عملیات مرصاد؛ انهدام پیشمرگان ناکام صدام۲

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی ۱۲ مرداد ۱۳۶۷

یکی از نکات با اهمیتی که در ارزیابی عملیات منافقین نقش تعیین کننده ای داشت، اینکه مطابق اطلاعات بدست آمده و اسناد و مدارکی که اعترافات دستگیرشدگان نیز صحت آن را تأیید می کند، منافقین کاملاً مطمئن بوده اند که ستون نظامی آنها در طول مسیر خود، با مقابله جدی و درگیری قابل توجهی از سوی رزمندگان اسلام مواجه نخواهد شد.

دلایل زیر ثابت می¬کند که منافقین احتمال درگیر شدن با رزمندگان اسلام را نمی¬داده¬اند:

الف. در جدول زمان بندی عملیات! مدت زمان تعیین شده برای پیمودن فاصله بین شهرها تنها بر اساس طول مسیر و سرعت متوسط ستون خودروها محاسبه گردیده و در مجموع فقط ۵/۲ ساعت (تأخیر احتمالی) آن هم عمدتاً به دلیل تراکم جاده و یا اتفاقات و حوادث معمولی دیگر، نظیر معطلی بیش از اندازه در شهرهای بزرگ بین راه نظیر باختران، همدان و قزوین پیش بینی شده بود. این جدول نشان می¬داد که منافقین کمترین احتمال درگیری با رزمندگان اسلام را نمی¬داده¬اند؛ چرا که در غیر این صورت حتماً بایستی در جدول زمان بندی شده عملیات، این عامل نیز مورد محاسبه قرار می¬گرفت. طبیعی است احتساب ۵/۲ ساعت نوسان در تطبیق جدول زمان بندی شده، حتی برای یک مسافرت تفریحی در مسیری به طول چند صد کیلومتر نیز قابل پیش بینی است و حال آنکه منافقین قصد داشتند در قالب یک ستون نظامی با چندصد خودرو، تانک و نفربر به همراه پنج هزار نفر، این مسیر طولانی را در داخل خاک ایران، یعنی کشوری که اولاً در حال جنگ با عراق است و ثانیاً این ستون نظامی را به عنوان دشمن و جزئی از ارتش عراق می¬داند؛ طی کند.

ب. منافقین مسیر حرکت خود را از جاده اصلی انتخاب کرده بودند. تانکهای پیشرفته برزیلی که بیش از صد دستگاه از آنها را در اختیار داشتند، نیز از نوع(بدون شنی-بدون زنجیر) بوده و تنها برای حرکت در جاده مناسب بود. زمان تعیین شده برای پیمودن فاصله شهرهای طول مسیر در جلو زمان بندی عملیات بر اساس حرکت در جاده محاسبه شده بود و فرماندهان به اصطلاح تیپ ها نیز نقشه جاده اصلی را به همراه داشته و از این طریق نیروهای تحت امر خود و در مجموع ستون خودروها را توجیه و راهنمایی می¬کردند.

پس از درگیری با رزمندگان اسلام نیروهایی که به کوههای اطراف رفته بودند، کاملاً نسبت به منطقه ناآشنا بوده و همین نیز که در دستگیری آنان تأثیر داشته، نشان می¬دهد که تنها (مسیر جاده) در حرکت سازمان مورد نظر بوده است.

حتی برای کسانی که اندک اطلاعی از دانش نظامی داشته و کمترین بهره ای از خصوصیات و شرایط یک عملیات نظامی برده باشند، به سادگی قابل درک است که حرکت یک ستون نظامی از جاده اصلی در داخل خاک کشور دشمن آن هم در مسیری به طول صدها کیلومتر نمی¬تواند مفهوم و معنایی جز (خودکشی) و نتیجه ای جز (قتل عام) نیروها داشته باشد؛ اما نمی¬توان پذیرفت که طراحان این حرکت از نظر اطلاعات نظامی تا این اندازه مبتدی و ناآگاه بوده اند

زیرا اولاً این نکته از ابتدایی ترین مسائل نظامی است و درک آن نیازی به دانش و آگاهی نظامی سطح بالایی ندارد و برای یک سرباز معمولی با آموزش نظامی چند ماهه نیز قابل فهم است و ثانیاً بسیاری از افراد سازمان در پادگانهای ارتش عراق زیر نظر افسران بعثی و نظامیان مصری آموزش دیده¬اند و ثالثاً این حرکت توسط ارتش بعث طراحی شده و با پوشش هوایی، لجستیکی، آتش توپخانه و عملیات جانبی عراق و...(که به آن خواهیم پرداخت) حمایت می¬شده است.

ج. تعداد نسبتاً قابل توجهی از افراد شرکت کننده در این عملیات را دانشجویان و هواداران دیگر منافقین که در کشورهای اروپایی و امریکا مشغول تحصیل و یا زندگی عادی بودند تشکیل می¬داده¬اند. برخی از این افراد فقط چند روز پیش از شروع عملیات از کشورهای محل اقامت خود به عراق فرا خوانده شده و با تسهیلات و امکاناتی که سفارتخانه های عراق و هواپیمایی این کشور با سرعت برای آنان فراهم می¬آوردند، وارد عراق شده بودند. این افراد کمترین فرصتی برای آموزش نظامی نداشته اند و سازمان در پاسخ به سئوال آنان که چگونه می¬توانیم بدون آموزش نظامی وارد عملیات شویم؟ گفته بود: ( نیازی به آموزش نظامی نیست، ما به آسانی و بدون درگیری جدی وارد تهران خواهیم شد و اگر هم درگیری و یا برخورد نظامی وجود داشته باشد مختصر و کوتاه خواهد بود و این وظیفه را نیز آنهایی که آموزش دیده¬اند به عهده خواهند گرفت.)

سپس افرادی را مأمور کرده بودند تا در فاصله چند ساعت ، فقط نحوه (خشاب گذاری و شلیک با اسلحه کلاشینکوف) را به آنان بیاموزند. یکی از عناصر منافقین که دو روز قبل از شروع به اصطلاح عملیات سازمان از امریکا به عراق آمده بود می¬گفت: ( مجموع زمان آموزش نظامی من یک ساعت و نیم یعنی ۹۰ دقیقه بود، در این مدت چگونگی خشاب گذاری و شلیک با کلاشینکوف را به من آموختند و هنگامی که پرسیم: اگر اسلحه ای گیر کرد چه کنم؟ گفتند دیگران گیر اسلحه ات را رفع خواهند کرد... و تأکید کرده بودند که بعید است احتیاج به شلیک کردن پیدا کنی!!)

بدیهی بود که نیروهایی با این کیفیت که تعداد آنها در میان افراد شرکت کننده در این حرکت کم نبوده است به لحاظ نظامی فاقد ارزش بوده و در صورت بروز درگیری نه تنها کاری از پیش نمی¬برده¬اند بلکه مانع پیشرفت نیز به شمار می¬رفته¬اند؛ مگر اینکه بپذیریم سازمان قصد از بین بردن آنها را داشته است که این تصور اگر چه با سابقه منافقین و عملکرد چند ساله اخیر آنان انطباق داشت اما در این مورد دلیل قابل قبولی برای پذیرش این نظریه وجود ندارد؛ چرا که اولاً منافقین به این نیروها نیاز داشته¬اند و ثانیاً از کشته شدن آنان چیزی عاید سازمان نمی¬شده است و ثالثاً عناصر رده بالا و اعضاء مرکزیت منافقین نیز در این عملیات همراه آنان بوده¬اند و طبعاً سازمان بایستی می¬دانست که همه آنها از این لحاظ سرموشتی مشترک و غیرقابل تفکیک خواهند داشت و تصور اینکه رهبری سازمان قصد داشته است که از این نیروها به عنوان (سیاهی لشگر) استفاده کند نیز در یک حالت قابل پذیرش است و آن اینکه منافقین مطمئن بوده¬اند درگیری نظامی جدی و شایان ذکری پیش نخواهد آمد؛ چون (سیاهی لشگر) فقط در مواردی مفید است که تنها چهره و سیمای ظاهری لشگر مورد نظر باشد و در صورتی که از لشگر انتظار عملیات نظامی داشته باشند دیگر (سیاهی لشگر) نه تنها سودمند نیست بلکه دست و پاگیر و مضر نیز خواهد بود. ممکن است گفته شود که از این افراد به عنوان خدمه عادی استفاده می¬شده است که این نیز اولاً با واقعیت منطبق نبود؛ زیرا به بسیاری از آنان مسئولیت به اصطلاح نظامی واگذار شده بود و ثانیاً نیاز سازمان به آنان، آنها را بیشتر از خدمه معمولی و در حد یک عملیات (خودکشی گونه) مورد استفاده قرار می¬داد. مگر اینکه مطمئن می¬بود که درگیری نظامی جدی در پیش نخواهد داشت.

د. در اولین برخورد رزمندگان اسلام با ستون نظامی منافقین، آرایش نظامی و قوام تشکیلاتی آنان به هم ریخته و آشفتگی و سردرگمی کاملاً آشکار و محسوسی تمامی طول ستون را فرا گرفت و این خود نشان دهنده آن بود که مقابله رزمندگان اسلام با این ستون، برای منافقین غیر منتظره و غیر قابل پیش بینی بود . منافقین در اولین ساعات درگیری تمامی تلاش خود را صرف باز کردن جاده و ادامه حرکت کرده بودند؛ ولی پس از ساعاتی رو به هزیمت نهادند و می¬کوشیدند خود را از مهلکه نجات داده و به عراق بگریزند.

در بررسی این حرکت به وضوح مشخص می¬شد که اولاً: آنها بر اساس محاسبات قبلی خود، تصور می-کردند که این درگیری یک برخورد مختصر و گذرا بوده و به زودی تمام خواهد شد لذا سعی می¬کردند هر چه زودتر این مقاومت (گذرا و مختصره) را در هم شکسته و به راه خود ادامه دهند و ثانیاً پس از ادامه درگیری و مشخص شدن اینکه درگیری مزبور یک درگیری جدی است از آنجا که از قبل احتمال این نوع درگیری را نداده و برای آن آمادگی نداشته و توجیه نبودند و اصولاً ساختار منافقین به لحاظ نظامی با اینگونه درگیریها سنخیت ندارد با آشفتگی و ناباوری رو به فرار نهادند.

ه. رهبران نفاق به خوبی می¬دانستند که نیروهای جمهوری اسلامی ایران مدت ۸ سال بوده است که نه تنها با تمامی ارتش مجهز و مسلح به آخرین سلاحهای مدرن اهدایی شرق و غرب در حال جنگ بوده¬اند بلکه در همان حال بطور رسمی و آشکار با آمریکا و متحدین غربی آن در خلیج فارس درگیر بوده و همزمان با صدها توطئه که بسیاری از آنها بعد نظامی داشته¬اند دست به گریبان شده¬اند. بنابراین تنها با یک حساب ساده قابل درک بود که برای رزمندگان اسلام منهدم کردن یک ستون نظامی ۵ هزار نفره به آسانی و بدون کمترین زحمت میسر خواهد بود. بنابراین دست زدن به حرکتی با این خصوصیات تنها هنگامی قابل قبول است که از عدم درگیری جدی در تمامی طول مسیر اطمینان کامل داشته باشند و چنین اطمینانی نیز داشتند!

بنابراین اگر چه در این حرکت از ساز و برگ نظامی و سلاح های مدرن استفاده کرده و به صورت یک ستون نظامی وارد کشور شده بودند ولی این حرکت ماهیت (سیاسی) با (پوشش نظامی) بوده است.

منافقین با این توهم که هیچ نیروی نظامی قابل ملاحظه و مؤثری را پیش روی نخواهند داشت در پی ورود به کشور بوده¬اند. عوامل مؤثر در این محاسبه کودکانه منافقین و علت انتخاب (حالت نظامی) برای ورود به ایران را پی می¬گیریم.

ارزیابی حرکت یک جریان وابسته، بدون در نظر گرفتن (کانون وابستگی) ارزیابی نادرستی بوده و طبعاً با واقعیت امر و اهدافی که از آن حرکت مورد نظر بوده است فاصله عمیقی خواهد داشت.

