خاطرات خانواده

منبع: وبسایت فرزندان زهرا
صدای پای ساواک

در سال ۱۳۵۳در پی سخنرانی شهید بر علیه رژیم ستم شاهی مورد تعقیب قرار گرفت و متواری گردید و در روستای کلات گناباد در منزل ما (منزل شهید اقای حسین صباحی) مخفی شد

تابستان بود و هوا هم گرم. اقای سید رضا کامیاب در حیاط خانه خوابیده بود نیمه های شب تعدادی از مامورین ساواک به پشت بام منزل ما امدند و چون هوا تاریک بود شهید را که روی حیاط خوابیده بود ندیده بودند و شروع به انداختن چند سنگ به منزل می کنند که یکی از سنگها به ظروف کنار حیاط برخورد می کند که شهید کامیاب از خواب بیدار می شود و متوجه نمی شود که صدا از کجا و بابت چیست

ولی به هرحال سکوت می کنند منم که جهت اموراتی از منزل خارج شده بودم (فکر می کنم جهت ابیاری زمین کشاورزی بود)

در همین حین وارد منزل شدم و متوجه چند صدای پا از پشت بام شدم آمدم پیش آقا سیدرضا بیدار بودند وجریان صدای ظروف را به من گفتند به هرصورت شب را به صبح سپری نمودیم فردای آن شب یکی از اهالی به من گفت که آن شب تعدادی از مامورین رژیم شاه (ساواک)در روستا بودند و نمی دانم برای چه کاری در روستا راه می رفتند.

آقای حسن صاحبی(دایی شهید)

سعه صدر

مرد غیرت شهید کامیاب پیشانی گشاده‌ای داشت. آسمان آبی از آرامش او بود و شکوفه‌های ایمان، جاری از زلال باورش. مرد غیرت بود و خطوط قرمز شرع را پاسداری متعهد. زمانی در مسجد گوهرشاد زبان به وعظ گشوده بود و اسرار نظام ظلم و ستم را بر ملا می‌ساخت سخنان پر جاذبه اش خشم خفاشان را برانگیخت و قرارشان را بی قرار ساخت در صدد برآمدند تا او را دستگیر کنند همهمه‌ای در بین مردم افتاد. مردم به تکاپو افتادند و مجلس شلوغ شد شهید بلند شد و گفت چه شده؟ جواب دادند که می خواهند شما را دستگیر کنند. شهید با طمأنینه‌ای معنادار گفت: مرا می‌خواهند دستگیر کنند شما چرا می‌ترسید؟ از مسجد بیرون می‌آید و سربازان مسلح آماده شلیک را می‌بیند؛ با رشادت به آنان می‌گوید چرا اسلحه کشیده‌اید. مگر خلافی مرتکب شده‌ام آیا سخنرانی خلاف است؟ و بدین ترتیب سربازان سر اسلحه را به سمت زمین نشانه می‌روند. به نقل از مادر بزرگوار شهید مرد گذشت شهید کامیاب سعه صدری مثال زدنی داشت. مرد باگذشت و صبوری بود. قبل از انقلاب زمانی در محل زندگی شهید، گروهی به ایشان جسارت می‌کردند آنان از طرق متخلف ایشان را مورد آزار و اذیت واقع می‌ساختند، اما شهید گویا آنان را نمی‌دید و سخنان و کردارشان را احساس نمی‌کرد. روزی به او گفتم چرا شما عکس العملی از خود نشان نمی‌دهید. شهید با وقاری اثر گذار پاسخ داد: اینها نمی دانند اینها تحریک شده غیر هستند من که می‌توانم صبر و تحمل کنم چرا چنین نکنم.

به نقل از خانواده بزرگوار شهید

خواب شهادت

شهید کامیاب قبل از شهادت خود خواب میبیند که در یک میدان وسیع امام حسین علیه السلام کنار وی آمده و او درآغوش امام میرود و امام اورا می بوسند و سپس امام خمینی که در آن صحنه حاضر بودند ایشان را که بر اسب امام حسین علیه السلام سوار میشوند بدرقه میکند و او با امام حسین علیه السلام می رود.

حقیقت رویای مادر

مادر شهید میگوید:

شبی که فردای آن فرزندم به شهادت رسید شب ۲۷ رمضان بود بعد از اینکه از مسجد آمدم و خوابیدم نیمه های شب در عالم خواب دیدم که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه شریف) وارد خانه ی ما شد در همین هنگام دیدم پدر شهید از اتاق بیرون آمد و وضو گرفت و دوباره به اتاق برگشت (آن زمان در روستا برق نبود)یک رادیو داشتیم که بالای سر پدر شهید روی تاقچه بود ایشان رفتند و رادیو را روشن کردند اخبار ساعت ۱۲ ظهر که ظاهرا اخبار استان بود از رادیو پخش میشد در عالم خواب دیدم که رادیو گفت حضرت حجت الاسلام سید رضا کامیاب ساعت ۱۱ ظهر امروز مورد اصابت گلوله ی منافقین قرار گرفت و به شهادت رسید وی بادهان روزه عازم منزل بود که ترور گردید دیدم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه شریف) وارد اتاق گردید و دست در گردن پدر شهید انداخت هر دو شروع کردند به گریه کردن در همین هنگام از خواب بیدار شدم مضطرب و نگران بودم و تا سحر نخوابیدم صبح نه تلفنی در دسترس بود نه وسیله ای که بتوانیم از روستا به شهر بیایم تا ساعت ۱۲ ظهر نگران و پریشان بودم در همین هنگام خوابی که دیده بودم به حقیقت می پیوست پدر شهید آمد داخل حیاط منزل مثل همان حالتی که درخواب دیده بود وضو می گرفت رفت داخل اتاق و رادیو را روشن کرد اخبار دقیقا همان مطالبی که دیشب در عالم خواب دیدم بیان میکرد صدای پدر شهید از اتاق به گوش می رسید...

خواب یک ستاره

همسر شهید می گوید: شب قبل از شهادت کامیاب خواب دیدم دریک راهرو نشسته ام ناگهان ستاره ای از اسمان می آید و سقف را سوراخ میکند و به پهلوی من می خورد و سپس سریع به طرف آسمان باز می گردد.

ساعت مچی
ساعتی داشتم که شهید برایم از مکه خریده بودند همان روز صبح شهادت ایشان بدون دلیل از میخ افتاده بود و شکسته بود درحالیکه میخ سرجایش بود.