اسناد اتحادیه کمونیست های ایران در واقعه آمل(41)

Amolطبیعی است که در چنین اوضاعی وقتی که بنی صدر از قدرت عزل می شود ، در واقع اتحادیه از رهبر واقعیش محروم می گردد و باید هم دست به اسلحه ببرد ، چون دیگر امیدش از گرفتن قدرت سیاسی سلب شده است و در این راه از برادر بزرگ خودش یعنی منافقین سرمشق می گیرد و حتی از آنها نیز جلو می زند و وقتی دیدند برادر بزرگ شان در تهران نتوانست کاری بکند ، به جنگل پناه بردند .

موقعی که من در خارج از کشور بودم ، آقای فرامرز طلوعی را به عنوان بزرگترین مرجعیت این تشکیلات معرفی می کردند ، بعدها در ایران شنیدیم آقای ریاحی وجود دارند که از همه بزرگتر است و برای اولین بار است که در دادگاه به زیارت ایشان نایل می شوم .

البته من نتوانستم تشخیص بدهم که با عوامل سیا (CIA) ارتباط داشته باشند ، ولی حداقل این را فهمیدیم که اینها از زمانی که خارج کشور بودند از نظر سیاسی همان خطی را پیاده می کردند که منظور همان عوامل سیا و کسانی بود که در اینجا با دستور او کار می کردند و آخرین سر این طایفه هم به بنی صدر که پیشتاز این خط بود ، ختم می شد .

قبل از این که به ایران بیایم گفته بودند ، اتحادیه در ایران چنین و چنان است و ما انتظار داشتیم که اتحادیهت هوادارهایش را بسیج کرده و به خلق زحمت کش کمک کند . ولی  اولین کسی را که ما در ایران دیدیم ، به ما گفت : هنوز این طوری نیست ، چون هنوز رهبران نیامدند و شما باید جا پایی برای آنها باز کنید ، تا وقتی که آنها بیایند و بر سر قدرت بنشیننند .

در همان زمان ، انشعابی در جریان ما پیدا شد و گروهی به نام " زحمت " از آن جدا شدند که سرکرده آنها محمد امینی بود که از نظر تئوری بالا بوده و او ادعا داشت اتحادیه را او از دست شاه در آورده است . او از کسانی بود که از نظر سیاسی و تشکیلاتی همه را تغذیه می کرد. چون وقتی در کنگره 26 در آمریکا صحبت می کرد ، همه ساکت شده بودند . در مقابل محمد امینی ، همین آقایان مرکزیت که در اینجا نشسته اند بعد از انشعاب ، رهبر بلامنازع اتحادیه شدند .

آیت الله گیلانی : بله ، با تشکر آیا بیان دیگری دارید ؟

مدی : پیامی دارم برای آنهایی که ما را در اینجا می بینند و آن این که تمام این گروهک ها از بزرگ تا کوچک بادکنی بیش نبودند که با اولین فشار از طرف مردم ترکیدند و در رفتند . و باید هم در بروند وقتی که وجدان آن را ندارند که بیایند و خودشان را معرفی کنند و هنوز معرفت در دلشان نیست ، بنابراین طبیعی است که همچو افرادی با خرج پول های کلان از مرزها خارج شوند ، زیرا آن همه تز و تشکیلات که در ایران ساختیم ، به هیچ جایی نرسید و آخرش اینجا در دادگاه عدل اسلامی هستیم .

این را هم بگویم که منظور من از بیان حقایق در اینجا به هیچ وجه برای تخفیف در مجازات نیست ، بلکه به خاطر مردمی است که ما با ادعای حمایت از آنها ، در مقابل شان قرار گرفتیم ، به این امیدوارم مرا در آخرت ببخشند .

آقای لاجوردی : من انشاءالله بعدازظهر ، فریبکاری این آقایان را برای شما بیان خواهم کرد . من دلم پر از درد است از جنایاتی که این آقایان کرده اند ، بعد می آیند مظلوم نمایی می کنند . به ارواح طیبه همه انبیاء قسم ، اعتقادم این است که اگر اینها را همین الان رهایشان بکنیم ، می روند در جنگل و اسلحه به دست می گیرند .

