شهید مفتح خیلی زود عذر گودرزی را خواست

Forghan11بازخوانی اندیشه و عمل فرقانیان با مروری بر تاریخچه حضور آنان در مسجد قبای تهران و نیز آشنایی با شخصیت هایی که در اداره آن کانون مذهبی و انقلابی نقش بارز داشتند ، پیوند وثیق دارد ، زیرا ترور شدگان فرقان در شرایطی که بسیاری از کانون های مبارزاتی به تعطیلی کشانده شده بودند ، در تدبیر امور مسجد تأثیری در خورد داشتند ؛

و ترور کنندگان نیز اولاً در مقطعی به این مسجد به مثابه یکی از پایگاه های تبلیغ ایده و مرام خویش طمع کرده بودند و حتی جلساتی را نیز در این مسجد برگزار نمودند و ثانیاً پس از تعطیلی کلاس های رهبر این گروه توسط شهید آیت الله مفتح ، امام جماعت مسجد همچنان به حضور پررنگ خود در جلسات این مسجد ادامه دادند و سعی در تحمیل خواسته های خویش داشتند .

در گفتگویی که پیش روی شماست ، جناب ماشاءالله رحیمی از مدیران مسجد قبا از آن سالیان تا هم اینک ، به بازگویی خاطرات خویش از سالیان حضور فرقانیان در این مسجد می پردازد . ناگفته های او در باب حساسیت های شهیدان مطهری و مفتح در مورد این جریان و نیز شیوه های جذب آنان از میان جوانان ، در بردارنده نکاتی است که پژوهندگان تاریخ انقلاب را قطعاً به کار خواهد آمد . با سپاس از ایشان که با ما به گفتگو نشستند .

* * * * *

./ شما به عنوان یکی از متولیان دیرین اداره مسجد قبا ، از چه دوره ای با نام و نشان  فرقانی ها به عنوان گروهی که دارای برداشت هایی نامتعارف از قرآن هستند ، آشنا شدید و آنها از چه موقع گذرشان به مسجد قبا افتاد ؟

_ گروه فرقان موجودیت شان را از سال 56 با انتشار جزوه ای به نام " فرقان " اعلام کردند . جزوه اولیه آنها شاید چندان نمایانگر این نبود که اینها چه هدف و انگیزه ای دارند . در جزوه دوم یکی دو آیه قرآن را تفسیر کردند ، از جمله سنگ باران سپاه ابرهه توسط پرندگان در واقعه اصحاف فیل را به بمباران تعبیر کرده بودند !

استاد شهید مطهری صبح های جمعه تفسیر قرآن داشتند که به صورت سیار در منازل تشکیل می شد . ایشان یکی دو منبر خود را به اینگونه افکار و تفاسیر اختصاص دادند و فرمودند که افکار اینها غل و تفسیر به رأی است و قرآن بالاتر از آن است که این افراد بتوانند به خاطر اهداف خودشان چنین تفاسیری را ابداع کنند .

ما در مسجد قبا مستمع آزاد بودیم و گروه ها هم چندان اهداف خود را نشان نمی دادند و همه در صف مبارزین بودند و از آنها استقبال هم می شد . بعضی از مواقع تریبون های مسجد دست اعضای نهضت آزادی بود و گروه های دیگر هم کم و بیش از آن استفاده می کردند .

بچه هایی هم که در آن سال ها به نام مجاهدین خلق شناخته می شدند ، به مسجد رفت و آمد داشتند . آنها در همان مقطع گفتند ما یک روحانی مبارز را می شناسیم که برای کلاس های شما مناسب است .

./ مجاهدین گفتند ؟

_ بله ، آنها به شهید مفتح پیشنهاد دادند . ما اینجا در کنار کارهای تبلیغاتی و منابر و محافل ، کلاس های عقیدتی و احکام و تفسیر قرآن و حتی در کنار آنها کلاس های تقویتی درسی هم گذاشته بودیم . کتابخانه هم فعال بود و جوان ها را به این ترتیب جذب می کردیم .

در هر حال این شیخ را آوردند و به ما معرفی کردند ، در جلسه اول سر کلاس به جوان ها گفت : " فقط کسانی که می خواهند به حضور خود ادامه بدهند سر کلاس من بمانند و اگر کسی می خواهد نامرتب بیاید ، از همین اول نباید ، همچنین افراد متفرقه هم به این کلاس نیایند ."

من با شنیدن همین مطلب کمی مشکوک شدم ، چون گرفتن چنین تعهدی معنا نداشت ، کلاس ها در کتابخانه مسجد تشکیل می شدند و من در جلسه دوم پشت یکی از درها ایستادم که کسی متوجه نشود و کاملاً به حرف های او گوش دادم و دیدم در حرف هایش انحرافات زیادی وجود دارد .

از جمله در سفارشاتی که به جوان ها می کرد یکی هم این بود که خیلی نمی شود به این روحانیون تکیه کرد و چندان قابل اعتماد نیستند ، ولو در شرایطی خودشان را مبارز معرفی کنند و به صحنه های مبارزاتی بیایند . به هر صورت جوان ها را به راه خاص خودش سوق می داد .

او می گفت : " ما باید افکار روشنفکرانه داشته باشیم ." سعی داشت فاصله جوان ها با مرجعیت را زیاد کند ، لذا من آمدم و مسایلی را که شنیده بودم با شهید مفتح در میان گذاشتم .

./ شهید مفتح در جریان نبودند ؟

_ خیر ، هنوز دومین جلسه کلاس او بود . من حرف های او را به شهید مفتح انتقال دادم ، ایشان پرسیدند : " چرا مخفیانه به حرف های او گوش دادی ؟ " گفتم : " برای این که در جلسه اول گفت که اگر آمدید ، باید همیشه بیایید و افراد متفرقه را راه نمی دهد و فقط کسانی که در کلاسش ثبت نام کرده اند باید بیایند . همین حرف ها مرا مشکوک کرد و لذا مخفیانه به حرف هایش گوش دادم ."

ایشان فرمودند : " نظر شما درباره او چیست ؟ " عرض کردم : " بنده صلاح نمی بینم که ایشان در اینجا فعالیت داشته باشد ." شهید مفتح برای جلسه بعد کسی را گذاشتند که به حرف های او با دقت گوش بدهد و مطالبش را برای ایشان گزارش کند .

یادم نیست که او حرف های او را ضبط کرد و یا آن شخص مطالب را دقیقاً برای آقای مفتح گزارش کرد . آقای مفتح مطالب بنده را تأیید کردند و گفتند : " به نظر من هم بودن او در اینجا به صلاح نیست و مطالب او مقداری بوی انحراف دارد ."

./ این مطلبی که روایت می کنید مربوط به سال 56 است ؟

_ بله ، مربوط به سال 56 است ، لذا گودرزی یک جلسه دیگر هم آمد و مجموعاً چهار جلسه کلاس را اداره کرد و بعد از او عذرخواهی شد و به او گفتند که دیگر نیاید .

