فرو پاشی تشکیلات ترور
منبع:
هابیلیان
پس از ضربه برقآسای ۱۹ بهمن ۱۳۶۰، نیروهای امنیتی نظام جمهوری اسلامی در راستای جلوگیری از انجام اقدامات تروریستی منافقین علیه نظام و مردم، سیستمی مرکزی از تعقیب و مراقبت، نفوذ، شنود رادیویی و مجموعه گشتهای شهری، با ارتقای سطح کیفی به کار گرفت. ضربه مهم مزبور موجب پاره شدن اتصالات بخشهای نظامی و اجتماعی و روابط سازمان منافقین در داخل کشور و ارتباط آن با خارج شد. در واقع از آن پس شرایط به گونهای شد که فرماندهان سازمان گاه با تلفن یا پیک گزارشهای خود را میبایست به خارج از کشور ارسال میکردند.
در این زمان سپاه پاسداران توانسته بود با تقویت بخش اطلاعات خود و گسترش آن به بیشتر شهرهای کشور در قالب واحدهای رزمی متمرکز ، این امکان را داشته باشد که با آگاهی و اشراف بر حوادث و رویدادها و اخبار درونی گروهها، با بهرهگیری از سرعت عمل و انعطاف کافی، با همکاری سایر نهادها به ویژه کمیته انقلاب و دادستانی انقلاب، نقش ویژهای در مبارزه علیه تروریسم احراز نماید. کمیته انقلاب اسلامی هم در واحد اطلاعات و هم در واحد عملیات، بیشترین فعالیت خود را در مسیر به راه انداختن گشتهای مخفی و ضربه بر بدنه عملیاتی سازمان متمرکز کردند. این نیروها با هماهنگی قضایی دادستانی انقلاب مرکز(تهران) و با هدایت کارشناسان دو شعبه ویژه این دادستانی، توانستند ضربات سنگینی را ابتدا بر بخش نظامی در تهران و سپس بر نهادهای کارمندی و کارگری بخش اجتماعی در جنوب کشور وارد نمایند.
تمرکز دو سیستم هماهنگ الکترونیک و انسانی توسط اطلاعات سپاه و نهادهای امنیتی نخستوزیری با همکاری دادستانی انقلاب اسلامی ارتش، تحت دو رمز "عبدالله پیام" و "گشتی"، تا مدتها کابوس هولناکی برای سازمان و دیگر گروههایی که امکان شنود بیسیمهای این دو سیستم را داشتند، پدید آورد. با استفاده از تجربه ضربه به خانه مرکزی زعفرانیه در ۱۹ بهمن ۶۰ و سایر اطلاعاتی که به دست آمده بود، یک جریان بدیع از تعقیب و مراقبت از سازمان منافقین ایجاد شد. این جریان که همکاری و همراهی طیف وسیعی از نیروهای مردمی را با خود داشت، توسط یک سیستم نوین تعقیب الکترونیک، به مثابه پشتوانه لحظه به لحظه اطلاعاتی، حمایت میشد. طی مدت کوتاهی تعداد قابل توجهی از خانههای تیمی کاملاً استتار شده و دارای محمل که متعلق به نیروها و کادرهای فعال سازمان و بخشی از مرکزیت بخشها و نهادها بود، توسط این جریان کشف گردید.
ضربه به ستون فقرات تشکیلات ترور
رأس ساعت ۲ بعدازظهر ۱۲ اردیبهشت ماه ۱۳۶۱، حمله نیروهای هماهنگ نهادهای انقلابی به پایگاههای بخش اجتماعی آغاز شد. در اثر این ضربه، بخش اجتماعی که به فرماندهی و مسئولیت محمد ضابطی (هدایت کننده تظاهرات ۳۰ خرداد و ۵ مهر ۱۳۶۰ و مجموعه عملیات متعدد ترور و تخریب) اداره میشد و ستون فقرات سازمان ترور محسوب میگشت، به طور کامل از بین رفت.
فرماندهان این بخش از مرکزیت تا رده شاخه ضربه خوردند. نهاد دانشآموزی، نهاد دانشجویی، نهاد جعل، نهاد تدارکات، قسمت شهرستانهای شمال و شهرستانهای جنوب، مسئولان نهاد کارمندی، مسئولان حفاظت مرکزیت بخش اجتماعی، همه در این ضربه منهدم شدند. در این عملیات و تداوم آن، علاوه بر تلفات مهمی که به جای گذاشت و در ادامه خواهد آمد، نزدیک به ۶۰ نفر نیز دستگیر شدند(۱)
تلفات سازمان طی ضربه مزبور از طرفی به لحاظ کیفی خیلی بالا بود و آن را دچار فقر شدید نسبت به کادرها و اعضای مؤثر کرد و از سوی دیگر نحوه ضربه و مجهول ماندن علت آن، سازمان را به یک سراشیبی هولناک تاکتیکی انداخت که "عملیات مهندسی" نام گرفت.
مهمترین تلفات سازمان نتیجه حمله به پنج پایگاه (خانه تیمی) مهم مرکزی در تهران بود. پایگاه کامرانیه، پایگاه ستارخان، پایگاه نارمک، پایگاه جلال آلاحمد و پایگاه ۲۱ متری جی. کادرها و اعضای تروریست سازمان مستقر در این پایگاهها که در حین درگیری شدید مسلحانه و تبادل گلوله و نارنجک کشته شدند، به ترتیب زیر عبارت بودند از:
کامرانیه: محمد ضابطی، نصرت رمضانی(ضابطی)، قاسم باقرزاده، پریی یوسفی(باقرزاده)، حمید جلالزاده، زکیه محدث(جلالزاده)، تقی اوسطی، مهین خیابانی(اوسطی)، امیرهوشنگ آقبابا، سوسن میرزایی(آقبابا)، احمد کلاهدوز، هادی تواناییانفرد، حسین امیرپناهی، اقدس تقوی.
ستارخان: حمید خادمی، فرشته زاهدی(خادمی)، حسن رحیمی، حسن صادقی، مهین ابراهیمی، معصومه میرمحمد(ساودینژاد)، ایران بازرگان(ازهدی)، پروین ملازینعلی طاهری.
۲۱ متری جی: سعید منبری، غلامعلی صادقی نیستانی، مژگان موفق(صادقی نیستانی)، نسرین صادقی نیستانی.
جلال آل احمد: فضلالله تدین، فاطمه مهدوی.
نارمک: خدیجه مسیح(مصباح).
پراکنده (در اطراف پایگاهها و ضمن درگیری خیابانی): حسین جلیلی پروانه، مریم شفایی(جلیلی پروانه)، علی انگبینی، عباس همایوننژاد(۲)
ضربه ۱۹ اردیبهشت ۶۱ به دنبال عملیات موفق اطلاعاتی که منجر به ضربه ۱۲ اردیبهشت شد، وارد آمد و مهمترین کادرهای باقیمانده تروریسم متشکل در بخش اجتماعی از بین رفتند. عناصر اصلی سازمان که با سابقه مشارکت و نقش مؤثر در چندین عملیات تروریستی و به قتل رساندن تعداد زیادی از مردم عبارت بودند از:
فاضل مصلحتی، مهر خانبانی(مصلحتی)، حمید لولاچیان، حسن کلکتهچی، زهرا طباطبایی، بهرام قاسمی، زهرا شیخالاسلام، وجیهه عبادی، فاطمه ابوالحسنی، فائزه بهاری جوان، زهرا عمرانیان(۳)
در پی ضرباتی که طی بهار سال ۱۳۶۱ به مرکزیت هدایت کننده تروریسم تشکیلاتی و بدنه نظامی سازمان وارد شد، با تلاش هماهنگ نیروهای اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی در تاریخ ۱۰ مرداد ۱۳۶۱، بخش روابط سازمان به زیر ضربه رفت و جمعی از کادرها و اعضای تروریست کشته و زخمی و تعداد زیادی نیز دستگیر شدند.
بخش روابط در جریان فاز سیاسی، وظیفه ایجاد ارتباط با شخصیتها، گروهها و احزاب و سفارتخانههای خارجی را بر عهده داشت و اهم وظیفهاش تثبیت موقعیت سازمان و القای خطوط آن به افراد و نیروهای طرف ارتباط بود. در جریان فاز نظامی، به منظور پشتیبانی و تقویت اقدامات مسلحانه تروریستی، محدوده کار بخش روابط به ارتباط تشکیلاتی داخل و خارج و تماس با کردستان تقلیل یافت.
سبحانی از مسئولان امنیتی سابق سازمان مینویسد:
"به دنبال ضربه ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ ... با ضربههای سراسری و هم زمان رژیم جمهوری اسلامی به کلیه پایگاههای بخش اجتماعی در اردیبهشت ماه ۱۳۶۱ و ۱۰ مرداد ۶۱ ... در این ضربات عملاً بیش از ۸۰ درصد کادرها و مسئولین سازمان که عمدتاً در بخش اجتماعی سازماندهی شده بودند، دستگیر یا هنگام درگیریها کشته شدند ... بعد از این مقطع تقریباً کلیه ارتباطات تشکیلاتی اعضای سازمان با یکدیگر در داخل تهران و شهرهای بزرگ از هم پاشیده شد(۴)
فرجام خط ترور و آغاز خط خروج
مسعود رجوی در گزارش جمعبندی یک ساله عملیات تروریستی سازمان، مرحله اول استراتژی خود را بیآینده کردن نظام جمهوری اسلامی و سلب ثبات آن توصیف کرد و مدعی شد که "ما با موفقیت کامل آن را پشت سر گذاشتیم(۵).
سپس مرحله دوم را به منظور نابود کردن پایه های نظام و به تعبیر وی تنه سرکوبگر و بدنه نظامی، اینگونه تبیین نمود:
" شب و روز و در هر کجا، همه ما و همه مردم، به هر ترتیب و به هر قیمت، باید این خط را پیش ببریم ... سرانگشتهای این رژیم را باید در این مرحله قطع کرد ... تمرکز روی پاسداران ارتجاع، فرمول محوری و راهگشای این مرحله است ... بسیار خوب، هدف جلوی شما دارد راه میرود ...(۶)
در چارچوب این استراتژی، چون بدنه نظام جمهوری اسلامی متکی به آحاد مردم شکل گرفته است، بنابراین هر یک از افرادی که حامل نشانهای آشکار از حمایت نظام جمهوری اسلامی بودند، توسط تروریسم سازمان به عنوان پاسدار و سرانگشت رژیم هدف محسوب میشدند.
چنانچه از اظهارات و اعترافات یکی از فرماندهان تیمهای تروریستی سازمان بر میآید،(۷) سازمان اهداف زیر را در فاز ترور مردم حزب اللهی و نیروهای عادی و رده پایین نهادهای جمهوری اسلامی و به تعبیر سازمان سرانگشتان رژیم، دنبال میکرده است:
هدف اول: ایجاد حصار و جو عملیاتی به منظور حفظ نیروهای سازمان و مشغول نمودن و پراکنده ساختن نیروهای نظام.
هدف دوم: ایجاد رعب و وحشت در مردم و خارج نمودن مکانیکی آنان از صحنه حمایت آشکار از نظام به زور اسلحه.
هدف سوم: انتقامگیری از ضربههای متعدد، به خصوص ضربات زمستان ۶۰ و بهار ۶۱ که به دلیل همکاری وسیع تودههای مردم امکانپذیر شد.
سازمان به طور تلویحی پذیرفته بود که علت اصلی ضربات وارده، همکاری اقشار مختلف مردم در مقابله با تروریسم بوده است. "... در تشکیلات به ما میگفتند که ما باید انتقام اینها را بگیریم و نباید ساده بگذریم.(۸)
هدف چهارم: طرح مجدد حضور فعال سازمان در جامعه و قدرتنمایی در داخل و خارج کشور.
"... به این صورت که برای مردم این طور مطرح کند که هنوز سازمان هست و اگر خیابانی و ضابطی و صدها نفر دیگر ... رفتند، سازمان هنوز باقی است. برای همین هم بود که گفته بودند عملیات باید بازتاب اجتماعی داشته باشد، یعنی حتماً ترور با آتش زدن و انفجار همراه باشد.(۹)
در جهت تحقق خط زدن سرانگشتان رژیم که در واقع مصداق کامل تروریسم ضد مردمی بود، مهمترین رهنمودهای عملیاتی به واحدهای ترور از این قرار بودهاند:
رهنمود اول: دخالت ندادن عواطف و احساسات در جریان عمل، از قبیل دلسوختگی و مهربانی؛ وجود این احساسات نشانه حل نشدن فرد در تشکیلات است.
رهنمود دوم: تأکید مطلق بر اطاعت تشکیلاتی، مطیع محض و تابع دستورات فرمانده بودن و هیچگونه سؤالی را مطرح نکردن، "... نیروهای سازمانی در روی شیوه و چگونگی جنایت آزاد بودند و فکر میکردند، ولی در مورد کل مطلب و علت و انگیزه انجام آن حق سؤال نداشتند و به ما گفته بودند که هر کسی سؤال دارد برود و بعد از حل آن بیاید.(۱۰)
رهنمود سوم: داشتن قاطعیت و تسلط در انجام عملیات ترور.
رهنمود چهارم: برداشتن بدون تردید و ملاحظه هرگونه مانع و سدی که جلوی عملیات را بگیرد، مانند زنان، کودکان، افراد مسن و یا هر کس دیگری که در لحظه انجام عملیات به نوعی مزاحمت ایجاد کند.
البته در کوتاه مدت بطلان این تز و خط عملیاتی سازمان آشکار شد. به ویژه هنگامی که پس از انجام هر عملیات تروریستی توسط سازمان، احساس نفرت و انزجار از این سازمان تروریستی نزد ملت بیشتر شده و حضور بیشتر و فشردهتری را در صحنه به نمایش میگذاشتند. بنابراین ضربه¬های ممتد تشکیلات امنیتی نظام بر بدنه دستگاه ترور سازمان از یک طرف و ایستادگی و وحدت ملت انقلابی ایران علیه نفاق داخلی و دشمن خارجی از طرف دیگر، سازمان را در انجام عملیات خط ترور ناکام گذارد و حوادثی که بعد از آن بر سازمان گذشت، سرانجام این دشمنان داخلی ملت را در کنار دشمنان خارجی در یک صف قرار داد و آنان را تبدیل به مزدورانی برای صدام و رژیم بعث عراق نمود.
پی نوشت:
۱. گفتگو با یکی از مسئولان عملیاتی ، نیز نشریه مجاهد ، ش ۱۵۲ و ۱۵۴
۲. اسناد و مدارک مربوط به عملیات مزبور موجود در دانشکده امام باقر (ع) ، نیز نشریه مجاهد ، ش ۹۱ ، ۱۵۲ ، ۱۵۴ ، صفحات متعدد داخلی .
۳. نشریه مجاهد ، ش ۹۱ ، ص ۱ و صفحات متعدد داخلی
۴. سبحانی ، روزهای تاریک بغداد ، ص ۷۲ – ۷۱
۵. نشریه اتحاده انجمن های ... ، ش ۵۲ ، ص ۳۵
۶. همان ، ص ۴۰
۷. مرتضی ناصح پور با نام مستعار علی در اردیبهشت ۱۳۵۹ به سازمان پیوست و تا قبل از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ عضو تیم های تبلیغات و مسئول خدمات در رده شور مدرسه بود . پس از این تاریخ به عضویت تیم های شناسایی و عملیاتی در می آید و در مرداد ۱۳۶۱ به عنوان فرمانده تیم در واحدهای ویژه نظامی مشغول می گردد . وی در دی ماه ۶۱ دستگیر شد . فهرست ۴۲ مورد عملیاتی تروریستی وی از این قرار است : ۱۵ مورد سرقت مسلحانه موتور ، ۵ مورد پرتاب سه راهی و کوکتل به منازل ، ۳ مورد پرتاب بمب به مراکز و نهادها ، ۸ مورد عملیات انفجار در مراکز عمومی از قبیل مساجد ، پل ، راه آهن و خیابان ها ، ۸ مورد عملیات ترور ، ۳ مورد درگیری مسلحانه . ناصح پور در مجموع ۱۰ نفر را کشته است . ر . ک : کارنامه سیاه ... ج ۴ ، ص ۲۲ ، خلاصه پرونده ها ... ، ناصح پور ، مرتضی
۸. کارنامه سیاه ... ، ج ۴ ، ص ۲۴
۹. همان ،
۱۰. همانص ۲۶