زندگي و مبارزات شهيد ابوالفضل پيرزاده(7)

Zendegimobarezate Pirzade

فصل پنجم : « مبارزات سياسي »

 

ارتباط با نيروهاي انقلابي :

ابوالفضل با اين كه از زمان آشنايي با هادي غفاري در اردبيل به نوعي وارد مسائل و جريانات سياسي شده بود ، ولي فضاي شهر قم و به خصوص حوزه هاي علميه و مدرسه ي حقاني او را هر روز بيشتر در بطن جريانات سياسي قرار مي داد و او نسبت به زماني كه در اردبيل بود ، خيلي آگاه تر مي شد .

از طرفي ارتباط او و دوستانش با هادي غفاري هم كماكان ادامه داشت و از آنجايي كه هادي غفاري بعد از دوران خدمت سربازي در تهران ساكن بود ، ابوالفضل همراه دوستانش هر چند وقت براي ديدار او به تهران مي رفتند .

ديدار آنها بيشتر در مسجد الهادي تهران صورت مي گرفت و در اين ديدارها آقاي غفاري همچنين آنها را به برخي جلسات سري گروه هاي مخالف شاه هم مي برد و به اين ترتيب ابوالفضل به تمام جريانات و مخالفين شاه شناخت پيدا مي كرد .

درب منزل هادي غفاري براي ابوالفضل و دوستانش هميشه باز بود و آنها هر وقت كه براي ديدار او به تهران مي رفتند در منزل او اقامت مي كردند ؛ تا اين كه در سال 1355 آيت الله ميرزا علي مشكيني هم از تبعيد به قم بازگشت و با توجه به ارتباط صميمي ابوالفضل و دوستانش با ايشان ، دوباره ارتباط آنها با آيت الله مشكيني شروع شد .

در زمينه ي دسترسي به اعلاميه هاي امام هم با توجه به اين كه در سال 1355 هر روز اعلاميه ها به قم مي رسيد ، حضور آيت الله مشكيني در قم براي ابوالفضل و دوستانش كار را آسان تر مي كرد .

ابوالفضل و دوستانش ديگر وارد جرگه ي نيروهاي انقلاب شده بودند . به خصوص او همراه آقاي سيد علي اكبر اجاق نژاد رابط بين اردبيل و قم شده بود و به نوبت سهميه ي اردبيل را از اعلاميه هاي امام كه توسط آيت الله صدوقي و افراد ديگر به قم آورده مي شد ، از آيت الله مشكيني مي گرفتند و در اردبيل به دست آيت الله مروج مي رساندند . علاوه بر اعلاميه ، حتي نوارهاي سخنراني هاي امام را هم كه از نجف به قم مي آمد ، ابوالفضل پيدا كرده و به اردبيل مي رساند .

آقاي بهمن رجب نژاد (1) از دوستان نزديك ابوالفضل پيرزاده ، در اين باره مي گويد :

" گاهي كه جهت زيارت به قم مي رفتم سعي مي كردم حتماً با ابوالفضل و سيد علي اكبر اجاق نژاد هم ديداري داشته باشم . در چند نوبت حين مراجعت به اردبيل ، ابوالفضل و سيد علي اكبر مقداري از اعلاميه هاي حضرت امام خميني را به من دادند و از من خواستند تا آنها را به اردبيل برسانم و من نيز چنين كردم ."

آقاي دكتر حسن نوعي اقدم (2) يكي از دوستان صميمي و نزديك ابوالفضل درباره ي ايشان و فعاليت هايي كه به اتفاق او انجام داده اند چنين مي گويد :

" من و ابوالفضل در يك محله (محله ي نواب صفوي) زندگي مي كرديم و با توجه به اين كه پدران هر دويمان دامدار و با هم ارتباط نزديكي داشتند ، دوستي ما از همان دوران كودكي آغاز شد . وضع زندگي خانواده هر دوي ما خوب نبود و تقريباً در يك سطح بوديم ،ولي به واسطه ي ايمان و اعتقاد بلند پدران مان هميشه با هم در مسجد بوديم . شب هاي سرد زمستان دهه 1340 اردبيل گواه اين حرف هاي من است ، شب هايي كه از شدت سرما حتي نمي شد بيرون آمد .

من روزها و شب هايي را به ياد دارم كه هر دوي ما (ابوالفضل و من) در كنار پدران مان در تاريكي شب و در هواي سرد راهي مسجد مي شديم و براي وضو گرفتن و خواندن نماز صبح در مسجد يخ حوض مسجد را مي شكستيم و وضو مي گرفتيم و هميشه با هم اين كار را مي كرديم .

به غير از دوران ابتدايي ، هر كدام در مدرسه اي جداگانه تحصيل كرديم تا اين كه او راهي حوزه ي عليمه شد و در يكي از بهترين مدارس يعني مدرسه حقاني شروع به تحصيل كرد و من هم در سال 1354 در رشته ي رياضي دانشگاه اصفهان قبول شدم و راهي اين شهر گشتيم .

مسير رفت و آمد من از اصفهان به اردبيل طوري بود كه بايستي از شهر قم عبور مي كردم ، به همين علت در هر فرصتي كه پيش مي آمد حتماً به ديدار ابوالفضل مي رفتم و به اين ترتيب ارتباط ما هر چند ماه تجديد مي شد .

يك سال مانده به پيروزي انقلاب اسلامي ، من در يكي از ديدارهايي كه با ايشان در مدرسه ي شهيد حقاني داشتم ، ابوالفضل به من گفت : با توجه به اين كه يكي از بهترين مراكز براي توزيع اعلاميه ها و اطلاعيه هاي حضرت امام خميني ، مراكز دانشگاهي است ، به شما پيشنهاد مي كنم كه با داور يسري (3) در ارتباط باشيد .

داور يسري كارمند كارخانه ذوب آهن اصفهان بود و در آنجا همان نقش را ايفا مي كرد كه ابوالفضل انجام مي داد . من تا آن زمان نمي دانستم داور يسري در ذوب آهن اصفهان كار مي كند . او به من توصيه كرد با توجه به اين كه داور با انقلابيون اصفهان و مخصوصاً كارخانه ي ذوب آهن فعاليت دارد ، شما هم سعي كنيد با هم ارتباط داشته باشيد و يك مثلث تشكيل بدهيد كه يك طرف آن مدرسه ي شهيد حقاني باشد ، يك طرف كارخانه ي ذوب آهن و طرف ديگر هم دانشگاه اصفهان و من هم از تمام اطلاعيه ها و اعلاميه هايي كه به دستم مي رسد ، به نحوي به دست شما مي رسانم و شما در كارخانه ي ذوب آهن و دانشگاه اصفهان پخش كنيد .

بعد از اين كه من با ابوالفضل قول و قرارهايي را در اين باره گذاشتم ، راهي اصفهان شدم و با داور يسري تماس گرفتم . ايشان بعد از صحبت هايي كه تلفني با هم كرديم ، مرا براي روز جمعه به خانه شان دعوت كرد و من روز جمعه به زرين شهر رفتم .

شهيد داور يسري به همراه برادرش آقاي جعفر يسري يك خانه ي بسيار محقر و ساده اي را اجاره كرده بودند و با هم زندگي مي كردند . آنها در كنار كاري كه در ذوب آهن مي كردند ، نقش بسيار مهمي در فعاليت هاي انقلابي اصفهان و ذوب آهن داشتند و اكثراً هم كارهايشان مخفي و زير زميني انجام مي شد .

من بعد از اين كه كمي با شهيد داور يسري صحبت كردم ، متوجه شدم كه او سال هاست با مدرسه ي شهيد حقاني در ارتباط است و تمام اعلاميه ها و بيانيه هاي امام خميني را از ابوالفضل دريافت و در اصفهان توزيع مي كند ، حتي به همين علت چند بار از طرف ساواك دستگير و يا اين كه به او تذكر داده شده است .