./ در آن چهار جلسه چقدر توانست مرید پیدا کند ؟

_ در آن چهار جلسه زیاد نتوانست . حدود 30 ، 40 نفر سر کلاس می رفتند ، او در مسجد قبا نتوانست مستمع چندانی پیدا کند ، ولی همین که عنوان شد او به مسجد قبا آمده و در آنجا کلاس تشکیل داده ، وسیله ای شد که بتواند در آن منطقه برای خودش اسم و رسمی پیدا کند .

افرادی که واسطه شده بودند که گودرزی به مسجد قبا بیایند از این که از آنجا عذرش را خواستند ، دلخور شدند ، اما شهید مفتح روی این موضع قاطعانه پافشاری کردند و گفتند :" ما فعلاً مقتضی نمی بینیم که ایشان به اینجا بیاید ."

و در بین جوان ها هم مسئله را به این شکل مطرح کردند که : " ما نمی خواهیم رژیم کلاس های ما را تعطیل کند و باید از جنبه امنیتی یک سلسله مسائل را مراعات کنیم و آمدن ایشان صلاح نیست ."

در هر حال گودرزی به این ترتیب به منطقه ما آمد . بعد از مسجد قبا در بعضی از منازل صحبت می کرد و بعد هم به مسجد اعظم قلهک رفت و در آنجا برای خود پایگاهی را درست کرد . حتی عده ای از بچه هایی هم که مذهبی و علاقمند بودند و به هیئتی که قبل از دائر شدن مسجد ، هفته ای یک روز در عصرهای جنعه تشکیل می شد ، می آمدند و قرآن می خواندیم و تفسیر می کردیم و دور هم بودیم ، جذب کلاس های گودرزی شدند.

به این ترتیب بعد از مدتی دیدیم یک سری از این بچه هایی که در هیئت داشتیم ، کمتر دور و بر ما هستند و اینها را نمی بینیم . جویا شدیم ، گفتند ما کلاس تفسیر قرآن پیدا کرده ایم و به آنجا می رویم ، اما نگفتند کجا می روند . بعداً متوجه شدیم که گودرزی آن بچه ها را جذب کرده و در منطقه توانسته عده ای از این سنخ افراد را دور خودش جمع کند .

./ ظاهراً مدتی هم در مسجد خمسه و مسجد جوستان آقای موسوی خوئینی ها بود ، شما از این مسئله چه خاطراتی دارید ؟

_ خود آقای خوئینی ها هم در مسجد جوستان تفاسیری داشت که مورد تأیید خیلی ها نبود، از جمله شهید مطهری که نسبت به تفاسیر ایشان انتقادات جدی داشتند . بعد از انقلاب مجاهدین اسلحه به دست گرفتند و به اشتباه اسم اینها را منافق گذاشتند ، در حالی که آنها علناً رو در روی نظام ایستادند و در واقع محارب بودند و نفاقی نداشتند ؛

اما منافقین واقعی توانستند در این 30 سال در انقلاب نفوذ کنند و لطمه های جبران ناپذیری هم بزنند . آنها به شکلی ظریف ، اسم منافق را روی افراد محارب گذاشتند و چرهه خودشان را پنهان کردند .

یاده هست چند سال بعد از پیروزی انقلاب ، چند خانم به مسجد قبا مراجعه کردند و گفتند : " ریخته اند و بچه های ما را به خاطر داشتن جزوه های آقای خوئینی ها بازداشت کرده و به زندان برده اند . اگر این حرف ها و جزوه ها جرم است ، چرا ایشان خودش دادستان انقلاب است ، اگر هم جرم نیست ، چرا بچه های ما را به این جرم گرفته اند ؟ "

به هر حال گودرزی همیشه اعلام می کرد که با آقای خوئینی ها حشر و نشر دارد و در مسجد قبا هم کلاس داشته است . جوان ها هم با این تبلیغات او به این نتیجه رسیده بودند که او فرد مبارزی است و به او اطمینان کردند و همین باعث شد که بتواند در آن منطقه برای خودش پایگاهی را به وجود بیاورد .

عده ای از جوان هایی هم که به او پیوستند ، بچه های مسجد متقین (زیر پل صدر) و از طایفه کشانی ها بودند . این مسجد در نزدیکی منزل شهید مفتح بود ، جوانانی که دور گودرزی جمع شدند ، پس از مدتی به این نتیجه رسیدند که باید با مسئولین نظام مقابله  کنند .

یادم هست آن روزی که ایستادم و مخفیانه به حرف های گودرزی گوش کردم ، یکی از حرف هایش این بود که اگر این روحانیون خودشان را طرفدار پابرهنه ها می دانند ، چرا خودشان در شمال شهر زندگی می کنند ؟ چرا با ماشین های آنچنانی این طرف و آن طرف می روند ؟ با این حرف ها توانسته بود جوان ها را جذب کند و این مطالب را در ذهن آنها جا بیاندازد .

بعضی از این جوان ها می آمدند و به ما می گفتند : " آقای مطهری لیبرال است ! "می پرسیدیم : " چرا ؟ " می گفتند : " صبح های جمعه در خانه هایی به منبر می رود که دکوراسیون آن منازل این قدر می ارزد ." کاملاً معلوم بود که اینها تراوشات مغزی این بچه ها نیست ، چون اینها خودشان بعضاً متعلق به همان خانه ها بودند .

./ بعد از محاکمه و اعدام اینها مشخص شد که خود اینها مال و اموال و حتی املاک فراوانی که از طرق مشکوک به دستشان رسیده بود ، داشته اند و فقط تظاهر به فقر و حتی جلنبری می کردند و عملاً خیلی بیشتر از کسانی که از آنها انتقاد می شد ، ثروت داشتند .

_ همین طور است . این رویکرد فریبکارانه ابتدا از سازمان مجاهدین شروع شد ، بعد در گروه فرقان عمده شد و سپس در گروه های دیگری که خودشان را طرفدار پابرهنه ها جا زدند . پس از انقلاب هم در مجالس اولیه ، تقریباً حرف اول را می زدند و توانستند رأی مردم را جذب کنند و به عنوان طرفداران مستضعفین و پابرهنه ها بمانند و این جریانات متأسفانه هنوز هم که هنوز است وجود دارد و از بین نرفته اند .

در واقع با ادعای طرفداری از مستضعفین ، به رأی و نفوذ و امکانات اغنیاء چشم دارند و آنها را پله ترقی خود کرده اند . دراوایل انقلاب هم همین گروه ظاهراً ساده زیست و گروهی که سرمایه داری و پولداری را محکوم می کردند ، برای غارت اموال اشرف و فرح و بسیاری از کارخانه ها را همین آقایان تصر ف کردند . از این طرف هم بین مردم خودشان را طرفدار مستضعفین معرفی می کردند .

در دوران قبل از انقلاب ، آن زمان که گودرزی به مسجد قبا رفت و آمد داشت و هر گروهی که مبارزه می کرد ، شهید بزرگوار حاج محمد تقی حاج طرخانی (ره) به آنها کمک مالی می کرد.

