آقای لاجوردی : این تحلیل از کجا پیدا شده که اگر ما جرقه را بزنیم، دیگران به ما می پیوندند؟ خود این تحلیل واقعاً مسئله ای است . انسان باید از جامعه اش خیلی دور باشد و واقعیت جامه را ندیده باشد که برای ایجاد جرقه و جلب حمایت مردم در حقیقت به خود مردم حمله کند .
" بسیج " چه نیرویی است ؟ آن موقع چگونه ارزیابی می کردید ؟ می گفتید بسیج یک نیروی صد در صد دولتی است ؟ خوب افراد بسیج همان مردمی هستند که روزها سرکار و کاسبی هستند و اوقات بیکاریشان را هم برای حمایت از جمهوری اسلامی به صورت نظامی غیر حرفه ای کار می کنند .
بچه های سپاه کی هستند جز همین توده های مردم ؟ کسانی که داوطلبانه و گاه حتی 5 یا 6 ماه به نوبت می ایستند که آیا قبول شوند یا نشوند ، خود مردم هستند . خوب شما برای این که جرقه بزنید و مردم به شما بپیوندند چرا از همان ابتدا رفتید سراغ بسیج ؟
و اصولاً پیدایش این تحلیل که مردم با ما هستند ، این را شرح دهید . از کجا مثل منافقین به این نتیجه رسیدید که مردم با شما هستند ؟ منافقین هم درست اصطلاح شما را دارند : جرقه را ما ایجاد می کنیم ، مردم آتش را می افروزند و در همه جریان ها دیدیم که واقعیت چیست .
ریاحی : من فکر می کنم جناب دادستان شما جریانات خرداد را خیلی کوچک ارزیابی می کنید ، یعنی اگر خودتان را در آن بحبوحه قرار دهید ... من خودم از روز اول جنگ تا آخر اسفند 59 در جبهه بودم . ما در جبهه جو دیگری می دیدیم ، در تهران جو دیگری بود . اینها واقعیت است .
ما به هیچ وجه قبول نداشتیم که سپاهی که در جبهه ها دارد می جنگد همان سپاهی است که در تهران است . حتی بسیج ... ما می دیدیم در جبهه مردم شهید می شوند ، کشته می دهند (روزی که 5 موشک 7 و 9 متری به دزفول پرتاب کردند ، من در آنجا بودم) و در تهران دعوا بر سر قدرت است و حوادث 14 خرداد و 22 بهمن و ... پیش می آید .
ما فکر می کردیم جریان دارد منحرف می شود . آنجا می جنگند و از میهن دفاع می کنند و یک عده اینجا دعوایشان بر سر قدرت است . علاوه بر این باید توجه بکنید شخصیتی که برای بنی صدر ساخته شده بود (11 میلیون رأی) و تحسین و تعریف ها که در روزنامه ها از او می شد و مثلاً عکس وی که در پشت موتور سر پل خرمشهر در همه روزنامه ها چاپ می شد ، واقعاً اینها وضعیت خاصی بود .
امروز خیلی راحت می توانید برگردید به گذشته و قضاوت بکنید ، ولی در آن بحران ، ما حساب می کردیم که انقلاب در حال انحراف است و اینها مردمی نیستند که بگذارند انقلاب منحرف بشود . حتی بخش های بزرگی از سپاه که در جبهه ها هستند و در آنجا ما با آنها نزدیک بودیم، نمی گذارند انقلاب منحرف شود ، فقط باید روشن کرد که انقلاب دارد منحرف می شود و ما موظفیم روشن کنیم .
مجاهدین هم می خواهند روشن کنند ، منتهی با شیوه های غلط ، ترور این و آن و این کارها. باید به مردم گفت " مردم خودتان بیایید " ، این مردم تجربه 22 بهمن را دارند و می توانند همان تجربه را تکرار کنند . بین ما چنین بحث هایی بود .
بعد این که می پرسید آیا با صد نفر می شود کاری کرد یا نمی شود ؟ ما فکر می کردیم کمیت و تعداد هیچ وقت مسئله ای نیست . مثال های تاریخی هم داریم ، مثل قیام ستارخان در امیرخیز یا سالم ربیع علی که اولین بار با 9 نفر در کوه های یمن قیام علیه سلطان یمن را شروع کرد ، که با نیروی کم هم می شود کار بزرگ کرد .
من فکر می کنم اشکال اینجاها نیست . اشکال در تحلیل است . باید پرسید اساساً چرا به این تحلیل رسیدیم ؟ والا اگر تحلیل صحیح باشد با تعداد کم هم می شود کار بزرگی کرد . در هر حال من فکر می کنم شما واقعاً جریان خرداد 60 را دست کم می گیرید ، وقتی می گوییم دوست ها در مقابل هم قرار گرفتند ، منظورم نمونه هایی از قبیل دکتر پیمان است که از روز اول مدافع این رژیم بود و چندی قبل از خرداد هم حضور امام بود . چه شد که یک دفعه امت هم رفت آن طرف ؟
اگر شما اطلاع دارید که اینها از اول آن طرف بودند که این بحث دیگری است . من این اطلاعات را نداشتم و نمی توانم داشته باشم . به هر حال جریانات خرداد که از مدت ها قبل شروع شد ، تحول بزرگی بود و می توانست خیلی ها را گمراه کند ، همان طور که کرد . من معتقدم ما در این زمان به اشتباه افتادیم و منحرف شدیم .
آقای لاجوردی: روز 25 خرداد که حضرت امام پیام تاریخی را وقتی که جبهه ملی می خواست تظاهرات بکند دادند ، حتی یک ثانیه هم نتوانستند در خیابان ها حاضر بشوند با این که جریان نفاق هم درست به دنبال همین جریان بود ، چون با بنی صدر دست در دست هم داشتند و می خواستند از بنی صدر حمایت کنند . شما دیدید که روز 25 خرداد کوچک ترین حرکتی نتوانستند بکنند . توده مردم علیه این جریان بود .
این که می گویم 30 خرداد کوچک است ، واقعاً کوچک است . ما در تهران شاهد بودیم . آیا در سی خرداد حتی یک نفر به جریان اینها پیوست ؟ شما باید از اینها عبرت می گرفتید . این که می گویید سی خرداد به بعد ما منحرف شدیم و فکر کردیم جریانات به گونه دیگری است و باید در جهت دیگری باشیم و جلوی انحراف انقلابمان را بگیریم ، سی خرداد هم می توانست برای شما درس بزرگی باشد . شما در جریان سی خرداد یک نفر را شاهد دارید که به این جریان تروریستی پیوسته باشد ؟
می بینید نه . در 25 خرداد چی ؟ باز هم نه . در 5 مهر ماه که اینها به خیابان ها ریختند و خواستند تظاهرات بکنند ، تنها کاری که کردند مردم بی پناه و بدون اسلحه را به خاک و خون کشیدند و در همان ساعت اول همگی مضمحل شدند و همچنین در 23 شهریور ... هر چه کردند نتوانستند کسی را جذب بکنند .
شما اگر واقع گرا بودید باید از این جریانات استفاده می کردید ، اگر قبل از 30 خرداد را بگویید ، ممکن است بتوانید دلیلی بیاورید و ما را با طرز تفکرتان آشنا کنید . مثلاً بگویید که قبل از 30 خرداد چون بنی صدر بود ، خیلی ها را می دیدیم که در این حرکت ها دست در دست هم دادند ، اما از سی خرداد به بعد اساساً حد فاصلی بین انقلاب و ضد انقلاب کشیده شد و حرکت توده مردم هم از آن روز بیشتر خودش را نشان داد و خود این مردم بودند که به جان این افراد ضد انقلاب افتادند . خود این پدر و مادرها بودند که اینها را دستگیر می کردند و تحویل می دادند .
لابد شنیده اید که همین پریشب یک تروریستی را وقتی می روند بگیرند، فرار می کند . مردم موتورشان را زمین می گذارند و او را با این که مسلح به کلت و نارنجک بوده ، دنبال می کنند. مردم حزب الله او را بغل می کنند و آن ناجوانمرد هم با کلت دست یکی از برادرها را می زند و پای یکی دیگر از برادران حزب الله را مجروح می کند . مردم ما این چنین اند . نه تنها از صحنه فرار نمی کنند ، حتی علیه ضد انقلاب جانشان را هم فدا می کنند .
خوب این واقعیات عین جامعه ماست . من از کمیت صحبت کردم . نمی گویم کمیت ها تأثیر دارند . ما هم اعتقادمان این است که کیفیت ها در حرکت ها موثرند . اما بعضی از کیفیت ها هست که آنقدر گسترش پیدا می کنند که کمیت کثیری را هم به دنبال حقانیت کیفیت به دنبال خود می کشد . من همه حرفم با شما این است که چه نوع تحلیلی بود که وادار کرد شما (به قول خودتان) در سی خرداد این چنین بشوید ؟
گر چه قبل از 30 خرداد هم این مردم ما 8/99 درصد رأی مثبت به جمهوری اسلامی می دهند و باز هم شما از مردم کنارید . اینها را چگونه می دیدید ؟ مردم رأی آری می دادند و شما خرابکاری می کردید . مردم به جبهه می رفتند ، می جنگیدند ، شما می رفتید آنجا که اسلحه و مهمات به سرقت ببرید و به قلب مردم بزنید .
شما هیچگاه به انقلاب اعتقاد نداشتید ، برای این که انقلاب ما صد در صد اسلامی بود . چگونه ممکن است یک مارکسیست و یک کمونیست داعیه طرفداری از انقلاب ما را داشته باشد و ما خودمان هم این توقع را نداریم .
اگر شما اکثریت و حزب توده را مثال می زنید ، ما اینها را ضد انقلاب ترین افراد جامعه می شناسیم . ما معتقدیم که حزب توده و اکثریت از شما که حتی دست به اسلحه بردید ، برای جمهوری اسلامی ایران خطرناک ترند . برای این که آنها علاوه بر مسئله کفر ، نفاق بسیار عظیمی هم دارند ، بنابراین ما از اول هیچ یک از حرکت های مارکسیستی را در جامعه مان پشتوانه انقلاب نمی دانستیم ، همچنان که امام فرمودند ما برای بیرون کردن شاه با مارکسیست ها هیچ گاه متحد نخواهیم شد .
حرکت مارکسیستی درست علیه انقلاب ماست و به نفع انقلاب ما نبوده و نخواهد بود و اگر خدای ناکرده در یکی از عناصر این نظام این توهم پیش بیاید که حرکت یکی از گروه های مارکسیستی می تواند به اندازه بال مگسی به نفع انقلاب باشد ، آن روز باید فاتحه انقلابمان را بخوانیم .
ما که چنین اعتقادی نداریم و در هیچ یک از عناصر اصیل انقلابی ما هم ، چنین طرز تفکری وجود ندارد ، بنابراین خود این تحلیل ها که شما را وادار می کند به این گونه نتایج برسید ، واقعاً برای ما مسئله است . این ، نشانه دور از واقعیت بودن است .
ما حرفمان با شما این است شما که به عقیده خودتان در متن مردم بودید و حرکت مردم را می دانستید ، چطور به این گونه تحلیل ها رسیدید ؟ این برای ما مهم است . چرا واقعیات را ندیدید و این تحلیل های خلاف واقع و ضد مردمی پیش آمد ؟
ریاحی : مثال هایی که زدم همه مربوط به پیش از 30 خرداد است و ما هم این تصمیم را سی خرداد گرفتیم . اگر به اسناد سازمان مراجعه بکنید ، می بینید که ما از خرداد به بعد ارزیابی مان این بود که انقلاب منحرف شده است .
بخشی که در مورد بعد از 30 خرداد می فرمایید ، درست است ، ولی پیش از 30 خرداد بحث ما ... (البته من امروز نمی خواهم مثلاً از مسائل ایدئولوژیک و نظایر آن دفاع بکنم و اساساً چنین نظری ندارم) ، ولی این را هم واقعاً قبول ندارم که برای دزدی اسلحه به جبهه رفتیم .
ما رفتیم در جبهه شهید دادیم . 10-12 تا از بچه های ما آنجا کشته شدند . هیچ کس این کار را نمی کند . خوب اگر اسلحه می خواستیم به جای این عده چهار نفر می رفتند بانک می زدند و اسلحه می خریدیم . شما که می دانید توی این کشور راحت می شود سلاح خرید . آن زمان حداقل در کردستان بازار اسلحه علنی بود ، پس برای اسلحه نبود . ما رفتیم که دفاع از کشور بکنیم و با خواست دفاع از میهن به جبهه رفتیم .
اینک می فرمایید یک گروه کمونیستی نمی تواند از دولت دفاع کند . من معتقدم همه مردم با هر ایدئولوژی ای اولین مسئله شان استقلال کشور است . اولین چیزی که این حکومت و این انقلاب به دست آورد ، استقلال بود .
ما از شعار نه شرقی و نه غربی همیشه دفاع کردیم و گفتیم این سیاست ، استقلال کشور را حفظ می کند . ما از این شعار پشتیبانی می کردیم و کار درستی هم بود ؛ امروز هم دفاع می کنیم . من از این مسئله سیاسی که پشتیبانی شد ...
(شعار حضار : متحد کمونیست ، اعدام باید گردد (!) )
آیت الله گیلانی : در مورد تنازع در بقا جای بحث نیست . بدون تردید ممکن است یک جامعه کمونیستی فرضاً یک جامعه سرمایه داری را به زانو در بیاورد و همین است که قرآن می فرماید : « وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ ... » (حج/40)
بحث در غایت و هدف است . تکیه جناب دادستان هم روی هدف حرکت هاست . در اسلام این طور بوده که از کفار هم استعانت می جستند . آنها هم به نام "مؤلفة القلوب" می آمدند. اما مولفه انقلاب برای سیر کردن شکم بوده . هدف گروه های کمونیستی پیاده کردن مرام لنین در این مملکت بوده . شما هم می دیدید که این ملت برای کوتاه کردن دست امریکا قیام کرد .
همین گروه منافقین و کمونیست ها را ما می دیدیم که می گفتند رهبری امام را در مبارزه با امپریالیسم قبول داریم ؛ در بقیه موارد قبول نداریم . این روشن بود که اینها چه مرادی از این جمله دارند. کمک کردن شما به انقلاب برای غایت و هدفی بود که خودتان داشتید و استقلال مملکت هم مطمح نظر شما نبوده ، برای این که همین آقایان بودند که در کردستان و گنبد و جاهای دیگر اخلال گری می کردند .
مسئله استقرار مرام لنین بوده ، نه استقلال کشور ایران . شما می فرمایید ما تا 30 خرداد رسیدیم و در 30 خرداد مطلب را طور دیگری لمس کردیم . بیان شما را انکار نمی کنم ، ولی اینها موجب نمی شود که شما تبرئه بشوید .
شما یک انسان عاقل ، با شعور ، با اراده ، با اختیار در مقابل حکومت انبیا یعنی 124 هزار پیامبر بودید که خواستند احکام خدا پیاده بشود . هدف شما پیاده کردن حکومت الله نبود ، بلکه در مقابل حکومت الله قرار گرفتید و گفتید : " سربداران خراسان بشویم و حرکت کنیم و سرانجام مردم مسلمان خداجوی آمل را به خاک و خون کشیدید ."
اکثر مطالبی که گفتید صادقانه بوده و با اقرار شما وفق می دهد ، اما در مورد بند دوم که گفتید : مسئول تشکیلاتی سربداران نبود . خودتان در اینجا (پرونده) اقرار کرده اید تا موقع دستگیری من مسئول بوده ام . مسئولیت تشکیلاتی اتحادیه را به عهده گرفتم و تا زمان دستگیری مسئول تشکیلات بودم » .
ریاحی : البته من مسئول تشکیلات بودم ، ولی مسئول حمله به آمل نبودم .
آیت الله گیلانی : مسئول تشکیلات سربداران .
ریاحی : نه. این نبوده، سربداران جریانی بود که در جنگل بود. زمانی که من مسئول تشکیلات اتحادیه کمونیست ها بودم ، اصلاً کار جریان سربداران تمام شده بود .
آیت الله گیلانی : اینجا (در اوراق پرونده) شما می فرمایید مسئولیت تشکیلات اتحادیه را به عهده گرفتم ، یعنی بعد از مسئله جنگل ؟
ریاحی : بله . این اسفند سال 60 بود .
آیت الله گیلانی : « .. لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَن بَيِّنَةٍ ... » یعنی بعد از اینکه بطلان قضیه برای شما روشن تر شد ، در این قضیه باطل پافشاری می کردید ؟ (انفال/42)
ریاحی : این دو تا جریان است ؛ یکی اتحادیه کمونیست ها که تشکیلات سازمان بود و دیگری سربداران . من مسئول سربداران نبودم ، ولی بعداً مسئول اتحادیه بودم . این که می فرمایید در قضیه باطل پافشاری می کردید ، بله خوب آن زمان جور دیگری فکر می کردیم .
آیت الله گیلانی : شما خانواده محترم شهدا احساسات خود را کنترل کنید . اگر دادگاه اجازه داد شعاری داده شود ، شعار می دهید ، اگر نه خودداری می کنید .
(خطاب به دادستان) : باز با ایشان کاری دارید ؟
آقای لاجوردی : اگر اجازه می فرمایید یک سؤال دارم . جناب آقای ریاحی فرمودند که من الآن دیگر مارکسیست نیستم . اینجا یک سؤالی برای من مطرح است که دلم می خواهد صادقانه این سیر تحول فکری را بیان کنند و بفرمایند که از چه زمانی مارکسیست شده و از کی دست از مارکسیسم شستند و چطور شد که با این که در میان مردم بودند ، آزاد بودند و در جامعه بودند و به این واقعیات نرسیدند ؟
برای ما توجیه کنند ، چون برای خود من جا نمی افتد . ما اسم این پیچی را که توی این خیابان اوین است " پیچ توبه " گذاشته ایم . من نمی دانم چگونه است هر کی از این پیچ سرازیر شود به سمت اوین ، توبه کار می شود . تواب می شود . حالا آقای ریاحی هم که به اصطلاح خودشان 20 سال در جریانات (لابد مارکسیستی) بوده اند چگونه با چند صباحی که درون زندان هستند ، توبه می کنند ؟ یک مقداری شرح بدهند .
ریاحی: من در سال تقریباً 47 _ 46 در زندان با گروه جزنی آشنا شدم و از آنجا به مارکسیسم گرایش پیدا کردم . مدتی که در ایران بودم ، بیشتر به همان صورت گرایش بود ، به خاطر این که در دوره شاه اصلاً امکان مطالعه نبود. اساساً نمی دانستم مارکسیست چیست ؟
واقعیت را بگویم گرایش من به مارکسیسم به خاطر مبارزاتی بود که در سطح جهانی با این عنوان علیه امپریالیسم امریکا انجام می شد . ما می دیدیم که مثلاً در ویتنام ، کامبوج ، لائوس و ... تحت همین عنوان مبارزه می کنند و دشمنان اصلی امپریالیسم امریکا هم در کشور ما سلطه دارند ، اینها هستند . ما به این صورت با مارکسیسم آشنا شدیم .
این که ایدئولوژی و تئوری شان چیست ، نمی دانستیم ، تا این که رفتم خارج . من سال 47 آزاد و به جنوب تبعید شدم . بعد از مدتی رفتم عراق و فلسطین . آنجاها یک مقدار آشنایی بیشتری با مارکسیسم پیدا کردم ، یعنی با جریانات مارکسیستی آشنا شدم و می توانم بگویم از این به بعد دیگر تقریباً با همان چیزهای اولیه ای که گرفته بودم ، این مکتب را انتخاب کردم . تا این زمان گرایش من تقریباً بیشتر عاطفی بود ...
الآن هم حدود نزدیک به 6 ماه است که زندان هستم و نمی دانم حالا چه جوری بگویم . چند صباح هم نبود ، طول کشید ... واقعیت این است که الآن هم نمی توانم بگویم که مسلمان هستم .
من پیش حاج آقا اکبری بودم و با ایشان صحبت کردم و گفتم : می توانم بگویم کمونیست نیستم ، ولی اگر قرار باشد مسلمان بشوم ، فکر می کنم احتیاج به کار هست . یک روزه نمی شود . اگر کسی بگوید من یک روزه اعتقادم را عوض کردم ، واقعاً حرف صحیحی نزده . من چندین ماه است که نشسته و فکر کرده ام .
بیشتر هم به عملکردم فکر کرده ام . خوب می بینم جریاناتی که به عنوان کمونیسم در سطح جهان (مثلاً روسیه شوروی) کار می کنند ، هیچ کدام پرونده روشنی ندارند که بشود به آن اتکا و از آن دفاع کرد .
الآن هم در یک همچون موقعیتی قرار دارم که در واقع از این جریان بریدم . ولی اینکه شخصاً امروز از چه موضعی دارم دفاع می کنم ، باید بگویم بیشتر برایم جنبه سیاسی مطرح است . یعنی مسائل را بیشتر به همان گرایش ضد امریکا و ضد روسیه و ضد هر چه که بخواهد به این کشور چنگ بیندازد ، تحلیل می کنم و بیشتر به عملکردها توجه داشته ام .
بیشتر این بوده که نشسته ام و درباره گذشته ، کمونیسم چه در ایران و چه در دوره های گذشته (حزب توده) و در این دوره و همین گروه ها و چه در سطح جهانی بررسی کردم و هیچ کدام چیزی که بشود ازش دفاع کرد ، ندارد .
آقای لاجوردی : سؤال دیگر . می توانید آمار اسلحه هایی را که در جنگل استفاده کردید بیان کنید و منبع تغذیه تان را مشخص کنید .
ریاحی : من فکر می کنم ما جمعاً حدود 75 – 70 تا اسلحه داشتیم . بخشی از اینها اسلحه هایی بودند که بچه ها در زمان انقلاب از خارج آورده بودند . یک بخش هم در جریان انقلاب و حمله به پادگان ها (آن زمان که همه ملت می رفتند ، ما هم طبعاً می رفتیم) ، جمع آوری شده بود . یک مقدارش را یکی از دوستانمان که اینجا هم هستند ، آن زمان که در کردستان بودند ، از کردستان خریده بودند . یک تعدادی هم از جنوب ...
آقای لاجوردی : از جبهه ها هم آوردید ؟
ریاحی : از جنوب هم بوده . این که از جبهه برداشته اند یا از قاچاقچی ها خریده اند ، من نمی دانم ، چون خودم مسئول جنوب نبوده ام . این را دیگران باید روشن کنند ، ولی از جنوب بوده ...
آقای لاجوردی : یک سؤال دیگر هم خانواده شهدا دارند . برایشان مسئله است که چرا شما 6 بهمن را انتخاب کردید . چه رابطه ای بین 6 بهمن شاه و 6 بهمن شماست . این را توضیح دهید .
ریاحی : ما اواخر دی بود که آماده شدیم برای رفتن به شهر . گفتیم روز را انتخاب می کنیم اول بهمن باشد . برای اینکه بهمن ماه انقلاب است و مردم هم در خاطره شان بهمن گذشته زنده است و باید به هر صورت بهمن را بزرگ داشت . خواهران و برادران اهل آمل حتماً خوب یادشان هست که درست روزهای آخر دی و اول بهمن برف خیلی سنگینی تمام آمل و آن جنگل ها را پوشاند و ما تقریباً 4 یا 5 روز پشت برف ماندیم .
مع الوصف صبح روز چهارم بهمن رسیدیم نزدیک آمل و نتوانستیم داخل شهر برویم ، به خاطر اینکه نزدیک صبح رسیدیم و بالأخره ، عصر روز پنجم داخل شهر رفتیم . اگر منظور این است که چرا ششم بهمن را انتخاب کردیم ، ما انتخاب نکردیم . ما روز اول بهمن را انتخاب کرده بودیم . منتهی با بارش برف و سختی راه باعث شد که راهپیمایی ما به جای 8 یا 9 ساعت ، دو سه روز طول بکشد و متأسفانه مصادف شد با روزی که روز جنایت بزرگی بود .
آقای لاجوردی : تقارنش خوشبختی است برای مردم ایران . این از همان امدادهای غیبی است . اینها خودشان می گویند ما انتخاب نکرده بودیم . اما برای اینکه پیوستگی این دو جریان به همدیگر روشن شود ، خداوند این جوری در و تخته را جفت و جور کرد . دست خودشان نبود ؛ خدا خواسته ماهیت اینها را نشان دهد .
آیت الله گیلانی : آقای ریاحی شما دیگر دفاعی ندارید .
آیت الله گیلانی : با اختتام جلسه اول ، جلسه دوم دادگاه ساعت 2 بعد از ظهر در همین جا منعقد و دادگاه به عنوان تنفس فعلاً اعلام تعطیل می شود .