سالهاست در کتب، مقالات و مستندهای سیاسی دیده و شنیدهایم که منافقین در 30خرداد1360 وارد فاز مسلحانه شدند. این گزاره ناخودآگاه ما را به این درک غلط از این گروهک تروریستی میکشاند که آنها قصد همراهی با انقلاب را داشتند یا حداقل به مبارزه سیاسی و رفتارهای مسالمتآمیز معتقد بودند؛ ولی از آنجاییکه نظام شرایط را برای آنها فراهم نکرد، به فاز مسلحانه سوق داده شدند!
مروری کوتاه بر مستندات تاریخی نشان میدهد که این گروهک تروریستی از نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی در تدارک مقابله با نظام نوپای اسلامی بوده و در طول دوسالواندی به بسترسازی و تهیه مقدمات آن بوده است و در این بازه 28ماهه در موارد متعددی دست به اقدامات خشونتآمیز، درگیریها و تظاهرات مسلحانه و گردآوری سلاح و مهمات پرداخته است. آموزش نظامی کادرها و هواداران نیز برنامه ثابت خانههای تیمی منافقین در این برهه زمانی بوده است؛ تاجاییکه در برخی اسناد و خاطرات اعضای جداشده یا دستگیرشده این گروهک، موضوع اعزام نیرو به کشورهای خارجی جهت فراگیری دورههای تخریب، جنگ شهری و جنگ چریکی به ثبت رسیده است.
قصد داریم در این مقال به بازخوانی گوشههایی از جنایات منافقین در بازه بهار58 تا تابستان60 بپردازیم. به گواه اسناد و مدارک تاریخی، منافقین در ماههای فروردین و تیر1358 حداقل در سه درگیری مسلحانه در شهرهای آبادان، کرج و تهران یک نفر را شهید و دهها نفر را مجروح کردند.[1] علاوهبراین در طول سال 1358 دستکم سه انبار اسلحه و مهمات در شهرهای تهران و قائمشهر متعلق به این گروهک کشف شد که در آنها مقادیر زیادی از سلاح و گازهای اشکآور نگهداری میشد.[2]
درگیریهای مسلحانه گروهک منافقین به صورت پراکنده در سال 1359 نیز در شهرهای مشهد، تهران، بانه و خرمآباد ادامه داشت.[3] مهمترین اتفاق در این سال را میتوان در خرمآباد در تاریخ 9بهمن1359 دانست که طی آن منافقین با آتشگشودن به روی مردم بیدفاعِ این شهر، دو خانم 35 و 18ساله را بهشهادت رساندند و چندین نفر دیگر را مجروح کردند. هواداران منافقین سپس به مرکز فرهنگی حزبالله خرمآباد حمله کردند و آنجا را به آتش کشیدند. در این بین، کتب مذهبی فراوانی از جمله قرآنهای موجود در این مرکز طعمۀ حریق شد.[4]
یکی دیگر از وقایع مربوط به سال 59 آموزش سلاح به اعضا و هواداران این گروهک است که نمونه آن در 22مرداد1359 در ساری کشف شد. طی یک عملیات تعدادی از دختران هوادار این گروهک که در منزل یکی از اعضای آن آموزش سلاح میدیدند دستگیر شدند.[5]
یکی دیگر از مواردی که در لابهلای اسناد تاریخی مربوط به سال 59 به آن بر میخوریم مربوط به 15آبان1359 در آبادان است که طی آن یک خانه تیمی متعلق به منافقین در آبادان کشف میشود. از این خانه، ۳۰ قبضه سلاح، ۱ بیسیم مسروقه از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیز لباسهای غواصی بهدست آمد. از این خانه همچنین اطلاعات وسیعی راجع به ارتش جمهوری اسلامی بهدست آمد که در اشکال مختلف تهیه شده بود. از جملۀ اطلاعات بهدستآمده، نقشۀ مقر سلاح سنگین نیروهای مسلح و نقشۀ علامتگذاریشده تمامی مناطق جنگی بود.[6]
درگیریهای مسلحانه و آموزشهای سلاح به اعضای و هواداران این گروهک در سال نخستین ماههای سال 1360 و پیش از 30خرداد1360 نیز تداوم یافت. در 5اردیبهشت1360 یک راننده تاکسی بهنام مهدی منصوری در خیابان ناهید تهران توسط منافقین به شهادت رسید.[7] خلیل اجاقلیزاده در 7اردیبهشت60 بهدنبال یک بحث خیابانی در پیچ شمیران با عدهای از منافقین با سلاح کمری به شهادت رسید و منافقین پس از سرقت کیف و مدارک او، در شماره 118مجاهد او را در لیست شهدای(
!) خود آوردند. اطلاعات سپاه کردستان در 20اردیبهشت1360 در گزارشی اعلام کرد که منافقین در چند خانه تیمی در سنندج به افراد، آموزش ترور، سرقت از بانکها و انفجار تأسیسات حیاتی را داده است.[8]
این اسناد تاریخی تنها گوشهای از جنایات گروهک منافقین در بین سالهای 58 تا 60 است که نشان میدهد این گروهک از نخستین ماههای شکلگیری نظام جمهوری اسلامی به گردآوری سلاح و مهمات و آموزش نیروها و در موارد متعددی به ترور و درگیری نظامی پرداخته است. این اسناد و مدارک بهراستی بیانگر این واقعیت است که منافقین همانطورکه از اسم آنها برمیآید تا پیش از سال 60 بهدنبال پوشاندن ماهیت خود بودند تا بتوانند تدارک یک تقابل نظامی با این نظام نوپا را بدهند و بهزعم خویش در زمانی مقتضی ضربهای اساسی به آن وارد کنند.
منابع:
[1] آیندگان، ۲۹فروردین۱۳۵۸، ص۳؛ اطلاعات، ۳۰تیر۱۳۵۸، ص۳؛ جمهوری اسلامی، ۱۴تیر۱۳۵۸، ص۳
[2] جمهوری اسلامی، ۲۳مرداد۱۳۵۸، ص۲؛ ۲۷مرداد۱۳۵۸، ص۱؛ اطلاعات، ۱۴اسفند۱۳۵۸، ص۸
[3] انقلاب اسلامی، ۲اردیبهشت۱۳۵۹، ص۳؛ مجاهد، ۲۷خرداد۱۳۵۹، ص1؛ کیهان، ۲۹بهمن۱۳۵۹، ص۴
[4] جمهوری اسلامی، ۱۳بهمن۱۳۵۹، ص۵
[5] کیهان، ۲۳مرداد۱۳۵۹، ص۲
[6] جمهوری اسلامی، ۱۷آبان۱۳۵۹، ص۲
[7] دایره المعارف شهدای ترور
[8] مجاهدت های خاموش ج4 ص634