سبک زندگی
نویسنده : بنیاد هابیلیان
Thumbnail Image 1

خانم شهره پیرانی، همسر شهید رضایی نژاد
بعضی وقتها یک عده از دوستان و اطرافیان که کار داریوش را نمی دانستند به او می‌گفتند کار ما پُر‌اهمیت است و کار تو (تحقیق و پژوهش) اهمیتی نداره.
بدون ادعا می‌گفت شما درست می­گویید. برای کاری که انجام می‌داد هیچ وقت ادعایی نداشت.
کار را به خاطر خدا انجام می داد.
دنبال هیچ مزد و پاداش مادی و معنوی از دیگران نبود.
دنبال این نبود که مثلا مقام یا اضافه حقوق و پاداشی بگیره . فقط صرف اینکه کار را درست انجام بده برای اون اهمیت داشت.
داریوش با وجود تهدیدهایی که داشت تا روز آخر عاشقانه کار کرد.

فوق العاده پرکار و مسئولیت پذیر بود.
در همه موارد، یا کاری را قبول نمی کرد یا اگر قبول می کرد اول کار را در نهایت تعهد ا نجام می داد.
با وجود پرکاری اش در عین حال با خانواده هم بود. اگر قرار بود با آرمیتا پارک برود می رفت، وقت می­گذاشت.

به دلیل اینکه دو سال جهشی خوانده بود ، ۱۶ سالگی وارد دانشگاه شده بود.
پیش می آمد که بعضی وقتها مسئولین حراست دانشگاه داریوش را راه نمیدادند. می گفتند بچه است. اینکه دانشجو نیست.
در تمام مقاطع تحصیلی شاگرد اول بود و قرار بود مهر ۹۰ هم دکتری را شروع کند.
اختلاف من و داریوش بر سر اشتراکاتمان بود

وی در ادامه درباره زندگی خصوصی خود با همسرش گفت: عشق در زندگی ما موج می زد و خوشبختی را هم من و هم داریوش حس می کردیم افکار و عقایدمان منطق بود، ولی دعوا در زندگی ما هم اجتناب ناپذیر بود.

همسر شهید رضایی نژاد ادامه داد: ما معمولاً سر اشتراکاتمان با هم بحث داشتیم، داریوش همیشه می‌گفت مشکل من و تو این است که بیش از حد شبیه هم هستیم و اگر در برخی موارد تضاد بین ما بود همدیگر را تعدیل می‌کردیم؛ به هر حال چون داریوش کینه‌ای نبود، این دعواها طولانی نمی‌شد.

بین ما صحبت‌های بسیاری شده بود که بعد از ترور همسرم من باید چه کار کنم، گفت: یکی از توصیه‌های داریوش این بود که برای زندگی تهران را ترک کنم و به آبادان برگردم؛ زیرا زندگی در تهران برای من سخت است؛ فعلاً هم به دلیل تحصیل اینجا مانده‌ام و احتمال اینکه اینجا نمانم بسیار زیاد است.
داریوش به مادرش گفته بود بعید نیست که اتفاق ترور برای من نیز بیفتد

پیرانی درباره اینکه آیا وی به لحاظ روحی آمادگی چنین مسئله‌ای را داشت، گفت: خاطرم هست وقتی از تشییع جنازه دکتر علیمحمدی برگشته بود، مادرش از او سوال کرد که تو چرا رفته بودی؛ داریوش بدون آن که بگوید که ما با هم همکار بودیم فقط گفت این اتفاق من را بسیار متاثر کرد.
وی ادامه داد: داریوش همان روز به مادرش گفت بعید نیست که دو سال بعد این اتفاق برای من بیفتد.
همسر شهید رضایی نژاد عنوان کرد: بعد از ترور دکتر عباسی و دکتر شهریاری تمام تلاش داریوش این بود که کسی نفهمد که او نیز با آنها همکار بوده.
همسرم دوست داشت آرمیتا یک فرد مسئولیت پذیر باشد

پیرانی درباره تاکید همسرش بر تربیت آرمیتا گفت: داریوش همیشه تاکید داشت که آرمیتا مسئولیت پذیر باشد و با وجود اینکه خود دو سال از تحصیل را به طور جهشی خوانده بود، می‌گفت آرمیتا باید روند طبیعی زندگی را طی کند، مهم نیست که چه کاره شود مهم این است که مسئولیت پذیر باشد.
وی عنوان کرد: همیشه به من سفارش می کرد سعی کن آرمیتا بیشتر از هر چیز انسان باشد؛ مهم نیست که دکتر یا مهندس شود.