الگوهای نابودی فرقه رجوی

Askary

هنگام تاسیس گروه ها و دسته جات گوناگون ، کارکردهای گوناگونی نیز برای آنها در نظر گرفته می شود . برخی صرفا سیاسی و در چارچوب یک حزب دسته بندی می شوند ، برخی گروه های تجاری و اقتصادی هستند ، برخی گروه ها زیست محیطی هستند و برخی نیز گروه های صنفی و شغلی هستند . در کنارهمه اصول و اهدافی که برای هر کدام از این موارد تعریف شده وجود دارد ، ویژگی های مشترکی نیز برای دوام و قوام این گروه ها باید در نظر گرفته شود . یکی از این ویژگی ها قابلیت عبور از بحران و بازیابی دوباره تشکیلات مورد نظر می باشد، به گونه ای که در راستای اقداماتی سنجیده، گروه بتواند از پیک بحران ( نقطه ی اوج بحران ) عبور کند و رو به شرایط عادی گذارد .

طبیعت سازمان مجاهدین خلق ( منافقین ) در بهترین حالت ، تنها برای شرایط زمان " اکنون " برنامه ریزی شده است ، یعنی بودن و زیستن فقط برای شرایط امروز در نظر گرفته می شود و نمی توان برای آن کارکرد آینده نگرانه ای را در نظر گرفت . نمونه های بارز آن را می توان در تصمیمات کلان و سطحی رهبری این سازمان برای حرکت به سمت صدام و زیستن با حزب بعث دنبال نمود که تنها با هدف به دست آوردن حمایت صدام برنامه ریزی شده بود و آینده – حمایت ملت ایران و آینده ی سیاسی سازمان مجاهدین خلق – در آن لحاظ نشده بود . یا در موردی دیگر می توان به کشتار کردهای شمال عراق اشاره نمود که تنها برای خوش آمد صدام چنین عملی انجام شد و برای رهبران این گروهک این گمان وجود نداشت که درآینده یکی از معیارهای ماندگاریشان در لیستهای تروریستی همین کشتار و جنایت های فراوان باشد . از موارد دیگر نیز می توان به شکنجه و تصفیه های درون گروهی دراین سازمان اشاره نمود ، اقدامی که با جدا شدن تعداد زیادی از نیروهای منجر به افشاگری های زیادی برای رجوی شد. از این روست که می بینیم گروه مذکور قادر به مقابله با بحران ها و مشکلاتی که با آنها دست به گریبان می شود نیست . به عبارتی کوچک ترین موارد ممکن که درشرایط عادی برای یک گروه سیاسی ، با اندکی درایت قابل حل می باشد ، برای رهبران این گروه به صورت بحران ماهیتی و اساسی نمود پیدا می کند .

معمولا در حرکت های رو به جلوی گروه های سیاسی ، از هنگامی که بحران زاده می شود تا زمانی که به اوج می رسد و در مقابل آن ایستادگی می شود و سرانجام زمان افول و نابودی بحران ، چیزی به نام اتاق بحران یا ستاد بحران تشکیل می شود . دراین سیستم که براساس برنامه ریزی های کلاسیک میدان های جنگ تهیه می شود ، میزان توانایی و داشته ها با یکدیگر جمع می شود و بر این اساس برای مقابله با نقاط ضعف به وجود آمده تصمیم گیری می شود و با این روش ، در کوتاه مدت تلاش می شود تا از شدت شکست کاسته شود و در صورت امکان در میان مدت ، ورق به سود نیروهای خودی برگردد و بحران مهار شود. یعنی پروسه ای که به عنوان مثال در جنگ های کاملا زرهی از زمانی در حدود دو روز برای پروسه ی کوتاه مدت و بین هفت تا ده روز برای پروسه ی میان مدت آن وقت لازم است و در نبردهای زمینی و غیر زرهی حداکثر پنج ساعت برای جلوگیری از شکست و نهایتا 15 روز برای پیروزی در میان مدت زمان لازم است . قاعده ای که حتی بعضا در برخی از گروه های تروریستی مانند القاعده و طالبان نیز رعایت می شود . اما در سیستم سازمان مجاهدین خلق رویه به گونه ای دیگر و منحصر به فرد بوده است . دراین گروه که کارکردهای آن با الگوها و مولفه های فرقه ای هماهنگی و تطبیق عجیبی دارد ، به جای تشکیل اتاق بحران ، دو سیاست توامان دنبال می شود، یکی از این سیاست ها به جای بازبینی ساختارهای موجود ، رجوع به تئوری " توهم توطئه " و واگذارکردن اشتباهات به خارج از چارچوب تنگ تئوریک این سازمان می باشد و در مورد دیگر نیز می توان به دشمن سازی در سیستم درونی این گروه اشاره نمود . از آنجا که رجوی چارچوب این گروه را بر اساس باور پذیری ، اطاعت و جانفشانی مطلق برای خودش بنا نهاده است ، لاجرم با ایجاد شرایط بحران نیز نمی تواند از جانفشانان خود تقاضای کمک فکری برای حل بحران داشته باشد زیرا با چنین درخواستی ، جایگاه خود را زیر سوال برده است و ضعف هایی که همیشه برای پوشیده ماندنشان تلاش کرده ، یکی پس از دیگری آشکار می شود . بنابراین از آنجایی که رجوی نیز انسانی عادی مثل همه ی انسانهای دیگر می باشد – البته با درجه ی قدرت طلبی و جاه طلبی بسیار بالا – و البته نمی خواهد در تصمیمات کلان ، دیگران را شریک کند ، بنابراین این گروه قادر به عبور از شرایط گذار نمی باشد و نمی تواند با درک شرایط موجود ، جلوی شکست ها را بگیرد و برای نیل به پیروزی برنامه ریزی کند و باز از آنجایی که در سیستم های دیکتاتوری همیشه باید عده ای مجیز گو و مدیحه سرا وجو داشته باشد ، بنابراین رجوی با توجه به اطلاعات غلطی که دور و بری ها به او می دهند از درک و تحلیل و نیز بازتاب تصمیمات گذشته ی خود بسیار عاجز و دور مانده است .

اصولا مسعود رجوی و در مرحله ی بعد مریم رجوی نمی خواستند یا نمی خواهند بپذیرند که برخی از رویدادها هزینه ی عملی است که در گذشته انجام شده است و باید آن را – با همه ی تلخی های آن – پذیرفت و برای اصلاح آن تلاش نمود ، بلکه او – مسعود رجوی – از همان دوران گذشته تا به حال برای هر مشکل و بحرانی که غیر عادی تلقی می شود ، دستگاه دشمن سازی خود را فعال می کند وبه دنبال این است که درایت و هوشمندی خود را با بازداشت و مجازات دشمن – غالبا مخالفان درونی که خواهان جدایی هستند و از سوی مسعود برای تهییج افکار نیروهایش عامل نفوذی معرفی می شود و نیز دشمنان فرضی و فاقد وجود خارجی را به رخ بکشد . از این روست که مسعود و مریم در هیچ سخنرانی خود و در هیچ کدام ازپیام هایشان تا کنون – به همان دلایل برشمرده شده ، به اشتباهی اعتراف نکرده اند و سلسله ای تکراری از عوامل داخلی و خارجی ( داخل و خارج از اشرف ) راعامل اصلی ناکامی ها دانسته اند . از این حیث ، زمانی مجرد بودن و عدم تشکیل خانواده و زمانی خانواده و عشق به خانواده ! از عوامل اصلی عقب ماندن و عدم دستیابی به پیروزی تلقی می شد ، زمانی بی غیرت بودن نیروها و تعصب نداشتن در مبارزه با " رژیم " ، زمانی خوردن حق رهبری توسط نیروها ، گاهی چند دستگی نیروها و عدم مسوولیت پذیری توسط افراد در رده های گوناگون و زمانی عوامل " رژیم آخوندی " و توطئه های آنها ، گاهی نیز " مماشات و استمالت " غرب با " حکومت آخوندها " و در پاره ای از موارد نیز لیست تروریستی دست و پای سازمان رامی بندد و باعث عدم پیشرف آن می شود . چیزی که میان هر دوی این دسته – عوامل داخلی و خارجی – مشترک است ، مبنای اشتباه نبودن تمام تئوری های رجوی است ، به گونه ای که گفته ها و تئوری های رجوی ها باعث شکست های پیاپی تلقی نمی شود بلکه " عدم درک صحیح اندیشه های رهبری " عامل اصلی به انحراف کشیده شدن اندیشه های سازمان مجاهدین تلقی شده است . این فرضیه ی جبری در این گروه دور مانده از حیات بشری، به گونه ی ترسیم و به نیروها ی تحت امر ابلاغ می شود گه گویی اندیشه های رجوی جلوتر از زمان حرکت می کند و اغلب انسان های عادی را یارای درک و شعور افکار رجوی نیست و این تئوری حتی در مواقع شکست نیز صادق است .

معمولا بیان اشتباه شخصی توسط رهبران سیاسی یکی از عواملی است که باعث افزایش محبوبیت رهبران و نیز ایجاد انگیزه برای نیروها در جهت فرمانبرداری بیشتر برای مراحل بعدی می شود زیرا با اعتراف به اشتباه توسط رییس یا رهبر یک گروه ، افراد تحت فرمان وی بین رهبر خود و خویش فاصله ای نامتعارف احساس نمی کنند و می پذیرند که رهبر آنها نیز یک انسان عادی با امکان ضریب خطا می باشد؛ اما مسعود رجوی گمانش این است که در صورت اعتراف به اشتباه ، جلوه های قدیس و منحصر به فرد بودن خود را از بین خواهد برد و کاریزمای جبری وی نیز به زیر سوال خواهد رفت.

مرور دستاوردهای به دست آمده و جایگاه گذشته و حال سازمان مجاهدین خلق نشان می دهد که دست اندرکاران این گروه تا چه اندازه تئوری های استراتژیک و بلند مدت رافاقد ارزش می دانسته اند و از رهگذر همین تفکر است که آنها امروز از دهها اردوگاه خود فقط یک اردوگاه محصور را در دست دارند ، بزرگ ترین حامی آنها – صدام – اکنون دیگر نیست ، حامی فعلی آنها – آمریکا – با چشم ترحم و در درجه بعد تنها به عنوان یک لولو سر خرمن و ابزار فشار به آنها می نگرد ، ریزش نیروهایش هرسال ادامه دارد و جذب نیرو نیز به صفر رسیده است و صدها دلیل دیگر که همگی مویّد این اصل است که در سازمان مجاهدین خلق چیزهایی به نام قبول اشتباه در نزد رهبران ، توانایی مقابله با بحران های ریز و درشت ، توانایی شناسایی و حفظ متحدان استراتژیک و قدرت بازپروری و نوزایی به هیچ عنوان وجود ندارد.

 


دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29