دیکتاتوری دولت آمریکا

نویسنده: بنیاد هابیلیان(خانواده شهدای ترور کشور)
«جرمی اسکیهیل» [Jeremy Scahill] روزنامه نگار مطرح نیویورک تایمز و نویسنده کتاب «بلک واتر، ظهور قوی ترین ارتش مزدور جهان» است که در سال ۲۰۰۷ منتشر شد و فروش زیادی کرد. وی سابقه همکاری با چپگراهای آمریکا نظیر مایکل مور، مستند ساز جنجالی، و امی گودمن، مجری- تهیه کننده برنامه «دموکراسی نو»، را دارد. اسکیهیل همچنین گزارش های افشاکننده ای را درباره اقدامات غیرقانونی آمریکا مانند عملیات ویژه، بازداشت، شکنجه و ترور منتشر کرده است. جرمی اسکیهیل اسکیهیل ۳۹ ساله، در کتاب پرفوش تازه خود به نام «جنگ های کثیف، میدان جنگی به وسعت جهان» می نویسد: «اوباما از نامزدی که در مبارزات انتخاباتی خود از تضییع حقوق آمریکایی ها در جریان جنگ با ترورِ دیک چنی انتقاد می کرد، به رئیس جمهوری تبدیل شده است که تضمین می کند بسیاری از آن سیاست ها سال ها در ایالات متحده ادامه خواهد یافت.»
«مت ولچ» [Matt Welch]، سردبیر سایت ریزن، در یک گفتگوی تلویزونی روبروی جرمی اسکیهیل نشسته است تا با او در مورد جنگ های مخفی آمریکا و منظور دولتمردان این کشور از «حقوق بشر» صحبت کند. آنچه در ادامه می خوانید بخشی هایی از این مصاحبه است:
ریزن: بسیاری از مردم از «مجوز استفاده از قوای نظامی» در ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۱ که در ۱۸ سپتامبر با امضای رئیس جمهور به قانون تبدیل شد، خبر دارند. شما گفته اید که مجوز محرمانه دیگری در ۱۷ سپتامبر با امضای رئیس جمهور به قانون تبدیل شده که حتی از مجوز قوای نظامی مهم تر است. در باره آن به مخاطبین توضیح دهید.
جرمی اسکیهیل: دیک چنی و دونالد رامسفلد با یک دستور کار از پیش معین وارد کارخ سفید شدند. منظور من این است که آن ها از حملات یازده سپتامبر باخبر نبودند، اما واقعاً به دنبال یک «انقلاب در امور نظامی» و دگرگونی در روش کار ارتش آمریکا در سرتاسر جهان بودند. تلقی این افراد، و نیز پرزیدنت اوباما، از قوه مجریه این است که در مسائل امنیت ملی، این نهاد باید مانند یک دیکتاتوری عمل کند. از نگاه چنی ماجرای ایران کنترا نه یک رسوایی بلکه مدلی مطلوب برای اجرای سیاست خارجی آمریکاست.
بنابراین وقتی ۱۱ سپتامبر اتفاق افتاد این افراد دستشان روی اهرم بود تا مجموعه ای از امریه های محرمانه ریاست جمهوری را صادر نمایند که به سی آی ای و نیروهای عملیات ویژه آمریکا اجازه می داد آنچه را که عملیات جنبشی می نامیدند- شامل عملیات کشتن و دستگیری در در گستره ای از کشورهای جهان- بدون نیاز به تصویب کنگره اجرایی کنند. آن ها برنامه ای به نام «گری استون»۳ [Greystone] –در داخل آمریکا اختصاراً به آن «جی اس تی» می گویند- را شروع کردند که چتری بود که زیر آن بسیاری از اقدامات ناگوار دوره بوش به اجرا در می آمد. در بخشی از این برنامه افراد را هر دو کشوری که آمریکا در آن ها اعلام جنگ کرده بود-عراق و افغانستات- ربوده، در سایت های سری سی آی ای که به همین منظور تأسیس شده بود با غرق مصنوعی و دیگر تکنیک های مخوف شکنجه می کردند. عملاً دولتمردان بوش مجمع الجزایری از سایت های سری و مراکز بازجویی ایجاد کردند و برای پیگیری آنچه «جنگ جهانی علیه تروریسم» می نامیدند، سازوکاری خارج از روال قانون پدید آوردند.
ریزن: بخشی از این برنامه برچیدن کارکردهای معمول نظارت بود. پرسش ما این است که پیش از یازده سپتامبر نیز دولت عملیات آدم ربایی یا ترور داشت، هرچند کمتر. بیایید درباره تغییرات ایجاد شده در قوانین ایالات متحده در این حوزه بحث کنیم.
اسکیهیل: «جرالد فورد» [سی و هشتمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا از ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۷ و معاون ریاست جمهوری در کابینه ریچارد نیکسون، وی در سال ۲۰۰۶ درگذشت.] اولین رئیس جمهور آمریکا بود که روی کاغذ ترور را منع کرد. این طور نبود که فورد مخالف سرسخت ترور باشد، بلکه دلیل این ممانعتْ هم عصری وی با دوران افتضاح آمیزی است که طی آن سی آی ای درگیر چندین کودتا، عملیات کشتن هدفمند، براندازی دولت های منتخب مردم و حمایت از احزاب بود و نیز باید در جلسات غیرنمایشی تحقیق و بررسی کنگره- مانند «کمیته چرچ»- جواب پس می داد. این گونه شد که فورد، فردی که متعلق به دوران نیکسون بود، تصمیم گرفت دستوری صادر کند تا بگوید سیاست ایالات متحده آمریکا این است که مرتکب ترور نمی شود. نکته جالب این جاست که همه رؤسای جمهور آمریکا از آن زمان نسخه ای از این دستور اجرایی را امضا کرده اند. کنگره هیچ وقت قانونی را تصویب نکرده که بگوید ایالات متحده آمریکا ترور انجام ندهد. من فکر می کنم کنگره نمی خواهد وارد این موضوع شود.
از فورد تا اوباما، همه رؤسای جمهور آمریکا اقداماتی را مرتکب شده اند که من فکر می کنم اگر از افراد منطقی بپرسیم می گویند مصداق ترور است. ریگان چندین بار قذافی را مورد سوء قصد قرار داد. کلینتون مناطقی را که فکر می کردم صدام در آنجا سکونت دارد، بمباران کرد. جرج دابلیو بوش در تمام انواع کشتن های هدفمند دست داشت، اگرچه از این که این اقدامات را ترور بنامد، پرهیز داشت. بنابراین پیش از یازده سپتامبر نیز می توانید ترور را در کارنامه دولت های آمریکا ردیابی کنید، با این حال کنگره نمی خواهد در این موضوع ورود کند.
در دوره ریاست جمهوری کلینتون برنامه موسوم به «تحویل» کلید خورد- برنامه ای که دموکرات ها خیلی دوست ندارند درباره آن صحبت کنند: کلینتون اولین رئیس جمهور آمریکا بود که به طور رسمی اجازه داد مردم را از کشورهای مختلف بربایند و به جای فرستادن به سایت های سری برای بازجویی، آن ها را به مصرِ حسنی مبارک، یا سوریۀ اسد، یا در برخی موارد به لیبی تحت حکومت قذافی به منتقل کنند. در این صورت دولت مردان می توانستند بگویند: «ما مردم را نمی دزدیم و شکنجه نمی کنیم، بلکه به سایر دولت ها در جنگ علیه تروریسم و افراطی گری کمک می کنیم.»
زمانی که «یازده سپتامبر» اتفاق افتاد، آمریکا شبکه سایت های سری خود را در جهان ایجاد کرد و به جای فرستادن زندانیان به کشورهای ثالث، بیشتر آن ها را در آن سایت ها بازداشت و بازجویی می کرد. بنابراین در آمریکا همیشه یک چرخه دائم استفاده از ترور وجود داشته است. یک بار افراد را در زندان های سری بازداشت می کردند، زمانی آن ها را به طور مخفیانه به کشورهای دیگر می فرستادند، یا مانند شش سال اول دولت بوش آن ها را در سایت های سری تحت اداره سی آی ای نگه می داشتند.
ریزن: اغلب شما را یکی از منتقدین جدی ساختار سیاسی ایجاد شده در آمریکا در دوره جرج بوش می دانند، اما شما یکی از روزنامه نگاران مخالف سیاست های اوباما در پیگیری میراث بوش، یعنی «جنگ با ترور»، نیز هستید. می دانید که اوباما ۲۳ می (۱۳۹۲) سخنرانی مهمی ایراد کرد که برخی از روزنامه نگاران، به خصوص«جین میر» ، همکار سابق شما در «نیویورکر»، آن را «گام بزرگ در مسیر صحیح» دانسته اند. آیا شما نیز معتقد هستید این سخنرانی به منزله تجدید نظر اساسی در استراتژی جنگ با ترور است؟
اسکیهیل: من فکر می کنم حرف و عمل اوباما متناقض است. رئیس جمهور می گوید ما نمی خواهیم در جنگ دائمی به سر ببریم، اما یک هفته بعد اجازه حمله هواپیماهای بدون سرنشین در پاکستان و سپس در یمن را صادر می کند. وی تلگراف می زند و می گوید ما خواهان جنگ دائمی نیستیم، اما در عمل رئیس جمهوری است که به بهانه امنیت ملی و ایجاد یک سیستم کارآمد ترور راه غلط را در تاریخ پیش گرفته است. با وجود همه شعارها درباره احتیاط فراوان و تجزیه و تحلیل بسیار در اجرای حملات به اصطلاح نشان دار در مناطق هدف، نیروهای آمریکایی هر نقطه را که تصور کنند محل تجمع افراد شبه نظامی است هدف می گیرند. آن ها حتی هویت کسانی که هدف می گیرند را نمی دانند.
ریزن: آن ها فقط از آسمان نگاه می کنند و هر جا که تجمع مشکوکی پیرامون افراد مشکوک مشاهده کنند هدف می گیرند.
اسکیهیل: من یک مثال می آورم که فکر می کنم متداول ترین شیوه هدف قراردادن افراد با هواپیماهای بدون سرنشین باشد. کاروران پهپاد مشاهده می کنند فردی که او را که زیر نظر دارند وارد یک مسجد خاص می شود. بعد منتظر می مانند ببینند چه افراد دیگری وارد آن مسجد می شوند- این ماجرا ممکن است در پاکستان یا یمن یا سایر کشورها اتفاق بیافتد. سپس مشاهده می کنند یکی از این افراد که ورود و خروجشان را به مسجد زیر نظر گرفته اند، همچنین وارد محلی می شود که احتمال می رود در آن بمب دست ساز بسازند. بعد می بینند این فرد با گروهی دیگر از مردها که مشخصاتشان شبیه به افراد نظامی است در یک جا جمع شده اند و شام می خورند، شاید در مراسم عروسی یا عزا باشند. حالا کارور با خود می گوید : «باید فرصت را غنیمت بشمارم. زیرا آن ها که با این فرد مشکوک که به محل های مشکوک رفت و امد می کند یک جا جمع شده اند، نبایند آدم های خوبی باشند.»
ما هویت هیچ یک ازاین افراد را نمی دانیم، ما اطلاعاتی در دست نداریم که نشان دهد این افراد در حال توطئه علیه ایالات متحده یا هر فعالیت مجرمانه بالقوه دیگر باشند. اما ما تصمیم داریم به طور پیش دستانه یا پیشگیرانه از آن ها تقاص بگیریم. بنابراین آن ها را با هواپیمای بدون سرنشین از پا در می آوریم. و چون آن ها در یک منطقه به خصوص بوده اند و سن و شکل و شمایلشان به افراد نظامی می خورد، پس آن ها شبه نظامی یا تروریست بوده اند. بنابراین عبارت «شبه نظامیان مظنون به قدام تروریستی» یا «مظنونین به تروریسم» از این جا می آید و روزنامه نگاران مرتب آن را تکرار می کنند.