حمله ارتش به مشهد

منبع: بنیاد هابیلیان(خانواده شهدای ترور کشور)
شهید کامیاب علاوه بر تعهد و احساس مسؤولیت زیادی که نسبت به انقلاب داشت، از فن سخنرانی نیز به خوبی استفاده می کرد و با بیان شیرین و شیوا و مستدل خود گاهی از فجایع بزرگی جلوگیری می کرد.

در بحبوحه انقلاب در سال ۱۳۵۷، اوضاع مملکت دچار تشویش و از هم گسیختگی شده بود و بسیاری از نیروهای اداری و لشگری هنوز باورشان نشده بود که رژیم پهلوی در حال انهدام و از هم پاشیدگی است. لذا تردید داشتند که آیا به مردم بپیوندند یا در مواضع خود باقی بمانند. برای مثال در زمانی که ارتش و ادارات در مشهد به نیروهای انقلاب پیوسته بودند، هنوز در برخی شهرستان های کوچک این ابهام وجود داشت که آیا انقلاب به پیروزی رسیده است یا خیر. یکی از این موارد، ارتشیان تیپ مستقر در تربت جام بودند که بعد از این که متوجه شده بودند لشگر ۷۷ ارتش در مشهد به انقلاب پیوسته است، در صدد برآمده بودند که به مشهد حمله کنند. در این هنگام، شهید کامیاب مأموریت پیدا می کنند به تربت جام بروند و با آنها صحبت کنند.

در این باره سید محمد کامیاب می گویند:

بعد از این که قرار شد شهید کامیاب به تربت جام بروند، چون از قبل با محیط تربت جام و فریمان آشنا بودند، با هلی کوپتری به آن جا رفتند. تا آن هنگام ارتشی ها تا میدان تربت جام هم آمده بودند که شهید کامیاب به سمت آنها رفتند و گفتند صبر کنید، من اندکی با شما صحبت دارم. اما آنها از صحبت و مذاکره با شهید کامیاب امتناع می ورزند. شهید کامیاب خطاب به آنها می گویند: ما نه اسلحه داریم نه می خواهیم شما از مأموریتتان باز گردید. تنها با شما می خواهیم صحبت کنیم. اگر متقاعد نشدید می توانید به راهتان ادامه دهید. سپس شهید کامیاب با همان متانت و آرامشی که داشت با سخنان گیرا و جذّاب خود شروع به صحبت کردند، تا این که ارتشی ها آرام شدند و مطالب را با دقت گوش دادند. سپس سؤالاتی بین ارتشی ها و شهید رد و بدل می شود تا اینکه سرانجام شهید کامیاب آنها را قانع می کند که به خیل عظیم انقلاب بپیوندند. در پایان، فرماندهان تیپ با شهید کامیاب دست دادند و همدیگر را در آغوش کشیدند و به مردم پیوستند و راهی پادگان خود شدند.