«زندان قصر»

قسمت هفدهم خاطرات احمد احمد

 

Ahmad E Ahmad

روز پنجشنبه پس از پایان محاکمه ما را به زندان قصر (12) منتقل کردند ، در آنجا ما را از 15 نفر که به اعدام و حبس ابد و طویل المدت محکوم شده بودند جدا کرده و ابتدا به مدرسه نو سازی بردند و بعد در اتاق بزرگ و کثیفی که در آن مقداری زغال سنگ بود جای دادند .

این اتاق ، اتاق ملاقات قدیم زندان بند 1 بود ، برنامه آنها این بود که در روزهای بعد ما را به زندان شماره 1 ببرند . من که قبلاً به خاطر حضور برادرم در این زندان با آن آشنا بودن به بچه ها گفتم که زندان شماره 1 مخصوص زندانی های عادی است و دارای یک فضای غیر اخلاقی است .

چند نفر دیگر نیز گفته مرا تأیید کردند ، قرار بر این شد که در صورت رفتن به این زندان به شدت مخالفت و مقابله کنیم . البته از جمع ما در آن شب 13 نفر از جمله آقای محمد جواد حجتی کرمانی و جواد منصوری را جدا کرده و به زندان شماره 3 بردند .

ما از همان شب اول شروع به اعتراض کردیم و خواستیم که ما را هم به شماره 3 ببرند ، اما آنها بهانه گرفته و می گفتند که در آنجا کمونیست ها و مارکسیست ها هستند و ممکن است شما را بی دین کنند .

بچه ها بدون توجه به دلایل و بهانه های آنها به اعتراض خود ادامه دادند ، همان شب یک نظافتچی خود را به اتاق ما رساند و پرسید : " احمد کیست ؟ شالچی کیست ؟ " من و محمد تقی شالچی خودمان را معرفی کردیم ، او گفت که حاج آقا عراقی این دم پختک را برای شما فرستاده و گفته است وای به حالتان اگر قبول کنید به زندان عمومی بیایید .

با این گفته شهید حاج مهدی عراقی (2)حجت بر ما تمام شد ، بچه ها پس از خوردن غذا شروع به خواندن دعای کمیل کردند ، آقای اکبر صلاحمند با سوز و گداز دعا را می خواند و بچه ها نیز منقلب شده و می گریستند .

ناگهان زندانبان ها در را باز کرده و داخل اتاق شدند و گفتند : " شما که عرضه نداشتید چرا دنبال این کارها رفتید ! " در حال گریه از حرف آنها خنده مان گرفت ، پس از دعا جوان تر ها به خواب رفتند .

من ، عباس آقا زمانی ( ابوشریف ) و یوسف رشیدی که سن مان از بقیه بیشتر بود با هم صحبت کردیم و قرار گذاشتیم که به هر قیمتی که شده از بردن بچه ها کم سن و سال و جوان به زندان شماره 1 جلوگیری کنیم ، بعد سفارش ها و وصیت هایمان را به یکدیگر گفتیم و آماده مبارزه تا سر حد شهادت شدیم .

شهید عراقی دوباره پیغام داد که مقاومت کنید و به زندان عمومی نروید ، شما در داخل ایستادگی کنید ما به خانواده هایتان اطلاع داده ایم و الان آنها پشت در زندان اجتماع کرده اند و خواستار انتقال شما به زندان سیاسی هستند . همت ، درایت و سرعت عمل شهید عراقی در این حرکت برای ما جای بسی تعجب و درس بود .

ساعت 9 صبح بود که مأمورین آمدند و اسم محمد باقر صنوبری و حسن طباطبایی و دو نفر دیگر را خواندند و گفتند چون اینها سن شان زیر 18 سال است باید به دارالتأدیب بروند . ما می دانستیم که این محل در اصل دارالتخریب است و نه دارالتأدیب و اثرات سوء برای افراد دارد . با طرح این موضوع سخت برآشفتیم و از خود عکس العمل شدید نشان دادیم .

حاج یوسف رشیدی (3) که فردی بلند قامت و زورمند بود به سمت یکی از مأمورین که ستوان بود هجوم برد و او را گرفت و بلند کرد تا به زمین بکوبد ، ما جلو او را گرفتیم و نگذاشتیم چنین کند . با این اقدام مأمورین با سرعت از اتاق ما دور شدند .

آنها شرح ماجرا را به مسئولین زندان گزارش دادند ، آنها تصمیم می گیرند که برای متقاعد کردن ما متوسل به زور شوند . سرهنگ کوهرنگی ( رئیس کل زندان قصر ) و سرگرد تیموری ( رئیس زندان شماره 3 و 4 قصر ) قبل از اعمال زور و فشار به نزد ما آمدند و گفتند : " دست از ان کارها بردارید ، شما مسلمانید ما هم مسلمانیم ، نگذارید اینجا جنجال بشود ، ما به اعتقادات و افکار دینی شما کاری نداریم ، ما دلمان می خواهد شما را هم به زندان سیاسی ببریم ، ولی جا نداریم ، چه کار کنیم ؟ ما برای کشتن شما نیامده ایم ، ما فقط زندانبان هستیم و ساواکی نیستیم ... "

آنها در این زمینه خیلی صحبت کردند ، ولی وقتی با روحیه شهادت طلبانه و اصرار و اعتراض بچه ها مواجه شدند با توجه به فشار و اجتماع خانواده ها در بیرون از زندان ، پذیرفتند که تعدادی از افراد به زندان شماره 3 بروند .

ولی باید چند نفر می پذیرفتند که به زندان شماره 1 بروند تا برای آنها نیز جا و فضایی در زندان سیاسی باز شود ، ما بین خود صحبت کردیم و قرار شد بیشتر بچه های جوان را به زندان شماره 3 بفرستیم ، در آخر حدود 13 نفر هم به زندان شماره 1 رفتیم .

در زندان شماره 1 ما را به بند شماره 2 بردند ، این بند از کثیف ترین و بی اخلاقی ترین بندهای زندان قصر و به بند " قوم لوط " مشهور بود که در آن خبری از اخلاق و ارزش های انسانی و اسلامی نبود .

در ابتدا آنها از ما خواستند که در دو اتاق جداگانه مستقر شویم ، ولی ما با توجه به شرایط کثیف اخلاقی این بند تصمیم گرفتیم با وجود سختی و تنگی فضا و مکان همه در یک اتاق جای بگیریم و به هیچ وجه از هم دور نشویم .

در بند شماره 2 علاوه بر تعرض های اخلاقی و اعمال منافی عفت ، سرقت اموال افراد متداول بود ، به طوری که با ورود ما به اتاق ظرف چند ساعت اول چند جفت دمپایی را سرقت کردند ، اتاقی که ما 13 نفر در آن جای گرفتیم حدود 16 متر مربع مساحت داشت که برای خواب و استراحت با کمبود جا و فضا مواجه بودیم .

حاج یوسف رشیدی که مردی قوی و پر قدرت بود برای حفاظت از بقیه غالباً دم در اتاق می نشست و شبها هم برای مصون ماندن از تعرض و تعدی به نوبت در پشت در کشیک می دادیم .

اوضاع اسفبار و ضد اخلاقی این بند ما را به شدت متأسف و متأثر کرده بود ، هر روز صبح شاهد صحنه عجیبی بودیم ، مأمورین چند نفر را که شب قبل عمل کثیف لواط را مرتکب شده بوده به صف کرده و موی سر آنها را می تراشیدند .

از نظر بهداشتی نیز این بند وضع رقت بار و آلوده ای داشت ، شپش و حشرات موذی در تار و پود زیلوها ، پتوها و البسه به وضوح دیده می شد ، توالت ها کثیف و غیر بهداشتی و بدون در و توری بود .

جالب این که برای افراد این بند آلودگی محیط زیاد به نظر نمی آمد و گاه خود با نحوه زندگی که داشتند آلودگی و کثیفی را شدیدتر می کردند ، برای آنها مهم نبود که حتی توالت ها دارای در باشد ، به جای در تنها پتوهای پاره پاره آویزان بود و در دیوارهای آن نیز جملات و کلمات رکیک ، زشت و غیر اخلاقی نوشته بودند .

ما نیز برای رفتن به دستشویی و توالت تنها نمی رفتیم ، یکی همراه می شد تا در بیرون توالت مراقبت و مواظبت کند . روز اول استقرار ما در این بند فردی بلند قد و درشت هیکل به نام عیسی که گویا مسئول داخلی بند بود به اتاق ما آمد و گفت : " شما همان هایی هستید که تازه آوردنتان ؟ "

گفتیم که بله . گفت : " حاجی عراقی مرا فرستاده تا هر کاری داشتید به من بگویید . اگر کسی هم اذیت تان کرد بگویید تا حسابش را برسم .. "

بعد کمی درباره اوضاع ناهنجار بند توضیح داد ، آنچه که برای ما جالب و مهم بود هوشیاری ، آگاهی و درایت حاج مهدی عراقی و نفوذ او در زندان بود که توانسته بود حتی افراد شرور را نیز مهار و با خود همراه کند و این گونه چتر حمایتی خود را بر سر ما بگستراند .

او به همراه آقای عسگر اولادی علاوه بر حمایت عمیق از ما در زندان و ارسال پیغام مبنی بر صبر و مقاومت ، در بیرون از زندان نیز با انتقال اطلاعات دست به یک سلسله اقدامات زد و از طریق حرکت خانواده ها ، فشارهایی را بر مسئولین زندان وارد کرد .

حدود 12 روز از حضور ما در این بند می گذشت و به سختی شرایط آن را تحمل می کردیم ، موها و ریش هایمان خیلی بلند شده بود ، دیگر تحمل این شرایط برایمان مقدور نبود ، پیغام فرستادیم که اگر تا 2 روز دیگر ما را از اینجا منتقل نکنید دست به اعتصاب غذا خواهیم زد ، ما بر این تصمیم خیلی جدی بودیم و آماده پذیرش هر خطری در این راه بودیم .

__________________________________________

1- زندان قصر در سال 1345 دارای چهار زندان بود ، زندان شماره 1 و 2 مخصوص زندانیان عادی و زندان شماره 3 و 4 ویژه زندانیان سیاسی .

2- شهید عراقی به همراه تنی چند از اعضای هیئت های مؤتلفه در این سالها به خاطر ترور حسنعلی منصور توسط شهید محمد بخارایی در زندان به سر می بردند .

3- حاج یوسف رشیدی در سال 1315 در شهر اراک متولد شد ، پدر وی در زمان جنگ جهانی دوم توسط آمریکایی ها کشته شد ، یوسف که کودکی بیش نبود برای تأمین معاش خانواده راهی تهران شد و در رستوران یکی از اقوام و بعد در یک نانوایی مشغول به کار شد . او از 13 سالگی به اجرای احکام اسلام پرداخت ، وی به دلیل روحیه آزادمنشی و سازش ناپذیری و ظلم ستیزی که داشته است دوران سربازی سخت و مشقت باری را پشت سر گذارد و بارها با درجه داران و افسران ارتش درگیر شد .

وی در مسجد امام زمان (عج) واقع در چهارراه عباسی پای سخنرانی های حجت الاسلام و المسلمین صادقی رشاد و نیز در کلاس درس جامع المقدمات حاضر می شد ، در آنجا با سید اصغر قریشی و سید جمال نیکو قدم و رمضان سلطانی آشنا شد . او توسط آقای قریشی به حزب ملل اسلامی دعوت شد . پس از دستگیری در مهر سال 44 به خاطر عضویت در این حزب در دادگاه بدوی به چهار سال زندان و در دادگاه تجدید نظر به 6 ماه حبس محکوم گشت ... او پس از آزادی از زندان با تهیه جا و مکان برای افراد مبارز و تحت تعقیب ساواک و نیز کمک های مالی و پشتیبانی به مبارزین همچنان در خط مبارزه باقی ماند و بارها و بارها به ساواک و کمیته مشترک فرا خوانده شد . او در بحبوحه پیروزی انقلاب اسلامی به کمیته انتظامات مدرسه رفاه پیوست و با پیروزی انقلاب به عضویت سپاه پاسداران اسلامی در آمد ، در سال 1360 به شغل قبلی خود در هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران بازگشت و در سال 1365 فرزند وی هادی در 15 سالگی در عملیات کربلای 5 به فیض شهادت نایل آمد ، یوسف رشیدی مبارزی بود که هیچگاه خللی در ایمان او وارد نشد و ثابت قدم در اعتقاداتش باقی ماند .


مطالب پربازدید سایت

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

جدیدترین مطالب

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)

باز هم تروریسم و باز هم کاپشن صورتی

حمله تروریستی به سه نقطه شهرستان چابهار و راسک

تعداد شهدای حمله تروریستی به راسک و چابهاربه 16 نفر رسید

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان