واپسگرا

نویسنده: رضا اسدی
(به نقل از سایت ایران دیدبان)

عملیات فروغ جاویدان، پایان استراتژی مسلحانه در کشور عراق:

در بدو شروع مذاکرات صلح بین دو کشور ایران و عراق، مجاهدین از دولت عراق درخواست گرفتن اجازه برای انجام آخرین حمله به داخل خاک ایران را نمودند.
آن دولت با این حمله موافقت کرد چرا که شانس خودش را برای گرفتن امتیاز بیشتری از رژیم بالا می برد. ورود به خاک ایران از منطقه قصر شیرین و سر پل ذهاب شروع شد که این دو شهر به طور کامل در تحت تسلط نیروهای عراقی بودند.
کرند شهر بعد از آنها نیز در تیر رس توپخانه عراق و به راحتی زیر پوشش هلیکوپترهای توپدار عراقی و هواپیماهای جنگنده آن کشور بود، لذا مجاهدین بدون هیچ گونه درگیری و برخوردی از این سه شهر ایران عبور کرده و خود را به شهر اسلام آباد رساندند.
زمانی که مجاهدین به اسلام آباد رسیدند تقریباً شهر در حال تخلیه شدن بود، درگیری بین مجاهدین با پشتیبانی نیروی هوایی عراق با سربازان و پاسداران محافظ شهر پیش آمد و شهر به اشغال مجاهدین در آمد.
در واقع شهر غافلگیر شده بود و با رسیدن قوای کمکی رژیم جمهوری اسلامی نیروهای مجاهد که در اسلام آباد و برای محافظت و حفظ شهر مانده بودند از همه طرف تحت محاصره نیروهای رژیم قرار گرفتند. قسمتی از نیروهای مجاهد که از شهر خارج و به طرف کرمانشاه در حرکت بودند بلافاصله در فاصله ای نه چندان دور از شهر اسلام آباد در تنگه چهارزبر در مقابل نیروهای تقویتی رژیم قفل شده و دیگر قادر به پیش روی نبودند. مجاهدین از هر جهت در محاصره قرار گرفتند و حتی راه برگشت نیز بر آنها بسته شده بود.
بحث در رابطه با چگونگی این درگیری و آنچه که در آنجا اتفاق افتاد لازمه گفتاری دیگر است و آنچه که به محتوای این بحث بر می گردد این است که چرا مجاهدین و شخص مسعود رجوی اقدام به این عملیات نمودند و دلیل شکست این عملیات چه بود ؟ جواب به سؤالات فوق را به طور خلاصه می شود در محورهای زیر توضیح داد:
خلاء در سیستم رهبری و فرماندهی با نگرشی به نتایج این عملیات و بررسی موقعیت و شرایط آن و نوع بکارگیری نیروها به خوبی قابل درک است که مسعود رجوی به عنوان تنها فرد تصمیم گیرنده برای این عملیات انتحاری مقصر می باشد. او کسی است که بعد از عملیات در نشست عمومی اقرار کرد که این عملیات یک حرکت ایدئولوژیک از نوع مقابله امام حسین ( امام سوم شیعیان ) در کربلا در برابر لشگریان یزید بوده است!
رجوی با چنین قیاسی بیش از ۱۲۶۰ تن از جوانان مجاهد را به کشتن داد! آیا کسی که در دنیای تکنیک امروزی و با توجه به تجهیزات دنیای کنونی با چنین مقایسه ای به جنگ با نیروهای پاسدار آیت الله خمینی برود را می شود رهبر خطاب کرد ؟! مریم رجوی که برای شروع عملیات جیغ بنفش می کشید! و آن را از داخل خاک عراق هدایت و فرماندهی می کرد تا کنون کوچک ترین اطلاعاتی از هنر و تاکتیک‌ها و فنون نظامی نداشت، او تا آن موقع به غیر از تعریف و تمجید از مسعود رجوی هیچ حرکت قابل توجهی که در سمت و سوی منافع خلق باشد از خود بروز نداده بود.
دیگر فرماندهان مجاهدین عمدتاً از زنان و مردانی تشکیل می شدند که تمامی اوقات خود را در نشست‌های جمعی و فردی در توجیه مقام مسعود رجوی و مریم عضدانلو گذرانده و تنها مسئولیت آنها تزریق این انقلابات به اعضاء بوده است. آنها با تاکتیک و فنون بیگانه بودند، دهها بار اتفاق افتاد که وقتی ما به عملکردهای یک مسئول یا فرمانده انتقاد می کردیم جواب می دادند که در این سازمان اگر یک فرد به خصوص فرمانده هیچ کار مثبتی نکند و هیچ تکنیک علمی نداشته باشد و همه چیز را هم خراب کند اشکالی ندارد، کافی است که او مریم را گرفته باشد، ( گرفتن در مجاهدین به مفهوم کسی را در حد پرستش دوست داشتن و عاشق او بودن است.)
عدم کارآیی سلاح‌های بکار رفته شده:

در برابر سلاح‌های تقریباً پیشرفته، رژیم مجاهدین فقط مجهز به تفنگ کلاشینکف و موشک انداز آر پی جی و نارنجک بودند. خودروهای آنها شامل هینو، لندکروز، جیپ لندکروز بود. این خودروها به نوبه خود خوب هستند، ولی خودروی نظامی نیستند.
کارآیی آنها بیشتر در جاده‌های شوسه و اصلی می باشد، در خارج از جاده‌های اصلی و در مقابل خودروهای نظامی ضعیف هستند. روی بعضی از جیپ لندکروزها تیربار بی ک سی نیز سوار شده بود، اما به علت این که این تیربار و خودروی حامل با یکدیگر تناسبی نداشتند کارآیی تیربار مفید واقع نمی شد.
از سه روز قبل از شروع عملیات دولت عراق نوعی تانک به نام کاسکاول هم در اختیار مجاهدین گذاشت، البته به آنها نمی شد تانگ گفت چرا که به اسم خودروی ضد شورش معروف بودند و زره پوش نبودند.
اما مجاهدین از روی ناعلاجی به آن تانک می گفتند، این خودرو که چرخهایش مشابه و به اندازه چرخ کامیون‌های معمولی است فقط قادر به حرکت در جاده‌های اصلی و بخصوص ضد چریک شهری است. هیچ کدام از پرسنل قبل از شروع علمیات به این خودرو و طرز کارش آشنایی نداشتند و فقط توسط یکی از افراد به طور جمعی به مدت حدود یک ساعت توجیه شدند، آن هم بدون این که با دستگاه‌های این خودرو کار بکنند. در حرکت به سوی منطقه عملیات حدود نیمی از این به اصطلاح تانک‌ها در جاده متوقف شدند و از دور استفاده خارج گردیدند و در کل تعدادی کمتر از شماره انگشتان دست به عراق برگشتند که بلافاصله تحویل ارتش عراق گردیدند.پ
وضعیت افراد شرکت کننده در عملیات:

مجاهدین از سه روز قبل از شروع عملیات به طور جدی شروع به آماده سازی برای عملیات کردند، اما تا حدود ۶ ساعت قبل از عملیات هیچ یک از اعضاء و افراد نمی دانستند که چه اتفاقی می افتد و برای چه کاری آماده می شوند. احتمالاً فقط اعضاء و هیئت اجرایی از شروع عملیات مطلع بودند، علاوه بر اعضاء و هواداران مستقر در عراق شرکت در عملیات فوق شامل افراد زیر نیز می شد:
۱. دختران و پسران هوادار که در کشورهای اروپایی و آمریکایی عمدتاً مشغول تحصیل بودند و در طول یک هفته قبل از شروع عملیات به عراق آورده شدند که بسیاری از آنها به علت عدم توانایی و تاب تحمل گرمای شدید عراق و منطقه درگیری جان خود را از دست دادند و علاوه بر آن به طور کلی هیچ اطلاعی از فنون و تکنیک نظامی نداشتند. اگر کسی به حق بخواهد قضاوت کند که در آنجا چه اتفاقی افتاده است و این دو نیرو تا چه میزان در مقابل یکدیگر نابرابر بوده اند باید منطقه گرمازده و تف کرده ای را در نظر بگیرند و دختران و پسران تازه از اروپا رسیده مجاهدین را در مقابل پاسداران زمخت و ریشوی رژیم مجسم کنند تا فقط میزان کمی حوادث پیش آمده برایش قابل درک شود.
۲. مادران و پدران مسن که دارای چندین فرزند بودند را در این عملیات شرکت داده بودند که تعداد بسیاری از آنها برنگشتند.
۳. بچه‌های مدرسه که سنی بالاتر از ۱۴ _ ۱۵ سال داشتند در این عملیات و کارهای پشتیبانی مربوط به آن به کار گرفته شده بودند. افراد باقیمانده در عراق شامل مسعود و مریم رجوی و گروه رادیویی و آنهایی می شدند که به هیچ ترتیب توان حرکت نداشتند. البته لازم به یادآوری است که مسعود رجوی هر نوع حرکت مجاهدین را با صحنه کربلا مقایسه می کند و بنابر مصلحت، خودش را به جای امام حسین قرار می دهد.
اما شرکتش در صحنه جنگ هیچگاه با امام حسین شباهتی ندارد و بر عکس امام حسین عادت ندارد که همیشه نیروهای تحت فرمانش را در صحنه تنها بگذارد و به قول ما ایرانی‌ها آنها را قال بگذارد.
طرح عملیات:

شب قبل از عملیات مسعود رجوی یک نشست جمعی تشکیل داد، نقشه بزرگی از ایران به دیوار نصب شده بود، او از روی نقشه طرح عملیات را توضیح می داد و مسئولیتها را مشخص می کرد. مسیر حرکت تماماً در جاده‌های اصلی طرح ریزی شده بود. او می گفت که ما تا تهران را مطمئناً در جاده خواهیم رفت و شهرها یکی پس از دیگری فتح خواهد شد و مردم به استقبال ما خواهند آمد. تنها کندی حرکت ممکن است در جاده‌های کوهستانی و گردنه‌های اسدآباد پیش بیاید که آن هم اساسی نخواهد بود.
او فرماندار شهرها و استاندارها را نیز تعیین کرد و از موضع فروتنانه سفارش کرد که نیازی نیست یک محل در شمال تهران برای او و مریم در نظر بگیرند! زیرا که او به همان ساختمان ستاد مجاهدین در بعد از انقلاب ۲۲ بهمن خواهد رفت! دستور داد که اتاق خودش را برایش آماده کنند!
اگر چه مجاهدین و مسعود رجوی اسم این عملیات انتحاری را فروغ جاویدان گذاشتند، اما جالب است که خود اعضای سازمان از آن همیشه به عنوان یک پیک نیک جمعی یاد می کنند که ۱۲۶۰ کشته و مفقود و تعدادی زخمی به جای گذاشت.