«فروغ جاویدان»، یک نمونه کامل برای شناخت ویژگیهای رهبری مجاهدین خلق (فرقه رجوی)

منبع:ایران اینترلینک

عملیات نظامی گروه تروریستی مجاهدین علیه ایران با عنوان «فروغ جاویدان»، یک نمونه کامل برای شناخت خصایل و ویژگیهای رهبری مجاهدین، اعضای این گروه و روشهای دستگاه تبلیغاتی آنان است. مهمترین این خصایل عبارتند از:
- بی لیاقتی و ناکارآمدی در برنامه ریزی ( از جمله در صحنه نظامی)
- فرصت طلبی رؤیاپردازانه و نداشتن تحلیل واقع بینانه
- بی لیاقتی و نداشتن ابتکار عمل در صحنه عمل
- دستخوش احساسات شدن و تصمیم گیری غیرعاقلانه
- برخلاف تحلیل‌ها و ادعاهایشان عمل کردن
- وارونه نمایی
- تجدید روایت یا پسا روایت

بی لیاقتی و ناکارآمدی در برنامه ریزی:


بررسی طرح و نقشه عملیات فروغ جاویدان، اثبات می کند که این کار توسط کسانی صورت گرفته است که به طور کلی سواد نظامی نداشتند و حتی از طراحی ابتدایی یک عملیات نظامی و برنامه ریزی تاکتیکی عاجز بودند. فقدان دیدگاه استراتژیک رهبری مجاهدین در هر اقدامی، باعث در نظرنگرفتن احتمالات و بالمآل نداشتن برنامه برای مقابله با آن و واگذار کردن آن به تصمیم گیری در صحنه و در واقع «هرچه پیش آید خوش آید» شده است. رویه ای که البته حاکی ازعمق بی‌مسئولیتی رجوی نیز هست.

این ناکارآمدی چنان حیرت انگیز است که کارشناسان را به یکی از این دو ایده نزدیک کرده است که :

- اساساً رجوی فرمان یک قدرت خارجی ( از جمله برخی قدرتها که با پایان یافتن جنگ به دلائلی موافق نبودند) را در این عملیات اجرا کرده است.

- صدام می‌خواست با این عملیات اولاً کل مسئله حضور اعضای مجاهدین در عراق را با نابودی آنان حل کند و دوماً شرایط را برای گرفتن اسیر ایرانی برای تبادل آتی فراهم سازد و رجوی مجری طرح وی بود.

از آنجا که وارد شدن به فاز تروریستی در سی خرداد ۶۰ و ورود به عراق نیز ماهیتاً مشابه عملیات فروغ جاویدان و با همان کوتاه بینی و بی مسئولیتی انجام شد، می توان گفت که عامل اصلی همان ناکارآمدی و بی کفایتی رهبری مجاهدین است.

فرصت طلبی رؤیاپردازانه و نداشتن تحلیل واقع بینانه :


تلاش برای پرکردن خلاهای موجود و استفاده از فرصتها که اکنون تنها استراتژی مجاهین برای ادامه حیات است در حقیقت عمل به اجبار و نه انتخاب است. در هر دوره بنا به شرایط و فرصتهای ممکن، رجوی مترصد پیش آمدن یک فرصت مناسب است تا از آن استفاده کند، این وضعیت به منزله ناتوانی محض برای هرگونه اقدام عملی است. نکته جالب آن است که رجوی در تحلیل این فرصتها به نحو کاملاً ابلهانه ای تمام شرایط را به نفع خود می بیند و هیچ تمایلی برای دیدن واقعیت و یا حتی در نظر گرفتن پارامترهای ممکن و احتمالی ندارد،‌ در واقع رجوی به جای تحلیل به رؤیاپردازی مشغول است.

این که جمهوری اسلامی در زمانی که هم چنان در چند جبهه با ارتش صدام درگیر بود و قوای نظامی ایران، اگرچه ضعیف اما آسیب جدی ندیده، کارآیی خود را همچنان داشت، چطور می شود با پذیرش قطعنامه آتش بس که در حقیقت اقدام پیشگیرانه ایران برای وضعیت نابسامان و ضعف بنیه نظامی در آینده بود را رجوی چگونه به نابودی کامل ماشین جنگی ایران که حتی قادر به مقابله با لشگر ۵ هزار نفره پیاده مجاهدین نیز نباشند تعبیر کرده بود، تنها از یک ذهن خیال پرداز و غیرواقع‌نگر تراوش می کند که برای طراحی یک عملیات فاقد صلاحیت است.

بی لیاقتی و نداشتن ابتکار عمل در صحنه عمل


فرماندهان عملیاتی مجاهدین نیز مشتی افراد دست وپاچلفتی بودند که سرشان را پایین انداخته و برای رسیدن به تهران به جاده زده و بیش از آن که هشیاری یک فرمانده در صحنه را داشته باشند، ژست فرمانده پیروزی را گرفتند که به تمام اهداف خود رسیده است، اما به محض برخورد با اولین مانع جدی، جازده نیروهایشان را جا گذاشته و فرار را برقرار ترجیح دادند، به راستی که طراحی عملیاتی را که رجوی انجام داده بود، چنین کسانی باید در صحنه عمل فرماندهی می کردند!

در عرصه تروریستی و اقدامات سیاسی مجاهدین نیز یکی از دلایلی که همواره امور به ابلهانه ترین شکل ممکن فرماندهی شده و می‌شود، وجود همین ابله هاست. تحت فرماندهی این ابله ها است که افراد با دیدن سایه خود سیانور می خورند و هلاک می شوند. نگاهی به واریته و رفتار نمایشی مریم رجوی به عنوان اوج دیپلماسی مجاهدین، آیا چیزی جز این بلاهت را نشان می دهد.

دستخوش احساسات شدن و تصمیم گیری غیرعاقلانه


اعضای مجاهدین ماهیتاً هیجان زده و دستخوش احساساتی هستند که از قضا به منفذ همین ویژگی به بازی گرفته می شوند، تعقل و جدی بودن هیچ جایی در شخصیت تک به تک آن افراد، لااقل تا هنگامی که انبوه وار و تشکیلاتی عمل می کنند ندارد، هیجان زدگی و احساساتی که هوش مناسبی برای کنترل آن و تعادل برقرار کردن بین آن با واقعیت وجود ندارد، آنها را همواره به وسط معرکه‌هایی می کشاند که جز سرخوردگی و یأس و مرگ ارمغان دیگری برای آنها ندارد.

برخلاف تحلیل‌ها و ادعاهایشان عمل کردن


رجوی ادعا داشت که اگر ایران صلح را بپذیرد به سرنگونی راه خواهد برد و سرکوب و اختناقی که نظام به بهانه جنگ تحمیل کرده است برداشته خواهد شد و مردم قیام خواهند کرد. معلوم نیست چرا رجوی منتظر قیام مردم نماند و دستپاچه دست به کار شد؟ شاید به این دلیل روشن که می دانست خبری از قیام مردم و سرنگونی نظام نیست، شاید هم به علت نگرانی از آن که اگر مردم دست به قیام بزنند دیگر جایی برای این گروه نیست و قدرت از کفش خارج می شود!

به هر روی نه تنها در این مورد خاص بلکه در هزاران مورد دیگر رجوی اولین کسی است که برخلاف تحلیل‌ها و ادعای خودش عمل کرده است، نگاه کنید به ادعاهایی که رهبری مجاهدین به هنگام رفتن به عراق داشت که زمان اقامت در این کشور را حداکثر یک سال و ماندن بیش از آن را مصادف با نابودی می دانست!

وارونه نمایی


رهبری مجاهدین وارونه نمایی را که یک واکنش هیستریک تبلیغاتی به حساب می آید، به طرز کاملاً ناشیانه ای به کار می گیرند. به طرزی که هر چه عمق شکستشان در یک واقعه بیشتر باشد، تبلیغات بیشتری برای پیروزی نمایی انجام می دهند.

به طور مشخص در باره این عملیات که هیچ دست آوردی جز شکست و نابودی برای مجاهدین نداشت، پروپاگاندا در مورد پیروزی آن بیشتر است، تا آنجا که از کوچکترین اظهارات در باره این عملیات و حتی بریده جراید در این رابطه نمی گذرند تا اثبات کنند که بنا به اعتراف دشمن «اگر این عملیات شکست نمی خورد، پیروز می شد!» و چنان در باره آن تبلیغ می کنند که گویی رقم زننده تاریخ بعد از جنگ بوده است و سیاستهای ایران و عراق بر اساس آن تغییر یافته است.

تجدید روایت یا پسا روایت


همچنان که تاریخچه مجاهدین بارها و بارها برای بیشتر مطرح کردن رجوی و یا پوشاندن ضعفهایش، محو شعارها و مواضع ضد آمریکایی پس از انقلاب این گرو، کم رنگ کردن اقدامات تروریستی و … دستخوش تغییر شده و هر بار تجدید روایت شده است، وقایع مهم دیگر نیز به فراخور نیاز در فواصل مختلف با روایت های جدید نقل می‌شود به این علت کاملاً بدیهی و همه کس فهم که رجوی از تصمیمات ابلهانه ای که گرفته است احساس حقارت نکند، این روایت جدید در حکم تزریق مسکن به نیروهای سرخورده نیز هست. از جمله وقایعی که بارها تغییر یافته ، عملیات فروغ جاویدان است که هر سال برای به رخ کشیدن فرماندهی بی همتای آن عملیات تاریخساز ابعاد «دقت در طرح ریزی عملیات»، «دست یابی به موفقیت ها» و «آثار سیاسی و اجتماعی» آن فربه تر می‌شود،عملیاتی که پساروایت‌گران آن، هرگاه به یاد می‌آورند که در چه کمینگاه و جهنمی گیرافتادند، هزاران بار رجوی را لعنت می‌کنند.

قانون کلی:


هیچ موضوع و ماجرایی نیست که مجاهدین وارد آن شده باشند و به این از علل فوق تغییر نیافته باشد، به نحوی که می توان گفت رهبری مجاهدین قادر به دیدن افق‌های پیش رویش نیست و رفتاری کاملاً کوته بینانه دارد و از آن جا که همواره باید پیروز باشد، به دروغ گویی و وارنه نمایی می‌پردازد. شاید بلندمدت ترین افق پیش روی رهبری این گروه، افق ارضا نیازهای جنسی اش باشد و تنها بستری که بتواند کار بلند مدت بکند درون تشکیلات مجاهدین است، همچنان که از سرقت همسر یکی از اعضا وضعیتی را رقم زد که بتواند چند سال بعد تمام زنان گروه را تصاحب کند.