شیوخ عراقی با رشوه از مجاهدین حمایت می کنند

متن سخنان هادی شعبانی در سمینار بازشناسی تروریسم فرقه ای

بسم الله الرحمن الرحیم

من دراواخر سال 60 با سازمان آشنا شدم و کارم در حد تشکیل هسته بود. سال 63 از طریق تلفن با سازمان ارتباط برقرار کردم و این ارتباطمان تا سال 64 ادامه داشت و آبان 64 اعزام شدیم به پاکستان و از طریق پاکستان اعزام شدیم به عراق و تا اواخر سال 83 نزدیک به 20 سال آنجا بودم. مسئولیتهایی که خودم داشتم، ابتدا در واحدهای چریک شهری سازماندهی شدم و عملیاتهای داخل، بعد از تشکیل ارتش آزادیبخش به یگانهای توپخانه و زرهی منتقل شدم و تقریباً بعد از یک مدتی بعد از عملیات مروارید در قسمت ترابری بودم و مدتی هم راننده ستاد فرماندهی شدم. این خلاصه ای از چیزی بود که در این بیست سال در عراق و سازمان بودم.

 

 

Sbtf4

 

اما من می خواهم راجع به دو مقوله صحبت کنم . یکی بحث آوردن بچه های میلیشیا از خارج کشور به منطقه و دیگری هم وضعیت سازمان بعد از سرنگونی صدام و در رابطه با شیوخ و تبادلات مالی و این که چکار می کنند.

تقریباً قبل از شروع جنگ سال 70، اواخر 69 بچه های مدرسه ذاکری قرار گاه اشرف به خارج کشور منتقل شدند. بعد از مدتی که اینها بزرگ شدند به بهانه های مختلف، یکی به عنوان این که مثلاً پدرش یا مادرش در اشرف است و با انواع ترفندهای مختلف بچه ها را آوردند به کمپ اشرف. ابتدا همه شان را به خاطر اینکه فضای خارج کشور در سرشان بود و اصلاً فضای مناسبات داخل سازمان بین آنها وجود نداشت، در یک محلی جمع کردند که بتوانند راحت اینها را کنترل کنند. چون بعد از مدتی دیدند اینها در مناسبات حل نمی شوند، هر کس به نسبت بهایی که داشت ، یکی را برایش کامپیوتر می خریدند، یکی را برایش گیتار می خریدند،استفاده از شیوه هایی که همیشه در سازمان برای نگه داشتن نیرو استفاده می شود در مناسبات سازمان ، بر روی اینها اعمال کردند

بعد از یک مدتی هم امکان برگشت به خارج کشور را برای اینها قطع کردند، بعد از سال 74 و بحثهای حوض که گفتند ما دیگر راه به خارج کشور نداریم و هر کس می خواهد برود باید برود به ایران. اینها هم نفراتی نبودند که بتوانند برگردند ایران. به همین خاطر مجبور شدند آنجا بمانند. من با خیلی هایشان که صحبت می کردم، همه شان مسئله دار بودند و می گفتند که آمدند و در سازمان گیر کردند. می گفتند مسئولینی که آن موقع در آلمان و کشورهای اروپایی بودند ما را به بهانه های مختلف فرستادند اینجا. یکی را به بهانه اینکه مادرت شهید شده و باید بیایی بجنگی، یکی پدرش، یکی اینکه دوستت رفته تو چرا غیرت نداری تو چرا نمی روی، این وضعیت بعد از سرنگونی صدام در اینها خیلی ضریب خورده است . الان هم نیروهایی هستند که واقعاً پاسیو هستند و دل و دماغ کار کردن اصلاً ندارند. همه شان هم مسئله دار هستند.

آیا واقعاً این بچه هایی که به خارج رفتند، آنچه که سازمان مدعی تربیت درست بچه ها بود، آیا چنین چیزی اتفاق افتاده؟ آیا کسی از این بچه ها را سراغ دارید که تحصیل کرده باشد و برگشته باشد؟ حداقل در حد دیپلم یا مثلاً دانشگاه.

یکی از شگردهای سازمان این بود که در اروپا، ، امکان اقامت دائم را از افراد بگیرد و سعی می کردند سر چهار سال یا سه سال طرف را جابجا کنند بفرستند به یک کشور دیگرتا نتواند اقامت دائم داشته باشد ، چون نفراتی که در کشورهای مختلف بودند بعد از ماندن بیشتر از 5 سال امکان اقامت دائم در آنجا داشتند، حتی خیلی از بچه ها بودند که این امکان را نداشتند، می گفتند که چون سازمان این کار را با ما کرده، ما الان دیگر نمی توانیم برگردیم خارج از کشور. مثلاً پسر احمد واقف، این فرد بچه اش خیلی مسئله دار بود، حتی در قرارگاه خودمان هم بود، می گفت من می خواهم بروم. پدرش کلی با او صحبت کرد و نشست گذاشت و تهدیدش کرد و طرف را به زور نگه داشتند. یا پسر فریدون خاکسار که اسمش تورج بود. او خیلی مسئله دار بود و قرار بود بیاید. ولی آنقدر که پدر و مادرش با او صحبت کردند و در گوشش خواندند،و بعد برایش یک کامپیوتر خریدند و فرستادندش کلاس کامپیوتر و با این بهانه طرف را نگه داشتند. مواردی را من ندیدیم که طرف بخواهد ادامه تحصیل بدهد، چون طرفی که ادامه تحصیل می داد، دیگر همانجا ماندگار می شد. ماکزیمم سطح تحصیلشان راهنمایی بود. آنهایی که ماندند و در اروپا ماندگار شدند برای درس خواندن، دیگر طرفدار سازمان نبودند.

 

 

Sbtf1

 

مقوله بعدی سر وضعیت سازمان بعد از سرنگونی صدام بود که چون من کارم طوری بود که در رابطه با شیوخ و بیرون کار می کردم ، چند نکته را می گویم :

ابتدا وضعیت مالی سازمان بگویم، بعد از اینکه صدام سرنگون شد، کلاً وضعیت مالی سازمان به مخاطره افتاد. سازمان ابتدا شروع کرد به فروختن ماشینهای قدیمی اش، از همه رقم از آهن و چوب و هر چیزی که در قرارگاه قابل فروش بود. آلومینیوم، تانکهایی که خراب بود، برش می دادند و می فروختند. یک شیوه دیگر هم این بود که به ما گفتند که شما به ایران زنگ بزنید و مثلاً یکی بگوید که من دندانپزشکی داشتم در عراق، بمباران شده و نیاز به دو هزار دلار پول دارم یا مثلاً یکی می گفت من مشکل غذایی پیدا کردم و نیاز به پول دارم. به انحاء مختلف باید تماس می گرفتیم با ایران می گفتیم من وضعیتم اینجوری است در عراق هستم و برایمان پول بفرست یا پول را جور کن ما یکی را می فرستیم پول را بیاورد. یعنی سازمان دیگر به این نقطه رسیده بود.

در رابطه با شیوخ باید بگویم که مردم عراق خصوصاً شیوخ و آنهایی که با سازمان کار می کنند، این سازمان را یک سازمان پولداری می دانستند. اینجوری هم نبود خیلی راحت بیایند بنشینند جلسه تشکیل بدهند و از سازمان دفاع کنند و بروند. پول یا یک هدایایی به آنها می رسید تا حاضر می شدند بیایند. موارد زیادی خودم شاهد بودم چون راننده اتوبوس بودم، می رفتیم نفر می آوردیم می دیدم، فرد رابط یک مینی بوس مسافر می آورد، بعد یکی از مسئولین سازمان یک مقدار پول به او می داد و می رفت. یا اتوبوس بعدی را می آورد و به همین طریق... سازمان از طریق پول دادن به کانالهایی که خودش داشت نفر را می آورد داخل اشرف ، آنها هم می آمدند اینجا غذا می خوردند و کارهایشان را می کردند و یک مقدار رسیدگی به آنها می شد و می رفتند.

