خاطرات حجت الاسلام دعاگو (2)

Opssion

مرحوم طالقاني صحبت كردن با آنها را به من محول كرد ، ايشان به من گفت كه شما با آنها صحبت كن و نگراني من را هم به ايشان بگو . البته چون من در تهران متواري بودم اين امكان برايم وجود نداشت كه با آنان ارتباط مستمري داشته باشم و به طور مفصل در اين زمينه بحث و گفتگو كنم .

اين مسئله را كسي نمي توانست با يك تماس عادي منتقل كند ، تصورم اين است شايد مرحوم طالقاني نمي توانست مطلب را به صورتي كه من برايش تبيين كردم منتقل كند . چون من به دليل پيشينه مطالعاتي، اطلاع بيشتري از مباني ماركسيسم و سرمايه داري داشتم و به طور تخصصي اين كار را مي شناختم ، ايشان چنين كاري را به من واگذار كردند .

يكي از افرادي كه من با ايشان درباره ديدگاه هاي ماركسيستي سازمان مجاهدين خلق صحبت كردم ، آقاي علي اكبر هاشمي رفسنجاني بود . در آن زمان منزل استيجاري ايشان در خيابان دكتر علي شريعتي نزديكي هاي ميدان تجريش بود . بعدها به كوچه بوعلي در همان قسمت شميران تغيير سكونت دادند .

روزي به منزل ايشان رفتم و به طور مفصل درباره اين قضيه صحبت كرديم ، گفتم : من كتاب هاي سازمان مجاهدين خلق را خواندم ، آنها ديدگاه هايشان ماركسيستي است . آقاي هاشمي رفسنجاني با من هم عقيده بودند ، اما به دنبال اين بودند كه به چه طريقي مي توان اشكال هاي عقيدتي را با آنها مطرح ساخت .

در آن زمان همه ما يعني من ، آقاي هاشمي رفسنجاني ، آقاي مهدي كروبي (1) ، آقاي سيد محمد موسوي خوئيني ها (2) ، مرحوم شهيد مهدي شاه آبادي (3) ، مرحوم آقاي ملكي ، آقاي امام جماراني ، مرحوم شهيد دكتر بهشتي (4) ، مرحوم شهيد دكتر مفتح ، مرحوم شهيد محلاتي و همه آقاياني كه پيشتر از آنها نام بردم موضع حمايت از سازمان مجاهدين خلق در مقابل نظام ستم شاهي را دنبال مي كرديم .

اين سازمان هنوز تغيير مواضع ايدئولوژيك خود را اعلام نكرده بود . تصورم اين است كه احتمالاً اين آقايان فرصت نكرده بودند تا كتاب هاي سازمان مجاهدين را بخوانند . بايد در كسي انگيزه پيدا مي شد تا كتاب هاي آنها را مطالعه مي كرد . آن زمان سازمان مجاهدين مجموعه اي مذهبي و مخالف رژيم معرفي شده بود ، حمايت همه ما از مبارزه سازمان مجاهدين امري طبيعي بود. تا مدتي طولاني بعضي آقايان از ديدگاه هاي سازمان اطلاع پيدا نكرده بودند.

اين نكته را هم بايد اضافه كنم كه علما به دليل مصالح كلي كه وجود داشت از آنان حمايت مي كردند . به هر حال آنها يك جريان مبارزاتي مسلمان بودند و آقايان علما مي توانستند به اين جمع بندي برسند كه ديدگاه هاي سازمان مجاهدين خلق ماركسيستي و غلط است . اما بيشتر فكرشان را بر اين نكته متمركز كرده بودند كه اشكالات موجود را برطرف كنند .

اصلاح ديدگاه هاي آنان احتياج به فضاي فرهنگي و علمي خاصي داشت ، آقايان مرحوم طالقاني ، هاشمي رفسنجاني و ديگر علما معتقد بودند كه در شرايط فعلي نبايد با آنان بحث كرده ، درگيري ايجاد كنيم و فضاي مذهبي را از حمايت نيروهاي مبارزي كه اسلحه در دستشان مي گيرند ، محروم كنيم . بايد سر فرصت و در مجالس مخصوصي با اعضاي سازمان مجاهدين خلق بحث مي كرديم تا در ديدگاه هايشان تغيير ايجاد مي شد .

