تروریستها گفتند از خارج دستور میگیریم

Adoos

لطفاً همسرتان را معرفی کنید؟

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام به رهبر معظم انقلاب اسلامی. شهید کاظم آدوس 48 سال سن داشتند. ایشان جانباز بودند و سه بار در جبهه ها در اثر اصابت گلوله از ناحیه سر، زانو و لگن زخمی شده بودند و در چند عملیات، در زمان جنگ تحمیلی شرکت داشتند.

بعد از تمام شدن جنگ تحمیلی در بسیج فعالیت میکردند و 26 سال فعالیت بسیجی داشتند و به فکر خدمت بودند. بعد از مدتی که در حمیدیه و استان شورش شد، چندین بار تهدیدش کردند که باید از بسیج دست بکشد. سال 1384 برایش چند نامه تهدیدآمیز فرستادند و روی ماشینمان گذاشتند که باید از بسیج دست بکشد. ولی ایشان به این حرفها اهمیت نداد و گفت: «من برای خدمت به وطن خودم این کار را میکنم.» بعد از آخرین شورش شیشه های منزل و ماشینمان را شکستند ولی باز هم عقبنشینی نکرد.

در چه تاریخی ایشان را ترور کردند؟

در 11اردیبهشت1386 هنگامی که با مادرش به طرف مزرعه میرفت. غروب به ما خبر رسید که آقای آدوس ترور شده است. وقتی ما رسیدیم آنجا دیدیم که کار از کار گذشته است.

شغل شهید آدوس چه بود؟ کار اداری یا دولتی نداشت؟

نه. فقط کشاورزی میکرد. شغلش آزاد بود.

چند فرزند دارید؟

سه دختر و یک پسر. دختر کوچکم وقتی پدرش را از دست داد تازه اول ابتدایی رفته بود و الان دوم راهنمایی است.

زمان جنگ شما کجا بودید؟ در همین منطقه بودید؟

در زمان جنگ که من هنوز شهید را نشناخته بودم، خودش در همین منطقه حمیدیه بود.

شما بعد از جنگ ازدواج کردید؟

بله، ما سال 1369 با هم ازدواج کردیم.

شما خودتان عرب تبار هستید؟ از کدام طایفه؟

بله، من عرب تبار هستم، از طایفه حلب و شهید از طایفه یطمریان. یطمریان از بنی طُرُف هستند.

کلاً اهالی منطقه حمیدیه بنی طُرُف هستند؟

بله، اکثریت بنی طُرُف هستند.

آیا قاتلین ایشان را گرفتند؟

شش سال طول کشید که قاتلین را گرفتند و به ما خبر دادند. یکی از آنها آقای بیات بود و دیگری آقای عبیداوی و بعدیشان آقای جلیل نعامی و رضا نعینزاده بودند.

شما با کسانی که به ایشان حمله کرده بودند روبه رو شدید؟

بله، چند وقت پیش روبه رو شدیم. از آنها سؤال کردم که چرا این کار را کردند؟ برای چه او را ترور کردند؟ گفتند که ما دستور از جای دیگر میگیریم که خارج از ایران است. آنها به ما دستور میدادند، ما هم این کار را میکردیم.

انگیزه شان چه بود؟

انگیزه شان این بود که مملکت ایران یا جوانان و دین اسلام را خراب کنند. هدف دیگر نداشتند جز خراب کردن ایران. به خصوص میخواستند خوزستان را خراب کنند.

مردم منطقه چطور با شما رفتار کردند، همسایه ها، دوستان؟ با شما احساس همدردی میکردند و یا میگفتند که تروریستها کار خوبی کردند؟!

بیشترشان که ابراز همدردی کردند و دلشان برای ما سوخت. چون شهید کسی نبود که آزارش به کسی برسد. همیشه خنده رو بود و به همه کمک میکرد. کارش همیشه این بود. بیشتر مردم ناراحت شدند.

چون اینها میگویند مردم خوزستان با ما هستند و از این حرفها... ؟!

اتفاقاً وقتی که فهمیدند چنین کسانی هستند، بیش از حد ناراحت شدند. چون میگفتند همسایههایمان بودند، جای دور هم نیستند، همسایه هستند، خیلی هم به آنها رسیدگی میکرد، خصوصاً به همان قاتلان خودش. بیشتر همسایه ها خیلی ناراحت شدند. در مراسم خاکسپاری و فاتحه خوانی شهید در شهر اینقدر شلوغ شده بود که دیگر سه، چهار خانه هم نمیتوانست مردم را جمع کند. شهید، آدمی نبود که به کسی بد کرده باشد.

اینها در خارج از کشور اعلام کرده بودند که ما به بسیجیها هشدار داده ایم که از منطقه خارج شوند؟

بله اسم شهید را هم خوانده بودند.

شما اسامی اشخاصی را که خارج از کشور بودند میدانید؟

یکیشان سیدطاهر آلنعمه بود. او کسی بود که همزمان با ترور، در شبکهاش میگفت که ما این کار را کردیم. مثلاً میگفت آقای کاظم فرزند فلانی، ما شما را به قتل میرسانیم. اسم خیلی از افراد را گفت.

شخص دیگر، «حبیب نبگان» بود که از خارج ایران برای اینها پول میفرستاد. فرد دیگری که به اینها دستور داده بود که به سوسنگرد بروند «صلاح مزرعه» است که اکنون در کشورهای خارجی اقامت دارد.

در مورد خود شهید هم صحبتی بفرمایید که ایشان چگونه شخصیتی داشتند، رفتارشان با مردم و خانواده چگونه بود؟

بیشتر به مردم کمک میکرد بهخصوص به جانبازان. چون در حمیدیه بنیاد شهید نداشتیم و در سوسنگرد داشتیم، کارهایشان را انجام میداد. به نیازمندان کمک میکرد. بهخصوص در منطقه حمیدیه محال است نیازمندی باشد و ایشان کمک نکرده باشد.

در داخل خانه هم که بیش از حد به پدر و مادرش احترام میگذاشت. بچهها و خانوادهاش را خیلی دوست داشت. اهل نماز و روزه بود، کسی نبود که پشت سر کسی حرف بزند یا کاری به کار کسی داشته باشد. به بسیج علاقه داشت، شاید بیشتر از اینکه با خانوادهاش باشد، برای رفتن به بسیج وقت میگذاشت. یعنی از صبح تا شب بیشتر کارهایش را رها میکرد و کارهای بسیج را انجام میداد و همراهیشان میکرد.

بعد از این که شهید شد، با خانواده ضاربین شهید صحبت هم کردید؟

با خانواده شان هیچ صحبتی نکردیم.

خبر هم ندارید که خانواده شان چطوری هستند؟ مثلاً از کار پسرشان دفاع میکنند یا نه؟

ما از موقعی که فهمیدیم هیچ حرفی نزدیم، یا حتی با خانواده آن پسر حرف هم نزدیم. آنگونه که مردم به ما خبر میدادند آنها از کار پسرشان راضی نبودند.

شیوخ طایفه در این قضیه دخالت نکردند؟ وارد نشدند؟

ما فیلمهایمان را نشان شیخشان دادیم. گفتیم که پسرتان این کار را کرده، دیگر فردا نگویید که ما دروغ میگوییم، خودشان اعتراف کردند.

نگفتند بیایید رضایت بدهید؟

ما طرف آنها نیستیم. اگر ما هم رضایت بدهیم حکومت کار خودش را میکند. البته چرا باید به کسی که من و بچه هایم را بدبخت کرد رضایت بدهم؟! چرا رضایت بدهم؟! که راست راست بیاید بگردد! او باعث بدبختی چند خانواده شده، فقط خانواده ما که نیست. چندین جوان را به شهادت رساندند، بیاییم رضایت بدهیم که چه بشود؟

همسایه ها و فامیلهایی که همدیگر را میشناسید چه میگویند؟

همه با ما همدم هستند و همدردی میکنند، همسایهها، فامیل، مردم شهرمان. از موقعی هم که فهمیدیم قاتل شهیدمان اینها هستند، با سربلندی بیرون میرویم و میآییم.

جایگاه شخصیت قاتلین شهید آدوس در اجتماع، قبل از دستگیریشان چطور بوده؟

خانواده حسن، خانواده خوبی هستند. همه آنها را میشناسند. خود حسن معتاد بوده، ظاهراً مغازه فلافل فروشی برای رد گم کردن هم داشت. قبلاًخوب بود، ولی این اواخر مواد مصرف میکرد. شخصیت زیاد جالبی نداشت و مشروب میخورد. آن دو نفر را هم که دقیق نمیشناسم و ندیده بودم.

اینها اسلحه از کجا آوردند؟

اسلحه از خارج از ایران میآوردند. در خارج از کشور رابط داشتند که برایشان میفرستاد. چیزی که خودشان میگفتند این بود که خارج از کشور برایمان پول میفرستد و به رابطی که در شوش هست میدهند و او هم برایمان اسلحه و موتور و... فراهم میکند و بعد ما تصمیم گرفتیم که آقای آدوس را به قتل برسانیم.

مادر شهید حدوداً چند سال دارند؟ پدرشان فوت کرده است؟

حدود هشتاد سال. مریض هم هستند. پدرشان هم سه سال است که فوت کرده، از شدت ناراحتی سکته کرد.

وضع حمیدیه از نظر اجتماعی و اقتصادی چگونه است، رسیدگی میشود یا نه؟

خیلی به حمیدیه رسیدگی نمیکنند. از نظر شهرداری اصلاً رسیدگی نمیکنند، زبالهها در منطقه بازار و محله های مسکونی ریخته شده است.

حمیدیه شهر که نیست؟

نخیر، بخش است. فرمانداری ندارد. شکایت هم که میکنیم، میگویند ما چه کار کنیم. از نظر امنیت هم ضعیف است. چند وقت پیش که رفته بودیم زیارت، دزد به خانه مان زده بود و وسایلمان را برده بود. حتی قالیها را هم برده بودند. پاسگاه حمیدیه هم رسیدگی نکرد.

شورای شهر چه کار میکند؟

اینجا شورا هیچ کاری نمیکند. نه خیابانی درست کردند، نه بیمارستانی، نه دانشگاهی داریم و... الان بچه ها برای دانشگاه میروند شهرهای دیگر.

وضعیت کار و کاسبی جوانان چطور است؟

جوانان اینجا بیشتر دستفروشی میکنند و کار درست و حسابی ندارند.

کشاورزی ندارند؟

بیشترشان زمین کشاورزی ندارند. اگر اجاره هم بکنند سودی برایشان ندارد. بیشترشان که کار و کاسبی ندارند.

به نظر شما بیکاری و زمینه هایی که میگویید روی اشخاصی مثل قاتلین همسرتان چقدر تأثیر داشت؟

خب اینها یکی از علتشان بیکاری است. وقتی یک کسی بیاید بگوید اینقدر به تو پول میدهم این کار را بکن، وقتی آدم پولی نداشته باشد، خانواده اش مانده باشد، مجبور است به این کار دست بزند.

 


دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29