ریشههای پیدایش گروههایی نظیر فرقان
گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین دکتر علی ابوالحسنی (منذر)
*برگردیم به ریشههای پیدایش گروههایی نظیر فرقان در تاریخ اسلام و ایران.
_ ببینید گروه یا گروهک تروریستی فرقان، چنان که گفته شد یک پدیده تاریخی مربوط به مقطع خاصی از تاریخ اخیر کشور ماست که خیلی زود کارش به بن بست کشید و نابود شد. البته آنچه از این گروه دستگیر و نابود شد عمدتاً نیروهای عملیاتی یا فکریعملیاتی آن بودند، نه نیروها و سمپاتهای فکریغیرعملیاتی آن. ثانیاً در این اواخر گهگاه بیانیههایی در سایتها پخش شده یا عملیات بمبگذاری انجام گرفته که عنوان فرقان را بر پیشانی داشته یا به آن گروه نسبت داده شده است. اما فرقان به عنوان یک جریان و گرایش فکری، اجتماعی، سیاسی که من در یکی از آثار خود از آن تعبیر به فرقانیسم کردهام، پدیدهای بسیار ریشهدار و سختجان است.
مدعای اسلام منهای روحانیت که یکی از ویژگیهای محوری و بنیادین این جریان است، در طول ۱۴ قرن تاریخ اسلام به شکلهای مختلفی عرض وجود کرده است. یک روز در قالب شعار حسبنا کتاب الله، یعنی قرآن ما را کافی است و نیازی به سنت پیامبر وجود ندارد و روزی دیگر در قالب شعارها و سیاستهای دیگر.
نخستین بروز این جریان در تاریخ اسلام آنگونه که قرآن صراحتاً مطرح میکند، در زمان حیات خود پیامبر(ص) بوده است. در سوره نساء آیه ۶۱ میخوانیم: و اذا قیل لهم تعالوا الی ما انزل الله و الی الرسول رأیت المنافقین یصدون عنک صدودا. این آیه اشاره به کسانی دارد که ظاهراً مسلمانند و کتاب خدا (قرآن) را نفی نمیکنند، اما رسول خدا را نفی میکنند و مانع رجوع مردم به پیامبر اکرم (ص) میشوند.
یصدون عنک صدودا، از آیه صریحاً بر میآید که در همان عصر پیامبر (ص)، گروهی ادعای مسلمانی داشتند و کافر رسمی شناخته نمیشدند، اما میگفتند: قرآن آری، رسول خدا نه.
توجه کنید در صدر آیه به دو چیز دعوت میشوند: ما انزل الله یعنی قرآن و رسول یعنی پیامبر اکرم (ص): و اذا قیل لهم تعالوا الی ما انزل الله و الی الرسول. اما گروهی که قرآن صراحتاً آنان را منافق میشمارد، اینها مردم را از مراجعه به رسول و نه ما انزل الله و رسول باز میدارند: رأیت المنافقین یصدون عنک صدودا.
این نکته ظریفی است که قرآن نیز آنان را نه کافر که منافق میخواند: رأیت المنافقین یصدون عنک صدودا، منافق کسی است که اظهار اسلام میکند و ابطال کفر، پس جزو مسلمانان است؛ منتها مسلمانان اسمی و ظاهری. قرآن نمیفرماید: یصدون عما انزل الله و عن الرسول بلکه میفرماید: یصدون عنک صدودا، یعنی به شکلهای مختلف جلوی آمدن مردم نزد رسول را میگیرند. چنان که گفتیم این نشان میدهد که در همان زمان بعثت هم کسانی بودهاند که میخواستند جامعه اسلامی را از رسول اکرم (ص) جدا کنند.
*چرا دستهایی میکوشیدند رسول خدا را از جامعه اسلامی جدا کنند، در حالی که آنها ظاهراً با قرآن کاری نداشتند؟
_ زیرا رسول خدا (ص) اولاً ابلاغگر آیات و بینات الهی به بشر، ثانیاً مفسر آن آیات و برطرف کننده ابهامات و تفصیلدهنده مجملات آنها برای امت و ثالثاً مجری و پیاده کننده احکام الهی در جامعه است.
منافقین جلوی قرآن را نمیگیرند و حتی چه بسا میگویند قرآن را بخوانید، اما جلوی مفسر و مجری آیات را که رسول خدا(ص) و بعد از ایشان نیز ائمه طاهرین(ع) و در زمان غیبت ولی عصر(عج) نیز با رهنمودهای خود این بزرگان، فقهای عادل، یعنی دینشناسان آگاه و پارسا در مقام تبین و اجرای احکام و آیات الهی هستند، میگیرند.
اینها مسلمات اعتقادی جامعه شیعی است که ریشه در آیات قرآن و فرمایشات معصومین(ع) دارد و در کتب کلامی و فقهی شیعه مستدلاً و مفصلاً درباره آنها بحث شده است. اینها شناختی است که جامعه شیعه در طول تاریخ پیدا کرده است و مسئله مرجعیت هم که از اصل عقلایی رجوع جاهل به عالم نشأت میگیرد، در ربط مستقیم با همین امر قرار دارد.
آیه ۶۱ سوره نساء به خوبی نشان میدهد که ریشه جریان اسلام منهای مبین و مجری اسلام که من در جایی از آن تعبیر به فرقانیسم کردهام، از لحاظ تاریخی به زمان خود پیامبر(ص) بر میگردد و لذا در روزهای آخر عمر پیامبر(ص)، زمانی که حضرت فرمود کاغذ و قلم بیاورید تا وصیتی بکنم که هیچگاه گمراه نشوید و روشن بود که حضرت در مقام مکتوب ساختن حدیث ثقلین یعنی لزوم تبعیت مسلمین از کتاب خدا و عترت پیامبر است، عدهای آمدند و گفتند: حسبنا کتاب الله، کتاب خدا برای ما کافی است؛
یعنی نیازی به تبیینات و توضیحات پیامبر (ص) نداریم، بعد هم که سوار کار شدند، صراحتاً جلوی کتابت و نشر احادیث (سنت پیامبر) را گرفتند که ماجرای اسف انگیز و عبرت آموزی در تاریخ اسلام است.
علامه سید مرتضی عسکری در آثارشان، از جمله در جزوهای مستقل، بحث دقیق و مستندی در این زمینه دارند. البته شیعیان چون از اهل بیت پیامبر (ص) تبعیت میکردند، هیچ وقت از تمسک به سنت نبوی (ص) و نشر احادیث پیامبر و جانشینان معصوم وی باز نایستادند.
اما اکثریت مسلمانان که از آئین خلفا تبعیت میکردند (بخوانید: اهل سنت) در اثر اجبار دستگاه خلافت از نقل و نشر احادیث دور افتادند و شخصیتهایی چون ابوذر و میثم را نیز که کلمات گوهر بار پیامبر در فضایل اهل بیت (ع) و دیگر حقایق دین مبین را در جامعه فریاد میکردند، به ربذه تبعید کردند یا بر دار کشیدند و زبان آنها را قطع کردند.
...
علما در موارد مختلف مزاحم کار شاهان و حکام مستبد میشدند و حتیگاه تاج و تخت آنها را به خطر میانداختند، لذا آنها از عالمان یاد شده کینه به دل داشتند و این کنیه را نیز خصوصاً در شرایط و اوضاع بحرانی کشور، با برخوردهای تند یا صدور احکام غلاظ و شدادشان بر ضد علما بروز میدادند.
این کنیه دقیقاً به میرزافتحعلی آخوندوفها و میرزاملکمخانها و میرزا آقاخان کرمانیها و.... که به اصطلاح پیشتازان حرکت روشنفکری و ترقیخواهی در دو قرن اخیر تاریخ ایران محسوب میشوند، به ارث رسید که در اظهارنظرهای خصمانه آنان نسبت به علمای دین، کاملاً قابل ردیابی است.
منتها کینهورزی آنان نسبت به علمای دین، در قالب ادبیات دیگری جلوهگر شد و جنبه روشنفکرمآبانه، ترقیخواهانه و تجددگرایانه به خود گرفت. متأسفانه این میراث استبدادی در پوشش ترقیخواهی در طول تاریخ باقی مانده و به شکلهای مختلف، حتی در پوشش روشنفکری و اصلاحگری دینی بروز یافته است.
مبداً این کینهتوزی روشنفکرنمایانه نیز در تاریخ اخیر ایران، یکی دوران تأسیس فراموش خانه فراماسونری میرزا ملکم خان ارمنی در تهران در سال ۱۲۷۵ ق است که مخالفت شدید علمای دین نظیر آیاتعظام حاج ملاعلی کنی و آقا سیدصادق طباطبایی، پدر سیدمحمد طباطبایی پیشوای مذهبی مشروطه، به زودی به عمر آن پایان داد و موجب سمپاشیهای تبلیغاتی میرزاملکمخان علیه علمای بزرگ پایتخت شد.
و دیگری عقد قرارداد استعماری امتیازات رویتر توسط میرزاحسینخان سپهسالارقزوینی، صدراعظم فراماسونر، رشوهگیر و ترقیخواهنمای ناصرالدینشاه و دوست و هم پالگی میرزاملکمخان در ۱۲۹۲ ق است که حاجملاعلی کنی و آقا سیدصالح عرب، نیای مادری سید عبدالله بهبهانی پیشوای مذهبی مشروطه، علیه آن قرارداد ننگین و حامی اصلی آن، سپهسالار قزوینی قیام کردند و زمینه عزل موقت سپهسالار و توقف دائمی قرارداد را فراهم آوردند.
و در نتیجه سپهسالار و دستگاه تبلیغاتی گستردهاش، جنگ روانی وسیع و پایداری را در تاریخ بر ضد حاجملاعلی کنی خصوصاً و علمای شیعه عموماً، آغاز و آنها را به انواع نسبتهای زشت همچون مرتجع، کهنهپرست، مخالف ترقی و پیشرفت و تمدن و حتی محتکر و مال یتیموصغیر خور متهم کردند و مسطورهای برای ترقیخواهان بعدی شدند.
همینجا بیفزایم که حتی شاهان قاجار و سپس پهلوی نیز در اظهارات و تبلیغات خود بر ضد علما هرگز نمیگفتند که: ما این ظلم یا خیانت ایران بربادده را مرتکب شده و علما برای صیانت از مصالح ایران و اسلام با ما در افتادهاند. بلکه مظالم و مفاسد خود را خدمت به دین و میهن قلمداد میکردند و آنچه را که از طعن و لعن، مستحق خودشان بود به علمای دلسوز و ظلمستیز و استعمارشکن نسبت میدادند.
در مورد پیشینه مخالفت روشنفکران یا روشنفکرنمایان با روحانیت شیعه در تاریخ دو قرن اخیر ایران باید افزود، ورود علوم و صنایع مادی و کاربردی (تکنولوژیک) غرب به کشورمان، تفکر و فلسفه غرب را هم با خود به این سرزمین آورد و در بستر این تفکر و فرهنگ وارداتی جدید، به تدریج نسلی پرورده شد که معتقد و مدافع فرهنگ و تمدن اومانیستیسکولاریستی غرب بود و حاکمیت اصول و ارزشهای دینی منجمله اصول و ارزشهای اسلامی را بر نمیتافت.
طبعاً این گروه با دین و آنچه رنگ دینی داشت سر سازش نداشت و لذا در نخستین گامهای اظهار موجودیت و بروز فعالیت خود، خویشتن را در برابر روحانیتی یافت که مدافع و مروج فرهنگ دینی و اسلامی بود. این تعارض بنیادین سبب شد که گروه یاد شده، یعنی شیفتگان فرهنگ و تمدن غربی نیز عملاً مثل حکام مستبد و دولتهای سلطهجوی خارجی، هر چند بعضاً به دلایل دیگر، نسبت به روحانیت شیعه نقار و کینه پیدا کنند.
مجموع عوامل و سوابق فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، تاریخی فوق از مظاهر خلافت جور در قرون اولیه و میانه اسلامی گرفته تا حکومتهای استبدادی و استعماری و جناحهای غربگرای قرون اخیر که در بالا پیرامونشان توضیح دادیم، در زمانه ما گروههایی چون فرقان را پدید آورده است.
...
مشکل خود متخصصپنداری و بهاندادن به دانش و تخصص اهل نظر، به مثابه یک بلیه فرهنگی و اجتماعی، کمابیش در عرصهها و زمینههای مختلف زندگی فردی و اجتماعی ما یا بسیاری از ما وجود دارد.
مع الاسف در حوزه احکام و معارف دینی، بیشتر از جاهای دیگر دیده و احساس میشود و تأسف بارتر آنکه این بلیه در بین نخبگان و تحصیلکردگان علوم غیر دینی، بیش از توده مردم یافت میشود علت بیشتر بودن دخالت افراد غیرمتخصص در حوزه مسائل دینی نسبت به سایر حوزهها هم این است که مثلاً در حوزه مسائل معماری و مهندسی، فرد باید نقشه بدهد و طرح بریزد و وارد جزئیات امر شود و لذا دستش رو میشود؛
اما در حوزه مسائل دینی و شرعی (بخوانید: اسلامی) چنین نیست و دخالتها و اظهار نظرهای عناصر غیر متخصصها الی ماشاءالله است، زیرا این کار هزینه محسوس و زیادی نمیبرد و فوقش اگر بعداً حرفی زدی، میگوید نظریات علما در این زمینه مختلف است و من هم فقط طرح مسئله کردم.
این در حالی است که دخالت و اظهار نظر افراد غیر متخصص در امور دینی، چون ممکن است به گمراهی و انحراف فکری و اعتقادی مردم منجر شود و گروه یا حتی نسلی را برای همیشه گمراه و گرفتار دوزخ سازد، هزینهای به مراتب بسیار بیشتر از هزینه اشتباه در امور معماری و حتی پزشکی در بر دارد.
منبع: نشریه یادآور، تابستان، پاییز، زمستان۱۳۸۸ و بهار ۱۳۸۹، شماره های ۶ و ۷ و ۸.