سازمان مجاهدين كدام خلق!؟

Mhraiin

گفت و گو با محمد مهرآيين در مورد عملكرد سازمان مجاهدين

اشاره

بچه‌های مبارز قبل از انقلاب حاج محمد مهرآیین را به نام محمد داودی می‌شناسند. مهرآیین برای تحصیل به دبستانی می‌رفت كه هفت سال قبل‌تراز آن شهید چمران در آن درس می‌خوانده است . علاقه او به ورزش و هنرهای رزمی آن‌چنان بود كه سبك شوتوكان كاراته و فنون جودو را از اساتید مطرح این رشته آموخت تا از آن برای پرورش جوانان و مردان مبارز ایران استفاده كند. از این رو بسیاری از مبارزان قدیم در كلاس‌های آموزشی او شركت می‌كرده ‌اند. مهرآئین از شخصیت‌های انقلابی خاطرات زیادی در سینه دارد؛ مانند محسن رفیق‌دوست و شهید اسدالله لاجوردی. مدیركل سابق تربیت‌بدنی جانبازان و بازرس كنونی فدراسیون جانبازان و معلولان جمهوری اسلامی ایران، بخش عمده‌ای از خاطرات دوران مبارزات خود را به تازگی بیان كرده كه به‌صورت كتاب آماده انتشار است. پخش سریال گرگ‌ها، ما را بر آن داشت تا با این پیرِ عالَم ورزش و مبارزه گفت‌‌وگویی داشته باشیم و پس از سال‌ها نقبی به خاطراتش بزنیم. او پیش از آنكه سازمان مجاهدین تغییر ایدئولوژیكی خود را توسط تقی شهرام عملی كند، از اعضای فعال آن سازمان به شمار می‌رفت. اما پس از این تغییر، در برابر انحرافات ایدئولوژیكی سازمان موضع می‌گیرد. سپری‌شدن هفت دهه از زندگی پر فراز و نشیب، او را حاشیه‌نشین نكرده آن چنان كه جوانان در برابر منش و رفتار پهلوانی او سرتعظیم فرود می‌آورند. گفت‌وگوی زیر بیشتر نقل آن ایام، آن هم از زبان كسی است كه در بطن جریان مبارزات دهة پنجاه حضوری فعال و مؤثر داشته است.

در مورد آشنایی خود با سازمان مجاهدین به اجمال توضیح دهید.

بعد از كودتای 28 مرداد خدمت استاد محمود لولاچیان رفتم و 25 سال نزد ایشان ماندم. از آنجا بود كه با مبارزات آشنا شدم. ششمِ نظام قدیم را سپری كرده بودم ولی موفق به ادامة تحصیل نشدم تا اینكه در زندان قصر درسم را ادامه دادم و دیپلم گرفتم. سال 1334 هنر رزمی كاراته را نزد استاد وارسته در ورزشگاه امجدیه( شهید شیرودی) آموختم و سبك شوتوكان را فراگرفتم. در آن كلاس با یك استاد جودو به نام مستر جان آشنا شدم. پس از مدتی ایشان به درخواست من پاسخ مثبت داد و حاضر شد به طور خصوصی به من آموزش بدهد. كلاس‌های جودو در خانة استاد برگزار می‌شد. پس از آن آموزش كاراته و جودو را شروع كردم. بعد از مراجعه تعدادی از دانشجویان و جوانان برای فراگیری هنرهای رزمی كلاس‌ها شروع شد. ابتدا با مشكل كمبود فضای آموزشی مواجه بودیم و در نتیجه كلاس در زیرزمین یك كتاب‌فروشی درمیدان هفت‌تیر فعلی برگزار شد. مرحوم عظیمی صاحب این كتاب‌فروشی حق بزرگی به گردن مبارزان آن دوره دارد. به‌تدریج و با فراهم آمدن شرایط، تمرینات خودمان را روزی سه مرتبه، صبح، ظهر و عصر، تمرینات با دانشجویان، مردم بازار و مبارزان شروع كردیم. كلاس‌ها مخفیانه برگزار می‌شد. یادم هست یك روز پلیسی به آموزشگاه مراجعه كرد و گفت «اینجا خیلی پر سروصداست.» گفتم: «بچه‌ها مشغول نظافت هستند.» اصرار كردم «بفرمایید در خدمتتان باشیم.» اما او قبول نكرد و رفت. مدتی بعد كلاس را تعطیل كردیم.

هدف از آموزش بچه‌ها این بود كه اگر با ساواك یا پلیس درگیر شدند بتوانند از خودشان دفاع كنند. سال 1349 توسط بعضی از دوستان كه در دانشگاه پلی‌تكنیك تهران مشغول به تحصیل بودند با هستة مركزی سازمان كه آن زمان هنوز اسم مشخصی نداشت آشنا شدم. آن موقع، بچه‌های گروه اول انسان‌های متدین و مذهبی بودند. محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن، بدیع‌زادگان، احمد و رضا رضایی همگی افراد معتقدی بودند. سازمان بعد از شهادت این افراد دست اپورتونیست‌ها افتاد و گرایش ماركسیستی پیدا كرد

.

همكاری شما با بچه‌های سازمان بیشتر حول چه محوری بود؟

كار من آموزش ورزش‌های رزمی به آن‌ها بود. برخی تكنیك‌های جودو و كاراته را با هم تلفیق كرده بودم و به آن‌ها آموزش می‌دادم. این روند ادامه داشت تا سال 50 كه دستگیز شدم و به زندان افتادم. دوران محكومیتم به شش سال رسید ولی در بین محكومیت برای روشن‌شدن مسایلی مرا آزاد كردند و وقتی نتوانستند به مقاصد خود دست یابند، دوباره مرا دستگیر و به زندان منتقل كردند

علت تغییر نام‌خانوادگی‌تان را هم بگویید

پس از آزادی از زندان، شهید بهشتی و شهید محلاتی اصرار زیادی داشتند تا برای معالجة كمر به انگلستان بروم. برای گرفتن گذرنامه و ویزا مجبور بودم فامیلی‌ام را عوض كنم تا بتوانم گذرنامه بگیرم. از این رو نام مهرآیین را به‌جای داودی برگزیدم و پس از اخذ گذرنامه و روادید، عازم انگلستان شدم. پس از ویزیت، پزشكان خارجی به من گفتند: اگر عمل كنم امكان مرگ یا فلج دائمی هست. ولی اگر در همین شرایط با این بیماری كنار بیایم امكان ادامه زندگی را دارم. من هم به حرفشان گوش كردم و با همان وضعیت به ایران برگشتم. دكتر مولوی هم كه مطبش در میدان فلسطین بودن این موضوع را گفته بود

آیا همكاری شما در دوران حبس هم ادامه داشت یا اینكه قطع شد؟ در آن زمان آیا به نگرش جدیدی دست یافته بودید؟

در زندان مسیر مبارزاتی خودم را از آن‌ها جدا كردم. سایر بچه‌های مذهبی هم بعد از سال 54 از آن گروه جدا شدند. بعد از زندان و دوران آزادی هم به مبارزان مذهبی گرایش پیدا و با آن‌ها همكاری كردم. بعد از آزادی آن‌ها مرا به دلیل قطع همكاری تهدید كردند. مركز اصلی آن‌ها هم وزارت بازرگانی فعلی واقع در خیابان ولی‌عصر بود. علّت استقرار آن‌ها را در آن مكان كه پیش از این بنیاد پهلوی بود هیچ گاه نفهمیدم.

به رغم این تهدیدها پس از آزادی از زندان، به خانواده‌های زندانیان سیاسی و كسانی كه در اعتصاب‌ها فعالیت می‌كردند و دچار مشكل شده بودند كمك می‌كردم. در منزل مرحوم آیت‌الله طالقانی این فعالیت‌ها را ادامه دادم تا اینكه انقلاب پیروز شد. در دوازدهم بهمن 57 هم راننده ماشینی بودم كه دقیقاً شبیه ماشینی بود كه مأموریّت انتقال حضرت امام به بهشت‌زهرا(س) را بر عهده داشت

-سریال «گر‌گ‌ها» به ‌رغم تبلیغات فراوان از شبكه‌های تلویزیونی در چهار قسمت پخش شد كه به لحاظ هنرهای سمعی و بصری فاقد آیتم‌های یك مستند واقعی بود. با توجه به آشنایی قبلی‌ شما با این سازمان، پخش آن چه حسی را در شما ایجاد كرد و نسبت به آن چه نقدی دارید؟

در واقع معنی كلمة منافق در خود واژه مستتر است. اگر این افراد هم مثل سایر گروه‌های مذهبی عزم خدمت به وطن و مردم را داشتند، الآن از آن‌ها به نیكی یاد می‌شد. هستة اولیه آن‌ها واقعاً زحمت كشید و در دست انسان‌های متدین و شریفی بود. من تا حدی به آن بچه‌ها ارادت داشتم كه می‌خواستم در كنار آن‌ها فعالیت و مبارزه كنم ولی وجود عناصری مثل مسعود رجوی، عباس داوری، ابریشمچی، موسی خیابانی و امثال آن‌ها استقلال سازمان را خدشه‌دار كرد. ماهیت این افراد كاملاً روشن است. پخش این سریال مهر تأییدی بود بر جنایات و مفاسد این سازمان و باعث شد تا هویت اصلی آن‌ها برملا شود. الآن الحمدلله كشورمان به ابرقدرت‌های شرق و غرب هیچ‌گونه وابستگی ندارد. ولی این سازمان به جیره‌خوار غرب و ابزاردست آن‌ها بدل شده است

موافق پخش و انتشار این‌گونه اسناد از رسانه‌های كشور هستید؟

بله، حتی معتقدم كه باید بیشتر از این‌ها برنامه‌سازی شود. اگر امروز جوانان ما بیشتر در این‌خصوص اطلاع حاصل كنند بهتر است. كتاب‌هایی هم از طرف برخی نهادها و سازمان‌ها یا اشخاص در این‌خصوص چاپ و منتشر شده كه منابع بسیار مهمی برای شناخت درست این تشكیلات است. باید این منابع معرفی شوند و در دسترس علاقه‌مندان قرار بگیرد.

سازمان مجاهدین به برخی از نیروهای فعال خود نیز رحم نكرد و آن‌ها را آماج حملات تروریستی قرار داد، در این‌خصوص نظر شما چیست؟

جنایات بسیاری از این سازمان سر زد كه كشته‌شدن شریف واقفی یكی از تكان‌دهنده‌ترین آن‌ها بود. تقی شهرام و مجید شریف واقفی دو دوست بودند كه در جریان مبارزات باهم همكاری می‌كردند. به ‌هر‌حال در طول دوران فعالیت یك‌سری روابط دوستانه و عاطفی هم پیش می‌آید. حالا مشی سازمان می‌گوید چون شریف واقفی قصد ترك سازمان را دارد پس باید كشته شود. مأمور این كار همان تقی شهرام و محل قرار هم، پشتِ بیمارستان سوم شعبان بود. سَرِ قرار او را با تیر می‌زنند اما هنوز زنده بوده كه او را در صندوق عقب ماشین جای می‌دهند و به سمت بیابان‌های مسگرآباد حركت می‌كنند. سینه و شكم او را می‌درند و داخل شكمش مواد آتش‌زا ـ بنزین و یونولیت ـ می‌ریزند و او را آتش‌می‌زنند! هم‌رزمشان را در نهایتِ قساوت می‌كشند. این اوج بی‌رحمی است. تا دیروز برای سازمان استفاده داشته اما امروز چون به درد سازمان نمی‌خورد باید از بین برود. بسیاری دیگر هم از این طریق یا به روش‌های دیگر از طرف سازمان ترور شدند و از بین رفتند فقط به‌خاطر اینكه مشی سازمان چنین چیزی می‌خواست! حتی در عملیاتی مثل مرصاد تصفیه حساب‌های زیادی صورت گرفت كه نشان از اوج رذالت این سازمان داشت.

تا امروز داستان مجاهدین همین بود؛ مخالفت با مردم، انقلاب، و حتی پشت كردن به وطن. پس آن‌ها واقعا دنبال چه چیزی بودند و هستند كه هنوز به آن دست‌ نیافته‌اند؟

انسان باید از نظر انسانیت آن‌قدر تنزل كند تا بتواند برای دشمن شماره یك جهان جاسوسی كند و اطلاعات سرزمین مادری و موطن خودش را به اسرائیل و امریكا بفروشد. این‌ها كه ادعای طرف‌داری از خلق را داشتند آیا این مرامِ حمایت از هم‌میهنانشان است؟! من مدتی با این سازمان همكاری داشتم و برایم خیلی ثقیل است كه انسان تا این حد تنزل كند و به درجه حیوانیت برسد. زمانی كه افراخته، یكی از فعالان سازمان، دستگیر شد بدون كوچك‌ترین شكنجه‌ای همة اسرار سازمان و همكاران و هرآنچه را كه در ذهن خود داشت بازگفت. حتی نحوة موتورسواری و اینكه چگونه از تیررس مراقبت‌های موتورسوارهای ساواك فرار می‌كردم را به‌طور كامل تعریف كرد.

دربازجویی‌ها، من این مسایل را انكار كردم ولی وقتی با وحید افراخته رودررو شدم او گفت: «داودی تو مگر نمی‌گفتی كه بیسیم‌هایی كه زیر باك موتور می‌گذاشتند باعث لو رفتن عوامل ساواك و فرار من می‌شد؟» یعنی اینكه به خودشان هم رحم نمی‌كردند. متأسفانه من كلید منزلم را از روی اعتماد به او داده بودم كه بتواند به آنجا رفت و آمد داشته باشد. در اعترافات حتی ریزترین مسایل را هم گفت. دوری آن‌ها از یك ایدئولوژی مذهبی باعث شد ملعبة دست خیلی‌ها قرار بگیرند. اندیشه‌های ماركسیستی راه خیلی از فعالیت‌های غیرقانونی و غیرانسانی را برای آن‌ها هموار كرد. از طرفی قهرمان غیرت!!! مهدی ابریشمچی زنش را طلاق می‌دهد تا مسعود رجوی با او ازدواج كند و انقلاب ایدئولوژیك‌شان وارد مراحل تازه‌تری می‌شود! انسان این قدر پست و رذل می‌شود كه برای بهره‌گرفتن از مطامع دنیا، وجدان و غیرت خودش را فراموش كند! یاد خاطره‌ای از شهید لاجوردی افتادم. ایشان می‌گفت: منافقین به اشتباه اعلان جنگ مسلحانه كردند. آن‌ها می‌توانستند در بطن انقلاب و حكومت قرار بگیرند و كار خودشان را انجام دهند.

با توجه به ارتباط شما با مرحوم آیت‌الله طالقانی، نظر و موضع ایشان نسبت به سازمان مجاهدین چگونه بود؟

مجاهدین، ابتدای كار مورد حمایت مرحوم طالقانی و به نوعی مورد تأیید ایشان بودند. بعد كه ماهیت آن‌ها آشكار شد، مرحوم طالقانی هویت اصلی آن‌ها را هویدا كرد و از آن‌ها فاصله گرفت.

طبق صحبت شما منافقین" رو" بازی می‌كردند. آن‌ها به طور علنی در سال 60 آغاز جنگ مسلحانه با انقلاب اسلامی ایران را اعلام كردند. تصاویر سریال گرگ‌ها هم نشان می‌داد كه آن‌ها آداب وطن‌فروشی را كاملاً از بر بودند.

شما دوره‌ای با سازمان همكاری می‌كردید، الان كه به آن دوران نگاه می‌كنید چه خاطرات مشابهی شما را به تفكر و تأمل وا می‌دارد؟

در آن زمان كه با آن‌ها همكاری می‌كردم چنین مسایلی اصلاً مطرح نبود. مركزیت سازمان از وقتی كه به دست افرادی مثل مسعود رجوی افتاد همه‌چیز به ‌هم خورد. یادم هست در یك شب، نُُه تا از خانه‌های تیمی سازمان لو رفت! فردای آن روز من برای آموزش كاراته به یكی از مراكز سازمان رفتم. علی‌رضا زمّرّدیان و حنیف‌نژاد جلسه داشتند. قرار شد آن خانه تخلیه شود. به من گفتند شما هم برو به خانه‌ات؛ مشكلی نیست. جلسه‌ای در منزل ما برای آزادی بچه‌های گرفتارشده در بند ساواك تشكیل شد. شخص ‌دیگری به نام محسن طریقت هم حضور داشت. جزئیات عملیات را كامل گفتند و من به عنوان عمل‌كننده و گروگان‌گیر معرفی شدم، در این عملیات سیدی كاشانی، مسلسل‌چی بود، علی‌اكبر نوحی، پشتیبان؛ حسین آلادپوش، راننده؛ شخص دیگری هم به نام حسین بود كه نقش پشتیبانی برای فرار ما را بر عهده داشت. قرار شد شهرام، پسر اشرف پهلوی، رابه عنوان گروگان بگیریم و درخواست آزادی رفقایمان را به شاه اعلام كنیم. سرتقاطع قرنی ـ طالقانی امروز این كار صورت گرفت، سه بار من او را گرفتم و انداختم داخل ماشین ولی چون كس دیگری نبود كه دست و پایش را بگیرد، فرار می‌كرد. دفعه آخر او را گرفتم و دست و پایش را جمع كردم و با خودم به داخل ماشین هدایت كردم. در همین حین كمربندش پاره شد و با صورت به زمین خورد ولی چهار دست و پا رفت لای جمعیّت خودش را مخفی كرد. سید كاشانی گفت هوا پس است و ما هم صحنه را ترك كردیم. اگر آن موقع می‌توانستیم شهرام را گروگان بگیریم یكراست از فرودگاه مهرآباد به الجزایر می‌رفتیم و پس از آزادی اعضای سازمان مجاهدین او را رها می‌كردیم. به هرحال پس از ترك صحنه، ماشین را در خیابان ولی‌عصر عوض كردیم و وسایل را هم داخل آن ماشین جا گذاشتیم. تقریباً یك ماه بعد از این واقعه دستگیر شدیم. مورد دیگری هم بود كه وقتی ساواك من را دستگیر كرد از طریق نفوذ یكی از بستگان، قرار ملاقات حضوری با خانواده‌ام فراهم شد. چادری تعبیه كردند و من پشت یك میز به نحوی كه پاهایم پنهان بود مستقر شدم. بر اثر شكنجه پاهای من شكسته و خیلی متورم بود. آن‌ها هم نمی‌خواستند خانواده‌ام ببینند. ضمن آنكه شایع شده بود من زیر شكنجه كشته شده‌ام و آن‌ها می‌خواستند خلاف این را ثابت كنند. یك روز زمستان از ماه مبارك رمضان من را دستگیر كرده بودند. در جواب همسرم كه گفت بگذارید كت و شلوارش را بپوشد گفتند تا شما سحری را برایش آماده كنید او می‌آید. كت و شلوارم را گرفتند و انداختند عقب ماشین و مرا بردند. داخل جیب كتم اسامی زیادی همراه با شماره تلفن‌هایی بود كه باید آن‌ها را معدوم می‌كردم اما این فرصت را پیدا نكرده بودم؛ اگر این شماره‌ تلفن‌ها به ‌دست ساواك می‌افتاد، حدود سی، چهل نفر دستگیر می‌شدند. روز ملاقات به همسرم گفتم وسایلی كه داخل جیب كت من بود كجاست؟ گفت: روز دستگیری شما یكی از مأموران پشتش را به من كرد و گفت: آبجی زود باش هرچه هست خالی كن. من تمام محتویات جیب را خالی كردم و در جای امنی گذاشتم. همان‌جا چنان آرامشی به من دست داد كه دردهای خودم را فراموش كردم.

وقتی ما را بردند، كل ماجرای گروگان‌گیری را آقای حنیف‌نژاد گردن گرفته بود و به من هم پیغام رساند كه تو اعتراف نكن؛ چون من همه چیز را گردن گرفته‌ام. به مأموران هم اعتراض كرد و گفت: «چرا این مرد را اینجا آورده‌اید؟!» او مربی است و فقط مدتی به بچه‌ها آموزش كاراته و جودو می‌داده است.» مقصود این است كه حنیف‌نژاد از مؤسسان سازمان بود و روحیه‌ای مردانه داشت درست برعكسِ رجوی بود كه تحت شرایطی خاص بر سازمان حاكم شد. من تا روزی كه با آن‌ها همكاری‌ می‌كردم، چنین مسایلی را ندیدم.

مسعود رجوی چگونه وارد سازمان شد و تا ریاست كل آن پیش رفت؟ قطعاً فضای مسمومی بر سازمان حاكم بوده كه افراد منافق و دغل‌بازی چون رجوی توانستند این گونه پلّه‌های ترقّی را طی كنند و به مقامات بالا برسند.

ابتدا در هستة اولیه و مركزی سازمان اثری از رجوی نبود. او توسط شخصی به نام بازرگان به سازمان معرفی شد كه فكر می‌كنم نسبتی هم با او داشت. بعد هم شرایط به گونه‌ای رقم خورد كه توانست به سطوح بالا برسد.

مجاهدین هستة اولیه نظیر حنیف‌نژاد، محسن و بدیع‌زادگان مرام نامه‌ای را برای تعیین خط‌ مشی سازمان تبیین كرده بودند. چرا اصول این مرام نامه را مخفیانه و مسلحانه تعیین كردند؟ آیا در آن روزگار دیگر مخالفان رژیم پهلوی كه حركت‌های مبارزاتی انجام می‌دادند مشی مسلحانه داشتند؟

بله، چپی ها و گروه جنگل (واقعة سیاهكل)، ماركسیست‌ها و فدائیان خلق مشی مسلحانه داشتند. فدائیان اسلام و خودِ مؤتلفه هم یك گروه مسلح داشتند. ولی آن‌هایی كه گرایش به الفتح پیدا كردند، اساسنامه خود را با مشی و مرام مسلحانه از آن سازمان گرفتند و در آخر به سرنوشت الفتح هم دچار شدند. ببینید الان الفتح به چه روزی افتاده است! رجوی در به یك انسان زن‌باره ، هوس‌باز و رویایی بدل شده. اشرف ربیعی، دختر بنی‌صدر و زن ابریشمچی هم مدتی همسر رجوی بودند و ببینید به چه سرنوشتی دچار شدند . باید با افشاگری، نكات ریز این سازمان برای نسل جوان روشن شود. به این جوان‌ها خیلی كم‌لطفی‌ شده است. جوان در دوران جوانی عشق اسلحه و مبارزه دارد ولی باید این بینش را هدایت كرد و در مسیر صحیح قرار داد. باید اختلافات و شكاف‌های میان منافقین برای نسل جوان بازگو شود تا آن‌ها هم زوایای پنهان این سازمان را به‌روشنی ببینند. باید برنامه‌هایی از قبیل "گرگ ها" چه به‌صورت رسانه‌های تصویری و شنیداری و چه به صورت مكتوب اطلاعات مفیدی را در اختیار جوانان ایرانی قرار دهد و چهره واقعی آنان را به همه مردم بنمایاند.

با این تجربه سریال گرگ‌ها را از چه منظر تازه‌ای نگاه می‌كردید؟

رفتار و كردار سازمان مجاهدین برای من تازگی نداشت. همین‌قدر كه مطلع شدم سازمان امنیت عراق این مستندات را تهیه كرده خوشحال شدم. ما باید فیلمی می‌ساختیم تا جنایات، خیانت‌ها و نفاق آنان را كاملاً نشان دهد.

به نظر شما گرگ ها از لحاظ ساخت و پخش، یك سریال كامل بود؟

نه. باید بیشتر به این موضوع می‌پرداختند چون سوژه‌های خیلی زیادی داشتند. جنایت علیه كردها و شیعیان عراق، بازجویی و شكنجه اسیران ایرانیِ مستقر در عراق و بسیاری موارد دیگر می‌توانست سوژه‌های خوبی برای ساخت این سریال باشد. مردم و خصوصاً جوان‌ترها باید این مسایل را بدانند. الآن اطلاعات جوانان نسبت به خیانت های مجاهدین زیاد نیست. سطح آگاهی جامعه باید بالا برود.

از مسائلی مثل این كه منافقین دربازجویی از اسرای ما در عراق نقش اساسی داشتند. شقاوت و بی‌رحمی آن‌ها در برخورد با هم‌وطنانشان باید نشان داده شود. چه‌بسا این شقاوت نسبت به اسرای ایرانی حاضر در عراق خیلی بیشتر بوده است. برای آن‌ها به جز پول و تثبیت موقعیت چیز دیگری مهم نبوده است. به طور یقین بی‌اعتمادی كشور عراق به این سازمان باعث ثبت و ضبط این فیلم‌ها شده است. منطق می‌گوید كسانی كه به وطن خود خیانت می‌كنند نمی‌توانند دوستان خوبی باشند و نباید به آن‌ها اعتماد كرد

یعنی منظور شما این است كه باید زوایای بیشتری از فعالیت‌های این گروه برای مردم ایران نمایش داده شود؟

خیلی كارها می‌توان انجام داد كه تاكنون كوتاهی شده است. مجاهدین سازمان پیچیده‌ای نیستند كه نتوانیم آن را نقد كنیم. آن‌ها به قدری رو بازی كرده‌اند و كارهایشان آشكار بوده كه نشان می‌دهد فاقد هرگونه برنامه‌ریزی بوده‌اند. حق مسلم مردم است كه آن‌ها را دقیق‌تر بشناسند

