خاطرات آیت الله علم الهدی (1)

Alamalhoda1

مسئوليت کميته ي منطقه ي ده

تا ارديبهشت سال 1359 فعاليت هاي فرهنگي قابل توجهي داشتيم. با اصرار آقای عمید زنجانی، بنا شد که مسئوليت کميته ي منطقه ي ده ، در سال 59 ، به بنده محول شود .

بعد از دو ماه حکم بنده را زدند . پس از آن ، بچه هاي خودمان را که در تمام فعاليت ها همراه بودند ، در کميته جمع کردم وگفتم : الان موقعيت مناسبي است که در همان خط فرهنگي که تا کنون کار کرده ايم ، کميته را جهت دهي کنيم .

در زمان نخستين انتخابات مجلس شوراي اسلامي که منافقين نامزد داشتند وبني صدر هم سرکار بود ، هنوز مسئوليت کميته بر عهده ي من نبود ؛ لذا از آقاي عميد خواستم که روز انتخابات ، مسئوليت کميته را به من بدهد . ايشان هم همين کار را کردند . نيروها را براي صندوق هاي انتخابات بسيج کرديم ، چرا که منافقين در آن وقت ، سر صندوق ها خيلي شيطنت مي کردند . به همين دليل ، چند مأمور سر صندوق ها گذاشتيم و مأموران ، آنها را مي گرفتند ومي آوردند . البته ما با اينها کاري نداشتيم ، فقط از آنها عکس مي گرفتيم وصورت بازجويي آنها را ضبط مي کرديم .

البته در آن زمان ، هنوز کار تشکيلاتي مرسوم نبود . تا هنگام شب ، حدود 120 نفر از منافقين را گرفتيم . در بين آنها يک نفر بود که احتمال مي رفت همسر مسعود رجوي باشد ؛ زيرا مرتب براي آزادي وي از بيرون واز کميته ي مرکز تماس مي گرفتند . از کميته اعتراض مي کردند که چرا اينها را گرفته ايد ؟ از دفتر بني صدر مي گفتند که اينها را آزاد کنيد .

بنابراين دو سه نفر از کادر مرکزي ، گير ما افتاده بودند . ما همه ي آنها را تا دوازده شب نگه داشتيم . به التماس افتاده بودند ومي گفتند که اينها را رها کنيد . آن زمان معمول نبود که کميته تعداد زيادي ــ مثلاً 120 نفر ــ را با نام مجاهدين بازداشت کند . خلاصه از کميته ي مرکز آمدند و گفتند که اينها را آزاد کنيد.

مسعود رجوي به کميته ي مرکز رفت وساعت دوازده شب از آنجا با اعتراض وسرو صدا گفت که شما افراد صندوق را گرفته ايد ، مگر آنها چه کرده اند ؟ ما نيز در نهايت آزادشان کرديم . پيش از آن اعلام کرده بوديم که همه ي اينها تا نيم ساعت ديگر آزاد مي شوند . از هر يک از آنها آدرس منزلشان را پرسيديم وگفتيم که شما صبر کنيد ، ما با ماشين هاي خودمان شما مي رسانيم . خود کميته ماشين نداشت ، هر تا کسي اي که از جلوي کميته رد مي شد ، مي گرفتيم وهر چند نفر را سوار يک تاکسي مي کرديم . گفتيم که اگر خودتان برويد ممکن است به شما آسيب برسانند ؛ لذا خيلي از ما ممنون ومتشکر شدند .

درباره ي همين مسائل ، آقاي معاديخواه که آن وقت ، وزير ارشاد بود ، جلسه وميزگردي با مسعود رجوي در هنگام انتخابات گذاشت وتمام بازجويي ها وعکس هايي را که در تيراژ خيلي بالا تکثير کرده بوديم ، در اختيار آقاي معاديخواه قرار داديم . ايشان هم پرونده را جلوي مسعود رجوي باز کرد و اسم ها را يک يک با جواب هايي که به دروغ داده بودند خواند ؛ به اين ترتيب ، مسعود رجوي ديگر نتوانست چيزي بگويد . در آن ميزگرد ، استناد آقاي معاديخواه ، همان برگه هاي بازجويي ما در کميته ي منطقه ي ده بود .

با استعفاي آقاي عميد ، مسئوليت کميته ي منطقه ي ده به بنده واگذار شد ولي مسلم بود که با آن بافت کميته نمي توانستيم کار کنيم ؛ چون هدف ما اين بود که کميته به منظور مسائل فرهنگي جهت دهي شود ؛ لذا از ابتدا به تصفيه ي کميته همت گماردم ؛ به طوري که حدود 530 نفر از افراد ناصالح را يک ماهه از کميته اخراج کرديم .

همچنين چند ستاد را منحل کرديم ؛ بدون اينکه بتوانند حتي يک فشنگ با خودشان بيرون ببرند وهمه ي اسلحه ها را گرفتيم . دو سه ستاد از کميته ي منطقه را منحل کرديم وکل ستاد به سه چهار ستاد محدود شد . در رأس هر کدام هم يک نفر اهل علم گذاشته بوديم ؛ مثلاً حاج آقا حسين مصطفوي ، رئيس يکي از ستادها بود . ايشان که در اوايل ، اين کار را قبول نميکرد . آن قدر جدي شده بود که پذيرفت .

به همين دليل با حضور اهل فضل در رأس هر ستادي ، اين ستادها منسجم شدند ؛ به طوري که کميته ي منطقه ي ده تقريباً به صورت تنها کميته ي منسجم تهران در آمد . به اين ترتيب فعاليت مان را شروع کرديم .

خود من غالباً از سر شب تا ساعت دو يا سه بامداد ، در منطقه گشت مي زدم ، بعدها ، وقتي جنگ شروع شد ، فعاليت ونظارت کميته بيشتر شد . در ابتداي جنگ ، مقداري اسلح هاي پراکنده وجود داشت که جمع کرديم وبراي جبهه فرستاديم وبه اين ترتيب ، جبهه را تا حدودي از نظر اسلحه تأمين کرديم . با اين حال ، در مدتي که در کميته بوديم ، عمده ي حرکت را بر ضد منافقين گذاشتيم . ناگفته نماند کار کميته در آن زمان ، نظم و تشکيلات خاصي نداشت و ما آن را تشکيلاتي کرديم .

بعد از اينکه حدود سه هزار منافق را دستگير کرديم ، کميته ي منطقه ي ده به منطقه ي امن تبديل شد ؛ به طوري که منافقين در آنجا هيچ تروري نداشتند . تا آنجا که بعضي از مسئولان ، هر کجاي شهر که بودند ، خانه هايشان را فروختند وبه منطقه ما نقل مکان کردند ، مثل آقاي ناطق که خانه اش را در قلهک فروخت وبه منطقه ده آمد .

خلاصه اغلب در اطراف خيابان ايران خانه خريدند ؛ چون امنيت آنجا از همه جا بيشتر بود در تمام مدت مسئوليت بنده ، فقط يک ترور در آنجا حادث شد ؛ آن هم ترور آقاي عسگر اولادي که ناموفق ماند ، ايشان زخمي شد و خود آن کسي که اقدام به ترور کرده بود ، توسط پاسدارها کشته شد . در واقع طوري بود که بيرون از مرز منطقه ي ده ، ترور صورت مي گرفت ؛ اما در داخل منطقه ي ده نمي توانستند کاري از پيش ببرند ؛ چرا که شديداً تحت کنترل بود . خود من هم مسلح بودم . در اين ميان ، همين موضع گيري هاي شديد ما با منافقين باعث برخورد شديد بني صدر با ما شد ؛ به طوري که پس از چندي ، قضيه به راديو بغداد هم کشيده شد و اين راديو عليه کميته ي منطقه ي ده موضع گيري مي کرد .

به همين منظور ، بني صدر عليه ما نزد امام (ره) جوسازي کرده بود ؛ اما خوشبختانه به همکاري آقاي رسولي که در خدمت امام بودند ومحبتي که ايشان کردند ، مسئله حل شد بچه هاي کميته ي منطقه ده ، نخستين خانه ي تيمي را در تهران کشف کردند ؛ گرچه خارج از محدوده ي منطقه ده بود . خانه اي در خيابان آفريقا بود که بين پيکاري ها ، منافقين و چريک هاي جدايي طلب ، مشترک بود وهر سه دسته در آنجا کار مي کردند . اين خانه ي تيمي به اسم خوابگاه دانشجويي کار ميکرد وبه دنبال گرفتن آن سروصداي زيادي راه انداختند واعتراض کردند که بچه هاي منطقه ي ده به خوابگاه دانشجويي حمله کرده اند . حتي آيت الله مهدوي ما را توبيخ کرد که چرا اين کار را کرده ايد ؟ البته ما ظاهر کار را درست کرده بوديم ؛ چون وقتي بچه ها رفتند و آنجا را گرفتند يکي از بچه هاي منطقه ي ده تير خورد. مدارک زيادي هم به دست آورديم ، اما آقاي قديريان گفتند : «مدارکي را که به دست آورده ايد، به ما بدهيد» .

گفتم : «پس لااقل ، حکمي به ما بدهيد» . در ضمن گفتم که حکم را به نام ما ننويسيد ، بلکه به نام بچه هاي خودتان بنويسسيد . او نيز همين کار را کرد .

 

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31