای جانبی تلاش میکنند که مجاهدینخلق را از میدان به در کنند، ولی وقتی این فشارها سد مقاومت نیروهای ما را در هم نمیشکند، به طور رسمی و با حکم وارد میشوند.»
با نزدیک شدن به روزهای زمستان ۱۳۵۹، خشونت کلامی مجاهدین علیه جمهوری اسلامی به طور کاملاً محسوسی شدت گرفته بود. تنها با مراجعه به آرشیو نشریۀ مجاهد میتوان افزایش پرخاشگری را احساس کرد. در این ایام سازمان مجاهدینخلق به صورت علنیتری اعلام کرد که جمهوری اسلامی با رژیم پهلوی تفاوتی ندارد و در نتیجه مردمی که علیه شاه انقلاب کردند، میتوانند علیه جمهوری اسلامی نیز قیام کنند. به طور مثال در شمارۀ ۹۹ نشریۀ مجاهد مورخ ۱۱ آذر ۱۳۵۹ میخوانیم:
« میتوانیم بر یک حقیقت با یقین و اطمینان تأکید کنیم و آن این که انقلاب نمرده است و نخواهد مُرد. مردمی که این انقلاب را خلق کردهاند، اجازه نخواهند داد که آن را پای جاهطلبیها و هوا و هوسها و آزمندیهای انحصارطلبانه و قدرتپرستانه قربانی کنند. مردمی که رژیم دیکتاتوری شاه را با آن همه ارگانها و دستگاههای جهنمیاش واژگون کردهاند، خواهند توانست باز هم در پی اهداف و آرمانهای انقلابیشان، موانع را هر چه بیشتر شناخته و برطرف کرده و راه انقلاب را بگشایند. مردم و انقلاب سرانجام پیروزند.»
سازمان مجاهدینخلق در شمارۀ دیگری از نشریۀ مجاهد، بر لزوم عکسالعمل فوری و قاطع پافشاری کرد:
« امروز نیز ما به جایی رسیدهایم که دیگر باید علت اصلی مسائل و مشکلات را با مردم در میان گذاشت و تمام کوششها را در جهت رفع آن کانالیزه کرد. در غیر این صورت هیچ راهحلی هم برای انبوه مسائلی که امروز مردم ما با آن مواجهاند، پیدا نخواهد شد و روز به روز نیز بر وخامت اوضاع افزوده خواهد گشت. چرا که راهحل همۀ این مسائل در گرو حل همان مسئلۀ اصلی است. اکنون به نظر میرسد دیگر درنگ و تأخیر در این زمینه زیانهای غیر قابل جبران پدید آورد و انقلاب را در معرض خطرات غلبه ناپذیر قرار دهد و این مضمون اصلی آن مسئولیت خطیری است که گفتیم اکنون عناصر و جریانهای متعهد، مترقی و انقلابی بر عهده دارند.»
در تاریخ ۱۶ بهمن ماه ۱۳۵۹نشریۀ مجاهد به تطبیق وضعیت معیشتی محرومان در رژیم گذشته و نظام حال میپردازد:
« انقلاب در باور این زحمتکشان نوید رهایی از چنگال سرمایهداران و نزولخواران و غارتگران را میداد و خط پایانی بر فقر و محرومیت و بیسامانی و رنجهایشان میکشید. اینان با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی در سودای فردایی که لااقل آب و نان و کاشانهای داشته باشند، پا به میدان مبارزه گذاشتند؛ با اعتصابهای صنفی – سیاسی خود خواهان افزایش دستمزدها و شرایط بهتر کار شدند. بانکها و مؤسسات غارتگر سرمایهداری را به آتش کشیدند و .....
اما پس از انقلاب در زندگی پررنج مستضعفان تغییر چندانی حاصل نشد. ساخت طبقاتی جامعه دگرگون نگردید و فقر، محرومیت، بیکاری و ناامنی تودۀ عظیم همچون سرنوشتی مقدر بر پیشانیای باقی ماند. اقدام قاطعی دربارۀ مصادره و ملی کردن زمینها و سرمایههای غارتگران به عمل نیامد و اگر هم در مواردی به همت برخی از جریانات مترقی در درون پاسداران و هیئتهای هفت نفره و رجال سیاسی، حرکاتی در این زمینه صورت گرفت، با هزاران مانع به اصطلاح «شرعی و قانونی و مصلحتی» از طرف حاکمیت روبرو شد.
به راستی که «مستضعفگرایی» حضرات از حرف و شعار فراتر نرفت و برای خیل زحمتکشان و بیچیزان بهرهای به بار نیاورد. نگاهی کوتاه به موقعیت اقتصادی جامعه و وضع طبقات محروم، عمق فاجعهای را که مردم ما درگیر آن هستند، آشکار میکند.»
در نمونۀ دیگر، نشریۀ مجاهد در تاریخ ۳۰ دی ماه ۱۳۵۹ به مقایسه و تطبیق دادگاههای انقلاب با دادگاههای نظامی رژیم پهلوی پرداخت و دربارۀ دستگاه قضایی جمهوری اسلامی نوشت:
« دادگاههای نظامی رژیم شاه خائن که در آنها مخالفین سیاسی و رزمندگان انقلابی خلق و از آن جمله مجاهدینخلق تحت عنوان «مقدمین علیه امنیت کشور» به محاکمه کشیده میشدند؛ نمونۀ تمام عیاری بود از محاکم اختصاصی. رژیم شاه به منظور جلوگیری از ورود وکلای آزاده به آن محاکم فرمایشی، تعدادی از افسران قضایی و بازنشسته را به عنوان وکیل تعیین کرده بود و متهمین آزاد!! بودند از میان آنان وکیل خود را انتخاب!! کنند و در صورت امتناع فرد، دادگاه نیز الزاماً یکی از این مهرهها را به عنوان وکیل تسخیری تحمیل میکرد تا ظاهر قانونی محاکمه رعایت شود.
با گسترش امواج آزادیخواهی، رژیم شاه ناچار شد به تعدادی از متهمین اجازه دهد که از بین وکلای دادگستری برای خود وکیل انتخاب کنند، اما بدین شرط که «صلاحیت» این وکلا توسط دادستانی ارتش تأیید شده باشد. بدین ترتیب اگر رژیم شاه یک قدم عقبنشینی کرده و حضور وکلای دادگستری را در محاکمی که سالیان دراز اختصاصی تیمساران و سرهنگان شاهنشاهی بود، میپذیرفت؛ اما در قدم اول با تعیین شرط «تأیید صلاحیت» سعی کرد مانع ورود وکلای مبارز و مترقی به محاکم سیاسی شود.
دادگاههای انقلاب که در ابتدا و علیالطلاق برای محاکمۀ جنایتکاران و سردمداران رژیم سابق تشکیل شده بود و شمشیر عدالت آن بر گردن طاغوتیان فرود میآمد، در نیمۀ راه با تصفیۀ عناصر انقلابی خویش، تغییر ماهیت و جهت داد. تیغ شمشیر عدالت در مورد سرمایهداران بزرگ و فئودالها و جنایتکاران رژیم سابق به حدی کند شده که دیگر بر امثال شیخالاسلامزادهها (وزیر کابینههای زمان هویدا) و همچنین باتمانقلیچها (از طراحان کودتای ننگین ۲۸ مرداد) کاری نیست و در عوض متوجه فرزندان انقلابی این میهن میشود و دوباره «زندانی سیاسی» موضوعیت پیدا میکند و باز هم شعار «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» بر در و دیوارها نوشته میشود.
تأسفآور آن که دوباره صحنههایی از سناریوی دادگاههای نظامی دربسته نیز تکرار میشود. بدین معنی که به علت گسترش فشار اجتماعی نسبت به دادگاههای دربسته، زعمای قوم در حرف حاضر به قبول حق قانونی متهم در داشتن وکیل مدافع شدهاند، اما با لطایفالحیل وکیل منتخب متهم را «فاقد صلاحیت» اعلام کردهاند، به طوری که تا کنون دادگاههای انقلاب از پذیرفتن هرگونه وکیلی حتی آنها هم که مورد اعتماد حضرات هستند، خودداری کردهاند.»
آتشبار جنگ روانی مجاهدین تنها به حزب جمهوری اسلامی، سپاه پاسداران و دادستانی انقلاب اسلامی محدود نمیشد و عملاً هر نهادی که در ارتباط با جمهوری اسلامی قرار میگرفت، از حمله مطبوعاتی مجاهدین در امان نبود. مطالب فوق و انبوه مطالب مشابه که به وفور از لسان مجاهدین به گوش میرسید، تنها یک هدف را دنبال میکرد: «مشروعیت جمهوری اسلامی با رژیم پهلوی تفاوتی ندارد! »
روزهای پایانی زمستان سال ۱۳۵۹ زمانی بود که برخورد مجاهدین با حاکمیت وارد مرحلۀ خشنتری شد. این افزایش خشونت علیه حاکمیت و به طور مشخص حزب جمهوری اسلامی را میتوان در مطالب متعدد نشریۀ مجاهد به وضوح دید. ارتقای کیفی و کمی مطالب علیه حزب جمهوری اسلامی با اسم رمز «ارتجاع» و «انحصارطلب» دنبال شد. از بهمن ماه سال ۱۳۵۹ در نشریۀ مجاهد مقالات دنبالهداری تحت عنوان «حزب جمهوری اسلامی، جریان پشت پردۀ چماقداری» انتشار یافت و یادداشتهایی نظیر «دو سال پس از پیروزی انقلاب»، «اوضاع کنونی، مخاطرات و مسئولیتها» و «خلع ید از حزب انحصارطلب حاکم، نخستین قدم اساسی در راه نجات» به عنوان سرمقاله و مهمترین دغدغۀ مجاهدین مطرح شد.
مجاهدین که پیش از این سعی داشتن تا با نظام و نماد عینی آن یعنی حزب جمهوری اسلامی – به عنوان
نماد عینی حاکمیت - رفتاری کجدار و مریز داشته باشند؛ در مرحلۀ جدید به صورت علنی تهدید به براندازی میکردند و نه تنها از شناخته شدن به عنوان اپوزیسیون ابایی نداشتند، بلکه این موضوع را در دیدگاه خود میستودند و آن را معادل «نیروهای پیشتاز مترقی » برای سرنگونی جمهوری اسلامی تلقی میکردند.
سرانجام عملیاتی شدن انشقاق علنی سازمان نسبت به نظام و افراد حزباللهی در روز ۱۴ اسفند ماه ۱۳۵۹ رقم خورد؛ روزی که ابوالحسن بنیصدر قرار بود در دانشگاه تهران به مناسبت سالگرد درگذشت دکتر محمد مصدق به سخنرانی بپردازد. در همین روز شمارۀ ۱۱۲ نشریۀ مجاهد منتشر شد و سازمان مجاهدینخلق در سرمقالهای با عنوان «خلع ید از حزب انحصار طلب حاکم، نخستین قدم اساسی در راه نجات» اتمام حجت کرد که از این پس هر درگیری و اتفاقی رخ دهد، مسئولیت آن بر عهدۀ حاکمیتی سیاسی کشور خواهد بود. انتشار این مطلب در روز سخنرانی بنیصدر به مثابۀ دمیدن در شیپور جنگ بود:
«در بررسی علت اصلی اوضاع کنونی با توجه به موقعیتی که چه به لحاظ آمادگی و عزم تودههای مردم و چه به لحاظ زمینهها و امکانات گفته شد، بدون شک باید ریشۀ مشکلات را در حاکمیت سیاسی بعد از انقلاب جستجو کنیم. ما در موارد متعددی این حقیقت را به تفصیل توضیح و نشان دادهایم که اوضاع کنونی چیزی جز نتیجۀ عملکردهای جریان انحصارطلب حاکم که پس از انقلاب زمام امور را در دست گرفته و به تدریج تمام مواضع کلیدی حاکمیت و قدرت را در قبضۀ انحصاری خود درآورده است؛ نمیباشد.
جریانی که به گواهی واقعیت انکارناپذر به علت ماهیت عقب ماندۀ خود به هیچ وجه قادر به ادارۀ امور و پیشبرد امر انقلاب نبوده و نمیتوانسته و نمیتواند در هیچ زمینهای عملکرد و بیلان مشتی ارائه دهد. تا وقتی این جریان حاکمیت انحصاری خود را بر تمامی شئونات مملکت حفظ کند، هیچ بهبود اساسی در اوضاع و احوال پیدا نخواهد شد و چشمانداز روز به روز تیرهتر خواهد گشت.
بنابراین برای بیرون آمدن از اوضاع وخیم کنونی و تضمین آیندۀ انقلاب پیش از هر چیز باید این مانع اصلی را از مسیر پیشرفت مملکت و انقلاب و بهبود امور و اوضاع برطرف کرد و به عبارت دیگر باید بیش از هر چیز دست این جریان و ایادی و عوامل آن را از سر مردم و مملکت کوتاه کرد. به دور از هرگونه ترس و مجامله و سازشکاری و اگر نخواهیم واقعیتها را انکار کرده و بر حقایق سرپوش گذاشته یا آنها را وارونه جلوه دهیم، مسئولیت اصلی اوضاع و احوال کنونی بر عهدۀ همین حزب حاکم است؛ چرا که اکثر قریب به اتفاق قوای مملکت را در ید انحصار و اختیار خود دارد.
این حزب دو سال گذشته آزمایش محتوم خود را پس داده و ماهیت واپسگرای خود را در عرصۀ عمل و اقعیت انکار ناپذیر به منصۀ ظهور و اثبات رسانده و سرنوشت مملکت، مردم و انقلاب را اینچنین به بازی جاهطلبیهای خود گرفته است. بنابراین امروز خلع ید از حزب حاکم و عوامل و ایادی انحصارطلب آن در کلیۀ قوا و نهادهای کشور طرح نخستین اصلاح امور و تداوم انقلاب و اولین قدم اساسی در «راه نجات» است. این ضرورت مرحلۀ کنونی انقلاب ماست و بدون تحقق آن راهی برای خروج از اوضاع وخیم کنونی و غلبه بر خطرات و تهدیدهایی که متوجه انقلاب شده است، نخواهد بود.
امروزه وظیفۀ تمامی نیروهای انقلابی و همۀ عناصر و جریانهایی که به انقلاب و آرمانها و آیندۀ آن پایبند و علاقهمندند، این است که همۀ تلاشها و نیروهای خود را در جهت تحقق این ضرورت سمت و سازمان دهند و تودههای مردم را نسبت بدان آگاه سازند تا همۀ مردم و در هر جا فریاد اعتراض خود را علیه این انحصارطلبی ارتجاعی بلند کنند و با کنار زدن آن از مسیر پیشرفت انقلاب، راه را به سوی تعالی و پیروزی هموار سازند.»
قبل از شروع سخنرانی بنیصدر، نواری از یکی از سخنرانیهای دکتر مصدق پخش شد که با شعارهای «چوب، چماق، شکنجه، دیگر اثر ندارد» ، «حزب چماق بهدستان، در پیشگاه ملت، افشا باید گردند» ، «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» و با کف و سوتهای ممتد حامیان بنیصدر و منافقین همراه بود. مخالفان و موافقان بنیصدر که در این مراسم حضور یافته بودند، پیوسته شعارهای تحریکآمیزی علیه یکدیگر سر دادند. در این هنگام عدهای با حمله به حاضران، قصد بر هم زدن جلسۀ سخنرانی را داشتند که با افزایش درگیریها بین حامیان و مخالفان رئیس جمهوری، ناگهان بنیصدر که در حال سخنرانی بود، برخی از نهادهای انقلابی از قبیل کمیتههای انقلاب اسلامی را مسئول آشوب در سخنرانی خود اعلام کرد و آنها را چماقدار معرفی نمود.
در این میان عدهای از مجاهدین و طرفداران بنیصدر با شعارهایی علیه برخی از مقامات از جمله آیتالله بهشتی و حزب جمهوری اسلامی، به طرف مقابل حمله و شروع به زد و خورد با آنها کردند. درگیریها تا چند ساعت پس از سخنرانی بنیصدر در خیابانهای اطراف دانشگاه ادامه یافت. در این درگیریها ۴ نفر کشته و عدۀ زیادی نیز مجروح شدند. روزنامۀ کیهان در حاشیهنگاری حوادث ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ نوشت:
« در حین سخنرانی چند بار از جانی گروهی که به نظر میرسید میلیشیا باشند، گفته شد: بنی صدر، بنی صدر، بلندگو را قطع کردند. در این هنگام بنیصدر به مخالفان اخطار کرد که اگر مأموران انتظامی از عهدۀ دستگیری آنها برنیایند، این کار را به مردم خواهد سپرد. پس از مدتی که از سخنرانی گذشت، یک فشفشه دستساز در ضلع شمال شرقی زمین پرتاب شد که صدای سوختن و آتش آن نظرها را به خود جلب کرد. بلافاصله تعدادی سنگ نیز به طرف زمین چمن پرتاب شد.
در پی این وقایع این شعارها از طرف دختران و پسران و سپس چمعیت موافق داده شد: «مراسم را حزب به هم میزند» ، « اخلال تو میتینگها، کار حزبه، کار حزبه» ، «بنیصدر، بنیصدر بلندگو را قطع کردند» ، «چماقدار، چماقدار، مرگت فرا رسیده» ، «نصر من الله و فتح قریب، مرگ بر این حزبک مردم فریب» ، «مرگ بر بهشتی» ، «بنیصدر، بنیصدر، افشا کن، بهشتی را رسوا کن». بنیصدر در قسمتی از سخنانش در حالی که چند برگه و کارت شناسایی را نشان میداد، آنها را متعلق به چند نفر از افراد کمیته و حزب جمهوری اسلامی خواند که آنان را به عنوان چماقدار دستگیر کردهاند. پس از اعلام این مطلب، بنیصدر با شعارهای «مرگ بر بهشتی» ، «سردستۀ چماقداران بهشتی»، مورد تشویق قرار گرفت.
سپس بنیصدر از مردم خواست که دور گروهی را که شعار مخالف میداد، خالی کنند تا مشخص شوند که عملی نشد. در این هنگام از ضلع غربی و جلوی جایگاه گروهی در حالی که پا به زمین میکوبیدند این شعار را دادند: «بنیصدر، بنیصدر حکم تهاجم بده» ، پس از مدتی که این شعار را تکرار کردند، بنیصدر گفت: شما مردم اینها را با آرامش از اینجا بیرون کنید، اینها را بیرون کنید.
ناگهان آن دسته از پسرهایی که در کنار دیوار ضلع شرقی مستقر بودند، از دیوار با کمک یکدیگر بالا رفتند و پس از چند لحظه افرادی را که سر و صورتشان را ضربههای مشت شکافته و خونین کرده بود، در حالی که به شدت با مشت و لگد بر سر و صورت و بدنشان میکوبیدند، از دیوار به پایین پرتاب میکردند و افراد پلیس و افراد گارد رئیس جمهوری آنها را گرفته و به زیر جایگاه منتقل میکردند.
صحنههای فجیعی به وجود آمده بود. افرادی که از زمین چمن بالا رفته بودند، مرتب اشخاصی را که ریش و اورکت آبی به تن داشتند، در حالی که با مشت به سر و صورتشان میکوبیدند و خطاب به آنهاه شعار مرگ بر چماقدار میدادند! به پایین و به میان هوادارانشان در زمین چمن پرتاب میکردند. هوادارانشان هم در زمین چمن با ولعی وصف ناشدنی به جان آنها میافتادند و تا آنجا که در توان داشتند با مشت و گلد آنان را زده و به جلو میکشاندند و تحویل پلیسهایی که در جلو مستقر بودند، میدادند. تعدادی از این پلیسها نیز کار مشت و لگد آناه را به همدیگر پاس میدادند که از جانب تعدادی از مردم و چند نفر از خود پلیسها به همکارانشان میگفتند پلیس حق ندارد کتک بزند!
در حین درگیریها، بنیصدر چند بار از افراد خواست که شعار تحریکآمیز ندهند و کسی را نیز کتک نزنند، ولی مهاجمین همچنان به مضروب ساختن اشخاص دلخواه خویش که ریش یا اورکت داشتند، ادامه میدادند. این صحنهها مدتی ادامه یافت و مهاجمین در حالی که حالتی وحشیانه به خود گرفته بودند، با شعارهایی که به وسیلۀ دوستانشان داده میشد، بیشتر تحریک میشدند و شعارهایشان عبارت بود از : «چماقدار، چماقدار، مرگت فرا رسیده» ، « مرگ بر بهشتی» ، «ایران را گورستان چماقدار میکنیم» ، «بزن، بزن، حقشه».
نبیصدر در ادامۀ سخنانش یک بار هم به صدا و سیمای جمهوری اسلامی حمله کرد که با کف و سوت برایش ابراز احساسات شد. وی در حین سخنانش به مسافرت سعید سنجابی و منصور فرهنگ که روزنامههای خارجی نوشته بودند برای ترتیب دادن ملاقات بین بنیصدر و ریگان در ۱۹ اسفند به آمریکا مسافرت کرده بودند و همچنین چند هفته پیش در مجلس تعدادی از نمایندگان خواستار تکذیب آن از طرف رئیس جمهوری در صورت عدم صحت آن شده بودند، اشاره کرد و آن دو نفر را به جایگاه فرا خوانده و این کار را تکذیب کرد.
بنیصدر همچنین چند بار در حین سخنرانی برگهای شناسایی که به وسیلۀ مهاجمین از افراد مضروب به دست آمده بود را نشان داده و آنها را متعلق به افراد کمیتهها اعلام کرد. بنیصدر رأس ساعت ۶ به سخنان خود پایان داد و شرکت کنندگان در حالی که شعارهایی علیه دکتر بهشتی میدادند، دانشگاه را ترک گفتند. در پایان مراسم در جلوی در جنوبی دانشگاه، چادری که در آن نمایشگاه عکس ترتیب داده میشد یا کتاب در آن به فروش میرسید، همچنان میسوخت. این چادر حین مراسم به وسیلۀ گروهی که پلاکاردی با عنوان «چادر وحدت، مرکز چماقداری» در دست داشتند، آتش زده شده بود.»
امام خمینی که تا آن زمان در مقابل تشنج آفرینی سازمان مجاهدینخلق مدارا پیشه کرده بودند، تلویحاً بنیصدر را سرزنش کردند و سازمان مجاهدینخلق را عامل زد و خوردها دانستند و آنها را به تلاش برای حذف روحانیت از صحنۀ متهم ساختند:
« عزیزان من، برادران من، خواهران من! تمام قشرهای ملت توجه بکنید که جریانهایی در کار است که روحانیت را در چشم مردم یک نحو دیگری جلوه بدهند و مردم را از روحانیت جدا کنند و دانشگاه را از روحانیون جدا کنند و مقاصد خودشان را انجام بدهند؛ ولو با یک رژیمی که به طور سالوسی در ملت ایجاد کنند. یعنی یک رژیم به صورت صد در صد اسلامی و بیشتر از شما فریاد «وا اسلاما» بکشد؛ لکن در باطن منافق باشد و در باطن بر خلاف مصالح کشور عمل کند.
امروز حیلههای شیطانی قدرتهای بزرگ در کار است که ملت را از روحانیت جدا کند و اینها را از ملت جدا کند و اینها را از دانشگاهها جدا کند و از قشر جوان ملت جدا کند. این همان نقشهای است که آنها میخواهند که روحانیت منزوی بشوند در حجرات و در مساجد و آنها کارهای خودشان را انجام بدهند. اینهایی که از روحانیون انتقاد میکنند، کجا هستند؟ در کدام زاویه هستند؟ که وقتی انقلاب شد، ریختند و اسلحهها را به غارت بردند و الان هم اسلحهها در دست آنهاست و آن روز که جنگ بود، آنها کنار نشستند و منتظر این هستند که عراق یا قدرت دیگری غلبه کند و ملحق به آنها بشوند.»
بعد از غائلۀ ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ مرزبندیهای سازمان با نظام شفاف شده بود و از این پس سازمان مجاهدینخلق به عنوان یک گروه مسلح مخالف شناخته میشد. نکتۀ حائز اهمیت آن است که حاکمیت تا این مقطع هیچ گونه ممانعتی از اقدامات مجاهدین نمیکرد. مجاهدینخلق فعالیت علنی داشتند، دفاتر علنی سازمان برقرار بود و جلسات و میتینگها و گردهماییهای مجاهدین مرتباً برگزار میشد. آزادی عمل مجاهدین در حدی بود که حتی در سطح شهر رژۀ نظامی برگزار میکردند و با چریکهای میلیشیا، قدرت نظامی خود را به رخ حاکمیت میکشاندند.
محمد محبوبی، روزنامهنگار
ویژهنامه رمزعبور درباره 5 دهه فعالیت تروریستی سازمان مجاهدین خلق؛ منافقین بدون سانسور
* * * * * * *
- منابع
- روزنامۀ کیهان
- روزنامۀ جمهوری اسلامی
- نشریۀ مجاهد
- نشریۀ امید انقلاب
- تحلیلهای درون گروهی سازمان مجاهدینخلق ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۱
- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره ی بازیابی ۲۴۳۵۶
- پروندۀ محمدباقر خلدی، آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شمارۀ بازیابی ۱۸۴۸۷
- پروندۀ مرتضی ناصحپور، آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی ۱۸۴۸۰
- ۱۵ خرداد نقطۀ عطف مبارزات قهرمانانۀ خلق ایران، انتشارات سازمان مجاهدینخلق ایران
- مجموعۀ اعلامیهها و موضعگیریهای سیاسی مجاهدینخلق، انتشارات سازمان مجاهدینخلق ایران، جلد ۱ ، ۲ ، ۳
- صحیفۀ امام، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی
- کارنامۀ سیاه، انتشارات دادستانی انقلاب اسلامی تهران
- بررسی مستندی از مواضع گروهها در قبال انقلاب اسلامیِ، وزارت ارشاد اسلامی
- روزنامۀ جوان، ویژهنامۀ ۳۰ سال پس از جراحی بزرگ
- نشریۀ چشمانداز ایران
- خاطرات آیتالله محمد یزدی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- تبار ترور، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- اسرار آیت،نشر اشراق حکمت
پایان