یکی از ویژگیهای ترور، خشونت است؛ اما آیا هر اقدام خشونتآمیزی را میتوان ترور تلقی کرد؟ آیا رفتار برخی از گروههای سیاسی یا اعتقادی که در طول تاریخ با هدف نجات جامعه از شر فساد و سلطه به حذف عوامل آن پرداختهاند حرکتی تروریستی است؟
در این زمینه با دکتر یعقوب توکلی استاد دانشگاه به گفتگو پرداختیم. توکلی معتقد است که میان تروریست و نظریه فداکاری باید تفاوت قائل شد. براساس دیدگاه او ترور عمدتاً حرکتی سیاسی برای تحمیل عقیده و همراه با اعمال زور و بهرهگیری از ارعاب و وحشت صورت میگیرد؛ اما اقدامات فداکارانه برخی افراد و گروهها بدون بهرهگیری از این شیوه و صرفاً با هدف نجات جامعه انجام میپذیرد. آنچه در ادمه میخوانید مشروح این گفتگو است.
ترور عمدتاً با اعمال خشونتآمیز همراه است. گرچه برخی وجوه آن در قالب روانی مثل ترور شخصیت عینیت پیدا کند؛ اما معمولاً در جنبههای سیاسی آن استفاده از خشونت یکی از شاخصهها است. با این تعریف آیا میتوان هر حرکت خشونتآمیز با هدف سیاسی را یکی از اشکال ترور دانست؟
ترور حرکتی سیاسی برای اعمال تصمیم است. البته این حرکت اشکال گوناگون فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی هم دارد؛ اما عمدتاً با اهداف سیاسی بروز و ظهور پیدا میکند. تروریستها از اعمال خشونتآمیز برای بهتسلیم درآوردن طرف مقابل استفاده میکنند. حال ممکن است این اعمال بهوسیله فرد، سازمان، گروه یا دولت هم صورت بپذیرد. ترور در یک تعریف کلی ابزار تحمیل عقیده است و هدف آن نجاتبخشی نیست. بهاینمعنا که تروریستها با هدف اعمال تصمیم از بالا به پایین یا پایین به بالا یا از سوی دو قوای همعرض از ابزار خشونت استفاده میکنند.
زور یکی از اصول ترور است و با هدف غلبه بر طرف مقابل صورت میگیرد. حال در برخی از مقاطع گذشته در تاریخ ایران افرادی در قالب گروهی و سازمان و برای اهداف نجاتبخشانه دست به اقدامات خشونتآمیز زدند. درواقع آنها هم بهمانند تروریست از ابزار خشونت بهره جستند؛ اما هدف آنها تحمیل عقیده نبود بلکه در پی نجاتبخشی جامعه بودند. بههمینخاطر معتقدم مقوله فداکاری با مفهوم تروریسم متفاوت است. این تفاوتگذاری ناشی از نوع نگاه مردم است.
رضایتمندی یا ناخرسندی جامعه از چنین امری باعث تفاوت ارزیابی به این دو رویکرد خشونتآمیز است؟
یکی از معیارها همراهی و اقبال مردم است. یعنی اعمال خشنی که مردم با مشاهده آن و دیدن تبعات و آثارش احساس خیر و نجاتبخشی کنند با پذیرش بخش یا تمام جامعه مواجه خواهد شد. ازاینرو، کسی که بهخاطر هدفی خیرخواهانه و با هدف نجات جامعه اِعمال خشونت کرد و با این رفتار رضایت مردم را بهسمت خود جلب کرد از دید جامعه بهعنوان فرد تروریست و خشونتطلب تلقی نمیشود و او را بهعنوان فردی فداکار میشناسند. حتی ممکن است که فرد یا افراد در برنامههای خود هم دچار اشتباه شوند؛ اما باز هم جامعه آنها را تروریست نمیداند.
مثلاً قبل از پیروزی انقلاب اسلامی برخی از چهرههای سازمان مجاهدین خلق دست به خشونت زدند؛ اما جامعه برخی از افراد متعلق به این سازمان در دوره قبل از انقلاب را تروریست نمیداند و برای برخی از آنان مثل صمدیه لباف، شریفواقفی، حنیفنژاد و... با اینکه در مسیر ایدئولوژیکی خود دچار اشتباه بودند، احترام قائل است و جزء تروریستها محسوب نمیکند. بهعبارتدیگر ضمن ابراز احترام با آن مسیر و تفکر اشتباه کنار میآید. اما با تغییر مسیر و هدف سازمان مجاهدین خلق و ضربهزدن این تشکل به منافع جامعه ایران، ارزیابی مردم نسبت به عملکرد سازمان بسیار منفی است و آنان را تروریست خطاب میکنند.
آیا جامعه از چنین رویکرد به تعبیر شما فداکارانه استقبال و طرفداری میکند یا صرفاً به دارندگان چنین تفکر و مرامی احترام میگذارد و آن را بهعنوان یک قاعده نمیپذیرد؟
گاهی برخی از جوامع راه نجات را استفاده از همین ابراز خشونت میبینند. مثلاً در کشورهایی مثل السالوادر، نیکاراگوئه، الجزایر و... مردم راه نجات را جنگ مسلحانه میدانند. حرف من این است، کسی که برای ملتش فداکاری میکند تروریست نیست. وقتی کشوری هدف تهاجم نظامی قرار گرفت و جامعه آن، آمادگی راهاندازی نیروی منظم و ارتش مقتدر در برابر قوای مهاجم را نداشت طبعاً به استفاده از ابزارهای خشونتآمیز روی میآورد و حتی حذف فیزیکی مقامات سیاسی، نظامی و امنیتی قدرتهای اشغالگر را در دستور کار خود قرار میدهد.
بعضاً هم استفاده از خشونت و حذف فیزیکی در چنین موقعیتهایی باعث تأمین منافع کشوری میشود که تحت تهاجم قرار گرفته است. حتی گاهی چنین رویکردی زمینه را برای گسترش مقاومت یا جابهجایی قدرت فراهم میکند. بنابراین نمیتوان حذف فیزیکی یک افسر اسرائیلی بهعنوان نیرویی اشغالگر در سرزمین لبنان را حرکتی تروریستی دانست. بلکه نیروهایی برای نجاتبخشی ملت خود و با رویکردی فداکارانه اقدام به این عمل کردند و ازاینجهت از نظر مردم خود محترمند. به این نکته هم باید توجه داشت که تهاجم و اشغال در دورههای مختلف تحول فراوانی پیدا کرده و اشکال گوناگونی دارد و مردم جامعهای که تحت اشغال از هر نوع آن قرار گرفتند، فداکارانه سعی در تقلیل قدرت نیروی اشغالگر دارند.
آیا میان تروریستها و کسانی که با فداکاری برای نجات جامعه تلاش میکنند بهلحاظ اهداف و نحوه و شکل استفاده از خشونت تفاوتهایی وجود دارد؟
تروریستها عمدتاً اهداف سخیفی دارند و حتی از اهداف کور به قصد ارعاب و ترس در میان مردم هم استفاده میکنند. در اقدامات تروریستی حساسیتی نسبت به جایگاه و تعداد ترورشدگان وجود ندارد. تروریست میکشد صرفاً به این خاطر که کشته باشد و جامعه را بترساند. بالارفتن میزان کشتهشدگان هم اساساً معنا و مفهومی برای تروریستها ندارد. هر چه که بیشتر خوف و ارعاب در بین مردم ایجاد شود، احساس رضایت بیشتری به تروریستها دست میدهد. اما کسی که فداکاری میکند، هدف مقدس ویژه در سر دارد و اهداف مشخصی را پیگیری میکند. ترورها عمدتاً سازمانی و بر اساس دستور و برنامهریزی تشکل انجام میگیرد. بهویژه آنکه تروریسمی که در ایران بعد از انقلاب شکل گرفت، علاوه بر اینکه سازمانیافته بود، از حمایتهای خارجی هم بهره برد.
درواقع ترورهای پس از پیروزی انقلاب را علاوهبر سازمانیافتگی میتوان جزء ترورهای بینالمللی هم دانست چون یک یا چند دولت خارجی در حمایت، تهیه سلاح، دادن اطلاعات، تأمین هزینه، صدور بیانیه، خانه تیمی، تجهیزات مخابرات و... به تروریستها کوشا بودند. تروریسم سازمان مجاهدین خلق هم از حمایت عراق و هم از حمایت فرانسه و بعدها از حمایت آمریکا برخوردار است. بخشی از تروریستهای سلطنتطلب هم تحت حمایت اسرائیل و فرانسه قرار داشتند. بنابراین حمایت خارجی یکی از ویژگیهای تروریسم سازمانیافته بعد از پیروزی انقلاب علیه نظام جمهوری اسلامی است. واقعیت این است که ایران هدف تروریسم بینالمللی و با اهداف کور بوده است.
