سردار سعید فرجیانزاده آزاده دوران دفاع مقدس از جنایتهای منافقین علیه اسرا در زندانهای رژیم بعثی عراق میگوید.
به گزارش هابیلیان به نقل از باشگاه خبرنگاران پویا، ایشان سال 61 در عملیات شناسایی بههمراه 2 نفر از همرزمانش در کمین رژیم بعث عراق در محور قصر شیرین ــ خسروی اسیر میشود و تا سال 69 در زندان موصل در بند دژخیمان بعثی میماند. سرانجام یک سال پس از پذیرش قطعنامه 598 از جانب ایران, در سیام مرداد سال 69 بههمراه دیگر اسرا به میهن اسلامی بازمیگردد. سردار سعید فرجیانزاده از آزادگان دوران دفاع مقدس است که خاطرات زیادی از دوران اسارت در زندانهای عراق دارد. بخشی از این خاطرات به منافقین و جنایتهای آنها در جنگ تحمیلی اشاره دارد که در ادامه میخوانید.
* از نقشی که منافقین در اردوگاهها علیه اسرا استفاده میکردند، بگویید!
از سال 64 و 65 که منافقین از پاریس به عراق آمدند و در واقع به عنوان ستون پنجم نقش خودشان را در جنگ ایفا کردند که آن بحث مفصل دارد اما آنها 2 جنایت بزرگ در حق اسرا کردند. یک جنایت بزرگ این بود که به بعثیها یاد دادند که اسرا را به صلیب سرخ معرفی نکنید چون وقتی که اسیر به صلیب سرخ معرفی میشد دارای شناسنامه میشد، عراق دیگر برای از بین بردن اسیر با محدودیت مواجه میشد و باید به صلیب سرخ پاسخ میداد اما وقتی که شما اسیر را به صلیب سرخ معرفی نکنی میتوانی هر بلایی سرش بیاوری و لذا اسرای عملیات کربلای 4 و 5 به صلیب سرخ معرفی نشدند و در داخل اردوگاهها تعداد زیادی از این اسرا به شهادت رسیدند بدون آنکه صلیب سرخ از شهادتشان مطلع شود و شدیدترین شکنجهها را با راهنماییهای منافقین بر این اسرا اعمال کردند.
جنایت دوم این بود که منافقین مرکز سانسور نامههای ارسالی اسرا به خانوادهها و بلعکس را به عهده گرفتند. آنها در این سانسورها همهی ارتباطاتی که ما قبلا میتوانستیم بگیریم و موضوعاتی را با رمز منتقل کنیم یا خانوادهها با رمز و کنایه به ما منتقل کنند را به خاطر تسلط بر این رموز متوجه میشدند و از بین میبردند.
از همه بدتر و خیانت بزرگتر این بود که در نامههای اسرا دست کاری میکردند. دست کاریشان به این شکل بود که مثلاً از قول همسر فرد در نامه مینوشتند که "با توجه به اینکه مدتی است شما نیامدی و دیگر معلوم نیست بیایی من ازدواج کردم!" طبیعی بود که یک فردی که همسرش در ایران بود، وقتی این خبر به او میرسید، تحت یک فشار روانی شدیدی قرار میگرفت ومشکلات بسیار زیادی برایش پیش میآمد. ما بعد از مدتی متوجه شدیم که این کار، کار منافقین است.
آنها خیلی سعی داشتند که در زندانها صحبت کنند و افراد را جذب خودشان کنند و در هیمن زمینه وعدههای خیلی زیادی هم به اسرا میدادند. مثلاً وعده میدادند که ما به شما خانه میدهیم، زمینهی ازدواجتان را فراهم میکنیم، اما با ایمان و اعتقادی که اسرا داشتند اصلا به وعدههای اینها را قبول نداشتند و منافقین نتوانستند موفق شوند.
* از بازجوییهایی که شما را میکردند، بگویید؟
در بازجوییها یک ایرانی عضو سازمان منافقین بود که با بعثیها همکاری میکرد و مترجم اسرا بود. او به من میگفت "اطلاعاتی که داری را در اختیار اینها قرار بده! اگر قرار ندهی اینها تو را میکشند!" من میگفتم "من اطلاع خاصی ندارم" و روی حرفم اصرار کردم. آنها گمان میکردند که من بیسیمچی حرفهای هستم و وارد مناطق عراق شده و اطلاعات را مخابره میکنم.