عوامل ترور
نویسنده :
بنیاد هابیلیان
اعترافات تیم ترور دانشمندان هسته ای در مستند کلوپ ترور:
بهزاد عبدلی، فیروزه یگانه با اسم مستعار ساناز، مریم زرگر، رامتین مهدوی موسایی و آرش خردکیش با اسمهای مستعار فرشید، بهزاد و آران، اعضای تیمی هستند که راه جمالی فشی را پیموده و در انتظار عاقبت او نیز هستند.
بهزاد عبدلی در مقابل لنز دوربین، نحوه جذب خود دراین تیم را فقط با کنار هم چیدن چند کلمه عنوان میکند "سال ۸۶ یواش یواش جذب تیم تروریستی ... شدم".
فیروز یگانه با اسم مستعار ساناز نیز در این رابطه میگوید "با یک خانمی به نام مریم زرگر در پارک آشنا شدم".
مریم زرگر با ادبیاتی مجازی میگوید: "من از طریق چت با فردی به نام پارسا آشنا شدم، در سال ۸۸ من را برای آموزش به اسرائیل اعزام کردند".
رامتین مهدوی موسایی نیز مدعی میشود: "از طریق سایت... با این گروه آشنا شدم".
یکی از مهمترین عناصر این تیم نیز خود را آرش خردکیش با اسمهای مستعار فرشید، بهزاد و آران معرفی میکند،(البته در خلال مستند خواهیم دید چگونه به عنوان یکی از مهره های کلیدی تیم ترور به شمار میرود).
مریم ایزدی، فواد فرامرزی، نشمین زارع با اسم مستعار شادی که از پاییز سال ۸۹ با این گروه آشنا شد، محسن صدقی آذر با اسم مستعار سعید که از سال ۱۳۸۹ توسط پدرش با این گروه آشنا شده است، ایوب مسلم، تارا باقری با اسمهای مستعار نغمه و ندا، مازیار ابراهیمی با اسمهای مستعار سامان، امیریل و امیرعباس که مسئول اصلی چند عملیات ترور است از دیگر اعضای این گروهک به شمار میروند.
همکاری برخی از کشورهای همسایه با تروریستها
در تحقیقات بدست آمده از اعضای دستگیر شده این تیم سازمان یافته تروریستی متاسفانه مستنداتی ازهمکاری اقلیم مجاور مبنی بر در اختیار قرار دادن خاک خود در جهت آموزش و همچنین همکاری یکی از کشورهای همسایه در جهت اعزام این تروریستها به لانه عنکبوتی موساد در حومه تلآویو یافت میشود.
بهزاد عبدلی یکی از اعضای تیم ترور که از سال ۸۶ با این تیم و عوامل پشت پرده آن در ارتباط است در این زمینه میگوید: "اوایل سال ۸۸ از طریق این گروهک و بخصوص ... معرفی شدم به کسی به اسم ... و از من همکاری خواستند و اعلام کردند: این گروهک از طریق آمریکا و اسرائیل شارژ مالی میشود".
ساناز یا همان فیروزه یگانه در تشریح فعالیت خود میگوید: "بهزاد به من گفت که بهتر است بیای تهران، واسه دوره آموزشی، میخواهیم به یک جایی اعزام بشویم."
اسرائیل محل آموزش تیم ترور دانشمندان هستهای کشور
چگونگی تشکیل "تیم ترور" در خلال تشریح اعضای این تیم به خوبی نمایان است، مخصوصا وقتی بهزاد عبدلی ادامه میدهد: "ازم خواستند که یک دوره توی[اقلیم مجاور[ ببینم، دوره اطلاعاتی، وقتی من به ... رفتم اونجا من را به یک آقا معرفی کردند، من به همراه این آقا به یک کمپ در حوالی غرب ... اردوگاه متروکه بود، رفتیم اونجا واسه دوره آموزش، دوره آموزش نظامی دیدم، موتور سواری، آموزش تیراندازی، دفاع شخصی، این آموزشها را انجام دادیم، آموزش اطلاعاتی هم به ما دادند، مثلا اگر اطلاعاتی چیزی خواستند جمع آوری کنیم، چه جوری عکس برداری کنیم".
مریم زرگر نیز ادامه میدهد:"در یکی از آموزشها من را به ... بردند،برای آموزش سلاحها و آموزشهای اطلاعاتی که به من یاد دادند نفوذ و نزدیک شدن به افراد را خیلی خوب یاد دادند".
آرمان یا فرشید یا بهزاد که همان آرش خردکیش است یا به عبارتی مرد هزار چهره تیم ترور، توضیح میدهد:"توی همین... یک پیست تمرین موتورسواری را شروع کن که به یه جایی مهارتتو برسانیم که بتونی به خودروی در حال حرکت بمب بچسبانی، به من گفتند که این دورهای که اینجاست اگر بخواهی با امکاناتی که داریم تا این حد میتوانیم آموزش بدهیم،و اگر بخواهی آماده باشی۲ ماه هم توی اسرائیل دوره میبینی که آموزشات تکمیل بشه، بعد که برگشتی ایران یک عملیات برای ما انجام بدهی ترتیب خروجت را میدهیم".
اعضای تیم ترور در پادگانی در حومه تلآویو مستقر شده و شیوه کلاسیک "ترور اسرائیلی" که پیش از این در کشورهای عربی- اسلامی توسط رژیم صهیونیستی انجام میشد را فرا میگرفتند.
بهزاد عبدلی میگوید:" وارد خاک ترکیه که شدیم از آنجا در یک کشتی به یک کشور دیگر رفتیم که بعدها فهمیدیم قبرس است، بعد از قبرس وارد خاک اسرائیل شدیم در یک شهر کوچکی نزدیک تلآویو مستقر شدیم".
آرمان، فرشید، بهزاد یا آرش که میداند دوربین ما لحظهای از او چشم برنمیدارد میافزاید: "ما وقتی که رسیدیم و سوار قایق شدیم، قایق رسید به بندری که باید پیاده میشدیم، بعد ما را بردند به یک شهری و دوری در شهر زدیم، اون روز کار خاصی نداشتیم تا روز بعدش، که برای اولین بار وارد محیط پادگان شدم..."
مازیار ابراهیمی یا همان سامان، امیریل، امیرعباس در تکمیل صحبتهای آرش میگوید:"ما را اعزام کردند به اسرائیل و در آنجا آموزش کار با مواد منفجره و کار و آموزشهای نظامی تیراندازی را دیدیم".
آرش ادامه میدهد:" داخل پادگان ما را با خودرو بردند، یک سوله کوچکی بود، که اول آموزشها داخل آن سوله بود که داخل آن سوله اول اول در مورد سلاحها بود، بعد از سلاحها در مورد بمب تئوری صحبت کردند، بعد در مورد مونتاژ بمب صحبت کردند".
مریم ایزدی که همه گونه نیازهای اربابان وحشیصفت صهیونیستی خود را تامین میکند، میگوید:"به من آموزش دادند؛ آموزشهای سوژهیابی، تشخیص هویت و تحت تعقیب قرار دادن سوژه".
بهزاد که زوج کاری آرش به شمار میرود میافزاید:"یک دوره عملیات، بیشتر عملیاتی تکمیلی همان دوره آموزشی بود که در... دیده بودیم، کلاسهای آموزشی خیلی زیادی در مورد حرف زدن با ما حرف میزدند که چکار باید انجام بدهیم، مثلا چطوری باید قرار ملاقاتمان را چک کنیم".
آرش خردکیش ادامه میدهد:" بعد از یک ماه که آموزشهای تئوری تمام شد شروع کردیم یک پیست موتورسواری در همین سمت پادگان بود، بمب تایمردار به ما دادند که موقع چسباندن باید کلید استارتر تایمر را میزدیم، حساب میکردیم که دور بشویم، ضمن اینکه توی دوره اینها هر از گاهی بعضی روزها، مسیرها را تعیین میکردند که باید بعد از چسباندن، ازمسیر معین خارج میشدیم، اول آزاد بودیم در تغییر جهتها، بعد که جلو رفتیم یک مسیری که مدنظرشون بود، مواد ضعیف انفجاری بود که عملا میزدی به موتور یک انفجاری خیلی جزئی صورت میگرفت".
وعده کمک مالی آمریکا به تیم ترور
اما طمع همیشه یک پای ثابت جرم و جنایت بوده و وعده حمایت مالی زیباترین نوع آن به شمار میرود به طوری که بهزاد عبدلی یکی از اعضای اصلی تیم ترور به این نکته اشاره میکند و میگوید:"به ما حمایت قول مالی داده بودند، قول تضمینی داده بودند که هیچ مشکلی برای ما پیش نمیآید".
آرش خردکیش نیز در این رابطه میافزاید:"بعد از اینکه دوره تمام شد پول دادند به نفرات حاضر در دوره، و ترتیب برگشتشان اول به ... دادند".
استفاده ابزاری از زن در عملیاتهای ترور
اما یکی از ترفندهایی که در این پروژه برای اولین بار طراحی شده بود استفاده از زنان به عنوان ابزار عملیاتهای تروریستی بود؛ البته در این میان حتی از بردگی جنسی نیز دریغ نشده است چرا که زرگر میافزاید:" بعد از یک ماه من را به خونهاش دعوت کرد!"
محسن صدقی آذر که سعی دارد به صورت کامل خیانت خود را تشریح کند توضیح میدهد:"این گروه به این صورت عمل میکرد که کسی که قرار بود از او جمع آوری اطلاعات شود توسط یک خانم به عنوان اغواگر به ایشان نزدیک شده و فیلمبرداری میشد از این قضایا".
مریم ایزدی ادامه میدهد:"توی کافی شاپ به من گفت که کار اغواگری را انجام بده".
تارا باقری با اسمهای مستعار نغمه و ندا نیز در تکمیل صحبتهای همدستش میگوید:" با اغواگری به افراد مختلفی که به من معرفی میشد ارتباط برقرار میکردم،از آن طریق و از آنها فیلم تهیه میکردم و بر علیه آنها استفاده میکردم، این فیلمها باعث میشد که آنها اطلاعاتی را که شخصیت اصلی گروه میخواهد به او بدهد".
و البته وظیفه صدقی آذر در تیم تروریستی نصب دوربین مدار بسته بود.
خوش خدمتی تیم ترور به اربابان صهیونیستی
ساناز انتهای خوش خدمتی خود را اینگونه عنوان میکند:"وقتی خبر بردم و وقتی گفتم که شهید شهریاری شهید شده، خانمش هم زخمی شده و اطلاع دادم، پول را به من دادند".
اما این پایان کار مثلث شوم ترور نبود چرا که داریوش رضایی نژاد هدف بعدی این تیم تروریستی اعلام میشود.
بهزاد عبدلی در این رابطه میافزاید:"اواخر تیرماه ۱۳۹۰ ایمیلی به من اعلام شد برای عملیاتی دیگر".
مریم زرگر نیز در تکمیل این صحبتها میگوید:" در عملیات آقای رضایی ]نژاد[ مثل ترورهای قبلی که انجام داده بودیم باز دوباره گروه ما دور هم در تهران جمع شدیم".
پس از عملیات شناسایی، یکم مردادماه سال ۱۳۹۰ برای این جنایت تعیین میگردد.
اما روش ترور این بار متفاوت است؛ اسلحه یکی از راکبین موتورسیکلت داریوش رضایی نژاد محقق جوان کشورمان را مقابل چشمان همسر و فرزند کوچکش آرمیتا به شهادت میرساند.
عبدلی در توضیح این عملیات میگوید:" برخلاف سایر عملیاتها در این عملیات اصلا از بمب استفاده نشد و از تفنگ استفاده شد".
همسر شهید داریوش رضایینژاد که لحظه ترور در خاطر او حک شده است، در این خصوص میافزاید:"من سریع از ماشین پیاده شدم و ضارب را دنبال کردم، چند متر از ماشین دور شده بودم که با صدای شلیک به خودم آمدم، چون ضارب داشت به سمت منم شلیک میکرد، منم افتادم، صدای موتور را میشنیدم که دور میشد".
عوامل مزدور وابسته به رژیم صهیونیستی در حالی درصدد بستن پرونده زندگی شهید داریوش رضایینژاد بودند که پرونده خدمت و نجات او برای همیشه در اذهان عمومی امت اسلامی ایران باز خواهد ماند.