شهید شهروز مظفرینیا اهل کهک استان قم و از نیروهای کادر حفاظت شهید حاج قاسم سلیمانی بود. با برادرش مرتضی (که از او کوچکتر است) دقایقی را تلفنی همکلام میشویم. برادر شهید به سختی حرف میزند. هر بار که نام شهروز را میآورد بغضی تمام وجودش را میگیرد و باور نمیکند دیگر قرار نیست او را ببیند.
مرتضی مظفرینیا از دوشنبهای میگوید که آخرین بار با برادر شهید خود دیدار داشته است؛ او میگوید: دوشنبه آمد به منزل ما تا پدر و مادرش را ببیند. دستبوسی کرد و بعد از شام خیلی زود رفت و گفت باید بروم کار دارم؛ رفت که رفت و روز جمعه 13 در ماه اعلام کردند به شهادت رسیده و دیدارمان به قیامت... .
مرتضی به ولایتمداری شهروز اشاره میکند که خودش پیرو بود و دیگران را هم به این پیروی و تبعیت توصیه میکرد؛ برادرم میگفت فقط پیرو ولایت باشید تا همیشه پرچم اسلام برافراشته بماند.
برادر شهید مظفرینیا تأکید میکند که درباره کار و سختیها و پیچیدگیهای عملیاتها و مأموریتهایش چیزی نمیگفت؛ آرزوی شهادت داشت و همیشه حسرت میخورد که شهید مدافع حرم نشد! مخصوصاً در زمان شهادت محسن حججی، میگفت چه شهادت قشنگی داشت و حسرت این شهادت را میخورد.
مرتضی مظفرینیا به خوشاخلاقی و گذشت این شهید بزرگوار اشاره کرده و میگوید: مهربان و خوشاخلاق بود و دست به خیر داشت؛ حتی وقتی خسته از مأموریت و کار برمیگشت اگر احساس میکرد کسی چه پدر و مادر و چه غریبه به کمکش نیاز دارند لباس از تن بیرون نمیآورد و به کمک و خدمت میشتافت. گذشت و بخشش را به همه توصیه میکرد.
از شهید شهروز مظفرینیا دو دختر 10 ساله و هفت ساله به یادگار مانده است. به تعبیر برادرش با همسر و فرزندانش متواضعانه برخورد میکرد. دیگران با خوشاخلاقی و مهربانیاش، جذبش میشدند. اولین نفری که متوجه شد مظفرینیا آسمانی شده، مرتضی برادر کوچکتر بود. به قولِ برادرش، هیچکس ناراحت شهادت او نیست همه ناراحتند که دیگر نمیتوانند شهروز را ببینند.