./ آیا فقط خود گودرزی از مسجد قبا رفت ، یا عوامل و سمپات های او هم رفتند ؟

_ خیر ، آنها همچنان در مسجد قبا بودند و هنوز از شهید حاج طرخانی کمک مالی دریافت می کردند . مسئول کتابخانه ما به نام آقای مدرسی که در زمان دولت موقت گمانم استاندار برازجان و آن نواحی بود ، از عوامل گودرزی بود . کتاب " توحید " آشوری را که می خواستند چاپ کنند ، کارهایش را در کتابخانه اینجا انجام دادند و بخش اعظم بودجه اش را از شهید حاج طرخانی گرفتند .

گودرزی خودش از اینجا رفت ولی عواملش هنوز اینجا بودند ، اینها از جانب حاج طرخانی تغذیه مالی می شدند . بعد از انقلاب که سراغ شهید رفتند گفته بود : " حالا که دیگر الحمدلله انقلاب پیروز شده ، شما چه کار می خواهید بکنید که به بودجه نیزا دارید ؟ حالا دیگر موقع عمران و بازسازی است ، اگر در این زمینه کاری می کنید ، به شما کمک می کنم ."

گودرزی گفته بود : " هنوز انقلاب به مرحله نهایی خودش نرسیده ." حاج طرخانی هم به نیت آنها شک و پول شان را قطع کرده بود و همین مسئله باعث شد که آن بزرگوار را به شهادت برسانند .

./ با وجود حساسیتی که شهید مطهری و شهید مفتح نسبت به گودرزی نشان می دادند ، چرا شهید حاج طرخانی باز هم به آنها کمک مالی می کرد ؟

_ متأسفانه مخالفان این شهدای بزرگوار جو نامطلوبی را ایجاد کرده و به ویژه مسئله لیبرال بودن آقای مطهری را در جامعه جا انداخته بودند و متأسفانه بسیاری از انقلابیون هم این مسئله را پذیرفته بودند .

./ منظورشان از لیبرال بودن ، مبارز نبودن بود ؟

_ بله ، نمونه ای را خدمت تان عرض می کنم . یکی از هیئات مهم تهران که از مبارزین هم بودند و اکثر اوقات سخنرانان خود را از میان مبارزین انتخاب می کردند ، یک روز تاسوعا و عاشورا به منزلی در دروس ، نزدیک مسجد هدایت آمده بودند . مرحوم آقای مروی سخنران این مجلس بود .

ظهر که شد هنگام نماز ازآقای مروی خواستند پیشنماز شود . آقای مروی از این پیشنهاد استقبال نکردند و گفتند : " من تا به حال پیشنماز نبوده ام ، اجازه بدهید کس دیگری این مسئولیت را بپذیرد ." اما دیگران اصرار کردند .

آقای مروی گفتند : " اجازه بدهید من به بزرگواری تلفن می زنم که بیایند و امام جماعت شوند و همگی از نماز جماعت فیض ببریم ." ایشان تلفن زدند به آقای مطهری که منزل شان نزدیک هم بود و ایشان را دعوت کردند که هم اقامه نماز بفرمایند و هم ناهار امام حسین (ع) را در خدمت تان باشیم .

ایشان فرموده بودند: " که من مهمان دارم و با او هم رودربایستی دارم ، آقای مروی پرسیده بودند : " مهمان تان کیست ؟ " آقای مطهری گفته بودند : " آقای آسیدحسن طاهری خرم آبادی ." آقای مروی گفته بودند : " ایشان که رفیق من است ، گوشی را به ایشان بدهید ، من مسئله را حل می کنم ."

بعد آقای مروی با آیت الله طاهری صحبت و ایشان را هم دعوت می کنند . در هر حال آنها آمدند و نماز اقامه شد ، یکی از آقایانی که آن روزها چهره مبارزی بود به آقای مروی گفته بود که نماز مردم امروز باطل شد و ابطال این نماز به گردن شماست !

ببینید هیئتی که پرچمدار مبارزه بود و افرادش اغلب از مبارزین بودند ، تحت تأثیر تبلیغات چه قضاوتی روی شهید بزرگوار آیت الله مطهری می کردند و آن وقت از روی این قضاوت ببینید موقعیت ایشان در جامعه چگونه بود ، مظلومیت آنها در این بود که تفکرات عمیق و اصیل داشتند ، اما جوی ساخته شده بود که با ایجاد این ذهنیت ها ، قدر و منزلت آنها ناشناخته ماند .

ساواک شهید مطهری را خیلی خوب شناخته بود و در عین حال که به دلیل شأن و جایگاه علمی ایشان جرأت نمی کرد رفتاری را که با دیگران داشت ، با ایشان در پیش بگیرد ، اما لحظه ای هم ایشان را رها نمی کرد .

نمونه دیگری که یادم می آید این است که در طول سال هایی که افراد مختلف را برای سخنرانی دعوت می کردیم ، بارها خود من پیشنهاد دادم که آقای مطهری چند شبی بیایند و سخنرانی کنند ، ولی دوستان موافقت نمی کردند . حتی بعضی ها به ما می گفتند با آمدن ایشان چهره مبارزاتی مسجد را مخدوش می کنید !

تا در سال 57 که عده ای خارج از تصمیم ما اطلاعیه ای را درباره مسجد قبا چاپ کردند به این مضمون که مسجد قبا می خواهد مثل سال های گذشته برنامه داشته باشد و این هم لیست سخنران هاست . ولی چون ساواک اجازه نمی دهد ، ما هم مسجد را تعطیل می کنیم !

این اعلامیه خارج از تصمیم ما چاپ و مقداری از آن هم توزیع شد و چیزی حدود 2000 عدد مانده بود که به دفتر ما آوردند که توزیع کنیم که من خودم جلوی این کار را گرفتم . این اطلاعیه به هر حال در جاهای مختلف از جمله بازار توزیع شده و تعدادی هم به دست ساواک افتاده بود .

نصف شب بود که ساواک آمد دنبال من و مرا برد که این اطلاعیه چیست و ما کی برنامه شما را رد کرده ایم این در زمان شریف امامی بود که اعلام کرده بود آزادی بیان در همه جا وجود دارد . در هر حال به ما گفتند که ما جلوی برنامه های شما را نمی گیریم و مسجد را تعطیل نکنید .

علاوه بر آن شب ، چه دو سه جلسه دیگری که مرا به ساواک بردند ، محکم روی حرف خودم ایستادم که ما هیچ اطلاعی از این اطلاعیه نداریم و حتی گفتم که به نظر ما این کار خود ساواک است ، لذا آنها گفتند غیر از این که باید برنامه داشه باشید ، سخنران هایتان هم باید همین هایی باشند که اعلام کرده اید .

