ریاکاری آمریکایی

نویسنده: بنیاد هابیلیان(خانواده شهدای ترور کشور)
دکتر رضا سیمبر، استاد علوم سیاسی و رئیس دانشکده ادبیات علوم انسانی دانشگاه گیلان است. ایشان دکترای علوم سیاسی و روابط بین‌الملل خود را از دانشگاه نیوساوث ویلز، استرالیا اخذ کرد و صاحب‌نظر در حوزه تروریسم بین‌الملل است. جدیدترین تألیفات او عبارتند از: سیاست و حکومت در خاورمیانه، روابط بین‌الملل و دیپلماسی صلح در نظام متحول جهانی و تروریسم در نظام بین‌الملل.
تروریسم دولتی را چگونه باید تعریف کرد و شناخت؟

اولین چیزی که ما در مورد تروریسم به عنوان مبنا بایستی در نظر بگیریم این است که اصولاً هیچ بازیگری در صحنه بین‌الملل خودش را تروریست نمی‌داند؛ چه گروه‌ها و چه دولت‌ها. برای همین معمولاً شعار این است: آن کسی را که شما به آن تروریست می‌‌گویید از دیدگاه من یک مبارز آزادی‌بخش است. از این روست که حتی یک مبارز فلسطینی از دیدگاه رژیم صهیونیستی تروریست دانسته می‌شود و بالعکس؛ رژیم صهیونیستی هم خودشان را جزء کسانی می‌دانند که در راه آرمان‌های مقدس فداکاری می‌کنند.
همیشه یک مرز حق و باطل، یک مرز حق و ناحق در مبانی و تعریف تروریسم وجود دارد که بایستی این مرزها را مشخص و تعریف کنیم. در مفاهیمی مثل آزادی، برابری و عدالت هم، این مرزبندی وجود دارد. ما هر دو شیعه و ایرانی هستیم، هر دو در یک عصر زندگی می‌کنیم؛ ولی ممکن است مفهومی که شما از آزادی دارید با مفهومی که من از آزادی تلقی می‌کنم، دو مفهوم متفاوت باشد. البته فرهنگ و دین باعث می‌شود که تعاریف به یکدیگر نزدیک شود.
درباره تروریسم برداشت‌های مختلفی وجود دارد و طبیعی هم هست. یعنی بایستی ما این را بپذیریم که تعاریف مختلف تروریسم در دیدگاه بازیگران مختلف متفاوت است و دلیلش هم به خاطر همان شناوری هست که در مفهوم وجود دارد. گروه‌های مختلف برای خودشان با توجه به اصول عقایدی که دارند؛ حق و ناحق می‌کنند و اقرار هم می‌کنند که ما داریم این کار را انجام می‌دهیم، ما از ارواح طیبه این افرادی که کشته شده‌اند طلب غفران می‌کنیم، ولی کارد به استخوان‌مان رسیده بود و می‌خواستیم آزادی را برقرار کنیم! «باسک» اسپانیا، «سازمان آزادیبخش فلسطین» و منافقین، همه این‌ها، حقی برای خودشان قائل هستند.
موضوع دیگر، بحث‌های حقوقی مربوط به تروریسم است. بخصوص در تعریف تروریسم دولتی، ما باید مقداری بحث را به سمت بحث‌های حقوقی، به‌ویژه حقوق بین‌الملل هدایت کنیم. اولین نکته‌ای که بایستی تأکید شود این است که ما هیچ توافق بین‌المللی مشترکی درباره تعریف تروریسم نداریم. قطعنامه‌ها و بیانیه‌های متفاوتی صادر شده است؛ اما تا الان یک اطلاق معنایی مشترک در حقوق بین‌الملل وجود ندارد. بعد از ۱۱ سپتامبر قطعنامه‌های مجمع عمومی تلاش می‌کند که چنین وفاقی را ایجاد بکند که تروریسم چیست؟ ولی هنوز هم ما یک اجماع جهانی نداریم. همین باعث شده است که بازیگران مختلف دولتی به عنوان کشورها و اتحادیه‌ها و مناطق؛ خودشان بیایند و تروریسم را تعریف کنند. یعنی بگویند که ما چه تعریفی داریم و بعد مصداق تعریف کنند. دولت آمریکا اولین دولتی بود که بخصوص بعد از ۱۱ سپتامبر خیلی صریح و روشن این کار را کرد. گفت چون نمی‌توانیم با سازمان‌های بین‌المللی و با کشورهای دیگر به اجماع برسیم؛ مصداق تعریف می‌کنیم و لیست می‌دهیم. الان در طول یک سال و گاه حتی شش ماه یک بار؛ وزارت خارجه آمریکا لیستی را تهیه می‌کند که این‌ها به نظر ما مصداق تروریسم هستند. مدعی است که ما به تعریف تروریسم کاری نداریم؛ هر چه شما بگویید، ما لیست می‌دهیم! اتحادیه اروپا هم از دهه ۹۰ این کار را شروع کرده است. اتحادیه اروپا هم با همین الگو لیست کشورهای تروریستی و بازیگران تروریستی را مطرح کرد؛ نکته خیلی جالب این است که اگر شما همین دو لیست را با هم مقایسه کنید، که علی‌الظاهر دو حوزه غربی متحد هستند، اما دو لیست بسیار متفاوت است؛ حدود ۷۰ درصد مصادیق تروریستی اتحادیه اروپا با ایالات متحده آمریکا متفاوت است.
چه عاملی باعث شده چنین تفاوتی به وجود بیاید؟

برمی‌گردیم به همان نکته‌ای که اول اشاره کردم، دیدگاه‌های متفاوتی راجع به تعریف تروریسم وجود دارد و این باعث می‌شود که مصادیق متفاوت باشد. پس این را من می‌خواهم عرض کنم که کشورهای غربی به‌ویژه در یک دهه گذشته، وقتی خودشان را در معرض اتهام دیدند، بحث دفاع مشروع را مطرح کردند و به ماده ۵۱ منشور سازمان ملل متحد استناد کردند. آمریکایی‌ها وقتی که نتوانستند در بحث عراق، که آن را به عنوان تروریسم دولتی مطرح می‌کردند و بحث هسته‌ای را هم به آن اضافه کردند بخصوص آن سیزده سالی که عراقی‌ها را تحریم کردند، وقتی خواستند حمله را آغاز کنند، آمدند در شورای امنیت و دیدند که نمی‌توانند وفاق اجماعی در شورای امنیت داشته باشند، گفتند ما بر اساس ماده ۵۱ منشور سازمان ملل متحد و حق دفاع مشروع از خودمان حمله را آغاز می‌کنیم که بعد بوش آن جمله معروف را گفت که «هر که با ما نیست، علیه ماست.» اما خود آمریکا نیزمتهم به این شد که یک بازیگر تروریستی است. به خاطر اینکه مؤلفه‌های تعریفی تروریسم را داشت.
آن مؤلفه‌ها دقیقاً کدام است؟

اول به کارگیری روش‌ها و اعمال قهرآمیز و دوم داشتن اهداف سیاسی. در اغلب تعریف‌هایی که از تروریسم وجود دارد؛ روی این دو مؤلفه خیلی تأکیدشده است. یکی اینکه از خشونت استفاده می‌شود و دوم اینکه اهداف سیاسی دارد. خیلی از کارشناسان سیاسی معتقدند که اگر این دو وجود داشته باشد؛ مصداق تروریسم است. اگر این دو معیار را قبول داشته باشیم؛ که بنا بر نظر خیلی از صاحب‌نظران دانشگاه‌های آمریکا همینطور است، آمریکا را مصداق تروریسم دولتی مطرح می‌کند. رژیم صهیونیستی اسرائیل نیز همین طور. بر اساس همین مصداق، حملاتی که علیه مبارزین فلسطینی می‌کند و آن‌ها را مورد هدف قرار می‌دهد وچون عامدانه با طراحی قبلی و آغشته به سیاست هست، جزو مصادیق تروریستی قرار می‌گیرد و از اعمال مزدورانه جدا می‌شود.
اعمال مزدورانه چگونه تعریف می‌شود؟

مزدور کسی است که پول می‌گیرد؛ هدف سیاسی ندارد. ممکن است کسانی که به او پول می دهند تا آن کار را انجام دهد، اهداف سیاسی داشته باشند؛ ولی آن کسی که خودش دارد این کار را انجام می‌دهد، مصداق تروریسم در این معنا قرار نمی‌گیرد.
آمریکایی‌ها به نوبه خودشان، سایر کشورهای دیگر ازجمله خود ما را در مصادیق تروریسم دولتی می‌دانند. من این‌هایی را که عرض می‌کنم، برمی‌گردد به همان بحث پایه‌ای که مطرح کردیم؛ اینکه چون تلقی‌های مختلفی از معنای تروریسم وجود دارد: ۱. بازیگران مختلف(گروه‌ها و کشورها) همدیگر را متهم می‌کنند؛ ۲. از لحاظ حقوقی هم نمی‌توانند به توافق برسند.لذا به خاطر این شناوری که از لحاظ معنایی در مباحث تروریستی وجود دارد، طرف‌ها متقابلاً رقیب‌شان را به تروریسم متهم می‌کنند.
یعنی یک مناقشه پایان‌ناپذیر در حقوق بین‌الملل باقی خواهد ماند.
این را می‌خواهم تأکید کنم؛ چون بحث ارزشی است؛ یعنی بایدها و نبایدها در آن وجود دارد؛ مثل آزادی که خوب و بد وجود دارد. اصلاً ذات دنیا همین طور است که حق و ناحق در آن وجود دارد. شما مجموعه کشورهای جهان اسلام را که نگاه کنید، همین چند دستگی را داریم. سخنگوی جهان اسلام کیست؟ بدترین حملات تروریستی را از طرف سلفی‌های تندرو علیه جمهوری اسلامی ایران داریم و این حملات مسئله امنیتی ما و مرزهای ماست. همین‌ها مسلمان هستند و معتقدند که اگر شیعیان را بکشند؛ اگر یک نفر را بکشند، جای هفت کافر را می گیرد! این چنین تلقی‌های خطرناکی وجود دارد و از دیدگاه جمهوری اسلامی ایران، این‌ها مصادیق بارز گروه‌های تروریستی هستند. البته دستگاه‌های امنیتی آن‌ها را جمع کردند و ما توانستیم خوشبختانه مرزها را ببندیم و مسئله را کنترل کنیم؛ وگرنه شاهد شدیدترین حملات تروریستی در کشور خواهیم بود. لذا به نظر من، اگر مرزها را باز بگذاریم نه آمریکا، بلکه همین گروه‌های اسلامی تندرو، یکی از خطرناک‌ترین حملات تروریستی را می‌توانند علیه ما انجام بدهند. می‌خواهم به افکار متضاد در این حوزه اشاره کنم. شخص وهابی که به خودش بمب می‌بندد و می‌آید در مسجد زاهدان، معتقد است و مزدور هم نیست؛ شاید هم باشد یا نباشد؛ ولی این قدر مغز او را شستشو داده‌اند که به خودش بمب می‌بندد و می‌گوید که اگر شیعیان را بکشم، رسالت بزرگی را انجام داده‌ام.
باز می‌خواهم برگردم به آن دعوای مفهومی. بله، این جنگ و دعوای مفهومی حق و باطل ادامه دارد. آن‌ها خودشان را بر حق می‌دانند و گروه‌های دیگری که خودشان را محق می بینند. مثلاً در مورد رژیم صهیونیستی مصادیق زیادی وجود دارد که این‌ها باطل هستند. ولی اصرار از طرف آن‌ها هم وجود دارد و با تعریف صهیون و ایجاد دولت صهیونیستی خودشان را بر حق می‌بینند. البته این فقط از لحاظ تفکیک‌بندی آکادمیک و در بحث‌های علوم سیاسی این طور است و به عنوان یک ایرانی مسلمان، هیچ شک و تردیدی در مبانی حق و باطل نداریم.
اما با یک ریاکاری و سیاسی‌بازی هم در این مقوله مواجه هستیم!
البته هیچ دولتی خودش را مصداق تروریسم دولتی نمی‌داند. اولاً که معمولاً آن‌ها ترور را توسط دستگاه‌های امنیتی، اطلاعاتی خودشان انجام می‌دهند و با «پوشش» است؛ به روی خودشان هم نمی‌آورند و عامدانه انجام می‌دهند. اگر هم مچ آن‌ها را بگیرند، انکار می‌کنند. اگر هم خیلی مجبور باشند، علناً می‌گویند که از دیدگاه ما آن‌ها تروریست بودند و ما یک هدف سیاسی نداشتیم و مبارزه علیه تروریسم کردیم. هیچ‌کدام اعتراف به این نمی‌کنند که این یک حرکت تروریستی است. همان طور که هیچ جنبش آزادی‌بخش و هیچ گروهی خودش را مصداق تروریسم نمی‌داند.
آیا به طور مشخص در رابطه با سیاست آمریکا، مصداق قابل اجماعی داریم که برای همه جهان به عنوان یک حرکت تروریسم دولتی شناخته شده باشد؟ بسیاری معتقدند حملات هواپیمای بدون‌سرنشین در پاکستان یکی از مصادیق غیرقابل‌دفاع است.آیا مصادیق دیگری هم سراغ دارید؟

همین طور هست؛ ولی چون می‌خواهیم عمومی بحث کنیم اینطور می‌شود که فرض کنید من یک مقام ارشد آمریکایی باشم که در این باره از من بپرسید. من ماده ۵۱ را مطرح می‌کنم. حتی در مورد هواپیماهای بدون‌سرنشین می‌‌گویم که نه، ما اعلام کردیم و ماده ۵۱ منشور هم به ما اجازه داده است و ما برای بازدارندگی از حملات، این کار را می‌کنیم. استناد حقوقی آن‌ها این است. می‌گویند ماده ۵۱ به ما گفته است که اگر شما احساس می‌کنید که امنیت شما به خطر افتاده است و نمی‌توانید اجماع شورای امنیت را داشته باشید، می‌توانید حق دفاع مشروع را مطرح کنید که البته بین حقوق‌دانان بین‌الملل درباره این مسأله دعواست. مثال بارز آن عراق بود که اجماع شورای امنیت را نداشتند و آمریکایی‌ها لشکرکشی را شروع کردند تحت عنوان دفاع مشروع و پیشگیرانه. در مورد اشغال کویت توسط عراق، اجماع شورای امنیت را داشتند، اما در باره عراق وقتی مخالفت روسیه و چین و فرانسه را دیدند، ماده ۵۱ را علَم کردند. مصادیقی مثل هواپیماهای بدون‌سرنشین هم قطعاً بحث ماده ۵۱ را مطرح می‌کنند برای اینکه یک پوشش حقوقی به آن بدهند. اما از آن طرف خیلی از گروه‌ها و کشورهای جهان اسلام، پاکستان و نیز جمهوری اسلامی ایران، این را مصداق تروریسم دولتی می‌دانند، به خاطر اینکه ۱. اهداف سیاسی دارد؛ ۲. اجماع حقوقی شورای امنیت و سازمان ملل متحد را ندارد؛ ۳. در آن یک طراحی عامدانه‌ای از نیل به اهداف سیاسی دیده شده است.
آمریکایی‌ها از لحاظ سیاسی دنبال گسترش نفوذ هستند. البته خیلی از کشورهای مسلمان و غیر مسلمان و حتی گروه‌ها و شهروندان آمریکایی و خیلی از نویسندگان و دانشگاهیان، مخالف عملیات آمریکا هستند و آن را مصداق عملیات تروریستی می‌دانند و معتقدند که این گونه عملیات نه‌تنها شرایط را بهتر نمی‌کند، بلکه احساس ضدآمریکایی را تشدید می‌کند و با این سؤال که چرا دیدگاه ضدآمریکایی در دنیا رشد پیدا کرده است، این اعمال را علت این امر می‌دانند و معتقدند عملیاتی مثل افغانستان، نه‌تنها صلح و امنیت را برای افغانستان به ارمغان نمی‌آورد، بلکه شرایط را بدتر می‌کند.
آیا در دولت اوباما نیز همان سیاست‌های دولت بوش به نحوی دیگر ادامه پیدا می‌کند یا اینکه یک تغییر سیستماتیک و جهت‌داری به سمت دیگر صورت گرفته است؟

معتقد هستم و خیلی ها این اعتقاد را دارند که چه جمهوری‌خواهان و چه دموکرات‌ها در زمینه سیاست دفاعی و سیاست خارجی آمریکا تفاوت اصولی چندانی ندارند. فقط وقتی که جمهوری‌خواهان به قدرت می‌رسند معمولاً خیلی طرفدار قدرت نظامی و تسلیحات نظامی و کمک به کشورهای دوست،به صورت علنی و آشکار هستند. اما غالباً دموکرات‌ها آن را با چاشنی حقوق بشر و تهدیدات مربوط به تسلیحات و گسترش لیبرالیسم پیش می‌برند؛ یعنی لباسش فرق می‌کند وگرنه تفاوت چندانی ندارند. اگر در بسیاری از امور نگاه کنید، تفاوت چندانی نمی‌بینید. مثلاً در دولت اوباما، علی‌رغم شعارهای زیبا و فریبنده‌ای که اول داده شد، تهدیدها علیه مردم ایران و علیه کشور ما به‌شدت ادامه پیدا کرد و در واقع یک نوع جنگ است. ادعایشان این است که ما می‌خواهیم از آزادی‌خواهی در ایران حمایت کنیم! تسلیحات را کنترل کنیم و تسلیحات اتمی را محدود کنیم! شعارهایشان این طور است. وگرنه در اصل با هم تفاوتی ندارند. در سیاست داخلی معمولاً تفاوت جمهوری‌خواهان ‌و دموکرات‌ها در مباحث تأمین اجتماعی و دولت رفاه است. معمولاً بیشتر، دعواهای داخلی دارند، ولی در سیاست خارجی خیر. یک امپراتوری که به قول خودشان همیشه لیبرال هستند. همان شاخصه‌های امپراتوری را دارند، ولی شعار آزادی‌خواهی و دموکراسی را مطرح می‌کنند که نرم است.