تروریست ها اعتراف می کنند

Karamesiah3 Birooniفصل سوم

چهره یک تروریست

اعترافات بهرام برناس در حسینیه شهید کجویی

بسم الله الرحمن الرحیم

در اینجا لازم است که ابتداء قصد و انگیزه خود را از این مصاحبه ابراز کرده و بگویم که به هیچ وجه قصد تطهیر خود را ندارم چرا که وسعت و ابعاد جنایاتی که مرتکب شده ام و یا در آنان نقش داشتم بقدری بزرگ و وسیع است که با هزاران مصاحبه اینگونه هرگز گوشه ای از آن شسته نمی شود . اکنون وقتی برایتان توضیح دهم خود دقیقا شاهد عینی این جریان خواهید بود .

آنچه می خواستم قبل از هر چیز مطرح سازم این است که چطور می شود که فردی مثل من که یک دانش آموز معمولی بیش نبودم ، تبدیل به چنان حیوان درنده خو و جانی می شوم که تشکیلات آن را برای من تشخسص دهد ، دست به هر جنایتی می زنم و آن چیزی نیست جز همین ماشین تروریست سازی سازمان منافقین خلق که وقتی وارد آن می شدیم یک دانش آموز ساده بودیم و زمانی که از آن خارج می گشتیم یک تروریست و یک جانی بودیم -  شخصی که عملا رو در روی امت خویش و و اهداف امت خویش می ایستد .

من بهران برناس ، عضو یکی از آخرین واحدهای عملیاتی سازمان منافقین در تهران بودم . ابتدا وقتی وارد واحد عملیاتی شدم دقیقا احساس نمی کردم که خط هایی که در رابطه با عملیات به ما داده می شد چه اهدافی را دنبال می کرد . تصور می کردم که این عملیات فقط و فقط جنبه مبارزاتی داشته و برای جنبش ضروریست . ولی بعدها زمانی که خود در این عملیات دخالت کردم و وارد این واحد شدم و اولین گلوله را شلیک کردم متوجه شدم که خطوطی که پیاده می شد فقط و فقط جز انتقام کور و جز برداشتن موانعی که بر سر راه این سازمان جهنمی وجود داشت هیچ منظور دیگری نداشت . به عنوان مثال عملیاتی بود که فکر می کنم در اواسط 61 بود ، که در چهاراه طالقانی -  ولیعصر داشتیم : عملیات به شهادت رساندن علی اعظم * در آنجا دقیقا و دقیقا چهره مشخص ما ، آن چهره ننگینی که می دانم همه شما و همه مردم ایران از آن متنفراند آشکار شد . لازم به توضیح است که من در 9 عملیات شرکت داشتم که منجر به شهادت 6 نفر از فرزندان این مرز و بوم و امت اسلامی ایران گردید . از میان این عملیات ها چنانچه فرصت داده شود و از محضر آقای لاجوردی خواهش می کنم که چنین فرصتی به ما داده شود ، نسبت به چهار عملیاتی که مهمترین شان بودند توضیح خواهم داد .

خانه را آتش کشیدیم !

عملیات خانه حاج ترخانی که در میدان وحدت اسلامی واقع بود . اعضای این واحد چهارنفر بودند که سه نفر اینها بعداً در عملیات دیگر معدوم شدند که باقیمانده شان فقط من هستم . ما چهار نفر بعد از اینکه برنامه به ما توسط شخصی به نام عباس که سرتیم ما بود داده شد به طرف منزل حاجی ترخانی یکی از روسای کمیته امور صنفی امام بوده و برداشتن وی به عنوان یک مانع ضروری و حتمی است . خط داده شده به ما در درجه اول شهادت خود حاجی ، در درجه دوم به آتش کشیدن خانه حاجی و در درجه سوم ایجاد رعب و وحشت در منطقه از طریق تیر هوایی و شعار دادن در منطقه عملیات بود . پس از اینکه در را زدیم ، وارد منزل حاجی شدیم و هجوم مغول وار خودمان را به خانه این مرد متعهد به اسلام و مسلمین شروع کردیم . تمام خانه را جو رعب و وحشت برداشت . اکثر ساکنین این خانه را که زنان تشکیل می دادند با صدای فریاد و جیغ پراکنده می شدند . ما متوجه شدیم که در این خانه غیر از خانواده خود حاجی ، خانواده های دیگری هم سکونت دارند ، مثلا خانواده جنگ زدگان که خود حاجی تقبل آنها را کرده بود که به آنها پناه دهد . ما وارد خانه شدیم ، زنان جیغ کشیدند و رفتند و هر کدام از ما طبق برنامه ای که داده شده بود به طرفی حمله ور شدیم تا کسانی را که در دسترس ما بودند در جائی جمع کنیم . من خود شخصا به حیات خلوتی که آنجا بود داخل شدم . خانواده ای که احیانا داماد حاجی ترخانی بود در آنجا سکونت داشت . آنان یک مرد ، سه زن و دو بچه بودند . وقتی اینان در چنگال خون آلود من اسیر شدند متوجه شدم که جاهای دیگر نیز به کنترل بچه ها درآمده است . نکته ای که در این عملیات بسیار لازم است که رویش تکیه کنم نحوه برخورد یکی از خواهرانی بود که در آنجا به اسارت ما در آمده بود . توضیحا باید اول این را خدمتتان عرض کنم که آن روز حاجی خودش خانه نبود و به مسافرت رفته بود . – ظاهرا به قوم – و ما ناموفق برگشتیم . ولی ما خانه را به آتش کشیدیم . خانه ای که مکان زندگی چندین خانواده جنگ زده بود که احتمالا نسبتی با خود حاجی داشتند . ما این خانه را به آتش کشیدیم -  مثل تمام خانه هایی که قبلا به آتش کشیده بودیم . با ما اینطور مطرح شده بود که با این خط در دل رژیم ترس می افتد . من نمی فهمم که خانه یک جنگ زده را آتش زدن چه ترسی در دل جمهوری اسلامی ایران بوجود خواهد آورد ؟

ولی همانطور که قرآن می گوید هم کوریو و هم کر هستیم . واقعیات را نمی دیدم و شاید حالا که می بینیم قدری دیر شده باشد . به هر حال نکته جالبی که در آن عملیات بود برخورد یکی از خواهر هایی بود که در چنگال ما اسیر بودند . الان جملاتی را که او مطرح کرد دقیقا در ذهنم است . آن خواهر گفت که شما با این کارهایتان می خواهید چه کنید ؟ مگر با کشتن کسی ، دیگران به شما جذب می شوند ؟ فقط کینه و نفرت آنها جذب شما خواهد شد . وقتی این مطالب را مطرح می کرد با وجود اینکه تحت تاثیرش بودیم معهذا اینطور در ما تلقین شده بود که اینگونه حرفها یک سری صحبت هایی است که برای ناموفق کردن عملیات ما صورت می گیرد . بعدا محمد فرمانده عمایت آمد و آن خواهر را تهدید کرد و به او گفت اگر بیشتر از این حرف بزنی ترا می کشیم و صحبتهایی اینگونه . کاری ندارم . ما خانه را به آتش کشیدیم و صدای جیغ و همهمه تمام خانه را برداشت . جنگ زده ها از خانه بیرون رفتند و خانه در آتش نفاق ما سوخت. بیرون آمدیم و سوار موتورها شدیم. از کوچه که رد می شدیم متوجه نگاههای خشمگینانه مردم شدیم که به ما دوخته شده بودند . این اولین تجربه عملیاتی ما بود -  یعنی اولین تجربه شخصی من -  و نمی دانم باور می کنید یا نه اگر به شما بگویم که از اینکه تا آن لحظه خون کسی را نریخته بودم خوشحال بودم . ولی مسئله مهم آن است که من در ادامه همین مسیر بالاخره این خون را ریختم و آن فاجعه ای را که نباید می آفریدم ، آفریدم .

چهره من را به یاد بسپارید !

عملیات بعدی ما عملیات خانه علی اعظم *  عضو خانه کاگر بود . در این عملیات من با شخصی به نام جعفر شرکت داشتیم که وی بعدا در یک عملیات دیگر معدوم شد . هدف : شهادت خود علی اعظم و به آتش کشیدن خانه اش بود . زمان : ماه رمضان -  ماهی که تمام مردان دین به عبادت می پردازند . ما وارد شدیم و محمل ما برای ورود به آن خانه ، جالب است بگویم ، که یک کاسه آش بود ! یک کاسه آش ! چرا ؟ چون ماه رمضان بود و آش نذری در ماه رمضان رد و بدل می شد . و ما از این محمل استفاده کردیم . یعنی یک برخورد دقیقاً منافقانه دیگر : استفاده یا سوء استفاده از شعائر مذهبی مردم جهت ضربه زدن به خود مردم . ما کاسه آش را بردیم ، در را زدیم وقتی که پرسیدند کیست ؟ گفتیم آش نذری است ! چه کسی می تواند فکر کند که ما در ماه رمضان ، دم افطار ، کسانی مثل ما خون آشام پیدا می شوند که برای خلق جنایتی تازه در این ساعت از روز به خانه های مردم بروند ، در را باز می کنند . همسر علی اعظم بود . بلافاصله جعفر وارد خانه می شود و به سمت علی اعظم که گویا در حال رفتن به حمام بود شلیک می کند : سه تیر . من وارد شدم . علی اعظم وارد حمام می شود و جعفر به دنبالش . صدای جیغ و گریه دو بچه که وسط سفره ایستاده بودند به گوش می رسد . دو بچه پاک و بی گناه که لحظه ای بعد پدر و مادر خودشان را از دست خواهند داد . همسر علی اعظم برای دفاع از خانواده و حرمت خانواده و برای دفاع از مکتب و مذهب و دین خویش به طرف من حمله ور می شود . و من همین جانی که روبروی شما نشسته ، با یک رگبار او را می زنم . به چهره من دقیقا دقت کنید زیرا که در آینده باید برای بچه های خود بگویید که چنین اشخاصی هم پیدا شدند که چنین فجایعی ببار آورند . چهره مرا به یاد بسپارید . برای آیندگان بگویید . بگویید که چنین اشخاصی بودند که چنین فجایعی ببار آوردند . بله من همسرش را زدم و او به زمین افتاد ولی به این هم اکتفا نکردیم . جعفر در

حمام به دنبال خود علی اعظم تیراندازی می کرد . سپس بیرون آمد و یک شیشه بنزین روی فرش ریخت . صدای بچه ها هنوز به گوش می رسید . من متاسفم که این مسائل را برای شما بازگو می کنم . جدا شرمسارم ، ولی لازم است هویت این سازمان را بشناسید و ما را که ابزار و وسایل اینان بودیم بشناسید . بله . بعد شروع به آتش کشیدن خانه اش می کنیم . من به جعفر می گویم ، آن دو بچه چه می شوند ؟ تازه متوجه می شود و آنها را بیرون می کشیدیم ولی باز برمی گشتند . سرانجام در را قفل کردیم . مادر را بیرون کشیدیم و خانه سوخت . وقتی که بیرون آمدیم ، شدت حرارت آتش به حدی بود که شیشه های آن آپارتمان را می شکست و روی سر مردم که در پائین مجتمع شده بودند می ریخت . این جنایات چه توجیهی می توانست داشته باشد ؟ در کدامین سازمان انقلابی  رسم این است که برای زدن یک هدف ، همسر او را هم مورد حمله قرار دهند ؟ در کجای جهان نمونه دوم اینگونه عملیات وجود داشته است ؟ اما وقتی از عملیات بر می گشتیم ، القاب و عناوینی مثل مجاهد خلق که مرگ بر او باد به ما داده می شد و احساس قهرمانی می کردیم که از یک عملیات موفق بازگشته ایم ! حمله به یک خانواده بی سلاح ، یک خانواده متدین ، در ماه رمضان ، به موقع افطار ، یک افتخار برای ما محسوب می شد ! ( گریه متهم ) ولی کار اینجا تمام نشد و تازه آغازی بود برای ما ، آغاز از انسان به نهایت حیوانیت رسیدن . و ما باید این مسیر را تا آخرش می رفتیم . آنجائیکه قلبهای ما برای مردممان با حرارت نمی سوزد ، آنجائیکه قلبهای ما برای وطن ، کشور و دینمان با حرارت نمی سوزد ، دوده بر می دارد و آنجائیکه دوده برداشت جنایات جدیدی خلق می شود .

 

* منافقین در این عملیات به منزل کارگر دیگری به نام برادر یعقوب استیلاف حمله کردند.

 

کارنامه سیاه (38)


مطالب پربازدید سایت

شهادت یک نوزاد در حمله تروریست‌ها

حمله تروریست‌ها در ایام نوروز

جدیدترین مطالب

شهادت یک نوزاد در حمله تروریست‌ها

حمله تروریست‌ها در ایام نوروز

احمد عطایی مدیر انتشارات قدر ولایت

باید اعترافات و اسناد جنایات منافقین منتشر شود

دادگاه منافقین اقدامی در مسیر عدالت؛

روایت خانواده‌های شهدای ترور از جنایت‌های فرقه نفاق

دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان