سبک زندگی
نویسنده :
بنیاد هابیلیان
مصطفای شهید به روایت پدر
مصطفی سرباز خوبی برای مردم ایران و شاید مردم آزاده دنیا بود.
مصطفی همواره برای پدر و مادر و خانواده احترام بسیاری قائل بود و ما نیز همیشه از خدا میخواستیم دنیا و آخرتش را آباد کند.
ما از شهادت مصطفی ناراحت نیستیم زیرا معتقدیم به فرموده قرآن کریم «کسی که در راه خدا کشته می شود زنده و نزد خداوند متنعم است» .
مصطفی مطیع ولایت و کارهای او برای خدا بود و این عوامل باعث شد که نام و یاد او ماندگار شود.
مصطفای شهید در کلام مادر
مادر شهید احمدی روشن هم در این مصاحبه گفت: مصطفی در نوشتههایش بسیار به شهادت اشاره کرده بود
وی گفت: یکی از آرزوهای مصطفی زیارت کربلا بود و حتی زمانی که از موضوعی شاد می شد به یاد امام حسین(ع) نوحه میخواند.
این مادر شهید عرصه فناوری هسته ای ایران افزود، مصطفی، مهندسی شیمی دانشگاه شریف را برای خود انتخاب کرده بود و با رتبه بسیار خوبی در این رشته قبول شد، وقتی که میخواست در سایت نطنز نیز فعالیت کند در زمان ۹ ماهه آغاز به کارش ، طرح های وزارت دفاع را انجام میداد.
وی گفت: با وجود همه خطرات ما تصمیم گرفته بودیم هر انتخابی که مصطفی داشت از او حمایت و پشتیبانیکنیم.
مادر شهید احمدی روشن افزود: حتی پس از موضوع ترورها نیز تلاش کردیم نگرانیهای خود را به وی انتقال ندهیم.
وی تصریح کرد: پس از شهادت مصطفی نیز پشت او را خالی نمیکنیم و امروز نیز نوبت ما است که همچنان مصمم راه وی را دنبال کنیم.
مصطفای شهید به روایت همسر
در ارادت مصطفی به سرور آزادگان جهان همین بس که با لباس عزای حضرت امام حسین (ع) به دیدار محبوبش رفت.
آقا مصطفی شخصیت بسیار بزرگی داشت و با وجود دشواریهای ناشی از شغلش و دوری که از خانواده داشت و فعالیتهای شبانه روزی در سایت نطنز توجه فوقالعادهای که به خانواده داشت ، باعث میشد که سختیها را تحمل کند.
ایشان دید بلند و وسیعی نسبت به آینده داشتند. هیچگاه هم من را ناامید نمی کردند، حاضر نمی شدند من را ناراحت کنند.
مصطفی عاشق شهادت بود و قطعاً در نمازهای خود برای شهادت دعا می کرد اما من هیچگاه نشنیدم، هیچ وقت به زبان بیان نمی کرد هرچه بود در دلش بود.
تمام سعی مصطفی این بودکه به آنچه اعتقاد دارد و آنچه باعث اعتلای ایران و سربلندی کشورمان است، محقق و عملی شود.
یکبار هم نشنیدم به کارش یا به موفقیت هایش ببالد و مَن مَن کند. هیچگاه ندیدم گله و شکایتی از کار خود داشته باشد.
مصطفای شهید به روایت خواهر
به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، خواهر شهید احمدی روشن ظهر امروز در جمع بسیجیان دانشجو در سپاه ناحیه امام صادق(ع) اصفهان با اشاره به اینکه از شهادت برادرم بسیار خوشحالم، اظهار داشت: فقدان مصطفی و غم از دست دادن و ندیدن او ما را اذیت میکند.
وی با بیان اینکه مصطفی الگوی من بود، افزود: من خواهر کوچکتر مصطفی و همیشه در صحبتهای خود با دوستان از برادرم تعریف میکردم و دوستانم همیشه از من سوال میکردند که مگر برادر تو چه خصوصیتی دارد که این قدر تعریف آن را میکنی.
احمدی روشن تصریح کرد: اکنون پس از شهادت برادرم همه دوستانم فهمیدند که برادر من که بوده است و من با کمال افتخار فایل احمدی روشن را یدک میکشم.
وی ادامه داد: مصطفی الگوی بسیار مناسبی برای همه جوانان است و من الگوی رفتاری آن را برای خودم سر مشق قرار میدهم.
خواهر شهید احمدی روشن بیان داشت: به توصیه برادرم بود که در رشته پلیمری ادامه تحصیل دادم و قصد دارم آرزوی برادرم که گرفتن دکترا است عمل کنم.
وی خطاب به همه بسیجیان گفت: من بسیجی نیستم اما درخواست میکنم از همه شما که همانند مصطفی جاذبه و با همه اقشار جوان جامعه هم صحبت باشید.
احمدی روشن تصریح کرد: بسیجی باید انعطافپذیر باشد و حرف مخالف را بپذیرد و برادرم از این افرادی بود که با همه قشری دوست و شنوای حرف همه بود.
وی با تاکید به اینکه مصطفی همه خصوصیات یک انسان کامل را در سن ۳۲ سالگی داشت، اضافه کرد: مصطفی در اوج انسانیت به شهادت رسید.
به گزارش فارس، شهید احمدی روشن دارای سه خواهر است خواهر بزرگتر کارشناسی ارشد اصلاح نباتات از دانشگاه تربیت مدرس، خواهر بعدی کارشناسی ارشد اقتصاد و آخرین خواهر هم دانشجوی کارشناسی ارشد پلیمر در دانشگاه امیر کبیر است که ظهر امروز در جمع بسیجیان دانشجو در اصفهان از خانواده این شهید تجلیل شد.
فعالیت شهید احمدی روشن در فردای سبز
در کتاب یادگاران که با موضوع خاطرات شهید مصطفی احمدی روشن چاپ شده است، مطلبی در ارتباط با گروه فردای سبز نقل شده است :
گروه فردای سبز یک گروه دانشجویی بود که به خانواده های فقیر کمک می کرد . بچه ها آنجا خانواده های فقیر را شناسایی می کردند ، از دانشجوها پول جمع می کردند ، غذا و لباس می خریدند و معمولا شب می بردند برای خانواده ها . به بچه هایشان کمک درسی می کردند و دنبال انواع و اقسام گرفتاری هایشان می افتادند . مصطفی هم توی گروه فعالیت می کرد و همراهشان می رفت . اگر به خانواده ای قولی می داد ، حتی شده از درسش می زد و می رفت دنبال کارشان . بچه ها بغضش را دیده بودند ، وقتی کاری از دستش برنمی آمد.