عوامل ترور
نویسنده :
بنیاد هابیلیان
بهزاد عبدلی در این رابطه میافزاید:"اواخر تیرماه ۱۳۹۰ ایمیلی به من اعلام شد برای عملیاتی دیگر".
مریم زرگر نیز در تکمیل این صحبتها میگوید:" در عملیات آقای رضایی ]نژاد[ مثل ترورهای قبلی که انجام داده بودیم باز دوباره گروه ما دور هم در تهران جمع شدیم".
پس از عملیات شناسایی، یکم مردادماه سال ۱۳۹۰ برای این جنایت تعیین میگردد.
اما روش ترور این بار متفاوت است؛ اسلحه یکی از راکبین موتورسیکلت داریوش رضایی نژاد محقق جوان کشورمان را مقابل چشمان همسر و فرزند کوچکش آرمیتا به شهادت میرساند.
عبدلی در توضیح این عملیات میگوید:" برخلاف سایر عملیاتها در این عملیات اصلا از بمب استفاده نشد و از تفنگ استفاده شد".
همسر شهید داریوش رضایینژاد که لحظه ترور در خاطر او حک شده است، در این خصوص میافزاید:"من سریع از ماشین پیاده شدم و ضارب را دنبال کردم، چند متر از ماشین دور شده بودم که با صدای شلیک به خودم آمدم، چون ضارب داشت به سمت منم شلیک میکرد، منم افتادم، صدای موتور را میشنیدم که دور میشد".
عوامل مزدور وابسته به رژیم صهیونیستی در حالی درصدد بستن پرونده زندگی شهید داریوش رضایینژاد بودند که پرونده خدمت و نجات او برای همیشه در اذهان عمومی امت اسلامی ایران باز خواهد ماند.
اما بهزاد عبدلی که در هر سه ترور پیشین نقش اساسی داشت برای بار چهارم برای تروری دیگر دعوت شده و اعلام آمادگی میکند.
اما پرده چهارم واقعه ترور دانشمندان هستهای کشورمان که این بار قهرمان آن شهید مصطفی احمدی روشن بود بار دیگر با حضور بهزاد عبدلی شکل گرفت به طوری که در این خصوص توضیح میدهد: "سال ۹۰ دوباره من را خواستند برای عملیاتی دیگر در تهران و اعلام کردند دقیقا همان عملیات به همان شکل صورت میگیرد و این دفعه عکسی را به من نشان دادند به اسم احمدی روشن بود".
رامتین مهدوی موسایی در ادامه میگوید:"با مریم و بهزاد آمدیم برای شناسایی، من آنها را تا جایی میرساندم و اینها میرفتند عکسبرداری میکردند و اطلاعات و تحلیلهایشان را میآوردند در داخل خونه تیمی انجام میدادند که چه کاری باید انجام شود".
تاکید میشود براساس مستندات، بخشهایی از جمع آوری اطلاعات بر روی ترور شهید مصطفی احمدی روشن در مکانی به غیر از خانه تیمی صورت گرفته است، چرا که چند نفر از اعضای تیم جمع آوری اطلاعات در شاخههای عملیاتی نقشی ندارند و تنها وظیفه جمعآوری و شناسایی بر روی افراد و محل ها را بر عهده دارند.
بهزاد میگوید: "دراین عملیات دو بار قرار ملاقات گذاشتیم در یک کافه ... واقع در خیابان خیام شمالی".
آرام، فرشید، بهزاد که اسمهای مستعار آرش خردکیش است و در دو ترور قبلی نقش کلیدی داشته است، میافزاید: ۶ روز قبل از عملیات شهید مصطفی احمدی روشن به اعضای گروه پیوستم و یک جمع بندی روی تایمهایی که اعضای گروه قبلا درآورده بودند و حدود ۱۲، ۱۳ روز کار کرده بودند یک جمع بندی نهایی انجام دادیم و قرار شد روز عملیات کار را انجام بدهیم".
سرشاخههای عملیاتی ۲۱ دیماه ۱۳۹۰ یعنی روزهای مصادف با سالگرد ترور شهید علیمحمدی را برای ترور مصطفی احمدی روشن انتخاب میکنند.
امیرعباس، سامان، امیریل یا همان مازیار ابراهیمی نیز در تشریح این عملیات میگوید:"عملیات بعدی ما عملیات شهید احمدی روشن بود، در این عملیات من مسئول عملیات بودم و وظایف طوری تنظیم شده بود که ایشان را در محله تردد خودشان در خیابان شریعتی به سمت جلفا و پل سیدخندان بمب را روی ماشینشان نصب کنیم".
البته شاید تروریستها که نقشه ترورهایشان را به خوبی قبول داشتند هیچگاه تصور نمیکردند در کمین دوربینهای امنیتی باشند.
بهزاد، حادثه ۷ صبح خیابان گل نبی تهران را اینگونه تشریح میکند:" روز حادثه فرا رسید، روز عملیات من و فرشید سوار بر موتور اولی بودیم".
فرشید میافزاید:"من راننده موتور بودم، بهزاد باید بمب را می چسباند و یک خودروی ۲۰۶ داشتیم که سالار و فرانک داخل آن بودند، و باید میآمدند جلوی خودروی شهید احمدیروشن تا سرعتش را میگرفتند."
فرشید که اسم اصلی او آرش خرد کیش است در محل حادثه اینگونه ادامه میدهد:"موتور را داخل کوچه گذاشتیم، موتور مشکی و منتظر ماندیم، بعد از ۱۰ دقیقه که گذشت موتور را آوردیم سر خیابان، آماده روی موتور نشستیم تا موتور تعقیب کننده اول اعلام کرد که ماشین احمدی روشن به موضعی که ما هستیم، دارد نزدیک میشود".
بهزاد ادامه میدهد:"بعد از این توقفها که حول و حوش ۱۵ دقیقه طول کشید ماشین استاد احمدی روشن به سمت پایین آمدند، ۲۰۶ هم پشت سرش بود".
ساناز که وظیفه پشتیبانی را بر عهده داشت چگونگی حرکت به سمت ماشین دکتر شهریاری را نشان میدهد و میگوید:"تا یک حدی رفتیم و گروهمان اونجا بودند من سرعتم را زیاد کردم پیچیدم جلوی آقای احمدی روشن، سرعتش کم شد."
فرشید راننده موتوری که بهزاد سوار آن بود در محل حادثه با اشاره به مکان ترور میگوید:" توی این موضع بود که ما به ماشین شهید رسیدیم و بمب را به خودرویشان چسباندیم و ماشین جلوی نردههای سفید (با دست برخی نردههای حفاظ کنار خیابان را که شهید مصطفی احمدی روشن نزدیک آن به شهادت رسیده، اشاره میکند) بمب منفجر شد و ما با موتور از آنجا به انتهای مسیر رسیدیم، پیچیدیم سمت چپ."
التبه شاید تروریستها که نقشههای طراحانشان را قبول داشتند هیچگاه تصور نمیکردند در کمین دوربینهای امنیتی باشند چرا که تصویر یکی از دهها دوربین امنیتی لحظاتی قبل از عملیات تروریستی را ثبت کرده است و سرنخهای مهمی را از این تیم تروریستی در اختیار دستگاه های امنیتی قرار داده است.
ناگفته نماند توسط همین دوربینها تصویر آرش که حامل کیسه بمب بود در یکی از عملیاتها با دوربینهای عملیاتی شکار میشود و مورد شناسایی قرار میگیرد.