عملیات فروغ جاویدان

نویسنده: سخنرانی خانم بتول سلطانی در جمعی از جداشدگان سازمان مجاهدین خلق
بنیاد خانواده سحر، سی و یکم اوت ۲۰۰۸

چهاردهم مردادماه هزار و سیصد و هشتاد و هفت هست صحبتهای امروز را شروع می کنیم در باره یکی از عملیاتهای نظامی سازمان مجاهدین بنام عملیات فروغ جاویدان در سال ۶۷.
قبل از اینکه به خود عملیات بپردازیم لازم هست که مقدمه ای را اشاره کنم که در اون سال چی شد که رجوی رهبر این فرقه دست به چنین عملیاتی زد و تصمیم گرفت که این عملیات را آنهم با آن سرعت و ظرف یک هفته سازماندهی کند.
در آن سالها جنگ بین ایران و عراق در جریان بود و بدنبال خوش خدمتی هایی که مشخصا رجوی با تحمیل به نیروهاش و تشکیلاتش برای شخص صدام کرده بود بخصوص بعد از عملیاتهای آفتاب و چلچراغ که خیلی سر و صدا داد که ۲۰۰۰ اسیر و شعار امروز مهران فردا تهران و آنهمه به قول رجوی غنائم شخص رجوی اینطور تئوریزه کرد که ما که می توانیم با یک نیروی کم و محدود با پشتیبانی خالصانه صاحبخانه این دست آورد را داشته باشیم و برای ولو اینکه مدتی محدود شهر را به تصرف دربیاریم حتما با وارد کردن همه چیز خودمان و کل توانمندی ارتش یک استان مرزی را تصرف کنیم و مزیتها را بر شمرد که ما فارسی زبان هستیم و صد روی صد این حرکت به یک قیام و شورش عمومی تبدیل شده و به سایر شهرها کشیده می شود و پایتخت سقوط می کند.
این بهترین فرصت است که ما هرگز بدست نمی آوریم اولا رژیم در انزوای کامل بین المللی است دوم اینکه پس از هشت سال جنگ بنیه نظامی و روحیه نظامیانش درب و داغون است مردم ناراضی هستند و ...
بنابراین بعد از جمع بندی عملیات چلچراغ به این نتیجه گیری رسید و در تدارک آن بود در جلساتی که اون موقع در رأس صورت می گرفت رجوی سعی می کرد که نظرات خودش را با بحث و گفتگو به دیگران تحمیل کند و به این نتیجه برساند که تصمیم گیری درست و بدست آوردن پیروزی همین عقیده ای است که شخص خود رجوی داره.
از طرفی صدام و حزب بعث هم که می دید افراد رجوی حتی بصورت یک ارتش خصوصی او هستند و برایش دست آورد دارند به این خام خیالی که ممکن است فردای بهتری در همسایگی بعد از به قدرت رسیدن رجوی داشته باشند سعی کرد که پاسخ مناسب بدهد و حتی الامکان مانع ها را بردارد و امکانات خاص و ویژه اختصاص داد و خود رجوی در نشست ها از این دست آوردها مفصل تعریف می کرد و به جیب خودش و ملاقاتهایش و اصولی بودن خطوطش و درایت و پیش بینی سیاسی اش می ریخت و دیگران را به قول خودش به موضع گیری و تعریف از وی وا می داشت.
همه این نتیجه گیریها و بحثها در یک واقعه بنام پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران دستخوش ناملایمی شد و دکان فرصت طلبی و بهره برداری از جنگ برای مقاصد شوم تسلط رجوی بر ا یران تخته شد و هراسان نشست تشکیل داد.
وی یک برنامه تقریبا یکساله برای انجام عملیات تدارک دیده بود ولی بعد از پذیرش قطعنامه گفت که باید قبل از اینکه فاصله زیادی از قطعنامه بگذرد و گفتگوهای صلح دربگیرد این عملیات صورت بگیرد و ما هر چه زودتر بهتر وارد این عملیات بشویم.
وی گفت که قانع کردن صاحبخانه برای کمک و پشتیبانی و بازگشایی مرز را خودش به عهده می گیرد.
این نشستها ساعتها ادامه داشت و کل افراد این سازمان وارد آماده باش شدند.
صد روی صد تحلیل و ارزیابی اش این بود که پیروز می شویم و دولت سقوط خواهد کرد و این عملیات بدون عقب نشینی خواهد بود و ما به پیش می تازیم او می گفت که شما نمی دانید که رژیم در چه وضعیتی بوده که تن به آتش بس داده بطوری که حتی نتوانسته کتمان کند و گفته است که زهر آتش بس و اینکه الان بهترین موقع هست و ماهرگز در تاریخ چنین فرصتی بدست نخواهیم آورد و اگر نرویم لعنت تاریخ را به همراه خواهیم داشت و چون رژیم در انزوای کامل بین المللی هست هیچ مسئولیتی پشت این مرز گشایی و لشکر کشی نخواهد بود.
اما باز هم دلیل دیگر از شیادی این مردک این بود که در نشست توجیهی فروغ اضافه کرد که نتیجه این عملیات هر چه که می خواهد باشد ما باید برویم!!!!!!
تنور تا داغ است باید نان را چسباند.
ما هر گز چنین فرصتی را بدست نمی آوریم وباید هر چه داریم در طبق اخلاص تقدیم به مردم کنیم.
سازمان خیلی سریع و برق آسا وارد حرکت شد و من یادم هست که اون موقع چگونه و با چه سرعتی افراد را از خارج کشور گردآوری کرده بود. صحنه های دردناکی از جدایی مادران و پدران با فرزندان و سپردن آنها به مراکز نگهداری.
هوادارانی که به تله مرگ فرستاده می شدند و حتی بخاطر عدم انطباق محیط درهمان روزهای آمادگی گرمازده می شدند و راهی بیمارستان ومرگ می شدند.
حتی افرادی که یکبار هم سلاح را ندیده بودند بلافاصله از خارج کشور وارد عراق کرده و لباسشان را تعویض ومسلح می کردند و به گروهایی تقسیم می کردند و سیاهی لشکر می فرستادند.
من مشخصا در خود عملیات شرکت نداشتم و مسئولیت بخشهایی از نگهداری کودکان را در اشرف بعهده داشتم. اما در نشستها و توجیهات شرکت می کردم یا نوار آن را می دیدم.
تا اینکه این نفرات حرکت کردند. فردای روز حرکت رجوی اعضای مرکزیت باقیمانده در اشرف را در اتاق عملیات بزرگ جمع کرده و در حالیکه از خشم برافروخته بود و به صاحبخانه و دولت عراق بد و بیراه می گفت و نعره می زد که زیر قول خود زده اند و صد در صد قرار بوده سید (منظور صدام حسین است - رجوی از وی با عنوان سید یا سیدالرئیس نام می برد) به ما پشتیبانی آتش دوربرد برسانند و پشت جبهه و پشتیبانی هوایی ولی جا زده اند. پیشروی در دشت حسن آباد متوقف شده و ستون زیر بمباران است.
رجوی قبل از فرمان عقب نشینی حتی بد و بیراه به بچه ها می گفت که چرا تنگه چارزبر را باز نمی کنید.
بالاترین ژنرالهای عراقی در اتاق عملیاتی در نزدیکی مرز بهمراه عباس داوری و تعدادی دیگر ناظر بر عملیات بودند و با این اتاق عملیات که رجوی بود در ارتباط بودند و بالاخره رجوی تصمیم به عقب نشینی گرفت و گروه به گروه براساس اسامی رده بالا و فرماندهان که رجوی می داد و مریم، عقب نشینی صورت گرفت و حتی جزو اولین نفرات بیرون کشیدن و آوردن مهدی ا بریشمچی بود.
من صحنه برگشت بچه ها را یادم هست که به شدت افراد درب و داغون و درهم شکسته بودند.
کسانی که بطلان تحلیلها را به چشم دیده بودند همه مسئله دار شده بودند که چقدر تحلیلها توخالی و پوشالی از آب در آمده است بخصوص که خیلی تأکید کرده بود در تحلیها که مردم به ما می پیوندند و افراد نظامی توان و روحیه ندارند که درست عکس این در صحنه ثابت شده بود.
قرارگاه خیلی بهمریخته بود. افراد حتی از فرمانده ها مسئله دار شده بودند و در آن گیر و دار و با اونهمه کشته و مجروح و صحنه هایی که انبوه بچه بی سرپرست روی دست ما مانده بود که زار می زدند یکدفعه دیدیم که همه در هر وضعیتی بجز مرگ به نشست فرا خوانده شدند. نشستهای معروف به نشستهای ۵ روزه تنگه و توحید!!!
تمام افراد پانسیون شده بودند برای نشست و حتی افراد مجروح روی تخت باید در نشست شرکت می کردند.
در این نشست تمام سناریو این بود که چرا نرفتید و در یک کلام پاک و مبرا نشان دادن رجوی و درست بودن تحلیل ها توسط مریم و بحث و بحث و اینکه علت نرفتن اعضا و افراد بوده و حتی در ا ین نشست اشاره به همکاری نکردن صاحبخانه و دولت عراق هم خیلی نشد. موضوع عمده و اساسی برده شد روی افراد بخت برگشته حاضر در نشست که بایستی انقلاب کنند.
ماده این بحثها این که تحلیهای آقای رجوی بیش از صد در صد درست بوده و مانع اصلی را افراد باید بگویند که چی بوده که تنگه را باز نکرده اند.
چیزهایی مد نظر رجوی بوده که ممکن است سالیان سال دیگه اثبات بشه و در حد فهم بشری نبوده و این عملیات بیمه نامه است بیمه نامه فروغ و این درست ترین تصمیم گیری بوده است و این نشست برای این بوده که وضعیت افراد چک شود افراد مسئله دار بایستی به سرعت شناسایی و بیرون کشیده می شد از جمع و مستمر رجوی به آنها می گفت که وارفته ها چی شد؟
افراد حرفهای مختلف و به قول معروف موضعگیریهای متعدد داشتند. بعضی ها حتی حاضر نشدند به نشست بیایند و مستقیم به خروجی انتقال داده شدند و از بقیه جدا شدند و خلاصه نیست می شدند و معلوم نبود کجا می روند بخصوص افراد مسئله دار.
در نشست هم بعضا می گفتند که ما ترسیدیم و خوب نجنگیدیم یا دلایل مختلف. یعنی به نوعی نرفتن را میدان محک افراد قرار داده بود و می خواست که به این ترتیب این شکست و فاجعه سازمانی را روی افراد برگرداند و جلوی انحلال تشکیلات خودش را با این نشستها بگیرد.
هر شب بعد از این نشست یک نشست دو ساعته دیگر برگزار می شد و پشت سر افراد تحلیل بود که هر کی وضعیتش چی است کلا در سازمان همیشه اینطور بود که هر نشستی اول در سطوح بالا برگزار و چک و تصحیح می شد و بعد در لایه های دیگه بعد این افراد بالاتر چیزهایی که به خودشان تحمیل شده را ابراز می کنند که ثابت کنند که در موضع دفاع هستند و بیشتر به دستگاه رهبری نزدیک بشوند. در یکی از این نشستها رجوی گفت که ما باید بین المرأ شما را تسخیر کنیم که الان مال دیگری است اما الان این را نمی توانیم در نشست بزرگ مطرح کنیم.
یعنی به این ترتیب داشت مقدمات هوا کردن فیل جدا سازی زن و شوهرها و طلاق را آماده می کرد ولی فعلا می خواست که افراد به این نتیجه برسند که خط و خطوط درست بوده است و اشکال وجودی آنها الان بارز شده تا حالا در قدم بعد زن و شوهرها هم بایستی گرفته شود. تا موضوع بکلی ریل عوض کند و افراد مشغول به خود شوند.
رجوی در نشست عمومی گفت که ما استارت خواهیم زد مرحله سوم انقلاب ایدئولوژیک را و منتظر باشید خبرتان می کنیم و نشستهای ۵ روزه تمام شد.
بعد از عملیات فروغ انبوهی ریزش در نفرات بود که همه را سریع سازمان جمع و جور کرد و مسعود گفت که یک تصفیه گسترده در پیش داریم.
همیشه شیوه رجوی این است که هر وقت اشتباه های خیلی بزرگ را مرتکب می شه باید که یک فیلی رو هوا کنه مثلا در جریان رابطه با همسر ابریشمچی مسئله انقلاب ۶۴ را مطرح کرد و حالا دوباره بعد از این خطای استراتژیکی بازهم مسئله طلاق و از هم پاشاندن خانواده ها را در دستور کار قرار داده بود.
بعد بصورت گروهی افراد وارد انقلاب می شدند که در شروع سال ۶۸ بود که در نشستهای انقلاب شرکت می کردند که طی دو سال تا سال ۷۰ در هفت سری وارد طلاق جنسیت شدند که همه اینها بدنبال اشتباه عملیات فروغ جاویدان بود.