اگر آن زمان اين بحث ها را به طور جدي تعقيب مي كرديم ، آقايان علما از كار ما جلوگيري به عمل مي آوردند ، چون ذهن جامعه مذهبي از مبارزه با نظام شاهنشاهي منحرف مي شد و در صف مبارزان اختلاف مي افتاد . اقدام ما به مصلحت نبود ، خودم هم واقعاً اعتقادي به درگيري با آنان نداشتم .

گروه هاي سياسي در زندان

در زندان قصر گروه هاي سياسي سه دسته بودند . گروه اول مذهبي ها بودند كه شامل اعضاي سازمان مجاهدين خلق و روحانيون و افراد مذهبي غير وابسته به سازمان مجاهدين مي شد . گروه دوم كمونيست هاي رسمي و گروه سوم مائوئيست ها بودند .

مائوئيست ها ، كمونيست هاي مردمي تر و به قول معروف يك آب شسته تر بودند . اين گروه تعصبات ماركسيست ها را نداشتد و ملي تر و مردمي تر فكر مي كردند . ماركسيست ها ايده هاي تندتر و داغ تري داشتند . مائوئيست ها با كمونيست ها در زندان نمي ساختند و جدا از هم بودند .

اعضاي سازمان مجاهدين در زندان قصر ادعا مي كردند كه تغيير مواضع نداده اند . در اين زمان اعضاي سازمان مجاهدين خلق به دو گروه تقسيم شده بودند : عده اي معتقد به مواضع اوليه اين سازمان بودند و تعداد ديگري از آنها كه تغيير ايدئولوژي داده و از سازمان مجاهدين خلق برگشته بودند (5) به اپورتونيست ها (6) معروف بودند .

سازمان مجاهدين خلق و گروه اپورتونيست يكديگر را قبول نداشتند ، زيرا بهرام آرام و تقي شهرام كه از گروه اپورتونيست ها بودند دستور قتل مجيد شريف واقفي و چند نفر از سران سازمان مجاهدين خلق را صادر كرده بودند و از نويسندگان بيانيه تغيير مواضع ايدئولوژيك بودند .

من از نظر صحت ادعا معتقدم كه بهرام آرام و تقي شهرام واقعيت را درست فهميده بودند . اپورتونيست ها به سازمان مجاهدين ايراد گرفتند و به آنها گفتند كه عقايد شما اسلامي نيست، بلكه عقايد ماركسيستي است كه روي آن پوششي از آيات قرآن گذاشته ايد. اعضاي سازمان در جوابشان مي گفتند كه اسلام همين است ، شما تجديد نظر طلب هستيد و هنوز خصلت هاي خودتان را حل نكرده ايد .

واقعيت اين است كه كساني چون مجيد شريف واقفي افراد معتقد و مؤمني بودند ، اما شايد در محتواي مواضع ايدئولوژيك سازمان دقت نكرده بودند يا آنها را گذرا مي دانستند . در اعتقاد تعدادي از سران اوليه مجاهدين خلق به خدا و قيامت هيچ مشكلي وجود نداشت ، اما ديدگاه هاي آنان بر اساس اصول ماركسيسم در مسائل سياسي ، مبارزاتي و اقتصادي شكل گرفته بود و درباره موتور تاريخ و تحولات آن ماركسيستي فكر مي كردند .

اپورتونيست ها بيشتر با اعضاي چريك هاي فدايي خلق و مائوئيست ها زندگي مي كردند ، ولي اعضاي سازمان مجاهدين خلق و مائوئيست ها با هم بودند ، آنها در اواخر دوره زندان با چريك هاي فدايي خلق رابطه خوبي پيدا كرده بودند .

محسن سياه كلا ، مهدي خدايي صفت ، زنجيره فروش ، سيف الله كاظميان ، حشمت جوادي ، عليرضا باباخاني ، مهدي باباخاني (7) ، حميد لولاچيان (8) ، حسين فيض (9) از اعضاي برجسته سازمان مجاهدين خلق در بند يك زندان قصر بودند ، به غير از من پنج نفر روحاني ديگر در اين بند به سر مي بردند . (10)

انتقاد مجاهدين خلق از افكار متحجرانه برخي از مذهبي ها

چند نفر در جمع مذهبي ها بودند كه ديدگاه هاي خاصي داشتند ، براي مثال در بند هفت زندان قصر زنداني اي بود كه براي وضو گرفتن بارها دست هايش را زير آب مي برد و بيرون مي آورد و نجاست و طهارت را با صورت افراطي و غير منطقي رعايت مي كرد . يا فرد ديگري كه متأسفانه روحاني هم بود در حوضي كه در حياط مشترك بندهاي يك ، هفت و هشت قرار داشت مرتب از يك طرف دست و پاهايش را زير آب مي برد و از طرف ديگر بالا مي آورد .

البته ايشان از لحاظ تفكر فردي سياسي نبود ، اما در زندان علاوه بر تعصبات خود مقدار زيادي وسواس داشت ، وسواس ايشان و چند نفر ديگر در مسائلي چون نجاست ، طهارت ، وضو ، غسل كردن و لباس شستن (اگر كسي لباس شسته آنان را اتفاقي لمس مي كرد ، بلافاصله عكس العمل نشان داده آن را آب مي كشيدند) باعث شد كه تعداد زيادي از غير مذهبي ها و حتي اعضاي سازمان مجاهدين بر ضد موضع كساني كه به دين اسلام پايبندي بيشتري نشان مي دادند انتقاد كنند .

آنها مي گفتند تفكر و اعتقادات شما افراد را به چنين وسواس هاي غير معقولي دچار مي كند اين وسواس ها چهره غلطي را از اسلام به ماركسيست ها نشان مي داد ، ما به هيچ وجه از رفتارهاي افراطي اين گروه دفاع نكرديم و همگي آن را محكوم كرديم .

طيف ديگر مذهبي ها كساني بودند كه وفادار به اعتقادات و آرمان هاي اسلام بودند . آنها اسلام اصيل و ناب را از آنچه منافقين آن را اسلام مي ناميدند تفكيك كرده و جذب هيچ گروهي نشده بودند ، ولي هر دو گروه سعي مي كردند كه آنها را جذب خودشان بكنند ، بعضي از اين مذهبي ها جذب منافقين شدند .

فتواي علماي مبني بر نجس بودن كمونيست ها (11) و واكنش سازمان مجاهدين خلق

در زندان خبر فتواي آيت الله طالقاني ، آيت الله منتظري (12) ، آيت الله انواري و چند نفر ديگر از علما مبني بر نجاست كفار (كمونيست ها) به گوش من و ساير زنداني ها رسيد . بر اساس اعتقادات اسلامي نجاست كفار نجاستي ظاهري نيست ، بلكه به اين دليل است كه كافر آگاهانه به اسلام خيانت مي كند و برنامه ريزي بر ضد مسلمانان دارد .

زندگي با آنان براي مسلمان ها خطرناك است و هيچ مسلماني نبايد به كافر اعتماد كند . دين اسلام براي محفوظ نگاه داشتن مسلمانان از خطراتي كه از ناحيه كافران اعمال مي شود به آنان دستور داده تا از كفار دوري گزينند .

در داخل زندان بين من و اعضاي سازمان مجاهدين خلق بر سر ارتباط با مائوئيست ها اختلاف پيش آمد . من به آنها گفتم : به اعتقاد من مائوئيست ها كافر هستند و هيچ فرقي با بقيه كمونيست ها ندارند ، به همين دليل آنها نبايد وارد جمع ما شوند . ولي مجاهدين خلق استدلال مي كردند كه درست است كه آنها اسم خدا را نمي برند و اعتقاد به خدا ندارند ، ولي از لحاظ تفكر به ما نزديك هستند و خوي استكباري كه در بقيه كمونيست ها ديده مي شود در آنها وجود ندارد ، چون مائوئيست ها از اين خوي طاغوتي عاري هستند ما بايد از آنها حمايت كنيم .

اعضاي سازمان برنامه ريزي هايي كردند كه مائوئيست ها را در جمع خود بپذيرند . من همراه آقاي جنتي و روحانيون ديگر زير بار نرفتيم و مقاومت كرديم ، چند روز با هر يك از آنها صحبت كرديم تا بتوانيم در بين مجاهدين و مائوئيست ها جدايي ايجاد كنيم . با تلاش هاي ما جو عمومي بند عوض شد ، پس از اين قضيه ما جمع مستقلي را تشكيل داديم و خرج هايمان از هم جدا شد .

آقاي رضازاده و آقاي هادي هاشمي (13) توجهي به فتواي علما نكردند . آنها در مقابل چشمان ما با مجاهدين و مائوئيست ها غذا مي خوردند و به طور مشترك با آنها زندگي مي كردند ، ولي ما سعي كرديم اين مرزها را حفظ كنيم .

در زندان آقاي هادي هاشمي و بعضي از سران سازمان مجاهدين و اعضاي آنها نماز مي خواندند ، يكي از سران مجاهدين (حشمت جوادي) در ماه رمضان چند نوبت براي نماز خواندن سر پا ايستاد و حالت كسي را به خود گرفت كه مي خواهد نماز بخواند ، ولي لب هاي او مطلقاً تكان نخورد .

تعدادي از اعضاي مجاهدين خلق خيلي پايبند به نماز نبودند و براي حفظ ظاهر نماز مي خواندند و تعداد زيادي از آنها اصلاً مقيد به نماز نبودند . آنها حتي نظريه فقهي فقها (فتوا) را در مسائل مختلف اصلاً قبول نداشتند و آن را مسخره مي كردند .

من قبل از انتقال به زندان قصر در بند عمومي كميته مشترك با سيد هادي هاشمي هم بند بودم ، قبل از دستگيري با آيت الله منتظري ارتباط داشتم و دامادش را خوب مي شناختم و در زندان مسائلي را با هم مطرح مي كرديم كه بخشي از آن مربوط به ديدگاه هاي ايشان درباره نهضت و فتاواي آقايان بود .

آقاي هادي هاشمي با اين كه طلبه بود فتواي آقايان علما مبني بر نجاست كفار را مسخره مي كرد و اعتقادي به آن نداشت . به نظر من ايشان فردي بود كه به فقه و اجتهاد و استنباط و تقليد اعتقاد قلبي نداشت . در مدتي كه با هم در زندان قصر بوديم او ديدگاه قبلي خود را دنبال مي كرد . هادي هاشمي حتي به آيت الله منتظري هم اعتقادي نداشت و او را مرد ساده اي مي دانست . او افكار به اصطلاح روشنفكرانه ويژه اي داشت و مي گفت من اين حرف ها را قبول ندارم .

درباره اين موضوع خيلي با ايشان بحث كردم . برايش توضيح دادم كه نجاست كفار جنبه سياسي دارد ، چون كافر موجود خطرناكي است كه اگر وارد جامعه اسلامي شود و شما به او اعتماد بكنيد از فرصت ها براي ضربه زدن و خيانت به اسلام استفاده مي كند .

هدف اسلام اين است كه مرزي بين مسلمانان و آنان قائل شود تا اينها وارد جامعه اسلامي نشوند و جامعه آسيب پذير نگردد . نجاست آنان به گونه اي نيست كه بگوييم ميكروب دارد و به مسلمانان سرايت مي كند ، شما در مقام يك مسلمان موظف هستيد كه اين فتوا را محترم بشماريد .

____________________________

1. حجت الاسلام مهدي كروبي ، پدر ايشان احمد نام داشت ، وي در سال 1316 در شهر اليگودرز به دنيا آمد و تحصيلات خود را در حوزه علميه قم دنبال كرد و ليسانس فقه و حقوق اسلامي را از دانشكده الهيات دانشگاه تهران اخذ كرد . ايشان قبل از پيروزي انقلاب اسلامي امام جماعت مساجد و تدريس در دبيرستان ها و كار تبليغ را بر عهده داشت . پس از پيروزي انقلاب اسلامي تا قبل از عضويت در شوراي بازنگري ، نماينده حضرت امام در حل مشكلات استان لرستان ، مسئوليت كميته امداد و بنياد شهيد ، نماينده حضرت امام در امر حج و وكيل حضرت امام ، نماينده مجلس شوراي اسلامي در سه دوره است . ايشان چندين بار به رياست مجلس شوراي اسلامي رسيدند . (راهنماي استفاده از صورت مشروح مذاكرات شوراي بازنگري قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران همراه با معرفي شورا و اعضاي آن . تهران ، چاپخانه مجلس شوراي اسلامي ، مهر 1373 ، ص 137)

2. حجت الاسلام سيد محمود موسوي خوئيني ها در سال 1320 در شهر قزوين متولد شد . تحصيلات خويش را تا سطح خارج فقه و اصول ادامه داد . قبل از پيروزي انقلاب اسلامي امامت جماعت مساجد را بر عهده داشت . بعد از پيروزي انقلاب اسلامي تا قبل از عضويت در شوراي بازنگري قانون اساسي مشاغل ذيل را عهده دار بود : نمايندگي امام در صدا و سيما ، نماينده مجلس شوراي اسلامي مردم تهران در دوره اول ، نماينده حضرت امام و سرپرست حجاج ايراني در عربستان ، دادستان كل كشور و عضو شوراي عالي قضايي ، عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام . (راهنماي استفاده از صورت مشروح مذاكرات شوراي بازنگري قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران همراه با معرفي شورا و اعضاي آن ، ص 143)

3. شيخ مهدي شاه آبادي در شهريور سال 1309 در قم متولد شد ، وي تحصيلات متوسطه را در تهران به پايان برد و پس از آن در سال 1323 به تحصيل علوم ديني روي آورد و دو سال در مدرسه مروي تهران به آموختن پرداخت . سپس راهي قم شد و نزد اساتيد وقت تا نائل شدن به درجه اجتهاد به فراگيري علوم ديني پرداخت . فعاليت هاي سياسي ايشان در سال هاي 1341 و 1342 اوج گرفت و پس از تبعيد امام خميني به نجف ادامه يافت ، ايشان اولين بار در سال 52 دستگير شد و سپس تا سال 57 متناوباً پنج بار توسط عوامل رژيم پهلوي بازداشت شد و به زندان افتاد . در سال 55 به حكم كميسيون امنيت اجتماعي رژيم به شهر بانه تبعيد شد و در آستانه سقوط رژيم پهلوي از زندان آزاد و پس از پيروزي انقلاب اسلامي به نمايندگي مجلس شوراي اسلامي انتخاب و در سال 63 هنگام بازديد از جبهه جزيره مجنون بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد . (انقلاب اسلامي به روايت اسناد ساواك. تديون مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات ، ج 2 ، تهران انتشارات سروش 1376 ، ص 147)

4. آيت الله سيد محمد حسيني بهشتي در سال 1307 در اصفهان به دنيا آمد ، تحصيلات خود را تا پايان دوره دبيرستان در اين شهر به اتمام رساند و سپس به آموختن علوم ديني روي آورد و مدارج اين علم را با سرعت طي كرد . آيت الله بهشتي پس از تبحر در فقه و اصول به فلسفه پرداخت و از سال 1330 تا 1335 نزد استاد علامه سيد محمد حسين طباطبايي تلمذ كرد . ايشان بعدها وارد دانشگاه شد و رشته فلسفه را تا اخذ دكتري ادامه داد . آيت الله بهشتي در سال 1333 دبيرستان دين و دانش را در قم تأسيس كرد . ايشان در سال 44 از طرف آيت الله خوانساري به كشور آلمان رفت و امامت مسجد مركزي اسلامي هامبورگ را تا پنج سال به عهده گرفت . تشكل انجمن هاي اسلامي دانشجويان در همين زمان با حضور دكتر بهشتي در خارج از كشور شكل گرفت . پس از بازگشت از آلمان (1349) به استخدام وزارت آموزش و پرورش در آمد و به عنوان كارشناس كتاب هاي تعليمات ديني در سازمان كتاب هاي درسي ايران مشغول به كار شد . فعاليت هاي سياسي دكتر بهشتي موجب شد در سال 54 دستگير شود . ايشان يكي از اصلي ترين عناصر شكل دهي به تظاهرات در مبارزات مردمي در سال 57 بود . پس از پيروزي انقلاب اسلامي دكتر بهشتي از طرف امام خميني به عضويت شوراي انقلاب و سپس رياست ديوان عالي كشور رسيد . وي با تأسيس حزب جمهوري اسلامي اعتقاد عميق خود را به تشكل هاي سياسي نشان داد . نقش او در تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي توسط مجلس خبرگان بي بديل بود . آيت الله دكتر بهشتي در هفتم تير 1360 در تالار سخنراني دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي به وسيله بمبي كه سازمان مجاهدين خلق كار گذاشته بودند به همراه 72 تن ديگر از مسئولان نظام به شهادت رسيد .