صرف نظر از دلایل غیر قابل انکاری که از غلطیدن سازمان به دامان امپریالیزم از نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی حکایت می¬کنند، حداقل حضور سازمان در عراق با توجه به ماهیت شناخته شده رژیم حاکم بر این کشور جای تردیدی باقی نمی¬گذارد که منافقین نمی¬توانند هویتی مستقل از ارتش عراق داشته باشند.

الزاماً بایستی آنان را به عنوان جزئی از (ابواب جمعی) ارتش بحث دانست و به همین علت ارزیابی عملکرد و مواضع این گروه مادام که (عامل عراق) در این ارزیابی مورد محاسبه قرار نگرفته باشد، بررسی ناقص و غیر قابل قبولی خواهد بود. قبل از ادامه این مبحث به نظر منافقین درباره ماهیت رژیم عراق و اعتراف آنان به اینکه هیچ گروهی نمی¬توانند در عراق ادعای استقلال و انقلابی بودن داشته باشد اشاره می¬کنیم: این نظریه در ماه های نخستین سال ۵۹ ابراز شده و در نشریه شماره ۴۳ سازمان درج گردیده است. در آن هنگام که منافقین تصور نمی¬کردند روزی خود مجبور به حضور در عراق خواهند شد در پاسخ به برنامه رادیو بغداد که به مناسبت سالگرد اعدام بنیانگذاران سازمان از آنان تجلیل کرده بود بیانیه ای صادر کردند. در بخشی از این بیانیه آمده بود:

(مدتی است که رادیو عراق، در برنامه فارسی خود از برخی نشریات مجاهدین استفاده کرده و دفاعیات شهداء و مواضع عقیدتی و سیاسی سازمان و برادران ما را مورد تجلیل قرار می¬دهد...لذا به مسئولان این رادیو هشدار می¬دهیم که اولاً: مجاهدین را اسباب ترفندها و معامله گری های سیاسی خود قرار ندهند. همان معاملات و کنش و واکنش¬های سیاسی که در گذشته نیز بر حسب آنها وقتی با شاه هم به توافق رسیدند، انقلابیون و ترقی خواهان ایران از عراق اخراج نموده و رادیوشان نیز چنان موضعی اتخاذ نمود که گویی دیگر در ایران هیچ خبری نیست... وانگهی مسئولان عراقی باید پذیرفته باشند که نمی¬توان به هیچ قیمتی مجاهدین خلق ایران را خرید و نه آنها را بازیچه معاملات سیاسی قرار داد.)

در ادامه همین بیانیه منافقین افزوده شده بود:

( اگر کسی در عراق مدعی انقلابی گری و ترقی خواهی است، چه انقلاب فلسطین و چه گسترش یک دموکراسی انقلابی و مردمی، در داخل کشور، خود بهترین صحنه آزمایش او است و لذا اگر رادیوی بغداد داعیه احترام گذاشتن به سازمانها و چهره های انقلابی ایران را دارد بهتر است راه نزدیکتر، یعنی داخل خود عراق را بپیماید!!)

و چندی بعد در نشریه شماره ۴۹ سازمان به (خلق و خوی فاشیستی فعال بعثی عراق) اشاره شده است و در نشریه فوق العاده مورخ ۱۰/۸/۵۹ چنین اعلام کرده بودند:

(با نگاهی به حامیان مرتجع و وابسته در این تجاوز نظیر اردن و عربستان صعودی به سادگی می¬توان قضاوت نمود که رژیم بعثی عراق در این جنگ در خط امپریالیسم امریکا قرار گرفته و در خدمت منافع امپریالیست ها و صهیونیست ها در آمده است)

منافقین در همین نشریه اعلام داشته بودند:

(هیچ دلیلی برای پذیرش دعاوی رژیم عراق مبنی بر مترقی و مردمی که ضد امپریالیست و ضد صهیونیست بودن وجود ندارد... اگر عراق پای بند روشهای مترقی بود دیگر به هیچ وجه نمی بایست مأمن و پناهگاه ضد انقلابیون و سلطنت طلبان خائنی چون پالیزبان و امثال وی گردد)

ماهیت فاشیستی رژیم عراق به اندازه ای روشن و بدیهی بود که منافقین الزاماً به آن اعتراف کرده بودند. بنابراین حتی اگر از تمامی اسناد و مدارک و شواهد غیر قابل انکاری که از هویت سازمان به عنوان(جزئی از ابواب جمعی ارتش عراق) حکایت می¬کنند نیز صرف نظر شود، حداقل اعتراف خود منافقین در این زمینه قابل توجه است و اما باید دید از آن هنگام که منافقین رژیم عراق را دارای ( خلق و خوی فاشیستی) دانسته و اعلام کرده بودند که: (هیچ گروه انقلابی نمی¬تواند در عراق حضور داشته و ادعای انقلابی گری و استقلال نماید) و عراق را به خاطر اینکه(مأمن و پناهگاه ضد انقلابیون است) مورد شماتت قرار داده بودند و با اشاره به (حامیان مرتجع عراق نظیر اردن و عربستان صعودی) به نظر منافقین به سادگی می¬شد قضاوت کرد که عراق در خدمت امپریالیستها و صهیونیستها در آمده است.

تاکنون چه تغییری در ماهیت رژیم عراق پدید آمده که منافقین خدمتگزاری خود برای این رژیم را خدمت به امپریالیست ها و صهیونیست ها نمی¬دانند! با ملک پادشاه اردن که او را حامی مرتجع عراق می-نامیدند روابط نوکرمآبانه برقرار می¬کنند، از حکان صعودی به خاطر قتل عام حجاج ایرانی طی تلگرافی تشکر کرده و با نحوه حضور خود در عراق ادعای استقلال دارند! و دیگر عراق را (مأمن ضدانقلاب) نمی-دانند.

طبیعی بود که از آن تاریخ اگر تغییری در رژیم عراق پدید می¬آمد صرفاً در جهت تثبیت ماهیت قبلی اش بوده و مشخصاتی که آن روزها منافقین به عنوان عوامل ضد ارزشی حاکم بر عراق برشمردند نه تنها به (عوامل ارزشی) تبدیل نشدند بلکه ابعاد وسیع تر و دامنه گسترده تری نیز پیدا کردند.

اگر آن روزها عراق با امریکا ظاهراً رابطه نداشت بعد از شروع جنگ این رابطه به طور علنی و به گونه ای تنگاتنگ برقرار گردیده بود. اگر در آن زمان، ارتش عراق با پوشش دروغین به عنوان یک کشور رادیکال حکومتهای مرتجع عرب نظیر عربستان، اردن، مراکش، کویت و... را به عنوان وابستگان به غرب مورد شماتت قرار می¬داد، در طول جنگ این کشورها نزدیک ترین حامیان عراق شده بودند. بنادر کویت و عربستان اصلی ترین ترمینال ورودی صلاح های خریداری شده عراق بودند. نفت منطقه بی¬طرف (بین کویت و عربستان) آشکارا به نفع عراق فروخته می¬شد. بندر (ینبع) عربستان، در دریای احمر،پایانه خط لوله نفتی عراق بود. دلارهای حاصل از غارت منابع نفتی این کشورها، پشتوانه ارزی عراقی قرار گرفت و...

اگر در آن برهه عراق با ادعای (انقلابی) و به عنوان یکی از اعضای جبهه پایداری عرب، ظاهراً با مصر به دلیل انعقاد پیمان (کمپ) درگیری البته لفظی داشت، امروزه مصر نزدیک ترین هم¬پیمان عراق بود و نه تنها اسلحه و مهمات مصری در جبهه های نبرد علیه رزمندگان اسلام به کار گرفته می¬شدند؛ بلکه وجود افرادی با تابعیت مصری در میان نظامیان به اسارت درآمده عراق، از اعزام سربازان مصری برای کمک به صدام حکایت می¬کرد.

اگر در آن هنگام، جنگ ایران و عراق مراحل اولیه خود را طی می¬کرد و عراق ظاهراً در موضع قدرت قرار داشته و به وحشیگری هایی نظیر حملات هوایی و موشکی به مناطق مسکونی کمتر نیاز داشت در طول جنگ با جنایات هولناکی از این نوع و وحشیگری هایی نظیر بمباران شیمیایی مردم مظلوم حلبچه و سایر نقاط مسکونی کردستان عراق و... این بعد فاشیستی و ضد بشری عراق را نیز برملا کرده بود.

بنابراین اگر منافقین در آن هنگام به این نتیجه رسیده بودند که رزیم عراق، فاشیستی طرفدار ضد انقلاب وابسته به امپریالیزم و صهیونیزم، آلت دست آمریکا و... بوده و (هیچ گروه انقلابی نمی¬تواند در این کشور ادعای استقلال و انقلابی گری داشته باشد) در مقطع عملیات منافقین این خصوصیات در درجاتی به مراتب بالاتر و با رشدی به غایت بیشتر، در مورد رژیم عراق مصداق یافته بود باید بپذیرند که می¬توان به ادعای قبلی آنان پوزخند زد که خطاب به عراق گفته بودند:

مسئولان عراقی باید پذیرفته باشند که نه می¬توان به هیچ قیمتی مجاهدین خلق ایران را خرید و نه آنها را بازیچه معاملات سیاسی قرار داد.)!!

جا دارد با قرآن هم نوا شد که:

"والله یشهدان المنافقین لکاذبون" و خداوند گواهی می¬دهد که منافقین دروغگو هستند

با توجه به این نکته بدیهی که منافقین در عراق توانسته اند هویتی مستقل از ارتش بعث داشته باشند به طور منطقی می¬باید حرکات آنان با محاسبه این عامل اساسی مورد ارزیابی قرار گیرد و طبعاً حرکت نامبرده نیز نمی¬توانسته و نباید از این قاعده مستثنی باشد.

مروری بر مختصات عملیات منافقین که به هلاکت بیش از ده هزار تن و مجروح شدن تعداد بی شماری از عناصر این گروه انجامید؛ نشاندهنده آن بود که برپایی این غائله برآیند و نتیجه توأماً دو عامل(توهم نسبت به شرایط) و اوضاع داخلی مملکت پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و (شتابزدگی عراق) برای استفاده هر چه سریعتر از فرصت بدست آمده قبل از برقراری آتش بس بوده است.

بدون تردید قطبهای استکباری جهان و به تبع آنها عراق و در پی آن جریانات و گروه های ضد انقلاب و از آن جمله منافقین حتی در دورترین افقهای ذهن خود نیز تصور نمی¬کردند که ایران قطعنامه ۵۹۸ را بپذیرد و به همین جهت پذیرش قطعنامه را نشانه ضعف مفرط نظام و درماندگی از ادامه جنگ تلقی کردند و از آنجا که دشمنان نیز به مردمی بودن نظام و پایگاه توده ای آن اعتراف داشته و می¬دانستند که تکیه¬گاه اصلی جمهوری اسلامی در جنگی که هشت سال پیاپی مشغول به ان بوده است نیروهای عظیم مردمی بوده اند؛ ساده اندیشانه به این نتیجه رسیدند که مردم دست از نظام کشیده¬اند و اما از سوی دیگر القائات چندساله ماشین تبلیغاتی قدرتهای استکباری و وابستگان آنها این توهم را ( تصویری منطبق با واقع) جلوه داده بود. انجام یک سلسله عملیات نظامی از جانب عراق و پیروزیهای نسبی بدست آمده به تثبیت این توهم کمک کرد و سرانجام پاره ای از رویدادهای داخلی نظیر ماجرای انتخاب سومین دوره مجلس شورای اسلامی و مواضع احتمالاً ساده لوحانه برخی از دست اندرکاران که نهایتاً توبیخ حضرت امام(ره) و تذکر ایشان که بهتر است برای حفظ حیثیت جمهوری اسلامی و اسلام احتیاط به خرج دهند را به دنبال داشت و مسائل دیگری از این نمونه مجموعه عواملی بودند که معمولاً باید توهم بی اعتباری نظام نزد توده های مردم را برای قدرتهای استکباری قوت بخشد و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در همان ایام به واقعی جلوه دادن این تصور موهوم کمک بسیاری کرد. البته باید توجه داشت که در آن مقطع، هنوز دو عامل معجزه گونه هجوم سیل آسای مردم به جبهه های نبرد و حضور توده های میلیونی امت مسلمان در روز عید غدیر و اعلام بیعت آنان با امام امت(ره) که خط بطلانی بر تمامی آن برداشتها کشیده بود، تحقق نیافته بودند.(اگر چه هجوم مردم به جبهه آغاز شده بود ولی ابعاد گسترده آن حرکت برای سردمداران کفر جهانی هنوز در هاله ای از ابهام و ناباوری قرار داشت، تا اینکه دفع تجاوز سنگین دشمن در منطقه خرمشهر جدی بودن آن را به ثبوت رسانید)

تمامی قدرتهای استکباری و اطناب ریز و درشت آن به اذهان عمومی جهانیان قبولانده بودند که جمهوری اسلامی ایران، جنگ طلب بوده و رژیم عراق خواهان صلح و آرامش است! و در پوشش این القاء وحشیگیها و حرکات ضد بشری خود علیه ملت مظلوم ایران را (موجه) قلمداد نموده و وانمود می¬کردند که در پی ریشه کن کردن ملت و نظامی هستند که می¬رود تا صلح جهانی را به مخاطره انداخته و مقدمات جنگ بین المللی سوم را فراهم آورد(!) با پذیرش قطعنامه از جانب جمهوری اسلامی ایران عامل جدیدی که انتظار آن نمی¬رفت، وارد معادلات از قبل تنظیم یافته دنیای استکبار برای مقابله با ایران اسلامی شد و طبعاً اهمیت و نقش تعیین کننده آن، تغییر و تحول پرداخته ای را در برنامه فرموله شده آنان سبب می¬شد و از آنجا که اطمینان داشتند جمهوری اسلامی ایران به هیچ وجه و در هیچ شرایطی قطعنامه ۵۹۸ را نخواهد پذیرفت برنامه ای را تدارک دیده بودند که در ادامه آنان را با دشواری های اساسی و مشکلات اصولی روبرو می¬کرد که اصلی¬ترین آن، ساختن افکار عمومی جهانیان و خصوصاً توده های مسلمان منطقه بود؛ چرا که با پذیرش قطعنامه، توهم جنگ طلبی جمهوری اسلامی که طی سالیان متمادی و با صرف هزینه های کلان به افکار عمومی جهانیان القاء شده بود دیگر نه تنها به عنوان یک عامل توجیه کننده این وحشیگری ها قابل پذیرش نبود؛ بلکه اساساً با وارد شدن عامل دیگری صلح طلبی دنیا به آزمون گذاشته شده بود. از سوی دیگر، تغییر تصویر القاء شده از ایران در افکار عمومی و ساختن یک سناریوی جدید بر اساس مختصات تازه در کوتاه مدت یعنی مدت زمانی که ادامه طرح را با اشکال اساسی مواجه نکند غیر ممکن بوده و این تغییر ذهنیت ساخته شده برای جهانیان اگر بیشتر از مدت زمانی که توهم قبلی القاء گردیده بود وقت نمی¬گرفت، حداقل به زمانی تقریباً با همان طول نیاز داشت.

حاصل آنکه، استکبار جهانی در آن مقطع دو عامل عمده پیشاروی خود داشت:

اول. توهم قوی نسبت به اینکه نظام پایگاه توده ای خود را از دست داده و لذا به لحاظ اجتماعی و به تبع آن به لحاظ سیاسی و نظامی در ضعف مفرط بسر می¬برد.

دوم. پذیرش قطعنامه ۵۹۸ تصویر جنگ طلبی جمهوری اسلامی که توجیه کننده حرکات استکبار بین المللی علیه ایران اسلامی به شمار می¬رفت (و باتلاش فراوان ماشین تبلیغاتی آنان اذهان عمومی مردم جهان القاء شده بود) نه تنها مخدوش کرده؛ بلکه تصویری دقیقاً معکوس از آن می¬ساخت. بنابراین به زعم قدرتهای جهانی از یکسو ادامه حرکت قبلی در جهت سرکوبی نظام با عکس العمل شدید افکار عمومی جهانیان روبرو می¬شد و طبعاً نتیجه ای بر عکس آنچه از این اقدام مورد نظر بوده را در پی می¬داشت و از سوی دیگر به دلیل توهم نسبت به ضعف مفرط نظام و از بین رفتن پایگاه مردمی آن نباید فرصت بدست آمده را از دست داد.

بنا به برداشت قدرتهای جهانی برای وارد آوردن ضربه کاری به جمهوری اسلامی نیازی به قدرت نظامی قوی و کارآزموده نبود؛ بلکه این وظیفه به دلیل ضعف مفرط نظام از عهده یک ستون نظامی معمولی که بتواند خود را به شهرهای اصلی و عمدتاً مرکزی ایران برساند نیز ساخته بوده است! و از آنجا که به اعتقاد آنان نظام از هم فروپاشیده و قدرتی برای مقابله نداشت، ستون نظامی منافقین به راحتی خود را به اعماق ایران خواهد رسانید و با برپایی غائله زمینه را برای دخالت قدرتهای بزرگ تحت پوشش (خاتمه دادن به نا¬امنی) او با عنوان فریبنده (جلوگیری از ریختن خون مردم) فراهم خواهد آورد. دقیقاً در همین راستا بود که به منافقین مأموریت ورود به خاک ایران داده شد چرا که منافقین اولاً بطور کامل در اختیار غرب و از طریق آنان در اختیار عراق قرار داشتند بنابراین همچون گذشته بدون چون و چرا مجبور به اطاعت بودند و ثانیاً منافقین از آنجا که فقط یک گروه ضدانقلاب بوده و هیچگونه هویت رسمی نداشتند؛ حرکت آنان ظاهراً به مجامع بین المللی ربطی پیدا نمی¬کرد و ثالثاً منافقین خود سالها در پی بدست آمدن چنین فرصتی لحظه شماری کرده و در این راستا از هیچ اقدام رذیلانه ای که در جلب نظر و حمایت غرب مؤثر باشد کوتاهی نکرده بودند و توهم غرب در درجاتی به مراتب شدیدتر ذهن آنان را نیز اشغال کرده بوده و بطور طبیعی در پی این سراب به راه می¬افتادند.

به همین دلیل برای اطمینان کامل از موفقیت حرکت تمامی مقدمات آن فراهم می¬شود: عراق، قصر شیرین، سرپل ذهاب و گیلان غرب را اشغال می¬کند تا منافقین با اطمینان کامل این منطقه را پشت سر گذارده و تا دستیابی به باختران، فاصله کمتری داشته باشند و از سوی دیگر با پشتیبانی آتش، پوشانیدن ستون به اصطلاح نظامی منافقین به آسانی صورت پذیرد. هواپیماهای جنگی و هلیکوپترهای توپدار عراق به منافقین پوشش هوایی می¬دهند. جنگنده های رژیم بعث روز قبل از حرکت منافقین و نیز طی همان روز پایگاه های نوژه، هوانیروز باختران و چند پایگاه نظامی دیگر را که می¬توانستند به سرعت خود را به محل حرکت ستون منافقین رسانیده و آنان را تار و مار نمایند به شدت بمباران می¬کنند تا منافقین فرصت داشته باشند قبل از هر گونه اقدام جدی (و به زعم آنان احتمالی) از سوی جمهوری اسلامی ایران خود را حداقل به باختران برسانند. نیروی زمینی عراق دو روز قبل از حرکت منافقین در منطقه عمومی خرمشهر تجمع کرده و می¬کوشند تا توجه قوای اسلام را به آن منطقه جلب کرده و نیروهای جمهوری اسلامی را به آن سوی کشانیده و آنان را از مسیر حرکت منافقین دور و منحرف سازند. منافقین زندانی در داخل ایران که از قبل در جریان قرار گرفته بودند خود را برای یک شورش و نهایتاً خروج از زندانها و ایجاد آشوب و بلوا درداخل شهر آماده می¬کنند.

... سرانجام دستور حرکت داده می¬شود و سازمان با فراخوانی همه اعضاء و هواداران خود و با اطمینان دادن به آنها که بدون هیچگونه دردسر و مقابله جدی با رزمندگان اسلام به تهران خواهند رسید با دستپاچگی وارد عمل می¬شوند؛ اما ... "مکروا و مکر اللّه و اللّه خیر الماکرین"