شيوه ي ارسال آگهي ، اطلاعيه ها ، اعلاميه ها و نوارهاي سخنراني حضرت امام خميني بدين صورت بود كه اكثر اينها در قم توزيع و تكثير مي شد ، در هر مرحله ابوالفضل مقداري از اينها را در داخل لحاف و تشك جاسازي مي كرد و از طريق باربري و يا اتوبوس به اصفهان مي فرستاد . نام گيرنده ، نام واقعي نبود و معمولاً به نام مستعار و يا نام هاي ساختگي فرستاده مي شد .

مسئولان و گردانندگان گاراژ و رانندگان هم معمولاً از محتواي آن با خبر نبودند و آنها را با فرض اين كه بار حقيقتاً لحاف و تشك است ، آن را در ميان بارهاي ديگر قرار مي دادند و به اين ترتيب اينها به شهرهاي مختلف از جمله اصفهان مي رسيد و بعد در اصفهان يكي از انقلابيون با همان نام مستعار يا ساختگي بار را تحويل مي گرفت .

من و شهيد داور يسري قرار گذاشتيم كه مثلثي كه ابوالفضل از من خواسته به راه بياندازيم ، براي همين با داور درباره ي چگونگي فعاليت در دانشگاه اصفهان خوب فكر كرديم و قرار گذاشتيم يك روز با هم خوب محوطه ي دانشگاه اصفهان را بررسي كنيم .

طبق قرار با داور تمام سوراخ سمبه هايي كه مي شد در آن اعلاميه ريخت در قسمت هاي مختلف دانشگاه و خوابگاه را شناسايي كرديم ، حتي پشت بام را كروكي كشيديم و به اين ترتيب فعاليت ما در دانشگاه اصفهان شروع شد .

شهيد داور يسري در اين كار عده اي ديگر از جوانان و نيروهاي حزب اللهي را هم به كار گرفتند و تيم هاي ارتباطي ديگري هم كه در دانشگاه اصفهان فعال بودند با گروه ما هماهنگ شدند و به اين ترتيب فعاليت در دانشگاه بسيار گسترده شد ؛ طوري كه با تقسيم كاري كه ميان بچه ها صورت گرفته بود به محض دريافت اعلاميه ها و اطلاعيه ها ، همگي در يك زمان معين و موقعيت مناسب وارد عمل مي شديم و در عرض سه ساعت مكان هايي را كه از قبل شناسايي كرده بوديم ، اعلاميه هاي حضرت امام (ره) را توزيع مي كرديم .

ساواك از اين فعاليت ما گيج شده بود و هر كاري مي كرد نمي توانست فعاليت نيروهاي انقلابي را در داخل دانشگاه اصفهان به كنترل خود در آورد و اين فعاليت ها را در اصفهان شهيد داور يسري و در قم ابوالفضل اداره مي كرد .

در همين فعاليت ها بود كه داور يسري توسط ساواك دستگير شد و به زندان افتاد و تا يكي دو ماه قبل از پيروزي انقلاب در زندان ماند ، تا اين كه در روزهاي منتهي به پيروزي انقلاب يك تظاهرات بسيار بزرگي در شهر اصفهان توسط مردم برگزار شد و در اين تظاهرات مردم به سوي زندان اصفهان حمله كردند و تمام زندانيان انقلابي را از جمله شهيد داور يسري آزاد كردند . "

پی نوشت:

1. بهمن رجب نژاد متولد سال 1333 در اردبيل مي باشد ، تحصيلات ايشان تا مقطع ليسانس معارف اسلامي بود و در حال حاضر بازنشسته ي آموزش و پرورش اردبيل هستند .

2. حسن نوعي اقدم متولد 1334 در اردبيل مي باشد ، ايشان سه دوره نماينده ي مردم اردبيل در مجلس شوراي اسلامي بوده و در حال حاضر نيز عضو هيئت رئيسه مجلس شوراي اسلامي هستند .

3. شهيد داور يسري متولد 1334 در اردبيل بودند ، ايشان دوره هاي ويژه ي مبارزات چريكي را در لبنان ديده بود و نقش بارزي را در جريانات انقلاب اصفهان و اردبيل داشته است . بعد از پيروزي انقلاب اسلامي از فرماندهان سپاه اردبيل بود و در جبهه هاي حق عليه باطل به شهادت رسيد .


دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29