تجربه فرقان ، از تعامل تا تقابل

Bookroom.ir File 5711

/ قبل از پیروزی انقلاب ، ذهنیت مبارز نبودن استاد مطهری به شکل گسترده و مشکوکی توسط بعضی از گروه هایی که ایشان نسبت به آنها حساسیت داشتند، اشاعه داده شده بود . هنگامی که با ایشان آشنا شدید و بعدها که درباره شخصیت ایشان به شناخت کافی رسیدید ، این ذهنیت ها را چگونه ارزیابی و تحلیل کردید ؟

- من شاید بتوانم از این شعر سعدی کمک بگیرم که می گوید : " آن را که خبر شد ، خبری باز نیامد ." آقای مطهری از چهره هایی بود که انسان تا به او نزدیک نمی شد ، نمی توانست به عمق تفکر و ذهنیتش پی ببرد .

من چون هنوز روحیات دانشجویی خود را حفظ کرده بودم، در همان جلسات اول، خیلی سریع توانستم با ایشان رابطه و تعامل جالبی را برقرار کنم. تحمل ایشان هم خیلی بالا بود، یک روز به ایشان گفتم : خیلی از دوستان انتقاد می کنند که شما چرا زندگی خیلی ساده ندارید؟ چرا خانه تان در خیابان دولت است؟ چرا ماشین بنز سوار می شوید؟ البته بنز ایشان خیلی قدیمی بود .

ایشان از همه مراحل زندگی خود شرح مختصری داد، اما نکته مهم این بود که گفت: " من موظف نیستم به خانواده ام سخت بگیرم، من دارم کتاب می نویسم و آنها را چاپ می کنم و درآمد حلالی را از این راه به دست می آورم. البته کسانی را که زندگی بسیار ساده ای را انتخاب می کنند، تقدیس می کنم؛ اما من موظف نیستم و اگر حس کنم که خانواده ام در آرامش و آسایش نسبی هستند، بهتر می توانم به کارها و نوشته هایم برسم ."

به هر حال در آن دیدارها، جزوه های فرقان را به آقای مطهری می دادیم، هر بار که به دیدن ایشان می رفتم، اولین مطلبی که باب آن را باز می کرد، جزوات گروه فرقان بود. فراموش نمی کنم که بعضی جاها را خط می کشید و توضیح می داد که این عبارت و این طرز تلقی سرانجام به کجا خواهد انجامید .

من در آن مورد با آقای مطهری بحث می کردم ، چون از طرفی می خواستم مطلب را دقیق و درست بفهمم و از طرف دیگر چون با فرقان ارتباط و همکاری داشتیم، دلم می خواست که قضیه ختم به خیر شود!

به هر حال بعد از چند جلسه بحث، آقای مطهری متقاعدم کرد که گروه فرقان یک گروه انحرافی است که انحرافش الان برای همگان مشخص نیست و نمودی ندارد، ولی بعدها مشخص تر خواهد شد و حتی به انحرافات بزرگتری هم خواهد انجامید . اینجا بود که متارکه ما با گروه فرقان شروع شد و به برکت تماسی که با آقای مطهری داشتیم ، از فرقان جدا شدیم.

/ واکنش فرقان چه بود ؟

- ما از طریق رابطی که داشتیم، موارد مورد انتقاد را مطرح کردیم و آنها نپذیرفتند و روی اعتقادات خود اصرار کردند، از جمله این که نسبت به روحانیت نظر بسیار منفی ای داشتند. نهایتاً وقتی که وضع این طور شد به آنها گفتیم که چون ما در مورد بعضی از مقولات مهم، اختلاف نظرهای اساسی داریم، شما به کار خودتان ادامه بدهید و ما هم کار خودمان را انجام می دهیم، چون این اختلاف نظرها می تواند روی کار هر دوی ما اثر بگذارد.

/ آیا هیچ وقت در جلسات آنها شرکت داشتید ؟

- خیر، رابط داشتیم. آنها هم خیلی از نظر مسائل امنیتی رعایت می کردند! و ما فقط آن رابط را می شناختیم، به هر حال فکر می کنم زمستان 56 بود که ارتباط ما با گروه فرقان کاملاً قطع شد.

/ آیا تصور نمی کنید که به دلیل روحانیت ستیزی فرقان و نیز مصادره به مطلوب احکام دینی، ساواک هم چندان بدش نمی آمد که چنین گروهی به فعالیت خود ادامه بدهد، چون ظاهراً اینها دستشان باز بود که در چند مسجد و مدرسه صحبت و یارگیری کنند؟

- نه، حداقل من از این مطلب خبر ندارم، تصور خود من این است که اینها کاملاً مخفیانه و زیر زمینی عمل می کردند و در مورد مسائل امنیتی محتاط بودند، بعید می دانم که کار علنی کرده باشند.

وقتی ارتباط ما قطع شد، آنها را گم کردیم! من در زمستان سال 56 مجدداً دستگیر شدم و 5/4 ماه در زندان بودم و در بهار 57 آزاد شدم و با گروه فلاح کار را جلو می بردیم و کما فی السابق ارتباطی با گروه فرقان نداشتیم.

کتاب هایی را هم که نزد ما داشتند، آن طور که خاطرم هست، معدوم کردیم . به هر حال رسیدیم به سال 57 و کارمان سنگین تر شد، گروه فلاح مسئولیت چاپ و توزیع بسیاری از سخنرانی های قم را به عهده گرفته بود و این کار را به وسیله همان دستگاهی که در دماوند جاسازی کرده بودیم، انجام می دادیم .

/ بعد از آزادی از زندان هم با آقای مطهری ارتباط داشتید؟ از ادامه حساسیت های ایشان نسبت به گروه فرقان چه چیزهایی به یاد می آورید ؟

- بله، ارتباط داشتم. من فکر می کنم زمانی که ارتباط گروه فلاح با فرقان قطع شد، دیگر نشریات فرقان به دست ایشان نمی رسید. ایشان دو سه باری از ما سراغ نشریات فرقان را گرفت و طبیعتاً ما به ایشان گفتیم بر مبنای همان صحبت هایی که شما کردید، ما با فرقان ارتباطی نداریم.

انقلاب پیروز شد و به سال 58 رسیدیم و گروه فلاح با مجاهدین انقلاب اسلامی تلفیق شد. روزی در شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نشسته بودیم، مرحوم محمد بروجردی خبری را آورد که انگار سقف روی سرمان خراب شد، او گفت که آقای مطهری را ترور کردند !

/ قبل از آن تاریخ، در جریان ترور سپهبد قرنی، آیا حدس می زدید که کار فرقان است ؟

- نه، تلقی من از فعالیت فرقان در مقطع پس از پیروزی انقلاب، این بود که آنها به کار تئوریک خودشان اداه می دهند و در دوره برقراری نظام جمهوری اسلامی هم همین کار را خواهند کرد. منتهی سعی می کنند به واسطه کار تئوریکی که انجام می دهند، نظر عده ای را جلب کنند، چون آنها قبل از انقلاب کار مسلحانه نمی کردند و کار فرهنگی می کردند.

یادم نیست که محمد بروجردی در همان جلسه گفت که فرقان مسئولیت ترور آقای مطهری را پذیرفته یا روز بعد گفت. این که آنها آقای مطهری را ترور کردند و بعد مسئولیت آن را پذیرفتند ما را در وضعیت عجیب و غریبی قرار داد!

مطهری چه هوشیاری عجیبی داشت که در مورد این گروه آن قدر حساس بود و ثانیاً چه وظیفه سنگینی به عهده ما قرار گرفته است، چون ما یکی دو سالی با فرقان ارتباط داشتیم و آقای مطهری را هم خوب می شناختیم و وظیفه ایجاب می کرد که اگر کاری در تعقیب قاتلین ایشان از دستمان بر می آید، انجام بدهیم .

چند هفته ای گذشت و یکی از دوستان ما به نام آقای دکتر شریعت که تازه سربازی اش را تمام کرده بود، یک روز سراسیمه به منزل ما آمد و گفت : " یکی از اعضای گروه فرقان که در سربازی با من بوده، از من خواسته که با آنها همکاری کنم، چه باید بکنم؟ "

با دوستان مشورتی کردم و مؤکداً گفتم که برو و با آنها ارتباط بگیر! او هم این کار را کرد و به آنها اعلام آمادگی کرد. بعد به او گفتم به آنها بگوید که اگر جا و منزل می خواهند می توانیم برایشان فراهم کنیم .

آنها هم نیازمند خانه بودند و ما آمدیم و پشت مدرسه رفاه برایشان خانه ای را اجاره کردیم. در یک طبقه آنها را و در طبقه دیگر یک زوج از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را که تازه ازدواج کره بودند، نشاندیم. بعد میکروفونی را در خانه آنها جاسازی کردیم و برای تلفن شان هم شنود گذاشتیم!

/ این در مقطعی بود که تصمیم گرفته بودید دستگیرشان کنید؟

- بله، اگر اشتباه نکنم، این کار هم زمان شد با وقتی که آقای هاشمی رفسنجانی را ترور کردند.

/ بعد از شهادت آقای مطهری، گروهی به سرپرستی آقای حمید نقاشیان از طرف امام مأمور پیگیری این قضیه شدند، تیمی هم از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی برای این کار آمدند. این دو گروه از نقطه ای همکاری را شروع کردند. از آغاز این همکاری چه خاطره ای دارید؟

- تا جایی که من یادم می آید آقای حمید نقاشیان زمانی وارد شد که ما شبکه اینها را شناسایی کرده بودیم و دستگیری ها و بازجویی ها را ایشان و دوستان شان انجام دادند. به هر حال ما این خانه را برای فرقانی ها گرفتیم و سرنخ هایی را هم پیدا کردیم.

سپس موضوع را در شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب مطرح کردیم و پرسیدیم که آیا سازمان اساساً می خواهد روی این برنامه وقت بگذارد یا نه؟ تصویب شد که وقت بگذاریم و آقای دکتر دارو سازی را که شاید نخواهند نامشان را ذکر کنم، مسئول کمیته پیگیری فرقان کردیم .

دوستان گفتند که برای این کار حداقل به 5 پیکان و بی سیم نیاز دارند. ما دو سه تا موتور داشتیم و کارهایمان را با آنها انجام می دادیم، احساس کردیم این کفایت نمی کند. من وقت ملاقاتی را از آقای هاشمی رفسنجانی که آن موقع وزیر کشور بود، گرفتم و رفتم و مسئله را به ایشان گفتم .

ایشان از یک ماه قبل، یعنی از موقعی که ترورش کرده بودند در جریان کارهای ما بود. خاطرم هست بعد از ترور آقای هاشمی، ما به یکی دو نفر مشکوک شده بودیم که ممکن است در این ترورها دست داشته باشند، آنها را دعوت کردیم که به سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بیایند .

دختران آقای هاشمی را هم دعوت کردیم که بیایند و آنها را ببینند، که آیا همان هایی هستند که به منزل ایشان آمده بودند تا ترورش کنند یا نه؟ به هر حال آقای هاشمی در جریان این فعالیت ها بود .

وقتی مطلب را گفتم، 24 ساعت هم طول نکشید و فردای آن روز 5 ماشین پیکان را جلوی سازمان به ما تحویل دادند، با تحویل ماشین ها و بی سیم ها کار ما سرعت پیدا کرد، یادم نیست چند ماه طول کشید، ولی مجبور شدیم به زنجان، اراک و چند شهر دیگری که اینها رفته بودند، برویم، متأسفانه دو تا شهید هم دادیم .

/ درگیری مسلحانه پیش آمد ؟

- بله، درگیری مسلحانه پیش آمد، متأسفانه هر دو شهید یادم رفته! یکی از آنها تازه یک ماه بود ازدواج کرده بود، دیپلمه و عضو کادرهای ساده سازمان بود. ما حتی می توانستیم زودتر اقدام به دستگیری فرقانی ها کنیم که آقای مفتح هم شهید نشود؛ ولی به ما گفتند که اگر حالا اقدام کنید، اینها ریشه کن نخواند شد، اجازه بدهید تعقیب و مراقبت ها به صورت کامل انجام شود.

و لذا کار ادامه پیدا کرد و زمان موعود فرا رسید. ما خودمان امکان اجرا و عمل نداشتیم و مجبور شدیم از نیروهای سپاه کمک بگیریم، در این مرحله گروه آقای حمید نقاشیان وارد عمل و عملیات های فوری در چند جا انجام شد و همه آنها دستگیر شدند و می شود گفت که این غده سرطانی به کلی ریشه کن شد.

من این مطلب را در همان موقع هم اعلام کردم، اگر این طور نبود و صد در صد مطمئن نبودم، این طور نمی گفتم، چون احتمالش بود که وقتی از در بیرون بروم، مرا ترور کنند! ولی در همان مقطع هم خیلی صریح می گفتیم که فرقان یک جریان غیرمنطقی است که می خواهد با گلوله حرفش را به کرسی بنشاند، لذا در هیچ سیستمی در دنیا جایی ندارد.

/ شناسایی گروه فرقان و مواجهه با اعضای آن سهل بود یا سخت؟ چون اینها تشکیلات و سازماندهی مجاهدین را نداشتند و بیشتر خودشان را یک جریان فکری می دانستند. واقعیت هم این است که فرقانی ها یک حزب پیچیده و تشکیلات مفصل نبودند، آیا کار تعقیب این گروه راحت پیش می رفتد یا پیچیدگی های خاص خود را داشت؟

- پیچیدگی سازمان هایی مثل مجاهدین را نداشتند، اما اعضای آن ایمان بسیار قوی و محکمی نسبت به تفکر خود داشتند، البته ایمانی از نوع ایمان خوارج! برای مثال گودرزی رهبر آنها اینگونه بود.

وقتی که رفتند او را دستگیر کنند، در یک اتاق 4×3 با یک زیلوی مندرس و اسباب و اثاثیه فوق العاده ساده زندگی می کرد. در همان خانه 350 هزار تومان پول نقد وجود داشت! که در آن زمان پول بسیار هنگفتی بود، یعنی پول کافی در آن خانه وجود داشت، ولی او نان و پنیر می خورد! و زندگی فوق العاده ساده ای داشت.

گروه فرقان یک گروه واقعاً اعتقادی از همان سنخی بود که می گویند در صدر اسلام هم بودند و از کثرت نماز، پیشانی شان پینه بسته بود، آنها مؤمن، اما دارای یک انحراف مبنایی بودند و طوری رفتار شده بودند که هرگز حاضر نبودند خارج از چارچوب فکری خودشان به مسائل دیگری هم فکر کنند.

/ با این توضیحی که از آنها می دهید، تفکرات و رفتارهای ساده و بسیطی داشته اند، اما  وقتی به لیست ترورهای آنها نگاه می کنیم، یک نوع زیرکی و هوشمندی در انتخاب های آنها دیده می شود. شناخت نقش فردی مثل آقای مطهری که از رهبران در سایه انقلاب بود و نمود و بروز بیرونی چندانی نداشت.

یا شهید عراقی که به امام بسیار نزدیک بود، اما کسی از این رابطه خبر چندانی نداشت و یا افراد دیگری که در این لیست بودند، نشان می دهد که یک نوع آگاهی دقیق پشت سر این گزینش ها هست که خلاف ویژگی هایی است که از فرقان نقل می کنند.

به نظر می رسد پشت سر اینها خط دهندگان هوشمندی وجود داشته اند و اولین متهم هم سازمان مجاهدین خلق است که شخصیت های مؤثر انقلاب را از سال ها قبل شناسایی کرده بود، اما نمی خواست در آن برهه هزینه ترور آنها را بدهد و در واقع گروه فرقان را جلو انداخت تا این موانع را بردارد.

آنها می دانستند که آقای مطهری در آینده قطعاً برای آنها مانع بزرگی خواهد بود و نیز سایر چهره هایی که زدند. علاوه بر اینها در اسناد لانه جاسوسی هم ذکری از اینها و ارتباطی که با چند وابسطه با بیگانگان گرفته بودند، وجود داشت. با توجه به این نکات آیا تصور نمی کنید که اینها آلت دست شدند و خودشان بر اساس یک تفکر مستقل این شخصیت ها را برای ترور انتخاب نکردند؟

- نکته ای که شاید برای شما جالب باشد، این است که اینها به شدت با مجاهدین خلق بد بودند! و معتقد بودند که مجاهدین خلق به طور کامل یک جریان التقاطی و افکارشان متأثر از مارکسیسم است و فلسفه تاریخ را بر مبنای ماتریالیسم تاریخی قبول دارند.

فرقانی ها می گفتند که نگاه اسلامی کاملاً با تصورات آنها فرق دارد، بنابراین روی مسائل اعتقادی، بر خلاف آنچه که الان به نظر می آید، اصلاً مجاهدین خلق را قبول نداشتند! یکی از دلایلی که ما با اینها ارتباط داشتیم این بود که می دانستیم اینها ضد مجاهدین خلق هستند.

منتهی ما نمی دانستیم علاوه بر این که ضد مجاهدین خلق هستند، به طول کامل ضد سیستم روحانیت و ضد فقه سنتی هم هستند، بنابراین این تصور اشتباهی است که فکر کنیم اینها به مجاهدین نزدیک بودند و توسط آنها تحریک شدند، چون رابطه شان ابداً خوب نبود .

/ اما تفاسیرشان سمبلیک و شبیه مجاهدین بود.

- مجاهدین خلق تفسیر سوره های محمد و انفال و جزوه ای به نام شناخت را منتشر کرده بودند و در تمام اینها ماتریالیسم تاریخی و سیر تطور تاریخ از کمون اولیه تا رسیدن به کمونیسم را بر مبنای اصول شرعی، توجیه و تفسیر می کردند.

گروه فرقان اساساً وارد این فازها نمی شد، چون آنها بر این باور بودند که ما باید اندیشه هایمان را از مارکسیسم و سایر مکاتب خالی کنیم و از درون قرآن، مفاهیم را درک کنیم و بفهمیم !

/ اصالت دادن مطلق به مبارزه و این که همه دعوا بر سر این است که باید طبقه سرمایه دار را از حکومت پایین کشید و هر چیزی را که در قرآن نهی شده، به حکام و هر چه را که مدح شده به مبارزان و طبقه پایین نسبت دادن، اساسا یک نگرش چپ است.

- بله، ولی آموزه های چپ هم شعبه های مختلفی دارد. تفکر فرقان به تفکر مرحوم شریعتی بسیار شبیه تر بود تا به گروه های چپ و ابراز ارادت به مرحوم شریعتی در آثارشان موج می زند.

/ آیا در ادعای پیروی شان از دکتر شریعتی صادق بودند؟ چون خیلی ها ادعا می کنند که اینها از دکتر شریعتی استفاده ابزاری کردند تا در عضوگیری و نیز بیان افکارشان از محبوبیت او بهره ببرند.

- اینها در عین حال که به مرحوم شریعتی احترام می گذاشتند، معتقد بودند که چند فاز از او جلوتر هستند و به او به عنوان معلم و مرشد نگاه نمی کردند. افکار و آرای او را بررسی می کردند، ولی این طور نبود که بگویند ما در پرتو دیدگاه های شریعتی به این تفکر رسیده ایم، بلکه خود را صاحب تفکر و سبک می دانستند که به یافته های جدیدی در دین رسیده اند!

/ پس شما آگاهی و هوشمندی نهفته در گزینش رهبران در سایه انقلاب و ترور آنها را ناشی از چه چیزی می دانید؟

- من خیلی این مطلب برایم قابل توجیه نیست، اگر اینها در صدد ترور ایدئولوگ های انقلاب اسلامی بودند، چرا حاجی عراقی و قرنی و حاج طرخانی را زدند؟ اگر بگوییم اینها افراد کلیدی نظام را زدند، افرادی کلیدی تر از اینها هم وجود داشتند.

این احتمال به ذهنم می رسد که اینها صرفاً کار ترور را شروع کرده بودند و هر کسی را که دستشان می رسید، می زدند. خیلی هم دنبال تأثیر گذاری افراد نبودند و لذا هر کسی را که ایدئولوگ یا حمایت گر اقتدار نظام بود، ترور می کردند.

حاج مهدی عراقی را حتی از جنبه مالی هم نمی شود گفت که حمایتگر اقتصادی نظام بود، این نوع تحلیل ها چندان قابل توجیه نیست، اما این که نظام اراده کرد که این گروه را ریشه کن کند، کار به خوبی انجام شد و خوشبختانه عقبه ای هم پیدا نکرد. یعنی شما بعد از دستگیری ها در جایی نمی بینید که بستگان یا سمپات های اینها تحرکی را انجام داده باشند.

/ آیا سازمان مجاهدین انقلاب فقط در مرحله تعقیب و دستگیری ها دخالت داشت، یا در مرحله بازجویی و دادگاه هم حضور پیدا کرد؟

- بعضی از دوستان ما می رفتند و بازجویی می کردند، ولی خود من یک بار بیشتر نرفتم. دیداری داشتم با گودرزی و یکی دو نفر دیگر که چون زمان طولانی گذشته، محتوای بحث خیلی یادم نمی آید.

/ گودرزی چه ویژگی هایی داشت؟ از نظر آمادگی برای گفتگو و دانسته های علمی در چه سطحی بود؟

- قبل از انقلاب برخورد مستقیم با او نداشتم و ارتباط گروه ما توسط رابط صورت می گرفت. بعد از انقلاب هم نماینده مجلس بودم و به صورت بازدید به زندان رفتم و فرصت گفتگو با او نبود. چیز زیادی از او یادم نمی آید.

تنها چیزی که از او در ذهنم مانده، یک آدم مقدس مآبی است که متأسفانه در مسیری انحرافی پیش می رفت و گوش به حرف کسی نمی داد و معتقد بود که تمام حقایق در ذهن او جمع شده و دیگران همه دچار انحراف شده اند، برای همین هم در آغاز، فرقانی ها بسیار پا برجا و محکم از خودشان دفاع می کردند.

/ به نظر شما اینها در عمل چقدر به مجاهدین خلق خدمت کردند؟

- به هر حال در میان افرادی که زدند، فقدان شهید مطهری را هیچ کس نمی توانست جبران و پر کند، چون ایشان هم در شورای انقلاب نقش کلیدی داشت و هم آثارش می توانست در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی، بسیار تأثیر گذار و پر بار باشد.

اغلب کتاب های شهید مطهری در زمان حاکمیت جور نوشته شده اند، حتی تحریرالوسیله امام و رساله ها هم، تحریر شده زمان جور هستند، وقتی که حاکمیت جور هست، به هر حال معادلات فرق می کنند و مسائل با دورانی که حکومت به دست ما افتاد، تفاوت دارند.

در این مقطع یک سری الزامات جدیدی باز می شود.

مثلاً ممکن است شما در دوران حاکمیت جور بگویید که اصلاً مالیات نباید داد و با خمس و زکات، مملکت را اداره می کنیم! ولی وقتی مسئولیت اداره مملکت به دست شما افتاد، امام می گویند با خمس و زکات شما فقط حوزه را می شود اداره کرد ....

/ و یا حتی حوزه را هم اداره نمی کند ...

- بله و یا بسیاری از مسائل دیگر. دیدیم امام در سال های پس از پیروزی انقلاب مطالب جدیدی را عنوان کردند، مثلاً احکام مستحدثه و امثالهم ... مسائلی به شکل روزانه مطرح شدند که در آن دوران موضوعیت پیدا کرده بودند.

به اعتقاد من اگر شهید مطهری باقی می ماند، بدون تردید وضعیت ما بسیار بهتر از حالا  می شد. واقعاً اندیشه فعال ایشان و شجاعتی که در ابراز نظراتش داشت، می توانست کمک بسیار زیادی در به روز کردن دیدگاه های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، بر اساس مبانی اسلام بکند.

پایان

ناگفته هائی از پیشینه عملی و سیر رسیدگی قضایی به پرونده فرقان (۳)


دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29