اینها یک سر سوزن حقیقت را افشا نمی کنند ، یک سر سوزن کارهایی را که کرده اند برای شما نمی گویند ، بلکه یک سری کلی گویی و اظهار ندامت های بیهوده .... توبه واقعی آن است که اول جنایاتی را که کرده ، جنایات اجتماعی را مطرح کند تا بعد ببینیم آیا قابل بخشش هست یا نه ؟

ریاست محترم دادگاه انقلاب اسلامی مرکز ، با احترام تمام کیفر خواست صادره علیه متهم به مشخصات زیر تقدیم حضورتان می گردد :

آقای بیژن فتاحی ، فرزند میرابوالفضل ، با نام مستعار رضاچاق ، شماره شناسنامه 22999 ، متولد 1338 ، متأهل ، تبهه ایران ، اهل تهران ، مقیم تهران ، خیابان آرژانتین ، عضو فعال تشکیلات اتحادیه کمونیست های ایران ، تاریخ دستگیری 21/4/61 .

موارد اتهام :

1.عضو فعال و مسئول چاپ سازمان الحادی و محارب اتحادیه کمونیست های ایران .

2.رهبری یک گروه 9 نفره از اعضا و هواداران سازمان در بخش چاپ ، که در این رابطه مسئولیت توزیع نشریات بسته بندی شده را بین افراد رابط و سپس تنظیم گزارشات از کلیه برنامه های چاپ را به عهده داشته است . (صفحه 11 و 12)

3.تهیه یک دستگاه پلی کپی و یک دستگاه فتواستنسیل و کاغذهای مربوطه برای چاپ نشریه حقیقت ، ارگان اتحادیه کمونیست های ایران .

4.اقدام به خرید یک دکه در حوالی پیکان شهر کرج به عنوان قهوه خانه ، پوششی جهت سازمان جهت جلب کارگران ایران ناسیونال به تشکیلات اتحادیه .

5.اقدام عملی جهت تهیه محلی برای خانه رزرو چاپ در قیطریه که دو تن از اعضای تحت مسئولیت وی در این محل مشغول به کار می شوند . توضیح این که مبلغ پیش پرداخت و ماهیانه و وسیله نقلیه ای که جهت برنامهت های این محل در نظر داشتند ، توسط سازمان تهیه شد .

6.کمک مالی به مبلغ 000/40 ریال جهت یک دفتر سازمان و دریافت مقرری به مبلغ 15 هزار ریال به صورت ماهانه از تشکیلات . (صفحته 23 و 24)

7.مسئول یک حوزه سیاسی سازمان متشکل از 4 تن از اعضای تشکیلات اتحادیه کمونیست های ایران . (صفحه 20)

گردش کار :

نامبرده فعالیت های خود را غیر از این که در آمریکا با این تشکیلات شروع نمود ، از سال 58 به طور کامل اکثر اوقات خود را وقف سازمان نموده (به اصطلاح یک مبارز حرفه ای بوده) و تلاش های بسیاری جهت پیشبرد اهداف تشکیلات شروع نموده ، آن هم در بخش های مختلف کارگری ، پیک ، توزیع و بالاخره چاپ نشریه حقیقت ، ارگان این سازمان که بیشتر شبیه یک فحش نامه در این اواخر بوده و در لابلای صفحات ننگین این نشریه به مقدسات این امت اهانت شده است .

با توجه به مراتب فوق مجرمیت از نظر دادسرای انقلاب اسلامی مرکز محرز و مسلم است و از حضور محترم ریاست دادگاه انقلاب اسلامی تقاضای صدور اشد مجازات را دارم .

دادستان انقلاب اسلامی مرکز

سید اسدالله لاجوردی

آیت الله گیلانی : شما در این سازمان عضو فعال و مسئول چاپ بوده اید ؟

فتاحی : بله .

آیت الله گیلانی : می توانید توضیح مختصری بدهید که کار شما در این جریان چگونه بوده ؟

فتاحی : من در اسفند سال 60 مسئول چاپ شدم . قبل از آن مسئولیت توزیع را به عهده داشتم که نشریات بسته بندی شده را به سه دکه می رساندم . در اسفند سال 60 مسئول من به نام کامبیز روح شهباز با نام مستعار کیوان دستگیر شد و مسئولیت های ایشان به من واگذار شد .

در این رابطه کار من عبارت بوده از تماس با جاهای مختلف کار چاپ و گرفتن اصل متن نشریه (خانه چاپ منزل مدی نبوده) ، همین طور دادن کاغذ که برای رساندن کاغذ با عده ای که در کار کاغذ بودند در تماس بودم و نهایتاً گرفتن بسته بندی شده نشریه و تحویل دادن آن به بخش توزیع که تحت مسئولیت آقای بهبهانی بود .

