گفتگو با دکتر عماد افروغ در رابطه با شهید بهشتی
- شهید بهشتی را نماد مظلومیت انقلاب میدانند. آیا این شاخصترین ویژگی ایشان است؟ به علاوه چه شرایطی به وجود آمد كه مظلومیت ایشان در تاریخ انقلاب رقم خورد؟
امام راحل(ره) فرمودند: آنچه كه اهمیتش بیشتر است و به اصطلاح بیشتر از شهادت شهید بهشتی اهمیت دارد، مظلومیت اوست.
ما درك شهودی از این عبارت داریم كه شهید بهشتی مظلوم بود. یعنی قضاوتهایی در خصوص او وجود داشت كه صحّت نداشت. به هر حال، معلوم است كه شهید بهشتی، به حقیقتی رسیده بود و آن را بروز میداد و در مقابل مخالفتهایی كه با او میشد، نمیتوانست دفاع كند؛ آن هم به خاطر محدودیتها و ملاحظاتی كه وجود داشت.درخصوص شرایط خاص مظلومیت و عوامل كلی مظلومیت، مطالبی عرض میكنم
نخستین عامل مظلومیت، حقیقتگرایی است. اگر حقیقتگرایی، حقگرایی و حقطلبی نباشد مظلومیت معنا ندارد. مظلومیت یعنی اینكه صفتهایی به افرادی نسبت داده میشود كه این صفات با واقعیت انطباق ندارد. وقتی حقیقت را تعریف میكنیم یعنی انطباق با واقع، شناختی مطابق با واقع. به نظر من یكی از عوامل مظلومیت، طلوع و ظهور حقگرایی است
از دیگر عوامل، آمیختگی حق و باطل است؛ در شرایطی كه سره از ناسره تمییز داده نشود.
از دیگر عواملی كه مظلومیت را رقم میزند و عبرتآموز است، میدانداری نفاق و ریا ست. یعنی هركسی كه وانمود میكند دارای این ارزشهاست، به امتیازات بیشتری میرسد.
عامل دیگر غلبة مصلحتگرایی و منفعتگرایی بر حقطلبی است
وقتی اسم شهید بهشتی آورده میشود، مظلومیت او به علت وجود مصلحتاندیشیهای كاذب، نفاق و ریا در آن زمان، مطرح است.
- بهشتی شخصیتی داشت كه میتوانست با همة افراد ارتباط و تعامل برقرار كند، این موضوع به علت كدام ویژگیهای او بود؟ آیا با وجود دانش وآگاهی او به مسائل سیاسی و اجتماعی، تمامی گفتارها و اندیشههایش را میتوان در جامعه منتشر كرد و آیا در تفكر،
اعتقادات خود قبل و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تغییرات عمدهای داده بود یا خیر؟
گرایش و بخشی از این سؤال شما مربوط به قابلیتهای فردی و شخصی شهید بهشتی است. باید فهمید شهید بهشتی از چه نوع قابلیتهای فردیای برخوردار بود كه او را مستعد نقد و حلم و انصاف و درایت كرده بود. آیا شرایط ساختاری و محیطی در این امر مؤثر بود؟ باید بگویم آری. حضور او در آلمان، گفتوگوهای او میان رهبران ادیان، حضورش در كشورهای اروپایی، تحصیلات دانشگاهی و حوزوی و اخذ دكترای فلسفه جزء عواملی است كه در این زمینه مؤثر بود. آشنایی با فضای دانشگاه، اقتضائات خاصی دارد، علاوه بر اینكه رشته فلسفه نوعی قابلیت و استعداد را در انسان به فعلیت میرساند. البته باید فضای قبل از پیروزی انقلاب را هم در نظر گرفت .
با وجود اینكه شهید بهشتی دارای شخصیتی جامع است، من به جرئت میگویم كه صفت شجاعت، صبر و حلم، مآلاندیشی و تدبیر و مدیریت در شخصیت اووجود داشت.
- اگر بهشتی شهید نمیشد، اكنون چه وضعیتی را پیش رو داشتیم و در كل با شهادت دكتر بهشتی چه مسیرهایی برای حركت رو به جلوی انقلاب اسلامی مشخص شد؟
پاسخ این سؤال آسان نیست. فقط میتوانم بگویم شهادت شهید بهشتی، پرده از روی بسیاری از نفاقها، ریاها و رفتارهای باطل برداشت. به تثبیت جمهوری اسلامی و ولایت فقیه كمك شایانی كرد. چون ایشان سخت مدافع ولایت فقیه بود. یعنی جمهوری اسلامی و ولایت فقیه با شهادت او تا حد بسیار زیادی تثبیت شد. شاید اگر او شهید نمیشد، این پروژه به تعویق میافتاد. یعنی به روشنگریها و حقطلبیهای بیشتری نیاز داشت. همانطور كه امام در مورد جنگ تحمیلی هم چنین نظری داشتند و گمان میكنم حدود پانزده كاركرد و فایده برای آن ذكر فرمودند. میدانیم كه نص صریح قرآن هم همین را میگوید.
نمیخواهم بگویم شهادت شهید بهشتی واقعیت اجتنابناپذیر و ضروری در تاریخ ماست، ولی به یك معنا اجتنابناپذیر است، چون مصاف حق و باطل است. همه یارای تحمل امثال او را ندارند؛ خاصه كسانی كه اهل ریا، نفاق و اهل زندگی و مطامع دنیویاند. این تحملناپذیری آنان ممكن است پایهگذار اقدامات تروریستی باشد. این اشخاص ابزارگرایند و از این ابزار برای رسیدن به اهداف قدرتطلبانه خود استفاده میكنند.
-آیا شهید بهشتی مرد عمل بود؟
بله، ایشان مرد عمل بود و دغدغه داشت. هر فعالیت تحقیقاتی هم كه انجام میدادبیشتر به نتیجه انقلابی و عملی آن میاندیشید. این مسئله هم میتواند اثر زیادی داشته باشد. ولی فكر میكنم باز همه این جوابها نمیتواند توجیهگر خوبی برای اهمال و سستیهایی كه صورت گرفته است، باشد. به نظر من میتوان از ورود، برخوردها و تعاملات او درسهای خوبی گرفت ودر مجموع سیرة قلمی و نظری و سیرة عملی یعنی زندگی اجرایی او میتواند در قوام و دوام جمهوری اسلامی مؤثر باشد.
مثلاً تشكیلاتی بودن شهید بهشتی و گرایش او به فعالیتهای حزبی، امروزه جزء نیازهای اصلی و ضروری ماست. او تحزب را باور داشت به همین علت اولین حزب رسمی كشور را تشكیل داد. اگر حزب جمهوری را با سایر احزاب همعصر مقایسه كنیم، درمییابیم كه بسیار قَدَر بود. هرچند كه این حزب هم دولت ساخته بود. این مسئله جای نقد دارد؛ ولی گرایشهای حزبی ایشان را كمرنگ نمیكند. میشود از برخوردهای متفاوت او با سایر افراد تأثیرگذار درس گرفت.
- یعنی شهید بهشتی روحیهای اعتدالمحور داشت و از این میانهروی در مسیر حركت سیاسی و اجتماعی خود سود میبرد؟
بله، به نظر میرسد شهید بهشتی پیرو نوعی اعتدال بود. شهید بهشتی سعی میكرد برخی جاها با وجود اینكه مرزبندیهای فكری را میپذیرفت به گذشته افراد و ارزشی بودن اشخاص احترام بگذارد. خانواده این عزیز نقل میكنند كه جاذبه و دافعه شهید بهشتی اینگونه بود كه دافعهاش در حدّ ضرورت بود. او تا آنجا كه امكان داشته به ویژگیهای مثبت افراد توجه میكرد. شنیدهها حكایت از این دارد اگر قابلیتی در رقیب میدید، آنها را مطرح میكرد. این موضوع بسیار مهمی است. با روش اعتدال، افراد بسیاری را میتوان جذب كرد و هدف او نیز همین بود. اندیشههای سیاسی و اجتماعی و نوع برخورد او با دوست و دشمن باید واكاوی دقیق و تحلیل مفصل شود.
فاجعة هفتم تیر و شهادت دكتر بهشتی چه تأثیری در تحولات جامعهشناختی سیاسی ایران گذاشت؟
اتفاقاتی كه در هفت تیر به وقوع پیوست در جریانات سیاسی ایران بسیار مؤثر بود. به از بین رفتن التقاط و به اینكه انقلاب در مسیر درست قرار بگیرد، كمك كرد. گروههای سهمخواه پرمدعا برملا شدند. منافقان و ریاكاران عیان شدند و چهره لیبرالها و سوسیالیستهای به اصطلاح مسلمان را خیلی روشن نمایان كرد. شهادت دكتر بهشتی ارتباط لیبرالیسم با سوسیالیسم را در ایران مشخص كرد.
به چه صورت؟
از جریانات لیبرالیستی، حركتهای تندروانه سوسیالیستیزا پرورش مییابد؛ به نمونه شفافی از روشها و منش آنها اشاره میكنم. مثلاً فرار بنیصدر و مسعود رجوی نماد چه پیوندی است؟ بنیصدر مدعی یك تفكر لیبرالیستی است. چگونه با شخصیتی كه تفكر تندروانه سوسیالیستی دارد، همدست میشود؟ چون مبنای فكری هر دو، یكی است. به لحاظ اتحاد مبنایی بین آنها پیوند اجتماعی شكل میپذیرد.
هفت تیر، ضایعه بسیار هولناكی بود. نمیشود از این ضایعه چشمپوشی كرد. علاوه بر این ویژگیها، فضای اجتماعی را به سمت حقیقت سوق داد. ممكن است بتوان گفت برای پیشگیری از چنان واقعهای در چنان برههای، فضای سیاسی و اجتماعی محدود شد. اما این مسئله واكنش به عملی تروریستی بود. همه دوست داریم دارای جامعهای آزاد و حقیقتگو باشیم. ولی وقتی عدهای بازی سالم آزادی را به هم میزنند و با سوءاستفاده از شرایط جامعه، دست به حملات تروریستی میزنند، خواه ناخواه شاهد عكسالعملهایی خواهیم بود
چنانچه اعمال خشونتآمیز تروریستی انجام بگیرد باید با این تفكر سوء مقابله كنیم. یكی از واكنشها، مراقبت بیشتر است و این موضوع، تا حدودی فضا را بستهتر میكند. هرچه امنیت اجتماعی افزایش یابد، فضای آزادی را بیشتر میتوانیم بسط و توسعه دهیم. این تفكر كه آنها با حذف فیزیكی افراد میتوانند انقلاب اسلامی را ساقط كنند، خیالی واهی بیش نبود و خدا را شكر كه ظرفیتهای زیادی را به منصه ظهور و فعلیت رساند
- در اوایل انقلاب اسلامی، شهید بهشتی از تفكرات و نیات بنیصدر و تحركات ویژه دولت موقت آگاهی كامل داشت. چرا شرایط به گونهای شد كه با شهید شدن بهشتی، نیات بنیصدر آشكار شد و چرا قبل از شهادت این افشاگریها صورت نگرفت تا شاید بتوان از بروز فاجعهای خونین مثل واقعه هفتم تیر پیشگیری كرد؟
من یكی از موارد دیگر مظلومیت شهید بهشتی را در پیشرو بودن او میدانم كه مرتبط با سؤال شماست. یعنی اگر او در حقطلبی و حقیقتگرایی پیشرو نبود، این اتفاق رخ نمیداد. انقلاب اسلامی پیروز شده، جمهوری اسلامی شكل گرفته، یك عده به خاطر سابقه مبارزاتی خود سهمخواهی میكنند، هنوز خلوص ایدئولوژیك اتفاق نیفتاده. بحث این است كه انقلاب اسلامی بنا بر ویژگیهای خاص، حكمِ یك بستة نرمافزاری دارد كه میتوان ویژگیهای آن را برشمرد. جمهوری اسلامی نمود سیاسی و اجرایی آن قابلیتهاست و نباید این دو مبحث با هم درآمیزد. دایره انقلاب اسلامی به مراتب وسیعتر از دایره جمهوری اسلامی است. اگر خلط كردیم، به انقلاب اسلامی آسیب زدهایم و هركسی از ظن خود یار انقلاب شده است. آشفتگی تئوریك و ایدئولوژیك در سالهای اول انقلاب وجود داشت. هر قدر هم كه شهید بهشتی، شهید مطهری و خود حضرت امام(ره) میكوشیدند تا فضای سالم غیرالتقاطی ایدئولوژیك بپرورانند، نشد؛ چون همه فرصتها در اختیار این افراد نبود، هنوز سره از ناسره مشخص نشده بود. گروههایی وجود داشتند كه دم از دین میزدند ولی جوهره دین را درك نكرده بودند. محتوای سوسیالیستی داشتند و مبنای مستحكم فكری و فلسفی و عقلانی دینی نداشتند.
لیبرالها و منافقین در حكومت رخنه كرده بودند. آری، اگر بهشتی، شهید نشده بود این مصاف حق و باطل اتفاق نمیافتاد. خیلی از این دستآوردها حاصل نمیشد. امروز پس از شهادت شهید بهشتی این حرفها را میزنیم. اگر این واقعه اتفاق نمیافتاد ما امروز به این راحتی صحبت نمیكردیم. نكته مهم دیگر نقش شهید بهشتی در عزل بنیصدر از ریاستجمهوری است
این جمله از مقام معظم رهبری است: «البته بنیصدر را امام با اشاره سرانگشتان بیرون انداختند. ولی این سرانگشتان به عظمت كوه بود و به این آسانیها حركت نمیكرد. مقدمهای میخواست و آن مقدمات همین برخورد حسابشدهای بود كه شهید بهشتی داشت.» افشاگریهای او در شرایط خاص، عزل بنیصدر را از كرسی ریاستجمهوری رقم زد
- نقش بسیار مهمی كه شهید بهشتی در طول دوران سیاسی خود داشت، نقش مهم و تأثیرگذار ایشان در نگارش و تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بود. در آن اوضاع سیاسی و فضای ملتهب جامعه، نقش او در قبال مدیریت و هماهنگی جلسات بررسی و تصویب قانون اساسی با آن همه تضاد و تنوع فكری چه بازتابی داشت؟
همه افراد نمیتوانند چنین نقشی را ایفا كنند. این كار فردی تشكیلاتی، مدیر و مدّبر میخواهد؛ هم به لحاظ محتوایی باید مایههای لازم را داشته باشد، هم سابقة كار تشكیلاتی و هم سابقة مدیریتی در سطح كلان را دارا باشد. رهبری، مدیریت و روحیه تشكیلاتی از صفات بارز شهید بهشتی بود كه همه بر آن اذعان دارند. او به هر جایی كه وارد میشد، خودبهخود مدیریت آن مجموعه را به عهده میگرفت. مطالعات او هم، سبقه و جهتگیری عملی و اجرایی دارد و به طور كلی مسلم است كه یك چنین توقعی از او كاملاً بهجا بوده است.
من وارد مضمون قانون اساسی نمیشوم كه ذوابعاد، جامع و یك افتخار برای جمهوری اسلامی است. در آن زمان كوتاه، تدوین و تصویب چنین قانونی، فقط و فقط از عهده كسی چون شهید بهشتی برمیآمد
-با توجه به اینكه شهادت شهید بهشتی و یاران او عملی تروریستی بود، به نظرتان تعریف تروریسم از منظر جامعهشناسی سیاسی چیست؟
تروریسم مسئلهای ایدئولوژیك است و نباید با ترور خلط شود. ترور عملی فردی است اما تروریسم یك جریان نوظهور است و به گونهای، ریشه در فلسفه سیاسی غرب دارد. تروریسم، نوعی مكتب است. در اوایل اسلام و زمان معاویه هم این مسائل بود ولی معاویه هیچگاه این عمل را توجیه ایدئولوژیك نكرد. او نگفت برای رسیدن به هدف، میتوان دست به هر وسیلهای برد، اما در عمل كار او همین بود. توجیه تئوریك این عمل مربوط است به ماكیاولیسم
ماكیاول میگوید: «برای رسیدن به هدف از هر وسیلهای میتوان استفاده كرد.» معاویه هم هرچند از این عمل بهره میبرد، ولی هیچگاه آشكارا به آن نپرداخت. چون او هم مجبور بود از دین و دیانت حرف بزند.
من فكر میكنم تئوری تروریسم، ماكیاولیسم است. یعنی اینكه شما اگر میخواهی به قدرت برسی، باید همه موانع موجود بر سر راهت را از بین ببری. شاید شما در زندگی شخصی هم كسی را از سر راه برداری. معاویه هم این را به عنوان هدف مطرح نمیكرد، چون به هر حال او هم درست یا نادرست نماد حكومت دینی بود.
تروریسم در روزگار جدید در قالب تئوریك قرار گرفت كه دین و اخلاق، دیگر هدف نبود و هیچ ارزشی هم نداشت. در جهان امروز، نوعی ماكیاولیسم سكولار وجود دارد كه از هر وسیلهای برای تحكیم قدرت استفاده میكند. میتوان این ماكیاولیسم سكولار را در قالبهای دیگری هم نشان داد. مثل ماكیاولیسم مذهبی. در این نوع گرایش، از همه ابزارها ولو دین، برای پیشبرد حكومت و قدرت میتوان استفاده كرد. در نهایت امر باید به سویی رفت كه پیوند بین اخلاق و سیاست برقرار شود.
از نظر جامعهشناسی سیاسی، معتقدم نظریههای اجتماعی، تابع ابعاد هنجاری و شناختشناسیاند و تروریسم به مثابه یك مشی ایدئولوژیك، ریشه در فلسفة سیاسی جدید غرب دارد .