در آن فهرست چند نفری بودند که اصلاً مورد تأیید ما نبودند ، آقای بازرگان آمده بود و تیم خودش ، از جمله آقای تاج بخش که اساساً مورد تأیید ما نبود یا دکتر سامی که دو شب در مسجد قبا صحبت کرد و صدای خیلی ها در آمد . در هر حال ما ناچار شدیم یک شب را برای دکتر سحابی و 3 شب را برای آقای بازرگان برنامه بگذاریم .

./ دقیقاً در چه تاریخی ؟

_ رمضان سال 57 ، در انتهای اسامی ، 5 شب را هم پیشنهاد دادیم که آقای مطهری صحبت کنند و این موقعی بود که هیئت امنای مسجد تقریباً با آقای مفتح اختلاف پیدا کرده بود و تشکیل جلسه نداد و کناره گیری کرد .

ما در آنجا پنج شب را برای آقای مطهری اعلام برنامه کردیم و لیست یک ماهه را به کلانتری دادیم تا به نماینده ساواک تحویل بدهد و جوابش را بیاورد . این لیست رفت و دو روز بعد جوابش آمد که افرادی را که برای 25 شب اول معرفی کرده اید مورد تأیید هستند ، اما سخنران پنج شب آخر را باید عوض کنید .

من به آنها گفتم : " ادعا می کنید که قلم و زبان آزاد است و همه می توانند بیایند و حرف شان را بزنند ، ولی در عمل این طور برخورد می کنید ؟ همان طور که من در سربرگ مسجد و با مهر و امضای مسجد این فهرست را به شما داده ام ، شما هم باید روی سربرگ ساواک اعلام و امضا و مهر کنید که کدام یک از سخنران ها نباید حرف بزنند ." بالاخره ساواک مجبور شد کتباً خطاب به من بنویسد که آقای مطهری در مسجد قبا ممنوع الامنبر است .

همان شب آقای مفتح برای نماز آمدند به مسجد ، من جلو رفتم و خندیدم و گفتم :  " آقای مفتح ! متأسفانه بعضی از دوستان و اطرافیان ما هم همنوای با ساواک هستند و ما توجه نمی کنیم ."

ایشان گفتند : " آقای رحیمی ! این چه حرفی است که می زنی ؟ مگر چه شده ؟ " من جواب ساواک را دادم خدمت شان . ایشان خواندند و بعد سه بار با حیرت گفتند : " عجب ! عجب ! عجب ! ساواک و سیا آقای مطهری را شناختند ، ولی ما ایشان را نشناختیم ! "

ببینید دستگاه های امنیتی دشمن ، چگونه مانع از فعالیت های آقای مطهری می شدند و ایشان را می شناختند ، اما جامعه ما و مبارزان ما ایشان را نمی شناختند ، در صورتی که خدمت ایشان در حسینیه ارشاد خیلی بیشتر از کسانی بود که پشت تریبون ، احیاناً به عنوان مبارز صحبت می کرد.

در سنگرهای دیگر هم همین طور ، وقتی آقای مطهری به مسجد الجواد رفتند ، عصر آن روز ساواک آن مسجد را تعطیل کرد و یا وقتی ایشان به مسجد پرچم در میدان توحید رفتند ، باز همین بلا را بر سر مسجد آوردند و یا وقتی در مسجد جاوید سخنرانی کردند ، مسجد را تعطیل کردند و آقای مفتح را که پیشنماز آنجا بودند ، برداشتند .

./ ظاهراً شهید حاج طرخانی مدتی هم گودرزی را که تحت تعقیب ساواک بود ، در جایی پنهان کرده بود . آیا آن مرحوم در طول مدتی که با فرقانی ها همکاری داشت به خصال آنها پی نبرده بود ؟ یا فرقانی ها تا پیروزی انقلاب و ورود به فاز ترور ، خودشان را نزد ایشان خوب نشان داده بودند ؟

_ قبل از پاسخ به این سؤال شما باید تأکید کنم که خدمات حاج طرخانی خیلی بیشتر از اینهاست . من معتقدم اگر خدماتی را که به پیشرفت انقلاب شد به چهار رکن تقسیم کنیم ، یک رکن آن قطعاً مدیون ایشان است .

ایشان هم از لحاظ توان مالی و هم از لحاظ توانایی هماهنگی و مدیریت ، انسان شاخصی بود . عجیب اینجاست که هیچ کس ، حتی زن و فرزندانش هم از این فعالیت ها خبر نداشتند و نزدیک ترین فرد به ایشان هم گمان نمی برد که ایشان مبارزه سیاسی می کند .

بنده چون به ایشان نزدیک بودم می دانستم که در کرج یا شهرهای شمال و دیگر جاها ، مکان هایی را داشت که پناهگاه مبارزین از همه گروه ها بود . بسیاری از روحانیون بزرگ از جمله آقای طالقانی ، آقای رفسنجانی ، آقای منتظری و دیگران از این پناهگاه ها استفاده می کردند و غالباً هم به شکلی عمل می کرد که کسی نمی دانست این پناهگاه ها متعلق به ایشان است .

شهید حاج طرخانی در تهران و شهرهای دیگر منازلی را خریداری می کرد ، اما معامله را قطعی نمی کرد و در حد قولنامه نگاه می داشت و یک ماه ، شش ماه و خلاصه تا زمانی که لو نمی رفت ، فرصت قولنامه می گرفت . این قولنامه ها به نام بنده بودند .

در آن خانه ها کارهای مبارزاتی می شد و یا کسانی که مجروح و زخمی می شدند و نیاز به درمان و معالجه داشتند در آن خانه ها اسکان داده می شدند و یا کارهایی چون چاپ اعلامیه و جمع شدن بچه ها در آنجا صورت می گرفت . وقتی خانه ای شناخته می شد و لو می رفت ، قولنامه را فسخ می کردیم و سراغ جای دیگری می رفتیم و این کار سرمایه فراوان می خواست که حاج طرخانی تأمین می کرد .

غیر از این تمام گروه های مبارز از طریق ایشان تغذیه مالی می شدند ، اکثر کسانی که زندانی یا تبعید می شدند ، حاج طرخانی خانواده هایشان را اداره می کرد ، بدون این که آنها بدانند از کجا دارند تغذیه می شوند . ایشان در سراسر ایران دوستانی را داشت که با جان و دل برایش کار و به کسانی که تبعید می شدند ، کمک می کردند .

همیشه وقتی کسی تبعید می شد ، ایشان به ما سفارش می کرد که : " ببینید به کجا تبعید شده است و جا و مکان او را به من بگویید ." ما می گفتیم : " گیریم جای آنها را هم فهمیدیم ، چه کاری از دست ما و شما بر می آید ؟ " می گفت : " شما همین که بیان می کنید ، خدا مشکل آنها را حل می کند ."

می گفتیم : " خدا که از درون همه آگاه است ، چه نیازی به بیان ؟ " می گفت : " نه ، خداوند به حضرت موسی (ع) و حضرت ابراهیم (ع) هم فرمود که بیان کنند ، شما هم باید یان کنید ." لذا وقتی آقایان دستگیر می شدند ، ما تحقیق می کردیم ببینیم به کجا تبعید و یا در کجا زندانی شده اند و به ایشان اطلاع می دادیم .