در گرگ‌ها می‌بینیم منافقین گروهی هستند كه مانند بنگاه اقتصادی عمل می‌كنند. بر طبق این اسناد آن‌ها برای دادن اطلاعات محرمانه درباره ایران، میلیون‌ها دلار پول می‌گیرند. قبل از پیروزی انقلاب هم این حالت چمدان‌به‌دستی و فروش اطلاعات محرمانه كشور و خیانت به آب و خاك و مردم سرزمین مادری در این گروهك منافق به‌خوبی مشهود بود. آیا شما چیزی از این موارد به خاطر دارید؟

معامله‌های اقتصادی آن‌ها بیشتر برای جان انسان‌هاست، آن‌ هم مردم بی‌گناه. معامله بر سَرِ جان مردم ستم‌دیده و بی‌گناه عراق، اسرای جنگ ما كه نورچشم و دیدگان ما هستند و حتی كشتن هم‌رزمان قدیمی خود مثل حنیف‌نژاد و شریف واقفی. در بین آن‌ها، به‌ندرت انسان‌های آزاده و بزرگ هم دیده می‌شد كه با دستور مقامات بالاتر حذف فیزیكی می‌شدند. اما بقیه به‌ هیچ مسلك و دینی پایبند نبوده و نیستند. انسان خائن همیشه خائن است. الان هم حتماً دارند با كشور دیگری معامله می‌كنند یا در دامن اسرائیل‌اند. كارشان مزدوری است. شاید عدّه زیادی از آن‌ها هم در اسرائیل باشند. آن‌ها برای ادامه حیاتشان به كثیف‌ترین كارهای ممكن دست می‌زنند. هميشه از خودم مي‌پرسم به راستي آن‌ها مجاهدين كدام خلق هستند. تعجّبی هم ندارد. سركرده اشان مسعود رجوی هم همین اخلاق را داشت. آن روزگار در زندان اوین دكتر عباسی، شهید عراقی، سیدمحمد كاشانی، محمد ضابطی و خیلی‌های دیگر بودند. همة آن‌ها به یاد دارند، می‌دیدیم آقای رجوی را ساعت نه، دهِ شب خیلی سرحال و قبراق می‌آوردند.

ساواك وقتی دید افرادی مثل سعید محسن، محمد انوش، بدیع‌زادگان و... آدم‌های قرص و محكمی هستند و حتی اگر تحت شكنجه هم باشند به اصول اعتقادی خود كه همانا مكتب اسلام است پایبندند آن‌ها را سریع اعدام كرد و در عوض افرادی مثل تقی شهرام، آرام و مسعود رجوی را چون انسان‌های فاسدی بودند با كمك عوامل خود به سطوح بالای سازمان هدایت كرد.

برادرش كاظم با ساواك همكاری نزدیكی داشت. بعدها مشخص شد لو رفتن نُه خانه تیمی به‌طور همزمان، كار این‌ها بوده. همان موقع هم آدم بسیار حرّاف و زبان‌باز بود و مشخص بود اهل معامله است

با گذشت این‌همه سال،آیا حجم چنین برنامه‌هایی كه ساخته و از رسانه‌ها پخش شده به نظر شما كافی است؟

خیر، اصلاً كافی نیست. این هم از الطاف خداست كه چنین مستنداتی از سازمان منافقین به ‌دست ما رسیده است. نشان دادن هویت اصلی این افراد به جامعه نیازمند كارهای بیشتر و بهتری است كه مسئولین باید شرایط تهیه آن را فراهم كنند

این بخش از واقعیت را می‌توانیم با كمك اسناد و شواهد تاریخی موجود مطرح و اطلاع‌رسانی كنیم. به نظر شما طرح این موضوع كمی دیر نیست؟

چرا، ولی به نظر من باز هم دیر نیست. ضرر را از هرجا كه بتوانی بگیری منفعت است. وظیفه شماست كه به مسئولان گوشزد كنید تا آن‌ها هم حساسیت شرایط را درك كنند و در برنامه‌ریزی‌های خود به این مهم هم توجه داشته باشند؛ درست است كه تاریخ مصرف سازمان مجاهدین تمام شده ولی اطلاع‌رسانی دقیق از چگونگی تشكیل و نحوه فعالیت آن‌ها برای هر ایرانی می‌تواند خیلی مفید واقع شود.


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31