در واقع کار من در چاپ برقراری ارتباط بین بخش های مختلف بود . در این رابطه فرد دیگری مسئول اصلی بود که در اینجا حضور دارند و مسائل و احتیاجات خود را با ایشان مطرح می کردم . حق تصمیم گیری این 9 نفر و پیشبرد کار اساساً با مسئول من بود و نه با خود من ، گرچه خود من هم از طریق گزارش دادن در این تصمیم گیری شرکت داشتم ، مسئول من در این رابطه محمد رضا وثوقی بود .

آیت الله گیلانی : پس شما این دو بند را با هم توأمان جواب دادید ، چون در بند دو نوشته شده رهبری یک گروه 9 نفره از اعضا و هواداران سازمان ... مرکز چاپ کجا بوده ؟

فتاحی : منزل یکی از هواداران به نام شیرین با نام مستعار شهلا (برادر ایشان با نام سهراب و مستعار ساسان و خواهرشان با نام مستعار سوسن می باشد) امر چاپ و بسته بندی انجام می گرفت و خود شیرین در این کار کمک می کردند و دستگاه پلی کپی هم در زمانی که فرجاد مسئولیت داشت به آنجا منتقل شده بود .

آیت الله گیلانی : دستگاه های چاپ (پلی کپی و فتواستنسیل) و کاغذها را خودتان تهیه می کردید ؟

فتاحی : خرید دستگاه ها با من نبود ، بلکه از طریق یک قرار سازمانی توسط مسئول من به من داده شد که فردی به نام کریم که در سال 59 مسئول داس های ناحیه غرب بود به من داده شد . به عبارتی این دو دستگاه متعلق به سازمان بود و نقش من گرفتن این دستگاه از کریم و تحویل آن به آقای مدی جهت منزل رزرو چاپ می باشد .

آیت الله گیلانی : بند سوم تهیه یک دستگاه پلی کپی و فتواستنسیل و کاغذهای مربوط برای چاپ نشریه حقیقت ، ارگان اتحادیه کمونیست های ایران .

فتاحی : همان طور که عرض کردم این دستگاه ها برای منزل رزرو بود و در مورد آن منزلی که عرض کردم ، خانه شهلا یا شیرین بود . و کار تکثیر نشریه حقیقت انجام می گرفت ، در آنجا خود من درگیر کار عملی چاپ نبودم ، بلکه تهیه فتو استنسیل برای چاپ بود و اینها چاپ و بسته بندی می کردند و در اختیار من می گذاشتند تا به توزیع برسانم .

آیت الله گیلانی : این دکه ای که فراهم کردید در حوالی پیکان شهر کرج چه تعدادی از افراد ایران ناسیونال را جذب کردید ؟

فتاحی : مسئول من در اواخر سال 59 که به بخش کارگری وصل شدم ، فردی به نام سلیمان با نام واقعی یوسف بود . وی از من خواست که دکه ای برای جذب کارگران در حوالی ایران ناسیونال درست کنم ، دو فرد دیگر به نام های مستعار حیدر و مجید در این کار با من شرکت داشتند .

من به مبلغ 500/19 تومان که از طریق سازمان داده شده بود دکه ای خریدم و راه انداختم و پس از آن از آنها جدا شدم و به بخش توزیع منتقل شدم و از مابقی کارها اطلاعی ندارم و دکه را به فردی به نام سلیمان که مسئول حوزه بود تحویل دادم .

آیت الله گیلانی : یعنی شما برای جذب کارگران فعالیتی نداشتید ؟

فتاحی : نه ، ولی اگر می ماندم طبیعتاً فعالیت می کردم .

آیت الله گیلانی : بند پنجم اقدام عملی جهت تهیه محلی برای خانه رزرو چاپ در قیطریه که دو تن از اعضای تحت مسئول وی در این محل مشغول به کار می شوند ...

فتاحی : بعد از رفتن من به بخش چاپ ، بچه های بالا مطرح کردند که به خاطر مسائل امنیتی ، منزل باید عوض شود، نتیجتاً با همین آقای مدی که مشخص شده بودند از طریق مراجعه به آژانس های مختلف ، منزلی در قیطریه فراهم کردیم و مبلغ 100 هزار تومان پیش پرداخت کردیم و از قرار ماهی 4500 تومان کرایه تعیین شد که جای شیکی بود و دارای پارکینگ بود که ماشین هم می توانست به آنجا برود .

پول های مربوطه از طرف مسئول من محمود داده شد و همین طور برای خرید یک دستگاه پیکان برای حمل و نقل نشریه 60000 تومان پول پرداخت که با گذاشتن 5 یا 6 هزار تومان یک پیکان خریده شد .

آیت الله گیلانی : کمک مالی به مبلغ 40 هزار ریال جهت خرید لوازم از بودجه خودتان بوده ؟

فتاحی : بله.

آیت الله گیلانی : دریافت مقرری به مبلغ 15هزار تومان به صورت ماهیانه از تشکیلات ؟

فتاحی : زمانی که من مسئول چاپ شدم ، تا مدتی بیکار بودم و برای خرج ایاب و ذهاب در طول ماه مبلغ 15000 تومان به من حدود 4 یا 5 ماه پرداخت شد .

آیت الله گیلانی : مسئول یک حوزه سیاسی سازمان متشکل از 4 تن از اعضای تشکیلات اتحادیه کمونیست های ایران.

فتاحی : بله ، در سال 59 حوزه های سیاسی برای بحث های سیاسی درونی تشکیل شد که در این رابطه 4 نفر با من در ارتباط قرار گرفتند .

آیت الله گیلانی : ارتباط شما راجع به فاجعه جنگل چه مقدار بود ؟

فتاحی : قبل از هر چیز نکته ای را عرض کنم ، مسئله ای که در بازجویی هایم از قلم افتاده بود و اینجا با دیدن ریاحی به یادم افتاد و لازم است مطرح کنم ، چه بسا در کیفر خواست منعکس شود .

در سال 60 زمانی که من به بخش چاپ و توزیع وصل شدم یک اتومبیل فولکس استیشن آبی رنگ که در اختیار کیوان (کامبیر روح شهباز) بود ، برای نقل و انتقالات چاپ به من داده شد تا صافکاری و تعمیرش بکنم تا ظاهر مشکوکی نداشته باشد .

بعد از اتمام رنگ کاری و صافکاری ، خانم نسرین جزایری به منزل من مراجعه و گفتند باید بعدازظهر با فردی به نام حمید تهرانی ملاقات کنم . (حمید را از خارج می شناختم ، او در بخش انتشارات کنفدراسیون آمریکا بود) من با ماشین به ملاقات حمید رفتم به تصور این که ماشین را می خواهد .

آنجا حمید مطرح کرد که من ماشین را می برم و محموله را در آن خواهم گذاشت (نوع و جنس محموله را نگفت) و شما باید بعداً (یک ساعت بعد) این ماشین را به فرد دیگری تحویل دهید و چون از این مسائل در اتحادیه زیاد بود ، من قبول کردم و بعد از یک ساعت فردی با مشخصات ظاهری (موهای جو گندمی و چشم های سبز) آمدند و گفتند چون من کارت رانندگی ندارم ، شما ساعت 7 ماشین را در تقاطع نواب – آذربایجان به فردی که می آید تحویل بدهید .

با هم سوار ماشین شدیم و ساعت 7 همین آقای ریاحی را دیدم ، آنجا باز هم گفتند باید ساعت 8 محموله را تحویل کامیون آجر بدهیم و ما به سه راه آذری رفتیم و محموله را تحویل دادیم ، خوب است خود آقای ریاحی توضیح بدهند این محموله چه بوده است ؟

فکر کنم حدود 5 بسته در ظرف های پلاستیکی بزرگ بود ، بعد من مطلب را با آقای فرید سریع القلم با نام مستعار احسان در میان گذاشتم و گفتم بنا نبوده ما همچو کاری بکنیم و ماشین را هم به خود آقای سریع القلم تحویل دادم ، من خودم فکر کنم این محموله اسلحه بوده است .

در ارتباط با مسئله جنگل من فعالیت عملی دیگری نداشتم و افراد تحت مسئول من شهلا ، سوسن و ساسان از طریق خود ساسان که گویا در جنگل بوده و در درگیری 18 و 22 آبان بود ، با خود جنگل ارتباط داشتند و چیزهایی از قبیل گوشت و سیگار و ... تدارک کرده بودند ، مثل این که تماس شان با شاخه جنگل قطع شده بود و از طریق من خواسته بودند که ارتباطی به آنها بدهم و این مایحتاج را رد کنم که من قبول نکردم و گفتم هیچ ربطی به من ندارد .


مطالب پربازدید سایت

شهادت یک نوزاد در حمله تروریست‌ها

حمله تروریست‌ها در ایام نوروز

جدیدترین مطالب

شهادت یک نوزاد در حمله تروریست‌ها

حمله تروریست‌ها در ایام نوروز

احمد عطایی مدیر انتشارات قدر ولایت

باید اعترافات و اسناد جنایات منافقین منتشر شود

دادگاه منافقین اقدامی در مسیر عدالت؛

روایت خانواده‌های شهدای ترور از جنایت‌های فرقه نفاق

دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان