ماجرای آزاد شهر

منبع: بنیاد هابیلیان(خانواده شهدای ترور کشور)
در سال های ۳-۱۳۵۲ از طریق فردی بنام آقای انثی عشری در گنبد کاوس، با مرحوم شهید سید رضا کامیاب آشنا شدم. جلسه ای داشتیم در منازل بعنوان جلسه قرآن که در آن مباحث سیاسی روز مطرح می شد. از مرحوم شهید کامیاب تقاضا نمودم در صورت امکان ماهی یکی دو بار در جلسه ما شرکت فرمایند که قبول لطف شان گردید و مدت ۶ ماه بود که جلسه تداوم پیدا کرد. ماه مبارک رمضان فرا می رسید. بنا بود ایشان در مشهد منبر بروند. از ایشان تقاضا نمودم که در صورت امکان بعد از منبر آن شهر حدود ساعت نه و نیم بعد از ظهر در مکانی بنام مهدیه آزادشهر هم جلسه منبری داشته باشند. بحمدالله در شبهای اول در مهدیه جلسه قرآنی توسط تعدادی برگزار می شد که مقرر شد رأس ساعت نه و بیست دقیقه خاتمه یابد. در یکی از شبها که طبق معمول جناب مرحوم کامیاب تشریف آوردند افراد، جلسه قرآن را طولانی نمودند که بنده گفتم جلسه را ختم نمایند، آقا دیرشان می شود. جلسه ختم شد مرحوم شهید کامیاب منبر تشریف بردند. در میان این افراد شخصی از اعضاء همان جلسه که بازنشسته ارتش شاهنشاهی هم بود در پایان منبر بلند شد و با صدائی بلند فریاد زد که اگر ما قرآن بخوانیم مورد لعن قرآن قرار می گیریم، دیگر قرآن نخوانیم. البته این حرکتی بود که از سوی افراد انجمن حجتیه وسایر منافقین در شهر ترتیب داده می شد. بی درنگ خدمت حاج آقا رفتم و عرض کردم هرچه زودتر این شهر را ترک کنید. منبر تعطیل شد. مدت زیادی گذشت ایام شهادت حضرت موسی ابن جعفر (ع) فرا رسید. از جناب کامیاب دعوت شد در مسجد به نام آن بزرگوار یعنی حضرت امام هفتم چند شبی منبر بروند. بنده جهت بررسی اوضاع داخل مسجد قبل از نماز مغرب و عشاء رفتم و نماز مغرب را که خواندم کسی از همان اهالی که وجه خوبی با امام نداشت، آمد نزد من و گفت کامیاب را گرفتند. دوان دوان رفتم اطراف گروهان ژاندارمری (قابل ذکر است خود بنده در ژاندارمری دارای سابقه بودم) که بطور مستقیم نتوانستم دخالت کنم. به همراه دو نفر دیگر از مبارزین و تعدادی از افراد مسجد نزد یکی از افراد بازنشسته ژاندارمری بنام سروان عقیلی که جزء مالکین و کشاورزان همان شهر بود رفتیم و در خواست کمک نمودیم. البته خودش با امام و انقلاب میانه خوبی نداشت. درهر صورت ایشان هم نتوانست کاری انجام دهد. بالاجبار خودم به اتفاق دوستان به پاسگاه رفتیم و اعتراض نمودیم که ما ایشان را دعوت منبر نموده ایم. مسئول گروهان ژاندارمری وقت بنام سروان ابراهیم پور اظهار داشت که ایشان نمی تواند در این شهر منبر برود. در همان وقت یکی از روحانیون درباری آن زمان بنام حمیدی که هم اکنون فوت نموده یقه مرحوم کامیاب را گرفت و گفت مگر ما در اینجا مرده ایم و اسلام نداریم که تو می خواهی برای ما اسلام را بیاوری. در هر صورت بنده عرض کردم که ما ایشان را دعوت کرده ایم منبر بروند و قرار شد زیر نظر یکی از مأمورین و یکی دو نفر از روحانیون که پیشنهاد ما بود مجالس برگزار شود. قرار شد در ایام ولادت حضرت نبی اکرم (ص) و امام صادق (ع) سه شب در یکی از مسجدهای شهر رامیان آزادشهر بنام مسجد جامع رامیان منبر بروند. قابل ذکر است رامیان سردوراهی آزادشهر تا پلیس راه بین راهی قرار دارد که در آن شهر جوانان بسیار خوب حزب الهی زندگی می کردند و با استقبا ل پرشور مردم قرار شد سه شب جلسه برگزار شود. در پایان تمام افرادیکه درمسجد حضور داشتند حدود ۵۰۰ نفر بودند شعار دادند کامیاب باید بماند که دو شب دیگر با نظر مسئولین پاسگاه وقت تمدید شد و از آن به بعد مسئله حضور کامیاب و افراد وابسته به ایشان بعنوان افراد سیاسی در منطقه مطرح شدند و تماماً زیر نظر ساواک و نیروهای نظامی آن زمان تحت بررسی قرار داشتند. بطوریکه از طرف روحانیون شهر مورد اعتراض قرار گرفتند.
*مصاحبه با آقای ابوطالب واعظ مقدم از پیروان و حامیان حضرت امام راحل که بارها وبارها توسط مأمورین نظامی آزادشهر و پادگان نظامی دستگیر شده بود.