اگر آمار ترورهای صورتگرفته را بررسی کنیم، متوجه میشویم که از 17هزار نفری که در ایران ترور شدهاند کمتر از 500 نفر با اهداف مشخص و معین بوده؛ مابقی ترورشدگان جزء مردم عادی بودند که صرفاً بهخاطر ایجاد ارعاب و ترس در بین جامعه از سوی تروریستها بهشهادت رسیدهاند. نکته تأملبرانگیز اینجاست که هدفگرفتن این افراد با این وسعت حتی با منطق تروریسم سازمانی با تعریف رایج آن هم همخوانی ندارد. همچنانکه بهمیدانفرستادن نیرو از سوی مسعود رجوی با منطق سازگار نیست.
من معتقدم رفتار رجوی با نیروهای خود تعریف دیگری جز خیانت ندارد. براساس دستورالعمل سازمانهای سیاسی، نظامی و حتی تروریستی، زمانی نیروها وارد میدان و صحنه میشوند که از سوی کادر مرکزی سازماندهی مناسب، کسب آمادگی، تجهیز امکانات و جایگزینی صورت گیرد؛ اما رجوی بدون درنظرگرفتن این شرایط صرفاً برای بالابردن آمار قربانیان بهمیدان فرستاد. همچنانکه همین خیانت را در عملیات فروغ جاویدان انجام داد. او بدون درنظرگرفتن شرایط، مجموعهای از افراد و نیروهای نظامی محدود را با بهانهها و شعارهای توخالی و خیالی به جنگ با ارتش یک کشور فرستاد. چنین رفتاری با هیچ عقل و منطق نظامی منطبق نیست و تنها میتوان چنین برداشت کرد که مسعود رجوی با نفوذ و غلبه روانی بر اطرافیان خود، آنها را گرفتار مهلکه و گرداب مرگ کرد.
انجام اقدامات خشونتبار بهویژه زمانی که با هدف حذف فیزیکی و ازبینبردن صورت گیرد با طبع انسانی سازگار نیست و کمتر کسی حاضر به پذیرش انجام چنین اقدماتی است؛ اما در تشکل و سازمانی که ترور را بهعنوان رویکرد اصلی برای تحمیل عقیده سیاسی خود پذیرفته، نیروی هوادار چنان تحت نفوذ فکری از سوی سرپرست یا کادر مرکزی تشکل یا سازمان قرار میگیرد که برای اجراییکردن دستورات آنان دست به قتل و کشتار میزند. به نظر شما چه اتفاقی برای این افراد افتاده که اینچنین مدهوشانه در پی انجام دستورات مافوق خود هستند؟
در بخشی از انسانها ظرفیت فرقهپذیری وجود دارد. ماهیت فرقهپذیری و سرسپردگی و اینکه کسی خود را مطیع محض یک تفکر یا فرد قرار بدهد یکی از ویژگیهایی است که در برخی از انسانها وجود دارد. همانگونه که شهوت مال، پست و مقام، مسائل جنسی و... باعث انحراف انسان میشود، گاه میزان علاقهمندی بیمنطق به یک فرد سبب میشود که انسان شیدا و شیفته برای جلب رضایت آن فرد دست به هر کاری حتی اقدامات خشونتآمیز بزند. در برخی از موارد شدت علاقهمندی به یک فرد، تفکر و جریان سیاسی رهزن عقل میشود.
تسلیمشدن بدون منطق در برابر مبانی فکری یکی از پدیدههای نکوهیده در جوامع انسانی است. جالب اینجاست که حتی برخی نسبت به بافتههای ذهنی و فکری خود و دیگران کرنش میکنند و تسلیم محض میشوند و حتی انتظار اطاعت از سوی دیگران را دارند. اساساً ظرفیت خضوع و کرنش در همه انسانها وجود دارد؛ حال ممکن است برخی از این ظرفیت برای تسلیمشدن در برابر خدا استفاده کنند؛ اما بخشی هم تنها تسلیم بافتهها و یافتههای ذهنی و فکری افراد دیگر هستند یا اینکه در برابر قدرت، شهوت، ثروت و... خضوع کنند. بنابراین صاحبان فرقه از چنین ظرفیتی نهایت استفاده را برای پیشبرد اهدافشان میکنند.