نکته بعد در مورد آماری است که سازمان بعد از مجالس با عشایر می داد، به طور شاخص مسئله جشن امجدیه بود. زمینی که درست کرده بودند این را اعلام کردند 50 هزار نفر جمعیت آمده است. در صورتی که همه اش سه چهار هزار نفر بیشتر نبود. تعداد صندلی 12 هزار صندلی بود، تقریباً سه چهار هزار نفر بیشتر نیامدند، وقتی که دیدند صحنه خیلی خراب شده آمدند از قرارگاه های مختلف نفر بردند، نفرات قرارگاه را آوردند جاهای مختلف نشاندند که زیادی نشان بدهد و موقع فیلمبرداری سعی می کردند آن قسمتی که خود عراقی ها نشستند نشان بدهد و آن قسمت آخر را اگر توجه داشته باشید اصلاً نشان نمی دهد. بعد هم آمدند اعلام کردند که 50 هزار نفر از مردم عراق از ما حمایت کردند و آمدند در قرارگاه اشرف.

این شیوه هایی بود برای گول زدن و فریب دادن مردم بیرون که بله ما اینقدر حامی داریم از طریق رشوه، پول دادن، کمکهای اقتصادی، برنج، روغن، قند و چیزهای دیگر به شیوخ. در سطح بین المللی هم از این روش استفاده می کرد. یعنی مصرف چندگانه برایش داشت. هم برای نیروهای خودش که بله ما اینقدر حمایت داریم. برای بیرون اعلام می کرد که شیوخ عراق از ما حمایت می کنند و از طرف دیگر یک مشروعیت سیاسی به خودش می داد که ما بعد از سرنگونی صدام مشروعیت سیاسی داریم، در عراق هستیم و این هم حمایتمان.

یا مثلاً موارد زیادی من خودم شاهد بودم، حتی در رابطه با آمریکایی ها،اصلاً دیگر بحث جنگ با آمریکا نبود در صورتی که قبلش در بحثهای پرچم قبل از سال 80 بحث این بود که جنگمان با آمریکاست و مبارزه با بورژوازی. چطور شد بعد از آن پرچم سفید بلند کردند سر تانکهایشان که این مبارزه بورژوازی تعطیل شد یا مثلاً ترانه جنگ با آمریکا تعطیل شد؟ چطور شد که هر روز در یک جایی با آمریکایی ها دعوت داشتند به عناوین مختلف مثلاً امروز جشن تولد فلان نفر است، امروز 30 خرداد است، امروز 5 مهر است، امروز جشن تولد سازمان است. خب اینها همه اش بهانه های مختلف بود، اینها را رشوه دادند.با آخرین مدل جنسهایی که از بغداد می آوردند و من خودم در جریانش بودم، بهترین غذاها وهدایای دیگر. اینها همه نشان می دهد که بالاخره سازمان در یک مخمصه ای افتاده است. وقتی پشتوانه سیاسی اش که صدام بود، برداشته شده ، بعد از آن دیگر چیزی ندارد. برای نیروهایش هم مهم است وقتی نیروها بعد از سرنگونی صدام به یک وضعیت به غایت پاسیو و به غایت درهم ریخته و به قول معروف شکننده می رسند، خیلی از موارد من خودم شاهد برخوردهای فیزیکی بودم که بین نفرات و مسئولین روی می داد و کس دیگری دل و دماغ کارکردن نداشت، چون وقتی سلاح را از ایشان گرفتند، دیگر انگار همه چیز از اینها گرفته شد. الان هم که وضعیت سازمان به این روز است، فقط بحث این است که در عراق بمانند و مشروعیت سیاسی بدهند به مریم رجوی که در فرانسه است. یعنی چندین بار از خودشان شنیدم که اگر ما عراق را ترک کنیم، پشتوانه سیاسی آنجا از بین می رود. یعنی مریم رجوی دیگر اعتباری ندارد. چطور می شود منی که 20 سال در سازمان هستم، مثلاً در مورد یک بحث سیاسی در مورد خط و خطوط سازمان حق اظهار نظر ندارم. حتی نمی توانم یک رادیو گوش بدهم. مگر نمی گویند سازمان انقلابی است، آزادی است، دموکراسی است، فوق دموکراسی است؟ مگر خود مهدی ابریشمچی در ارتباط مستقیم نگفت سازمان ما فوق دموکراسی است؟ اگر فوق دموکراسی است، چرا نمی گذارید دو تا نیرو با هم بنشینند صحبت کنند؟ چرا نمی گذارید رادیو گوش بدهند؟ چرا حتی راضی نیستید فوتبال داخل ایران را که پخش می شود اگر کسی مایل است تیم کشورش را ببیند. اینها همه اش ناشی از ضعف ایدئولوژیک است. یعنی می بیند که خط و استراتژی اش به گل نشسته است. و به خاطر همین می خواهد با انواع مختلف بحث انقلاب و بحث رشوه دادن و بحث گول زدن نیروها به انحاء مختلف نیروهایش را نگه دارد و برای خودش مشروعیت سیاسی درست کند.

یکی از استفاده هایی که سازمان از شیوخ و حتی کردهایی که با سازمان تردد و رابطه دارند، می کند، استفاده اینها برای خارج کردن نیرو از عراق است. مثلاً چند مورد خود کردها آمدند به من گفتند اگر تو می خواهی بروی، بیا ما از همینجا تو را روانه کنیم کردستان عراق. مثلاً برای مهمانی می آیند نفرات را لباس کردی یا عربی تنشان می کنند و نیروهای بازرسی و سیطره آمریکا هم کارت شناسایی کسی را نگاه نمی کند. حتی اگر آمریکایی ها پیگیری کنند که این نیرو کجاست، می گوید این نیرو فرار کرده است. موارد مختلف است که می آیند گزارش می دهند می گویند که نیرو فرار کرده است. یعنی شیوه های مختلف را و استفاده کردن برای روز مبادای خودشان که حتی اگر چنین فرصتی پیش آمد، بتواند از طریق شیوخ و عشایر و از طریق کانالهایی که خودشان تردد می کنند ،استفاده کنند برای خارج کردن خودشان از عراق. چون می دانند که دولت آمریکا اینها را نمی فرستد خارج از کشور. برای آینده نگری و برنامه ریزی کار خودشان از این شیوخ استفاده می کنند.

نکته پایانی که باید به آن اشاره کنم ، در مورد اتهاماتی است که سازمان به جداشدگان می زند،

این کار همیشگی سازمان است که هر کس واقعیات را بگوید، می گویند که بریده است. حداقل در مورد خودم چون خیلی ها هم من را می شناسند، من با همه سر و کار داشتم بابت موقعیت کاری ای که داشتم، نمی تواند سازمان به من بگوید تو بریدی. چون من تا روز آخر داشتم برای سازمان کار می کردم. حتی من نوشتم که من تا آخرش با سازمان هستم به شرط آن که خط و خطوط سازمان مشخص شود حرف بشود زد، بشود صحبت کرد، نه اینکه من بریدم از سازمان. من اگر می خواستم ببرم، خیلی زودتر از اینها می بریدم، امکانش را هم داشتم، ولی من ماندم تا آخرش.در خیلی از عملیاتهایش بودم، بمبارانهایش بودم، خیلی های دیگر نبودند گذاشتند و رفتند. اگر می خواستم از سازمان جدا شوم، خیلی زودتر از بمبارانها فرار می کردم و می رفتم، خیلی ساده هم بود. این کار همیشگی سازمان است هر کسی که می آید واقعیات را اعلام می کند و می گوید چرا خط و خطوط سازمان اینجوری است، چرا آن خواهری که در اتاق نشسته سر کار نمی آید و فقط زیر کولر نشسته،بریده می شوی ، چون تو حق این حرف را نداری. اگر این حرف را بزنی می شوی بریده و به خاطر همین است سازمان از این شیوه استفاده کرده برای سالهای طولانی. هر کسی هم که آمده ایران سازمان گفته که مزدور وزارت اطلاعات بوده است، خب اگر این نیرویی که بیست سال در سازمان است، این کاره بوده؟ تو چرا نفهمیدی؟ تو چه سازمانی هستی که اینقدر به او اعتماد کردی و به او رده دادی؟ این حرفهایی است که مصرف داخلی دارد، برای نیروهای خودش و برای آنهایی که نمی شناسندش. بگوید که بله سازمان اینطوری است، ولی تآثیر بیرونی ندارد.

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31