مصاحبه با سید محمد کامیاب(برادر شهید)۳

منبع: بنیاد هابیلیان(خانواده شهدای ترور کشور)

ما آماده شدیم برای تشیع جنازه و در آن تشیع جنازه مرحوم شهید کامیاب، آن چنان استقبالی از این شهید شد که من واقعاً نمی توانم تعریف و وصف کنم. از این بیمارستان وقتی که ایشان را تشیع میکردند تا حرم کلّ شهر تقریباً تعطیل شده بود و جمعیت میلیونی در تشیع شهید شرکت کردند واکثر آقایان علماء وروحانیون حاضر در آن جمع حضور داشتند تا این که به حرم رسیدیم. در صحن امام بعد از این که تشیع جنازه از آنجا انجام شد مسائل دیگرش به صورت عادی برگزار شد و آقای طبسی در پایان مراسم سخنرانی کردند و جمعیت مملو بود و موج می زد. همه گریه می کردند. همه فکر می کردند که فرزند شان را از دست داده اند این قدر منقلب بودند. از آقای طبسی خواستند که از گذشته ها و از مرحوم شهید کامیاب اگر مطالبی دارند بگویند و آقای طبسی در آنجا حدود یک ساعت صحبت کردند و آنچنان آقای طبسی تحت تأثیر این فضا بودند که ایشان مدّتی صحبت شان متوقف شد و گریه کردند و در تجلیل از عزّت نفس و نیّت شهید کامیاب و هیچی نخواستن برای خودش و در جهت انقلاب حرکت کردن و حفظ ارزشها و احترام به مقدّسات و... سخن گفتند. شهید کامیاب با یک عزّت خاصی زندگی کردند و وقتی که شهید شدند همه امکانات و موجودی ایشان در داخل منزل و در لباس هایشان دویست و هفت تومان پول بود که حاج آقای طبسی گفتند علی رغم این که مرحوم شهید کامیاب بی نهایت به من نزدیک بود و من او را مثل برادر می دانستم و امکانات مادی هم در اختیار من بود ولی در تمام این دوران آشنایی این شهید با بنده، هر وقت من ایشان را دیده ام علی رغم این که ایشان در سختی بود از نظر مالی ما نتوانسیتم از این مرد کوچکترین ضعفی بدست آوریم و ایشان اعلام کنند که چنین چیزی نیاز است. البته مشکلات دیگر دوستان را مطرح می کردند و مسائل را بیان می کردند ولی شخص خود ایشان چنین مسائل هایی را در مورد خودشان با من در میان نگذاشتند و واقعاً از این جهت متأسف هستم که ایشان یک لحظه به رفاه و آسایش خودش نیندیشید و از ما تقاضای چیزی نکرد. علی رغم این که در اختیار ما بود والان هم که ایشان شهید شده تمام امکانات و پولی که در جیب ایشان بوده دویست و هفت تومان بوده است و چطور این مرد با این روحیه بالا وعزّت نفس زندگی کرده است و برای ما باید سرمشق باشد. ایشان را به همان وضعیت چون نمی شد غسل داد آوردند حرم در دارالزهد مبارکه. حاج آقا گفتند که شما هرکجا میخواهید و صلاح می دانید ایشان را دفن کنید گفتم هر جا مصلحت است ایشان را دفن کنید و شهید را در دارالزهد دفن کردند و در صحن مجاور امام رضا(ع) است و مجالس ایشان برگزار شد و در مجالس ایشان اقای طبسی لطف کردند و همکاری کردند و مجالس ایشان درحرم برگزار شد و مهمان ها را در مهمانسرای حضرت پذیرایی . از مردم و فرزندان و خانواده و دوستان ایشان و روحانیون و مخصوصاً مبارزین تقاضا داریم که در هر موقعیت و هر مکانی که هستند حقیقتاً این احساس را داشته باشند و در ذهنشان باشد که این نردبان های ترقّی سمت ها و مسئولیت ها و این احترام و عزّتی که در جامعه برای این ها به وجود آمده همه براثر فداکاری شهداء بوده است. بر اثر ایثار و از خود گذشتگی و جان بازی جانبازها و شهداء شاخص و شهدایی که از نظر نفوذ کلام از نظر قدرت اجتماعی از نظر بیان علم درجاتی داشتند و شهید شدند و با چه خلوص نیّت پاکی در جهت حفظ ارزشها شهید شدند و امام را یاری کردند و امام وشهداء راهمراهی کردند. این ها هر لحظه این مسائل را براعمال خودشان شاهد بودند و ناظر می بینند و همانطور که شهدا و مخصوصاً شهید کامیاب می گفتند باید برای این مردم ستمدیده کار کرد و مشکلات معیشتی و اجتماعی این ها را حل کرد و این ها هم همین طور فکر بکنند. از این زد و بندهای سیاسی دست بردارند. از ایجاد مشکلات برای مردم دست بردارند. از این رفاه طلبی دست بردارند. اگر ما خانواده های شهدا از همه کسانی که این چنین به مردم ظلم می کنند و احیاناً خطای غیر عمدی انجام می دهند اگر از همه مسائل بگذریم از خیانتهای این ها نخواهیم گذشت. اینها عمداً نه سهواً حرکاتی را انجام دهند و یک مسائل سیاسی را مطرح کنند و مشکلات مردم در زیر پوشش این مسائل گم می شود و به مردم توجه نمی شود مردمی که صدر اسلام نشان داده که از زمان پیغمبر این چنین حکومتی و شخصیتی مثل حضرت امام پیدا نشده، این چنین همه امکاناتشان را از زن و مرد و پیر و جوان روستایی و شهری در طبق اخلاص گذاشتند و برای احیای کلمه لا اله الا الله و حفظ حکومت اسلامی و دین حقیقی محمدی این چنین حرکت کرده و سابقه نداشت و نخواهد داشت واگر این ارزشها لطمه وارد شود با زممکن است برود ۲۰۰۰ هزار سال دیگر دین کنار زده شود و به قعر مسائل غربی فرو رود و جوانهای ما دچار مشکل شوند و گناه این قضایا جزء این که به گردن کسانی است که مسائل دینی را تحت الشعاع مسائل سیاسی و غربی قرار می دهند و این ها در دنیا و اخرت باید پاسخگو باشند.

در جریان انفجار حزب جمهوری اسلامی، وقتی که خبر شهادت شهید بهشتی قطعی شد اصلاً یک شیونی در داخل شهر و اداره به وجود آمد و بعد گفتند که حالا این شیون ها مشکلی را حل نمی کند و هر کس مایل است برود تهران بیاید برویم و مرحوم شهید کامیاب به اتفاق حاج آقای صادقی و حاج آقای سبحانی و بنده از استانداری رفتیم و با تعداد زیادی از آقایان نیروی هوایی که پایگاهش در انتهای نخریسی است رفتیم ویک هواپیما نظامی ۳۳۰ را تدارک دیدند و آقایان نشستندکه پرواز کنیم تهران. در بین راه برا اثر همان ناراحتی به وجود آمده مرحوم کامیاب از حال رفتند و حدود ده دقیقه ایشان بی هوش بودند در داخل هواپیما. لباسهای ایشان را درآوردیم و جعبه کمکهای اولیه را آوردند و بالاخره ایشان به هوش آمدند و یک مقداری ضعف هم بود چون نه شب و صبح ایشان چیزی نخورده بودند و تا این که رسیدیم تهران ساعت ۳ بعد از ظهر بود رسیدیم تا از فرودگاه خودمان را رساندیم به ناصرخسرو و می خواسیتم برویم سرچشمه. گفتیم اگر برویم آنجا در داخل، خوب برای شست و شوی دست و صورت و تجدید وضو، ممکن است فرصتی نباشد یک مدرسه علمیه ای بود در ناصر خسرو که مرحوم شهید آنجا راسراغ داشتند، رفتند آنجا و وضو گرفتند و نمازی خوانده شد و بعد مقداری غذا تهیه کردیم و ناهار خوردیم و مخصوصاً به این دلیل که شهید ضعف جسمانی داشتند و سردردعجیبی داشتند و بسیار آن روز قرص مصرف می کردند که بتوانند یک مقداری به خود مسلط باشند و بعد از آنجا پیاده آمدیم. همه محل ها تعطیل بود و خودمان را رساندیم به سرچشمه و رفتیم حزب از در نمی شد وارد شویم. بعد گفتیم که بگویید فلانی آمده است و بگویید کامیاب از مشهد آمده است. مرحوم شهید رجایی آمدند بیرون و گفتند بیایید تو و در را باز کردند و ما را راه دادند و گفتند جلسه ی شورای مرکزی حزب است شما هم بیایید شرکت کنید مرحوم شهید کامیاب را بردند به آن جلسه و شرکت دادند بعد انتخابی برگزار شد و دبیرکل را انتخاب کردند و بعد جمعیت موج می زد درسرچشمه، خیابان چراغ گاز و داخل و بیرون ساختمان، گریه و شیون و شعار و ناراحتی بود و واقعاً به یک روز محشری تبدیل شده بود همه خود را گل مالی کرده بودند و گفتند کسی برود برای این ها یک چند دقیقه ای صحبت کنند و بالاخره مردم متفرق شوند و آرامش وتسکینی پیدا کنند و در مجموع روحانیت تهران و آقایان حاضر در آن و شخصیت های علمی ، سیاسی این ها گفتند آقای کامیاب بیان خوبی دارند و سخنران خوبی هستند و ایشان بروند صحبت کنند. ایشان گفتند: من شهرستانی ام و شدیداً ناراحتم و سرم شدید درد میکند درهر حال اکثر آقایان نظرشان این است که شما سخنرانی کنید و حتی شهید با سرگفتند ما الان به اعصابمان مسلط نیستیم و صلاح می بینیم شما صحبت کنید و ایشان را فرستادند بالای بام یک نرده بانی داشتند و گذاشتند و شهید رفتند به بالای بام تا مسلط برخیابان باشند. مسائل صوتی هم از قبل بود وایشان حدود نیم ساعت برای مردم صحبت کردند و عجیب مردم ملتهب و متشنج بودند و انچنان این مردم گریه میکردند و از ته دل با سوز و گداز نام شهید بهشتی را می بردند که انسان منقلب می شد و خوب بعد ازسخنرانی آمدند پایین و روز بعد هم تشیع جنازه در تهران برگزار شد و ما به اتفاق شهید در تشیع جنازه شرکت کردیم و آن تشیع جنازه را می شود به روز قیامت تشبیه کرد.

و من الله التوفیق و رحمه الله و برکاته .