خون شهدا کردستان را امن کرد

Mohseni

نبرد با ضد انقلاب، در منطقه کردستان به سه مقطع زمانی تقسیم می‌شود:

مقطع اول سیاسی بود. مقطعی که توطئه ضدانقلاب از طریق اقدامات سیاسی به صورت تبلیغات یا تظاهرات نمودار شد. آخرین اقدام سیاسی برای حل مسئله کردستان نیز اعزام هیئت حسن‌نیت از طریق دولت موقت بود که نتیجه‌ای در بر نداشت. مسئولین دولت موقت قصد مبارزه با شورشیان را نداشتند؛ اما جوانان مومن و مبارز انقلابی ارتش خواهان اقدام قاطع و مبارزه با کردهای شورشی بودند. در این مقطع شهر سنندج و پادگان مهاباد به تصرف منافقین درآمد و پادگان سنندج کاملا در محاصره حزب کومله و دمکرات بود.

مقطع دوم: دوره نبرد قاطع با ضدانقلاب بود که منجر به آزادسازی شهرهای سنندج، مریوان، دیواندره، سقز، بانه، سردشت و پیرانشهر شد. پادگانها از محاصره درآمد و جاده‌های مواصلاتی در کنترل نیروهای ارتشی قرار گرفت. در این مقطع سپهبد شهید علی صیادشیرازی به فرماندهی جنگ های کردستان منصوب شده بود. پس از به دست آوردن پیروزی های فوق، شهید صیاد شیرازی توسط رئیس جمهور خائن وقت ،بنی صدر، از سمت فرماندهی جنگ عزل شد.

مقطع سوم: تکمیل مقطع دوم بود در این زمان قرارگاه شمال‌غرب ارتش در ارومیه تشکیل و منجر به آزادسازی شهرهای اشنویه و بوکان شد.

در ایام آزادسازی کردستان از دست گروهک ها جوانان مومن و متعهد زیادی جانشان را فدا کردند تا امنیت و آزادی دوباره به کردستان بازگردد. شهید محمد اسماعیل محسنی هماگرانی یکی از این جوانان بود که در ادامه به بررسی بخش کوچکی از زندگی ایشان می‌پردازیم.

شهید محمداسماعيل محسني هماگراني 25 خرداد1338، در روستاي کوهپایه  از توابع شهر اصفهان چشم به جهان گشود. پدرش کشاورز بود و مادرش خانه‌دار. تا آخر دوره اول نظری درس خواند. چهارده ساله بود که به همراه خانواده به اصفهان عزیمت کردند و از آن پس با پدرش درمغازه در و پنجره سازی مشغول کار شد.

محمداسماعیل خط خوبی داشت و به ورزش تنیس علاقه‌مند بود. اهل مطالعه کتاب های تاریخی بود. سال1359 ازدواج کرد و صاحب 1 دختر شد. وی پس از مدتی به عنوان سرباز وارد ژاندارمری شد و در دی ماه 1359 به درجه گروهبان 2 منصوب شد.

شهید محسنی در طول خدمتش 2بار به جبهه اعزام شد و سرانجام در ماموریتی که برای تامین جاده مریوان اقدام کرده بود در تاریخ18دی 1361 در راه دیواندره بر اثر اصابت گلوله گروهک ترویستی کومله و دموکرات به پهلویش به شهادت رسید.

مزار این شهید بزرگوار در گلستان شهدای اصفهان واقع است.

Ashahid2

آنچه می خوانید شرحی است بر مصاحبه با خانم زهرا موذنی همسر شهید محسنی:

 نحوه آشنایی ما بسیار جالب بود. محمداسماعیل در روستا بزرگ   شده بود؛ اما خانواده اش نسبت به سایر خانواده های روستایی در رفاه بودند و طبق تفکرات آن زمان بیشتر مایل بودند فرزندشان با دختر یکی از اقوام شان ازدواج کند؛ اما من اصالتا اصفهانی و از یک خانواده فقیر بودم.

اول نظری را تمام کرده بودم. نهضت درس می‌دادم و بعدازظهرها هم برای کار تایپ به چهارباغ می‌‌رفتم. روزی در راه چشمم به مغازه ای افتاد و سرگرم تماشای لباس های آن شدم. هنوز مدتی نگذشته بود که سربازی با 2 دست لباس جلویم ایستاد و گفت: «ببخشید خانم ممکن است یکی از این لباس ها را برایم انتخاب کنید؟» من هم یکی را برایش انتخاب کردم.

بعد از این ماجرا ایشان برای خواستگاری به منزل ما آمد و مدتی طول نکشید که عقد کردیم. آن زمان هنوز اوایل جنگ بود. محمداسماعیل سرباز بود و درجه گروهبان دومی را گرفت.

عید همان سال به منزل مادرش رفتیم. شهید تا 13ام در اصفهان بود و بعد به جبهه رفت.

زمانی که برگشت خانواده ام جهیزیه مختصری تهیه کردند و او هم خانه ای نزدیک مادرش اجاره کرد و بدون هیچ مراسمی زندگی مشترکمان را شروع کردیم. چند ماهی آن جا بودیم تا اینکه یکی از دوستان محمداسماعیل به جبهه رفت و از آنجا که همسرش تنها بود از ما خواست در منزل ایشان زندگی کنیم تا هم بار اجاره منزل از دوشمان برداشته شود و هم همسر ایشان از تنهایی دربیاید. اینطور شد که رفتیم منزل دوستش در روستایی به نام لارگان، در نزدیکی فلاورجان و آن جا ساکن شدیم. آن زمان من باردار بودم. دخترمان در 23فروردین 1361 به دنیا آمد. محمداسماعیل آن‌‌قدر به این بچه محبت داشت که گاهی حس می‌کردم مرا فراموش می‌‌کند.

همسرم خیلی خیرخواه بود. خانمی را می‌‌شناخت که وضع مالی مناسبی نداشت. محمداسماعیل به نام خودش وامی گرفت و مبلغ را به آن خانم داد. تا جایی که در توانش بود به مردم کمک می‌‌کرد.

سمانه تقریبا 7ماهه بود که پدرش برای ماموریت به کردستان رفت. دو ماه آن‌‌جا بود. در این بازه 10 روز مرخصی گرفت و برای برگزاری مراسم عروسی برادرش برگشت و دوباره به کردستان رفت؛ اما این بار بازگشتی در کار نبود.

روایت نحوه ی شهادت:

بخاطر ناامن بودن کردستان در آن بازه زمانی تعدادی از نیروها وظیفه تامین جاده را به عهده داشتند. همسرم و 12 نفر دیگر در روز 18 دی 1361 برای تامین جاده اعزام شدند. در جاده مریوان در فاصله های 300متری 2نفر را پیاده می‌کردند تا مسئولیت امنیت جاده را برعهده داشته باشند. بعد از پیاده شدن 2 نفر از نیروها، در 300متر بعدی تعدادی از افراد گروهک کومله و دموکرات به ماشین نیروهای خودی حمله کردند و همه آن ها را به رگبار بستند. از میان آن افراد فقط 1نفر که زیر ماشین پناه گرفته بود زنده ماند و بقیه شان به شهادت رسیدند.

کلام آخر همسر شهید:

اگر روزی متوجه شوم قاتلان همسرم دستگیر شده‌اند از دادگاه می خواهم اجازه دهد خودم تقاص خونش را بگیرم. آخر چرا باید هم وطن خودم این بلا را سر من بیاورد؟! اگر محمداسماعیل در جنگ بین ایران و عراق شهید شده بود این قدر نمی سوختم. می گفتم اگر او نمی رفت دفاع کند بعثی ها  ناموس این مملکت را به اسیری می‌بردند؛ اما این گونه شهادتش را برنمی‌تابم. با رفتن محمداسماعیل زندگی ام نابود شد.

 


مطالب پربازدید سایت

شهادت یک نوزاد در حمله تروریست‌ها

حمله تروریست‌ها در ایام نوروز

جدیدترین مطالب

شهادت یک نوزاد در حمله تروریست‌ها

حمله تروریست‌ها در ایام نوروز

احمد عطایی مدیر انتشارات قدر ولایت

باید اعترافات و اسناد جنایات منافقین منتشر شود

دادگاه منافقین اقدامی در مسیر عدالت؛

روایت خانواده‌های شهدای ترور از جنایت‌های فرقه نفاق

دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان