با چشم باز؛ بنی صدر (قسمت پایانی)

سرانجام شنبه 30 خرداد، طرح عدم کفایت رئیس جمهور در مجلس مطرح شد ، در حالی که خبری از خود بنی صدر در مجلس نبود. بنی صدر حتی در خانه اش هم نبود. او کسی غیر از مجاهدین نداشت

Cheshme Baz00

رئیس مجلس،نخست وزیر ودکتر بهشتی را متهم کرد که هر کدامشان به نوعی خلاف بیانیه ی امام وقانون اساسی عمل کرده اند وهیئت سه نفره باید به این تخلفات هم رسیدگی کند.

 

این اتهامات به شکلی بود که همه ی مسئولین به حرف آمدند. امام گفته بود که حرف های اختلاف برانگیز نزنید، ولی حرف های بنی صدر را نمی شد پاسخ نداد. بنی صدر فضا را به سمتی برده بود که همه ی نظام علیه او بسیج شده بود. کم کم چهره ی اطرافیان بنی صدر افشا می شد. 12 خرداد، مسعودی، مشاور حقوقی دفتر بنی صدر، به اتهام ارتباط وهمکاری با ضد انقلاب دستگیر شد. چند نفر از افراد دفتر بنی صدر هم قبلاً دستگیر شده بودند. مردم هم در همه ی اجتماعات خطاب به امام شعار می دادند« بت شکن، بت شکن، بت جدید را بشکن.»بنی صدر آخرین تلاش را می کرد. باز هم در پاسخ به هیئت سه نفره نامه ای نوشت.

 

خطاب او به نماینده ی خودش آقای اشراقی بود. حرف های بنی صدر تکراری بود؛ اتهام نقض قانون اساسی از طرف مسئولان کشور. بنی صدر آخرین سنگر خودش را هم از دست داد. دادستانی روزنامه ی« انقلاب اسلامی » را به دلیل نشر مقالات تشنج آفرین توقیف کرد. بنی صدر دست وپا می زد تا خودش را نجات دهد؛ اطلاعیه صادر می کرد، دفتر همکاری های ریاست جمهوری افتتاح می کرد، برای هم شهری های همدانیش سخنرانی می کرد وآنها را به مقاومت وایستادگی در مقابل جمهوری اسلامی دعوت می کرد. نامه ی بازرگان که در اعتراض به حرف های امام نوشته شده بود، بهانه ای شد تا بنی صدر نیروی تازه ای پپیدا کند.

 

او که همه چیزش را در خطر می دید، این بار به جنگ رجایی رفت وباز هم با سرپرستی او در وزارت خانه های بی وزیر مخالفت کرد. این کار بنی صدر تیر خلاص خودش بود. فردای آن روز، دفتر هماهنگی مردم با رئیس جمهور در تربت حیدریه در آتش مهاجمین سوخت. یک طرف بنی صدر بود ومجاهدین ویک طرف همه ی مردم ایران. مجاهدین که سناریوِ بن بست انقلاب اسلامی را مو به مو دنبال می کردند ، حمایت کامل خودشان را از بنی صدر اعلام کردند. علاوه بر این، پشت سر هم با صدور اعلامیه به نهادهای انقلابی تهمت وافترا می زدند. اما دیگر دیر شده بود. درست زمانی که بنی صدر ومجاهدین گمان می کردند که نظام به بن بست رسیده است ونقشه ی آ نها دارد عملی می شود، امام در 20 خرداد دستور سرنوشت سازش را صادر کرد. امام در نامه ای به ارتش ، بنی صدر را از فرماندهی کل قوا برکنار کرد. این حرکت امام، تعجب آور نبود. خود بنی صدر هم احتمال این روز را می داد. بنی صدر جنگ وجبهه را که وظیفه ی اصلیش بود ، رها کرده بود وکشور را میدان جنگ مخالفان وموافقان خودش کرده بود.

حکم امام کافی بود که بنی صدر به زندگی مخفی برود. همه ی اختیارات از او گرفته شد. کسی نبود که حتی از او محافظت کند. حالا نوبت مجاهدین بود که از بنی صدر حمایت کنند. اطلاعیه ای صادر کردند وحفاظت از جان رئیس جمهور را وظیفه ی انقلابی همه دانستند.

 

بنی صدر که همه چیز را از دست رفته می دید، در 22 خرداد بیانیه ای خطاب به مردم صادر کرد. در این بیانیه که در آخرین شماره ی غیر قانونی روزنامه ی « انقلاب اسلامی» چاپ شد، بنی صدر همه ی آنچه را که تا آن روز اتفاق افتاده بود، برای مردم گفت، یازده میلیون رأی خودش را به یاد مردم آورد وهمه ی حرف هایش را دوباره برای مردم تکرار کرد. عدم آزادی بیان، چماق داری، دیکتاتوری، استبداد و... در پایان بیانیه هم مردم را به مبارزه ی علنی علیه جمهوری اسلامی دعوت کرد.

 

بنی صدر از فرماندهی کل قوا عزل شده بود، اما هنوز رئیس جمهور کشور بود. مجلس فشار می آورد که مسئله ی عدم کفایت سیاسی او را مطرح کند، اما آقای هاشمی، رئیس مجلس، بعد از دیدار با امام گفت که شاید مصلحت این باشد که بنی صدر با شرط رعایت قانون در سمت خودش باقی بماند ومجلس از طرح بحث درباره ی کفایت سیاسی بنی صدر منصرف شود. این هم فرصت دیگری برای بنی صدر بود. اما بنی صدر فکر دیگری در ذهن داشت. جبهه ی ملی اعلامیه ای صادر کرد وبا انتقاد شدید از لایحه ی قصاص ، از مردم خواست که روز 25 خرداد، از خیابان انقلاب به طرف دنشگاه تهران راه پیمایی کننند. امام صبح همان روز در دیدار با مردم ، هوشیارانه این راهپیمایی را دعوت به ضد اسلام دانست. لحن امام خیلی تند بود« جبهه ی ملی محکوم به ارتداد است ونهضت آزادی همین بعداز ظهر از رادیو اعلام کند این اطلاعیه ی جبهه ی ملی کفرآمیز است. در تمام طول سلطنت رضاخان ومحمد رضا چنین جسارتی به اسلام نشده است.»

 

امام باز هم پدرانه بنی صدر را نصیحت کرد وراه حل نجاتش را به او گفت« آن آقا هم برود از ملت عذرخواهی کند وبگوید ملتی که به من رأی داد، من مطابق رأی آن ها عمل نکردم، از حالا به بعد می کنم. اما این طور نباشد که لفظاً می کند لیکن:« من نه مجلس را قبول دارم ونه آن قوه ی قضاییه را قبول دارم ونه آن شورای نگهبان را قبول دارم. نه این هیئت سه نفری را که خودم هم یکی از آن ها را تعیین کرده ام ، قبول دارم.» این نباشد در کار.»

 

اگر صحبت های امام نبود ، همان می شد که بنی صدر می خواست؛ 14 اسفند دوباره تکرار می شد. اما صحبت های امام امیدهای بنی صدر را نقش بر آب کرد. بعداز ظهر 25 خرداد ، طرف داران بنی صدر وجبهه ی ملی که دیگر مثل 14 اسفند زیاد نبودند، به خیابان انقلاب آمدند وساکت وآرام وبدون هیچ شعاری راهپیمایی کردند، اما حزب اللهی ها سر رسیدند وراهپیمایی ای که قرار بود در حمایت بنی صدر باشد، به راهپیمایی علیه بنی صدر تبدیل شد. حزب اللهی ها فریادمی زدند« ملی ها کوشند؟ تو سوراخ موشند.»

 

این کشور نبود که به بن بست رسیده بود، بلکه بنی صدر بود که همه ی راه های پیش رویش به بن بست کشیده شده بود. او چاره ای نداشت جز این که دست به دامان امام ببرد. همان روز برای امام نامه نوشت وبه گمان این که مورد عطوفت امام قرار گیرد، خودش را مطیع امام وقانون دانست. اما دیگر دیر شده بود. از یک طرف، خودش را ملزم به رعایت قانون می دانست، اما از طرف دیگر طرفداران او خیابان ها را به آشوب کشیده بودند. زنگ مرگ حیات سیاسی بنی صدر به صدا در آمده بود. کشور دیگر چنین رئیس جمهوری را نمی خواست. نمایندگان مجلس دست به کار شدند. طرح بررسی کفایت سیاسی رئیس جمهور از طرف 120 نماینده ی مجلس مطرح شد. مردم هم پشت در مجلس جمع شده بودند واز وکلایشان می خواستند که زودتر به این طرح رسیدگی کنند. مجاهدین باز هم دست وپا می زدند. از مردم خواستند که در حمایت از بنی صدر در پشت بام ها الله اکبر بگویند، اما کسی گوشش به این حرف ها بدهکار نبود. مردم دیگر بنی صدر را نمی خواستند.

Bani  Sadr

سرانجام شنبه 30 خرداد، طرح عدم کفایت رئیس جمهور در مجلس مطرح شد ، در حالی که خبری از خود بنی صدر در مجلس نبود. بنی صدر حتی در خانه اش هم نبود. او کسی غیر از مجاهدین نداشت. به خانه های تیمی مجاهدین وزندگی مخفی روی آورده بود. مجلس بدون حضور بنی صدر کار بررسی طرح عدم کفایت او را شروع کرد. نمایندگان صحبت کردند ونظراتشان را گفتند. بنی صدر هیچ شانسی نداشت. عدم حضورش هم مزید بر علت شده بود. آن روز مجلس صبح وبعد از ظهر جلسه داشت. سرانجام ساعت چهار ونیم بعداز ظهر مجلس با 177 رأی موافق وتنها یک رأی مخالف، عدم کفایت سیاسی بنی صدر را اعلام کرد. دو روز بعد، اول تیر 1360، امام حکم عزل بنی صدر از ریاست جمهوری را تنفیذ کرد. بعد از آن ، دیگر کسی بنی صدر را ندید. سپاه سخت دنبال او بودند. اما او در خانه های تیمی مجاهدین که حالا دیگر با تعبیر امام منافقین خوانده می شدند، جا به جا می شد تا به دست نیروهای انقلابی نیافتد. دیگر هیچ جا برای او امن نبود. باید ایران را ترک می کرد. در ششم مرداد، بنی صدر همراه رجوی وبا همکاری عده ای از منافقین در لباس پاسداران با هواپیمای بوئینگ 707 که سرهنگ خلبان معزی، خلبانی که شاه را هم فراری داده بود ، با لباس زنانه فرار کرد وداستان بنی صدر به پایان رسید؛ داستان مردی که هنوز در پرونده اش سؤال های زیادی بی پاسخ مانده است.

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31