فعالیت در شمال کشور

منبع: بنیاد هابیلیان(خانواده شهدای ترور کشور)
شهید کامیاب به دلیل بیان شیوا و مستدل و همه فهمش و با چهره پرجاذبه و گیرایش، در هر قسمت از کشور که برای تبلیغ و روشنگری اذهان عمومی و افشای جنایات و اعمال رژیم پهلوی می رفت، با استقبال فراوان مردم روبرو می شد. یکی از فعالیت های مهم ایشان در روشنگری اذهان مردم علیه رژیم پهلوی در قسمت شمال کشور از گنبد تا گرگان و حتی شاهرود بود. او به خوبی توانست در این مناطق مردم را با مسائل اسلامی و افکار و اندیشه های انقلابی آشنا سازد و زمینه را برای انقلاب سال ۱۳۵۷ آماده کند.

ایشان برای روشنگری مردم ابتدا از شهر گنبد آغاز کرد. یکی از مسائل مبارزاتی وی که در گنبد رخ داد، سخنرانی ایشان علیه حکومت در شهر گنبد بود که باعث شد، نیروهای امنیتی وی را دستگیر کنند و در پی آن مردم به خیابان ها بریزند و دست به اعتراض بزنند.

آقای سید محمد کامیاب، این جریان را چنین بازگو می کند:

ایشان در ادامه سخنرانی هایشان در شمال، در شهری به نام علی آباد کتول (شهری بین گرگان و آزاد شهر) سخنرانی می کنند که تحت تعقیب قرار می گیرند. شبی که ایشان در گنبد سخنرانی می کردند، مأموران امنیتی به مسجد حمله ور می شوند تا ایشان را دستگیر کنند. به کمک تعدادی از دوستانی که خود نقل می کنند، مانند آقای نوروزی و آشوری و سید محمود حسینی که از بستگان ما هستند، لباس های ایشان تعویض می شود و برق های مسجد را خاموش می کنند و ایشان از پشت منبر به پایین می روند و پس از گذشتن از زیر منبر، ایشان را به بیرون از مسجد منتقل می کنند و از آن مسیر به شهری به نام گالیکش می برند که مأموران باز در آن جا ایشان را شناسایی می کنند تا به آزاد شهر می رسند.

شهید کامیاب در سال ۵۶ در آزادشهر سخنرانی باشکوهی ایراد می کند که مردم زیادی در جلسه سخنرانی ایشان حاضر می شوند و ایشان هم شروع به افشاگری علیه رژیم می کنند. در این جا وقایعی اتفاق می افتد که برادر شهید دراین باره می گوید:

جمعیت زیادی در مسجد شهر " شاه پسند" جمع شده بودند و ایشان اشاراتی به نام امام می کنند و مردم صلوات می فرستند و از ایشان حمایت می کنند. پاسگاه ژاندارمری با همان تعداد نیرویی که داشت جرأت نمی کند که وارد جمعیت شود. وقتی سخنرانی تمام می شود نیروهای ژاندارمری شهید را دستگیر می کنند و می برند. هنگامی که مردم متوجه می شوند که شهید را دستگیر کرده اند، به طرف پاسگاه حرکت می کنند و در حمایت از ایشان می گویند که باید ایشان را آزاد کنید.

بعد با رایزنی های فراوانی که انجام می شود رئیس پاسگاه با شهید کامیاب، در برابر جمعیت می آید و می گوید که ما با آقا کاری نداریم. من خود هم مانند شما در پای منبر ایشان بودم و به ایشان ارادت دارم ولی ما هم وظایفی داریم که باید به آنها عمل کنیم و از آقا خواهش کردیم که بیایند برای ما توضیحاتی در این باره بدهند. ما مشکلی با ایشان نداریم. شهید به مردم می گوید که بروید به خانه هایتان و سپس به طرف پاسگاه می روند. ولی جمعیت لحظه لحظه بیشتر شده و به طرف پاسگاه هجوم می برند. هنگامی که ژاندارمری دید آن تعداد نیرویی که دارد جوابگوی این جمعیت نیست و ممکن است که پاسگاه را خلع سلاح کنند و مردم هم دم به دم تکبیر می گفتند و شعار می دادند که " ژاندارمری، ژاندارمری آقای ما را آزاد کن !". ظاهراً از مرکز به ژاندارمری دستور داده می شود که این مسأله را با صحبت کردن خاتمه بدهید و این آقا را آزاد کنید. در این موقع، رئیس پاسگاه به جمعیت نزدیک می شود و می گوید که ما مشکلی نداریم و آقا با شما بیرون می آیند و ما با ایشان تا میدان مرکزی می آییم تا اراذل و اوباش برای ایشان مشکل ایجاد نکنند و بعد دیگر با ایشان کاری نداریم. مرحوم شهید هم می گوید من به شرطی از این پاسگاه بیرون می آیم که همین جمعیت تا جلو مسجد جامع با ما باشند. شما هم اگر دوست دارید بیاید و اگر نمی خواهید اجباری نیست و ما در آن جا از مردم تشکر می کنیم. هنگامی که مردم جلو میدان مرکزی شهر می رسند، شهید در تشکر از مردم ۱۵ دقیقه صحبت می کنند. سپس می گویند ضمناً به مناسبت موفقیتی که شما مردم امشب به دست آوردید و استقامتی که نشان دادید ما علی رغم نظر آقایان، اسم این شهر را عوض می کنیم و نام آن را به جای " شاه پسند" ، " آزاد شهر" می گذاریم. در این هنگام مردم شادی می کنند و صلوات می فرستند. بعد از پیروزی انقلاب هم مخالفتی با این اسم نمی شود.

بعد از این رخداد مأموران درصدد دستگیری او بر می آیند و سعی می کنند او را دستگیر کنند ولی شهید کامیاب با تیزهوشی و کمک مردم به تهران می روند و سپس عازم مشهد می شوند.