(انقلاب اسلامي به روايت اسناد ساواك ، ج 3 ، ص 271 – 272 و ج 5 ، ص 716)

5. در پي اوج مبارزه قهر آميز و قيام ، اسلام باوراني چون گروه بخارايي شماري از گروه هاي چپ و راستي (ماركسيست و ليبراليست ها) به مبارزه مسلحانه روي آوردند . يكي از اين گروه ها جوانان وابسته به جبهه ملي و نهضت آزادي بودند . در سال 1344 دو تن از اعضاي جبهه ملي به نام هاي محمد حنيف نژاد و سعيد محسن و يكي از اعضاي نهضت آزادي به نام عبدالرضا نيك بين رودسري معروف به عبدي گرد آمدند و سازمان مذكور را بنياد نهادند . نام سازمان گروه در دوراني سازمان آزاديبخش ايران خوانده شد و سپس سازمان مجاهدين خلق نام گرفت .

گروه مزبور در سال 1350 در پي يك رشته عمليات به ويژه جريان سياهكل به وسيلته ساواك شناسايي شد و منحل گرديد و بسياري از اعضاي آن به چوبه اعدام بسته شدند . بعد از اين جريان برخي از اعضاي بازمانده تلاش نمودند تا سازمان را بازسازي كنند از اين رو در سال 1354 طي بيانيه اي ، سازمان اعلام تغيير ايدئولوژي داد و ماركسيسم را به عنوان مبناي فكري خود پذيرفت .

پس از آن اقدامات سريعي جهت پاكسازي سازمان از عناصر مذهبي و پايبند به دين از سوي اعضاي چپ صورت گرفت . هم زمان آيه قرآن از بالاي آرم سازمان برداشته و كتاب و نوشته هاي مذهبي از خانه ها و مراكز سازمان برچيده شد و از اعضاي سازمان آنان كه تغيير ايدئولوژي ندادند و كماكان به مذهب پايبند ماندند اعدام و يا به شهادت رسيدند . به عنوان نمونه بهرام آرام ، وحيد افراخته ، محمد طاهر رحيمي ، حسين سياه كلاه و اشرف زاده كرماني به همراهي هم نقشه نابودي مجيد شريف واقفي را به اجرا در آوردند .

(حميد روحاني ، نهضت امام خميني ، تهران ، مركز اسناد انقلاب اسلامي ، 1376 ، ج 3 ، ص 531 – 722 )

6. اپورتونيزم (Opportunisme) فرصت طلبي ، ابن الوقتي ، تغيير جهت دادن بر حسب تغيير اوضاع به خاطر منافع شخصي . در سياست اپورتونيست بر كساني اطلاق مي شود كه همواره به سوي قدرت و حاكم وقت گرايش دارند و پايبند اصولي نيستند و يا اصول خود را فدا مي كنند .

(داريوش آشوري ، فرهنگ علوم سياسي ، تهران انتشارات مرواريد ، چاپ دوم 1347 ، ص 2)

7. دو برادر از خانواده اي بازاري بودند كه متأسفانه جذب سازمان مجاهدين خلق شدند .

8. پدر آقاي لولاچيان از مسئولين انجمن اولياء و مربيان آموزش و پرورش پس از پيروزي انقلاب اسلامي بود ، وي فردي خوش اخلاق و خوبي بود ، اما متأسفانه جذب سازمان مجاهدين خلق شد . افراد اين گروه رفتارهاي بسيار ناشايستي با او داشتند . يك روز من وارد بند هفت شدم و ديدم يكي از سران مجاهدين خلق به جان او افتاده و تحت عنوان شوخي تمام بدن او را دندان گرفته بود . او خيلي جوان و بچه سال بود و در زندان هم تعدادي زنداني جوان مجرد حضور داشتند كه رفتارشان با لولاچيان اصلاً مناسب نبود .

9. پدر او آقاي فيض از هيئت قضات قوه قضائيه بود .

10.اسامي بقيه زندانيان بند يك چنين بود : آقاي محمدي عراقي ، سيد روحاني اصفهاني كه نام خانوادگي اش را فراموش كرده ام ، نوه آقاي شيخ عباس قمي كه گمان مي كنم نام فاميلي او محدثي يا كاظم محدث زاده بود و آقاي جنتي نيز از مريدان آقاي قمي بود و در حال حاضر در كرج زندگي مي كند . دكتر جراحي به نام آقاي علي نژاد ساروخاني ، ايشان پس از پيروزي انقلاب اسلامي دو دوره نماينده مردم تبريز در مجلس شوراي اسلامي بود و الله كرم ميرزايي كه ايشان ليسانسيه بود و پس از پيروزي انقلاب اسلامي مسئوليتي در وزارت نفت داشت .

11. حضرات آيات و حجج اسلام منتظري ، طالقاني ، رباني شيرازي ، مهدوي كني ، انواري ، لاهوتي و هاشمي رفسنجاني در 30 اسفند ماه 1354 به صدور بيانيه اي كتبي در داخل زندان كمونيست ها را نجس اعلام كردند . تا قبل از اين بيانيه گروه هاي اسلامي در زندان با كمونيست ها به طور مشترك زندگي مي كردند ، خصوصاً سازمان مجاهدين خلق كه قائل به نجاست آنها نبودند .

(غلامرضا كرباسچي ، هفت هزار روز تاريخ و انقلاب اسلامي ، تهران بنياد تاريخ انقلاب اسلامي ايران ، 1371 ، ج 2 ، ص 660)

12. حسين علي منتظري در سال 1301 در نجف آباد اصفهان متولد شد ، تحصيلات حوزه اي خود را در اصفهان و سپس در قم پي گرفت و به درجات عالي علوم ديني رسيد . ايشان به خصوص در دهه 40 به علت همراهي با نهضت امام خميني (ره) تحت تعقيب عوامل امنيتي رژيم قرار گرفت و به زندان افتاد و شكنجه شد . پس از پيروزي انقلاب و بعد از وفات آيت الله طالقاني امامت جمعه تهران از طرف امام خميني به ايشان واگذار شد . در سال 64 مجلس خبرگان آيت الله منتظري را به عنوان قائم مقام رهبري تعيين كرد ولي اين حكم در سال 68 به علت نفوذ عناصر قدرت طلب در دفتر وي و انتقال واژگونه اخبار و حوادث روز به ايشان و اتخاذ مواضع عليه حركت طبيعي انقلاب پس گرفته شد .

(ياران امام به روايت اسناد ساواك ، آيت الله صدوقي ، ج 2 ، تهران مركز بررسي هاي تاريخي وزارت اطلاعات ، 1376 ، ص 232)

13. هادي هاشمي داماد آقاي منتظري است ، ايشان پيش از انقلاب اهل فعاليت هاي سياسي و زندان بود ، پس از انقلاب نيز در دفتر آقاي منتظري مشغول به كار بود .

(جعفريان ، رسول ، جريان ما و جنبش هاي مذهبي سياسي ايران سال هاي 1320 – 1357 ، تهران انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي ، چاپ دوم 1381 ، ص 368 )


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31