من یک مورد با به عنوان نمونه نقل می کنم . مثلاً کلانتری قلهک ، آقای شاه آبادی را به سقز تبعید کرد . ما آمدیم و به ایشان گفتیم . من این یکی را به عنوان نمونه باز می کنم . بعد از اتمام تبعید آقای شاه آبادی ، ما برای دیدن شان رفتیم ، شاید شب دومی بود که به تهران آمده بودند و ما با شهید بزرگوار حاج طرخانی به دیدن شان رفتیم .

من سؤال کردم : " شما را که به تبعید فرستادند ، مخصوصاً که در منطقه سنی نشین هم تبعید بودید ، خیلی به شما سخت گذشت ؟ " گفت : " نه ! تبعید برایم خیلی بهتر از تهران بود ." بعد تعریف کرد که : " قبل از این که به سقز برسیم ، در 5 کیلومتری شهر جمعیت کثیری به استقبال ما آمد . با آن استقبال ما را به شهر بردند ، شهربانی وقتی دید ما این همه مستقبل داریم ، ما را به روستایی تبعید کرد که ماشین رو نبود و باید با چهار پا به آنجا رفت و آمد می کردیم .

آن وقت در چنین روستایی مردم به هر زحمتی که بود می آمدند و جمع می شدند و بنده همیشه در یکی از خانه ها سخنرانی می کردم . بنده هیچ وقت چنین مجالسی را نه در تهران داشتم نه در جاهای دیگر ! خیلی هم به من احترام می گذاشتند و بسیار دوره خوبی بود ! "

./ ایشان خبر نداشت که اینها همه کار حاج طرخانی است ؟

_ خیر ، خبر نداشت . من هم اگر خبر داشتم برای این بود که هر وقت می رفتم گزارش بدهیم ، شهید طرخانی با تلفن به آن شهر و منطقه تلفن می زد و از جواب های شهید بزرگوار می فهمیدیم که طرف مقابل سر اندر پا مطیع حاجی است .

تفلن هم که می زد رمزش این بود که اگر فرد تبعیدی سید بود می گفت : " ما یک سیمان خوبی داشتیم ، دیدیم حیف است ، برای همین برای شما فرستادیم ، ماشین سیمان ساعت فلان به شهر شما می رسد ، مراقب باشید که لطمه ای نبیند ."

اگر آن شخص سید نبود ، می گفت :" گچ خوبی داشتیم برای شما فرستادیم ، در فلان ساعت تحویل بگیرید و مواظبت کنید ." و کسانی که آن طرف بودند متوجه می شدند حاج طرخانی چه می گوید .

گودرزی هم مثل همه افراد و گروه های مبارز توسط شهید تغذیه مالی می شد و گاهی هم که مشکل پیدا می کرد ، در پناهگاه هایی که توضیح دادم اسکان داده می شد . تا زمانی که شرایط برای او امن می شد و بیرون می آمد .

حاج طرخانی در کنار درب منزلش یک اتاق داشت که همیشه عده ای از مبارزین در آن بودند و همین هم باعث شهادتش شد . هر کسی که به ایشان مراجعه می کرد از جمله بنده ، همان جا در درگاه خانه می ایستادیم و گفتنی ها را می گفتیم و شنیدنی ها را می شنیدیم. هیچ وقت هم تعارف نمی کرد که داخل برویم ، چون نمی خواست کسی آن افرادی را که در آن اتاق بودند ببیند . این برایش عادت شده بود ، حتی همان روز هم که گودرزی خبیث رفته بود ، ایشان را در همان درگاه ترور کرد .

./ خود گودرزی ایشان را ترور کردند ؟

_ بله ، با 3 نفر رفته بود که 2 نفر سر کوچه به عنوان مراقب ایستاده بودند ، یک نفر هم با گودرزی رفته بود جلوی درب .

./ ظاهراً با روشن تر شدن ماهیت این گروه ، شهید مفتح نسبت به آنها حساسیت بیشتری پیدا و اعلام کردند که باید همه آنها از مسجد بروند . عده ای همین مسئله را از عوامل مهم ترور شهید مفتح می دادند . دیدگاه شما در این باره چیست ؟

_ بله ، مریدان گودرزی و مجاهدین در مسجد دور دکتر پیمان جمع می شدند . آنها یک برناهم عصرانه برای دکتر حبیب الله پیمان در مسجد برقرار و اینجا را تقریباً برایش تبدیل به پاتوق کردند . ما به شهید مفتح پیشنهاد دادیم که شما یکی دو جلسه دراین جلسات شرکت و آن را ارزیابی کنید . شهید مفتح وقتی شرکت کردند ، تشخیص شان این بود که این بساط هم باید جمع شود و لذا آنها را هم از مسجد بیرون کردیم .

واقعاً شب های رمضان 57 ، شب هایی تاریخی بودند و وقتی سخنرانی انجام می شد ، تمام مسجد و کوچه های اطراف از جمعیت پر بود . ما تنها خدمتی که می توانستیم به مردم بکنیم این بود که به هر زحمتی که بود صدای سخنران را به گوش آنها برسانیم . همیشه هم وقتی با بلندگو صدا را به مردمی می رساندیم ، پلیس می آمد ، سیم های بلندگوها را قطع می کرد .

بالاخره توانستیم از طریق بی سیم هایی ، بلندگوهایی را دائر کنیم که به مستمعین صدا را برسانیم ، جمعیت تا این حد بود ، منتها این آقایان آمدند و در مسجد نفوذ کردند و به آقای مفتح شکایت کردند که ما می خواهیم در انتظامات همکاری کنیم و رحیمی قبول نمی کند .

ایشان به بنده فرمودند : " از اینها استفاده کن ." من گفتم : " احتیاجی نداریم و نظم مان خیلی هم درست است ." آقای مفتح گفتند : " حالا چه اشکالی دارد ؟ از اینها هم استفاده کنید ." همین که ما قبول کردیم ، همان شب اول دیدیم که اینها رفته اند روی پشت بام های منزل مردم !

./ فرقانی ها این کار را کردند ؟

_ نخیر ، کار مجاهدین و در رأس آنها هم مفیدی بود . ما رفتیم و گفتیم : " آقا ! شما روی پشت بام خانه مردم چه کار دارید ؟ آنها می خواهند استراحت کنند ، شاید زن و بچه هایشان با سر لخت توی حیاط باشند ، این کار شما خلاف شرع است ."

می گفتند : " ما رفته ایم روی پشت بام که منطقه را بررسی کنیم ."

شب بعد فهمیدیم که اینها قصد دارند در میان جمعیت بمب گذارند و عده ای را به کشتن بدهند و این کار را بیندازند گردن ساواک ! ما جلوی کارشان را گرفتیم و بمب را خنثی کردیم . متأسفانه نوع کارهای اینها این طور بود ، آقای مفتح اینها را هم بیرون کردند .

یادم هست نماز عید فطر را در 8 شهریور 57 برگزار کردیم و هفته بعد را هم اعلام راهپیمایی کردند و بنا شد راهپیمایی از 4 نقطه تهران شروع و به میدان آزادی ختم شود . یکی از مبادع مسجد حضرت آیت الله غیوری در پل سیمان بود ، یکی در پل امامزاده معصوم ، مسجد آیت الله ایروانی بود . یکی قیطریه به امامت آیت الله مفتح و یکی هم مسجد ستارخان به رهبری آقای مروارید بود .

راهپیمایی ها از این میدان ها به سمت میدان آزادی انجام می شد . شب که ساواک فهمید ، رفت و ههم اینها را خنثی کرد و به ما هم اطلاع داد اگر راهپیمایی انجام شود ، هر کس کشته شود ، مسئولیتش با شماست . در سه جای دیگر آقایان سخنرانی و راهپیمایی را لغو کردند ، اما جمعیت زیادی به قیطریه آمد و مردم آقای مفتح را جلو انداختند و شعار دادند و جمعیت حرکت کرد .

جمعیت وقتی از قیطریه به جلوی باشگاه بولینگ عبده (زیر پل صدر) رسید ، پلیس ریخت و مردم را تا حدودی با گاز اشک آور پراکنده کردند و آقای مفتح مجروح شد . ما مردم را به خیابان های اطراف هدایت کردیم و قرار گذاشتیم سر میرداماد جمع شویم . ما می دانستیم هر راهپیمایی و تجمعی که بدون روحانیت انجام شود ، رژیم انگ های مثل کمونیست و این چیزها را به آن می زند ، ولی وقتی مشخص می شد که راهپیمایی از مساجد و به رهبری روحانیت انجام شده ، دیگر نمی توانستند این عناوین را به آن بدهند .

ما به سرعت رفتیم و از شهیدان بزرگوار ، آقای مطهری و آقای بهشتی خواستیم که بیایند و جلوی جمعیت حرکت کنند . راهپیمایی شکل گرفت و سر راه با موانع زیادی هم برخورد کردیم ، از جمله جلوی حسینیه ارشاد ، ارتشی ها مستقر بودند و بچه ها رفتند همه گل های گل فروشی های میرداماد را خریدند و آنها را به سربازان هدیه دادند .

خلاصه رسیدیم به چهارراه قصر که ارتشی ها در آنجا سنگر گرفته بودند و تیربارها را به سمت خیابان نشانه گیری کرده بودند و معلوم بود که منتظر دستور آتش هستند . در آنجا شعارها عوض شد و مردم با آهنگ دلسوزانه ای شعار دادند و من به چشم خودم دیدم همه کسانی که در سنگرها دست شان روی ماشه بود ، داشتند گریه می کردند . فرمانده ها آمدند و دیدند سربازها دارند گریه می کنند ، فوراً دستور دادند که آنها پشت به مردم و رو به پادگان بایستند که مردم گریه ارتشی ها را نبینند .

در خیابان طالقانی ، مجاهدین پلاکاردهایشان و آرم خود را بالا آوردند . من آمدم جلوی جمعیت و به آقای مفتح گفتم که جریان از این قرار است . آقای مفتح برگشت و پلاکارد و آرم را پایین آورد و گفت : " جمع کنید ، این تظاهرات به هیچ گروه و دست خاصی تعلق ندارد و همه مردم عادی هستند ."

برخوردهای شهید مفتح با گروهک ها در مسجد قبا به ویژه برخوردهایی از این نوع در ظرف یک سال ، باعث شد که اینها کینه ایشان را به دل بگیرند . شهید مطهری هم که از همان ابتدا و از زمانی که اینها در زندان شاه بودند ، گفتند که افکارشان منحرف و التقاطی است ، لذا اینها تبلیغات علیه روحانیون و به خصوص این دو نفر را با شدت تمام شروع کردند .

تبلیغات فرقانی ها و مجاهدین به قدری اثر گذار بود که شهید مفتح برای مجلس خبرگان قانون اساسی رأی نیاورد ! در حالی که یکی از تأثیر گذارترین افراد در مبارزات تهران بود . حتی شهید بزرگوار باهنر را هم که در مسجد قبا فعالیت داشت و سخنرانی های ارزنده ای می کرد ، با همین تبلیغات شدید و گسترده ، منزوی کردند .

حتی بعد از انقلاب و در اثر ادامهت این تبلیغات سوء ، موقعیت شهید بهشتی به جایی رسیده بود که در سال 58 و 59 همین جا در پایگاه مسجد قبا ، شب نامه علیه ایشان چاپ و توزیع می شد ، متأسفانه تبلیغات علیه روحانیون بزرگ و سران انقلاب باعث شده بود که افکار عمومی تحت تأثیر قرار بگیرند .

./ یکی از مهمترین عوامل دشمنی فرقانی ها با شهید مطهری ظاهراً به دلیل مخالفت های شهید با دکتر شریعتی بود ، در حالی که قبل از اخراج شان از مسجد قبا با شهید مفتح دشمنی نداشتند و پس از اخراج بود که موضع مخالف گرفتند .

_ همین طور است ، اینها می خواستند مسجد قبا را به عنوان یک پایگاه قبضه کنند ، چون این مسجد موقعیت ممتازی داشت و انقلاب و راهپمایی ها از اینجا شروع می شد . به همین دلیل گروه هایی مثل فرقان و مجاهدین خیلی روی این مسجد حساب کرده بودند و وقتی شهید مفتح ریشه آنهها را زد ، کینه ایشان را به دل گرفتند .

این فشارها و طمع ها نسبت به مسجد قبا به قبل از انقلاب محدود نشد ، حتی بعد از پیروزی انقلاب هم عده ای درصدد تحمیلاتی به ما بودند . یادم هست در جنگ ، وقتی موشک به پایگاه 6 ، تسلیحات پاسداران خورد ، چند نفر از مهندسان سپاه شهید شدند . بنا شد مجلس ختم اینها را در مسجد قبا بگیرند . این گروه ها اصرار داشتند که سخنران یا باید فخرالدین حجاری باشد یا هادی غفاری !

ما هم که از ابتدای انقلاب با این جریان مبارزه می کردیم ، از همان ابتدا دست اینها را خوانده بودیم و لذا مخالفت کردیم و گفتیم ما مجلس برایتان می گیریم ، اما سخنران را خودمان انتخاب می کنیم . آن موقع دست مان به آقای مروی نمی رسید ، چون در گوشه و کنار کشور غائله های مختلف وجود داشت و ایشان هم طرف اعتماد امام بودند و به آن مسائل رسیدگی می کردند ؛

ما به اینها گفتیم سخنران ما آقای مروی است ، با این که مطمئن هم نبودیم که به ایشان دسترسی پیدا کنیم ، ولی محکم روی حرف خودمان ایستادیم . اینها هم پشیمان شدند که اصلاً مجلس شان را در مسجد قبا بگیرند .

می خواهم بگویم این جریانات فقط در رژیم گذشته و از طرف ساواک نبود ، فشارهایی که بعد از پیروزی انقلاب به ما می آمد ، شاید صد درجه قوی تر و بدتر از ساواک بود ، ولی به فضل خدا مسجد توانست به فعالیت خود در خط رهبری و ولایت فقیه ادامه بدهد .

./ نکته جالب در مورد افرادی که گروه فرقان آنها را ترور کرد این است که اکثر آنها یا در مسجد قبا نماز می خواندند و یا با مدیریت آنجا ارتباط و پیوند داشتند . فقط شهید مطهری بودند که با آنجا ارتباط دائمی نداشتند . اما ایشان هم ارتباط فکری داشتند .

علاوه بر این قاتلین هم یا سابقه حضور و فعالیت در این مسجد را داشتند و یا در محلات نزدیک به آن سکونت داشتند ، بعدها که هویت این قاتلین معلوم شد ، شما چند نفر از آنها را شناختید ؟

_ متأسفانه اکثر این قاتلین محلی بودند . گودرزی متأسفانه توانست به مسجد قبا بیاید و پایگاهی را برای خود درست کند و بچه های محل را جمع کند . کسانی که با مسجد قبا سر و کار داشتند ، غالباً بده انقلاب بودند و غیر از حضرت امام (ره) که در رأس هرم انقلاب بودند ، بسیاری از افرادی که در انقلاب نقش های مؤثری داشتند به مسجد قبا رفت و آمد داشتند .

اینها مثلاً آقای مهدیان را به این دلیل ترور کردند که می گفتند آن قدر پول دارد که روزنامه کیهان را خریده و در اختیار جمهوری اسلامی قرار داده است . در دادگاه دیدیم که آقای مهدیان را به این جرم محکوم کرده بودند .

شهید حاج طرخانی را کسی می دانستند که منبع مالی انقلاب بود و روحانیت را تغذیه می کرد . شهید مطهری را به عنوان مغز متفکر و ایدئولوگ نظام جمهوری اسلامی ترور کردند. آقای مفتح را مجری افکار آقای مطهری می دانستند . شهید عراقی را به خاطر مدیریت و شجاعتش در مبارزات و انقلاب ترور کردند .

در آن دوره کمتر کسی مثل شهید عراقی بود . ایشان در سال 42 محافظ امام و کسی بود که جرأت کرده بود اسلحه ببندد ! کسی در آن موقع حتی جرأت نداشت اسم اسلحه را هم بیاورد ، ولی او به عنوان محافظ امام ، رسماً اسلحه بسته بود .

در آغاز برای جامعه ، مشکل بود که بپذیرد این ترورها کار فرقانی هاست ، حتی بعد از دو سه تروری که انیها انجام دادند ، افراد متفکر جامعه باور نمی کردند که چنین ترورهای حساب شده ای کار اینها باشد و غالباً این کارها را به بازماندگان ساواک نسبت می دادند .

در تشییع جنازه شهید عراقی با من مصاحبه شدو و از من پرسیدند که این ترور کار چه کسی می تواند باشد ؟ " من همانجا گفتم : " که کار گروهک منافق فرقان است ، " در حالی که همه فکر می کردند چنین شناخت عمیقی از افراد شاخص و تأثیرگذار انقلاب ، فقط می تواند کار ساواک باشد .

مردم و بیشتر نخبگان این جور فکر می کردند ، ولی ما خط مشی این خبیث ها را می شناختیم و همانجا هم اعلام کردیم . بعد از اعلام من پسر شهید عراقی حرف مرا تکذیب کرد و گفت : " اینها بچه و خیلی کوچکتر از آن هستند که بتوانند چنین کاری بکنند ! این کار مربوط به ساواک است و آنها هستند که چنین برنامه ریزی دقیقی کرده اند ! "

در هر صورت افکار روی ساواک دور می زد ، من قبول دارم که بازماندگان ساواک می خواستند در برابر نیروهای انقلابی مقاومت کنند و اگر دستشان می رسید ، ضربه بزنند ، اما واقعیت این است که پس از اعدام نصیری و سران ساواک ، خانه عنکبوتی آنها فرو ریخت .

هنوز انقلاب هم پیروز نشده بود که حدود 70 نفر از ساواکی ها به مسجد قبا آمدند و کارت هایشان را دادند و از رژیم اعلام برائت کردند . ما هم بعداً قضیه را به سپاه ارجاع دادیم . بعضی از آنها اطلاعات مهمی را هم به ما دادند که مثلاً می خواهید فلان ساختمان را تصرف کنید ، در بین چمن فلان منطقه اش مین گذاری شده و احتیاط کنید و یا اطلاعات مهم دیگری را به ما دادند .

ما می دانستیم که ترور این افراد کار ساواک نیست ، چون دیگر ساواک انسجام و تشکیلات سابق را نداشت . ما فروپاشی همه جانبه آنها را دیده بودیم و می دانستیم چنین انسجامی در آنها وجود ندارد .

./ از ضاربین این افراد چه کسانی را می شناختید ؟

_ متأسفانه اسامی آنها که یادم نیست ، چهره هایشان هم از یادم رفته است ، ولی به هر حال اینها با آشنایی هایی که در محل داشتند ، مثلاً توانستند راحت وارد دانشگاه بشوند و شهید مفتح را ترور کنند ، چون محافظین شهید مفتح اینها را قبلاً در محل دیده بودند و تصورش را هم نمی کردند که اینها دست به چنین جنایتی بزنند .

غفلت از احتمال چنین چیزی آن قدر بود که حتی یکی از آنها توانسته بود خود را تا یک متری شهید مفتح هم برساند و از این فاصله به ایشان تیراندازی کند ، استخوان های جمجمه شهید مفتح متلاشی شده بود و این نشان می داد که تیراندازی از فاصله کمتر از یک متر صورت گرفته ، چون با اسلحه کمری در فاصله بیشتر از این چنین آسیبی به شخص وارد  نمی شود . این صحنه نشان دهنده آن است که محافظین شهید مفتح حتی به آنها شک هم نکرده بودند !

./ آیا پس از اخراج گودرزی از مسجد قبا که خود شما هم در آن نقش داشتید ، او را دیدید ؟ آیا در دادگاه شرکت کردید ؟

_ خیر ، به دلیل مشغله زیاد نتوانستم در دادگاه شرکت کنم . روزها مسئولیتی را پذیرفته بودم و مشغله زیادی داشتم و برای انجام کارهای مسجد هم شب ها می آمدم و تا سر کار می کردم . آن روزها کارهای متعددی به عهده مساجد بود ، از جمله رسیدگی به ارزاق مردم و دادن کوپن محلی . حتی اموری مثل کنترل ساخت و سازها هم به عهده مساجد بود .

./ پس گودرزی را دیگر ندیدید ؟

_ بعد از اخراج از مسجد یکی دو باری که آمد ، لباس نداشت ، در واقع خودش خودش را خلع لباس کرده بود ! با لباس معمولی به عنوان نماز به مسجد آمد ، ولی دیگر در کتابخانه مستقر نشد ، لابد به عنوان نماز خواندن می خواست موقعیت را بسنجد .

./ تلاشی که برای در اختیار گرفتن مسجد قبا در قبل از انقلاب می شد و ترورهایی که صورت می گرفت نشان می دهد که این مسجد در انقلاب نقش بسیار بالایی داشته است . آیا این مسجد بعد از انقلاب تا کنون هم نقش شاخص خود را حفظ کرد و در آینده هم خواهد توانست این نقش را حفظ کند ؟

_ به هر حال تمام سعی ما همین بوده است و هست . جنگ که پیش آمد ، بچه های سپاه می گفتند امکانات ما را مسجد قبا تهیه می کند . موقعیت بچه های سپاه در اول جنگ به دلیل مخالفت های بنی صدر ، خوب نبود ، او اجازه نمی داد به آنها امکانات و اسلحه برسد و اگر هم امکاناتی به جبهه می رفت ، به طرف ارتش سوق می داد و بچه ها در آنجا امکانات خیلی کمی داشتند .

مسجد قبا در اینجا وارد میدان شد و پیشتیبانی خود از جبهه را به حدی رساند که اینها به مسجد قبا متکی شده بودند ، یعنی هر احتیاجی را که داشتند ، با مسجد ارتباط برقرار می کردند که ما این چیزها را می خواهیم و مسجد نهایت سعی خود را می کرد که این نیازها را برآورده سازد .

ما حتی وقتی به جبهه می رفتیم ، بچه های سپاه می گفتند آن قدر که ما به مسجد قبا متکی هستیم ، به وزارت سپاه نیستیم ! عملاً هم وقتی ما به جبهه می رفتیم ، نیازهایشان را برآورده می کردیم و وقتی برمی گشتیم همه تلاشمان این بود که مشکلات شان را رفع کنیم .

یادم هست چند باری که به جبهه رفتم ، دیدم بچه های مجروح را با ماشین های نیسان جابجا می کنند ، کمک فنرهای نیسان خیلی خشک است و فقط وقتی دو سه تن بار داخل آن می گذارند ، درست حرکت می کند .

وقتی که دو سه نفر مجروح را داخل آن می گذاشتند ، در جاده های خاکی و دست اندازها ، آن قدر نیسان بالا و پایین می رفت که وقتی بچه ها به مقر می رسیدند ، همه آنها شهید می شدند .

ما در صدد برآمدیم که ماشین های مناسبی را پیدا کنیم. هیئتی به آلمان رفت و ماشین های استیشن فولکس را انتخاب کرد و یک نمونه را هم آورد . این فولکس ها به شکلی طراحی شده بودند که دو نفر جراح هم زمان می توانستند در داخل آن عمل جراحی انجام بدهند .

ما پیش بینی کردیم که با 73 هزار تومان می توانیم این فولکس را تهیه کنیم . وقتی خواستیم اقدام کنیم ، دوران نخست وزیری میرحسین موسوی بود و او محکم ایستاد و اجازه نداد اینها را بیاوریم ! هر چه هم گفتیم که مسجد بودجه این آمبولانس ها را تأمین می کند ، موافقت نکرد !

آن روزها هنوز ژاندارمری به بدنه نیروی انتظامی ملحق نشده بود ، ما مراجعه کردیم به لجستیک ژاندارمری که فرمانده آن مرد شجاع و آزاده ای بود ، آن روزها مسئولین سعی داشتند دقیقاً در چارچوب قوانین موجود عمل کنند و می گفتند سری را که درد نمی کند ، دستمال نمی بندیم .

ژاندرمری در آن موقع نهادی بود که در کنار ارتش فعالیت می کرد ، ایشان آمد و پرسید : " مشکل تان چیست ؟ " مسئله را گفتیم و پیشنهاد دادیم که ژاندامری به عنوان یک نهاد ، یک آمبولانس ها را درخواست کند و مسجد قبا پولش را بپردازد .

لذا ایشان 200 دستگاه لندکروز زاپنی را خریداری کرد و بودجه اش را ما پرداختیم و ایشان به عنوان لجستیک ژاندارمری آنها را دریافت کرد و قرار شد نصف ماشین ها در اختیار ژاندامری بماند و نصف دیگر را به مسجد قبا تحویل بدهد . در هر حال در دو مرحله 400 لندکروز خریداری شد .

در این فواصل گاهی 50 ، 60 تا نیسان هم می خریدیم و در اختیار جبهه قرار می دادیم . از نظر ارسال پوشاک و ارزاق و وسایل هم که همیشه مسجد فعال بود و به جبهه کمک رسانی می کرد . طبق آمارهایی که در اختیار داریم ، بیش از 150 کامیون از مسجد قبا برای جبهه رفته است .

بعد از جنگ هم در مشکلاتی که برای جامعه پیش می آید ، از جمله سیل و زلزله و امثال اینها ، مسجد به شکلی جدی فعالیت دارد .

./ آیا مسجد قبا توانسته نیروهایش را مثل سابق حفظ کند ؟

_ همه تلاش و سعی ما همین است که مسجد قبا را از نظر ارتباطات سیاسی با اهداف رهبری مطابقت بدهیم ، از جمله این که از حضور سخنرانان چپ و راست جلوگیری می کنیم و همه سعی ما این است که در خط رهبری حرکت کنیم .

بعد از شهادت شهید مفتح هم امام جماعت هایی که برای مسجد قبا آوردیم بر همین خط بودند ، حدود 18 سال مرحوم آقای مروی امام جماعت مسجد قبا وبدند که صاحب نظر ، معتقد به ولایت فقیه و در اعتقادات شان راسخ و محکم بودند و همیشه می گفتند افتخار شاگردی امام را دارم .

در حال حاضر هم که آقای دکتر شریعتی را آورده ایم که یک انقلابی محکم و متفکر و در خط رهبری و علاقمند به ایشان هستند و سعی کرده ایم این ویژگی ها را تا امروز حفظ کنیم و انشاءالله از این به بعد هم حفظ خواهیم کرد .


مطالب پربازدید سایت

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

جدیدترین مطالب

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)

باز هم تروریسم و باز هم کاپشن صورتی

حمله تروریستی به سه نقطه شهرستان چابهار و راسک

تعداد شهدای حمله تروریستی به راسک و چابهاربه 16 نفر رسید

مطالب پربازدید بخش گفتگو

رئیس بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی

ماهیت فرقه منافقین با اسلام در تضاد است

علی بابایی کارنامه نماینده مردم ساری در مجلس شورای اسلامی

منافقین باید تاوان جنایات خود را به اندازه شأن ملت ایران پرداخت کنند

محمدتقی نقدعلی، عضو کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس:

دادگاه گروهک تروریستی منافقین مستند و مستدل است

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان