طرح های خائنانه منافقین برای محاربه به نظام جمهوری اسلامی و همکاری با عراق در جنگ
سرویس سیاسی : پنج تن از اعضای سازمان منافقین که در عملیات پیروزمندان مرصاد به اسارت رزمندگان اسلام در آمدند ، شب گذشته در یک مصاحبه تلویزیونی که از شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد ، ضمن تشریح نحوه اسارت خود ، پرده از جنایات منافقین برداشتند .

رزمندگان سلحشور اسلام در جریان عملیات ظفرمند مرصاد در منطقه عملیاتی غرب کشور ضمن دفع تجاوز ارتش زبون عراق ، منافقین کوردل و وابسته به استکبار جهانی را که در حضیض رذالت و پستی ، دست در دست دام جنایتکار نهاده و همدوش مزدوران بعثی به قصد گشودن راه برای آنان و به خیال خام و فرو رفته در رؤِیای کودکانه ، خاک پاک میهن اسلامی را به لوث وجود خود آلوده بودند را کیفری سخت دادند و با وارد کردن ضربات سنگین بر دشمنان قسم خورده اسلام ، بار دیگر نشان دادند که ایران مهد دلیران و شهیدان را جایی برای روبهان نیست . کشته های فراوان کافران و منافقان که در کنار هم و در جای جای جبهه های دفاع و مقاومت از متجاوزین بعث و وطن فروشان مزدور بر جای مانده ، نشان داد که گور کفر و نفاق و جهنم عذاب و جایگاه آتش آنها از هم جدا نیست .

منافقین مزدور که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان سرکردگان تزویر و نفاق ، باب خیانت را گشوده و از آبشخور فساد و تباهی خون مظلومیان را گوارای وجود ذلت بارشان می کردند ، تاب تماشای فروغ و درخشش روز افزون خورشید اسلام و رشد و بالندگی نهال نوپای انقلاب که هر دم به خون سرخ شیرمردان و پاک زنان سیراب می گشت را نداشته و از هیچ حربه راه به جایی نبرده و از اقدامات تروریستی در داخل و دیپلماسی دریوزگی و گدایی دیپلماتیک در خارج طرفی نبسته بودند و کاروان راهیان نور و فضیلت را هر لحظه در اقتدا به امامی آگاه و بیدار به مقصد نزدیک تر و فرزندان انقلابی پیر جماران و عاره و شرف و ایثار عصر و دوران را هر لحظه سزاوارتر دیدند ، اگر باز هم پرده ای بر چهره داشتند دریدند و چنگال انتقام و نیش قهر و کینه از امتی هوشیار و بپاخاسته را ظاهر کردند و زشت خود و روبه صفت ، حضور مستقیم در سنگر کفر صدامی را شایسته پیکر عفونت بار خود دیدند و بدینسان رفتند تا برای تاریخ دگر باره وحدت عمیق فکر و نفاق در برابر ایمان و اسلام را به نمایش گذارند .

رفتند تا در واپسین روزهای عمر ننگین خود هر چه در توان دارند هدیه جنایکار جنگی کنند . سنگی در تاریکی بیندازند ، دست و پایی دیگر بزنند ، شاید.... شاید لبخند رضایتی بر چهره عبوس استکبار بنشیند. شاید راهی ، شاید جایی و ... شاید گاهی دیگر بمانند ، بلولند و بیشتر بپوسند . رفتند تا " بلدچی " باشند . رفتند تا چون چوپانی مزد بگیر ، گوسفندان آهنین صدام را به غارت سبزه وجود ایران آزاده ببرند . رفتند تا با جاسوسی و خیانت و جمع کردن اطلاعات جنگی و غیر جنگی برای ژنرال های بعثی و سرویس های اطلاعاتی استکبار ، خوشی رقصی کنند . رفتند تا موشک و بمب عراقی را به سرم هدیه بر سر خلقی که در دفاع از آن سینه چاک می کردند ، فرو بریزند . رفتند تا بیسیم چی و دیده بان بعثی خونخوار باشند و بالاخره جرثومه های نفاق که سراسر وجود ننگین شان مبلغ ظلمت و فساد و تباهی است و دستشان تا مرفق به خون پاکان و احرار _ از مرد و زن ، کوچک و بزرگ _ آلوده است ، رفتند تا در جنایتی که روی هم جنایتکاران را سپید کرد و جنایتی که بر چهره سیاه دیگر وطن فروشان و مزد بگیران اجانب پرده انداخت ، هر چه در توان دارند به کار گیرند .

عملی که شهره آفاق شد و عرق سرد شرم و خجلت بر پیشانی سرافکندگانی که هنوز به خیانت این مزدوران از سر دل گواهی نمی دادند ، نشاند . چه بد سرانجامی در دنیا در انتظارشان بود و چه بد جایگاتهی در آخرت در پیش رو دارند . آنان که فکر کرده بودند و از مکر خدا که بهترین مکر کنندگان است ، غافل بودند . فرو رفته در رؤیایی بچه گانه و سرمست از باده قدرت اهریمنی استکبار ، با پای خود به مهلکه آمدند . با هر چه داشتند آمدند تا در " مرصاد " به کمیت افتند و خدای که « خیرالماکرین » است ، همسو در کمینگاه بود که « ان ربک لبالمرصاد » .

اینجا بود که غریور الله اکبر خواب در چشمان روبهان منافق شکست و دست خدا از آستین جماعتی که جمجمه هایشان را به امانت به خدا سپرده و دندان هایشان را از سر خشمی مقدس و انقلابی بر هم می فشردند ، بدر آمد . دیگر صفیر گلوله بود که انتقام خون شهیدانی بزرگ چون بهشتی و باهنر و رجایی را مژده می داد . جهنمی از آتش بود که رزمندگان اسلام از سپاه و ارتش و نیروهای مردمی برای آنان مهیا کرده بودند . هزاران تن از منافقین کوردل در کنار بعثیون متجاوز به هلاکت رسیده و یا مجروح شدند و تعدادی نیز متواری شده بودند و این بود سرنوشت " روز سرنوشت " که چند سال وسیله فریب و اغفال جریان نفاق شده بود .

در جریان این عملیات شکوهمند که بزرگ زرین دیگری از تاریخ انقلاب و تاریخ جنگ تحمیلی است ، تعداد قابل توجهی از عناصر منافقین به اسارت نیروهای اسلام در آمده و یا خود را تسلیم رزمندگان اسلام کردند . این عده پس از اسارت پرده از چهره کریه جریان نفاق برداشتند و مشاهدات خود در مورد ارتباطات سازمان منافقین با رژیم بعثی عراق را بازگو کردند ، که توجه شما را به قسمت اول اعترافات تکان دهنده فریب خوردگان نفاق جلب می کنیم :

لطفاً خودتان را معرفی کنید و خلاصه ای از فعالیت هایتان و نحوه دستگیری تان توسط نیروهای اسلام را شرح دهید ؟

من " پور منصوری " هستم ، که از طریق ترکیه به آلمان رفتم و در آنجا جذب سازمان شدم و پس از مدتی کار کردن در آلمان ، مجبور به جمع آوری کمک مالی شدم و در تابستان ۶۵ به عراق فرستاده شدم . در عراق پس از آن که خط و خطوط و استراتژی سازمان را دیدم و به آن اعتراض کردم ، از سازمان اخراج شده و به کمپ پناهنده ها در عراق فرستاده شدم . مدت یک سال در آنجا بودم تا قبل از همین عملیات اخیر ، کادرهای سازمان با جار و جنجال به کمپ آمدند و ما را دوباره به سازمان برگرداندند که بعداً در خط مقدم مجروح شدم و به اسارت برادران بسیجی در آمدم .

من " مرتضی آثاری " هستم که در سال ۶۳ از ایران برای ادامه تحصیل به اروپا رفتم و در سال ۶۵ به کانون هواداران سازمان منافقین پیوستم و در اسفند ۶۶ به عراق آمدم و در این عملیات آخر شرکت داشتم که بعد از شکست این عملیات ، هنگامی که به کوهها و تپته های اطراف منطقه عملیات رفته بودم ، توسط نیروهای سپاه دستگیر شدم .

اسم من " محمد رضا صفاری " است . در سال ۶۲ برای تحصیل به آلمان رفتم و در حین تحصیل در ارتباط با تشکیلات منافقین قرار گرفتم و در درگیری اخیر سازمان ، بعد از شکستی که خورد ، به ارتفاعات اسلام آباد فرار کردم و مدت ۵ روز آنجا بودم و در نهایت به وسیله عشایر محلی در منطقه دستگیر شدم .

من " محمود ابراهیمی قلعه " هستم . در سال ۶۴ از ایران برای ادامه تحصیل به دانمارک رفتم . در دانمارک با انجمن هواداران منافقین آشنا شدم که بعد ما را به عراق فرستادند و در این عملیات اخیر شرکت داشتم و وقتی که نیروهای منافقین در شهر اسلام آباد شکست سختی خوردند ، ما متفرق شدیم . من آمدم به شهر اسلام آباد ، در شهر اسلام آباد توسط مردم شناسایی و بازداشت شدم و تحویل سپاه پاسداران داده شدم .

من " شهرام سیف " عضو سازمان منافقین هستیم . که از سال ۵۹ هوادار این سازمان شدم . در سال ۶۴ به عراق رفتم و تا سال ۶۷فعالیت های مختلف داشتم که در آخرین عملیات که با شکست مواجه شد ، من به کوههای اطراف اسلام آباد متواری شدم و بعد از چند روز توسط نیروهای گشت جمهوری اسلامی شناسایی ، مجروح و دستگیر شدم .

سؤال : آقای سیف ، با توجه به همکاری شما و درجریان قرار گرفتن خطوط سازمان منافقین ، مختصری از عملکردها و تاکتیک های منافقین و همچنین چگونگی اهداف سازمان در عملیات را توضیح بدهید .

شهرام سیف : همان طور که می دانید سازمان بعد از ۳۰ خرداد و اعلان جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی مستمراً در طی فعالیت هایش باشکست و بن بست مواجه می شد که من برای اختصار مطلب ، از سال ۶۴ به بعد را به طور گذرا اشاره می کنم . در سال ۶۴ سازمان در نظر داشت یک سری اعمال تروریستی گسترده در داخل کشور انجام بدهد و در مقطع انتخابات مجلس انتخابات ریاست جمهوری مرتباً تیم هایی را آماده می کرد و به داخل کشور می فرستاد . ولی در عمل این تیم ها نابود و منهدم شده و افراد آن توسط مردم دستگیر شده و تحویل مقامات جمهوری اسلامی داده می شدند .

بعد از این شکست ، سازمان استراتژی را بر این اساس گذاشت که تمام نیروهایی را که در داخل داشت تحت نام هسته های مقاومت ، آنها را تسلیح بکند . خط حداکثر تهاجم را ارائه کرد و به تیم های خودش که به داخل می فرستاد و نیروهایی که داشت می گفت با هر کس هر مورد و هر جا که روبرو شدید و مشکوک شدید حتماً سلاح بکشید و برخورد مسلحانه بکنید ، که باز این اقدامات هیچ تأثیر مثبتی برای سازمان منافقین نداشت و با شکست و بن بست روبرو شد .

یک دوره بعد باز بعد از این جمع بندی کردند که خوب حالا باید چکار کرد ؟ آمدند واحدهای نظامی در خاک عراق با اشکال مختلف و با کنترل های مختلف ، مثلاً به وسیله تلفن این تیم هایی که به داخل فرستاده می شدند ، از عراق اینها را هدایت می کردند ؛ ولی باز طی یک مدت زمان کوتاه ، این هم منهدم می شدند .

بعد از مسائلی که در صحنه بین المللی اتفاق افتاد و کلاً استکبار جهانی دید که رجوی در خارج کارآیی برایش ندارد ، رجوی را از فرانسه اخراج کرد و به عراق فرستاد . بعد از این که به عراق آمدند ، دوباره ارزیابی کردند که بالاخره خط نظامی چه می شود ؟ آمدند خط " ترور شهری " را کنار گذاشتند و به اصطلاح " جنگ مرزی " و جنگ جبهه ای را پیشه کردند . عراق همین جوری که به ارتش سلاح نمی داد و می خواست از این جریان برای زیر فشار گذاشتن جمهوری اسلامی به عنوان یک عامل در رابطه با پیشبرد اهدافتجاوز گرانه اش استفاده بکند .

رژیم بعثی صدام که با آن خوی وحشی و تجاوزگرانه اش از ۸ سال پیش علیه ایران و علیه جمهوری اسلامی این جنگ را به راه انداخته بود ، می توانست با استفاده از منافقین کارهایی را پیش ببرد . کلاً جمهوری اسلامی توسط طرح مشترکی از استکبار جهانی که در خلیج فارس سعی می کرد ایران را در محاصره اقتصادی قرار بدهد و کشورهای مرتجع عرب ، از عربستان ، اردن و عراق و سازمان منافقین در همین حلقه ضرباتی به نظام جمهوری اسلامی بزند . عملیات منافقین با وجودی که عراق از آن پشتیبانی همه جانبه می کرد و توپخانه ، پشتیبانی هوایی ، پشتیبانی زمینی ، پشتیبانی اطلاعاتی در اختیار می گذاشت ، باز بعد از یک مدت به بن بست کشید .

در این میان سازمان از دادن هرگونه اطلاعات و شناسایی از گشت های شناسایی ایران و اطلاعات که از اسرای ایرانی می گرفت به رژیم عراق مضایقه نداشت و بعد از یک دوره جنگ مرزی ، نهایتاً به این نتیجه رسیدند که باید علیه قوای جمهوری اسلامی که از مرز طولانی ایران دفاع می کردند ، یک سری کارهای اجرایی بکنند . تحلیلی هم که می کرد این بود که ما بالاخره خواهان صلح هستیم و تبلیغ می کردند که عراق خواهان صلح است و جمهوری اسلامی جنگ طلب است و فقط با جنگ و بحران می تواند به جنگ خودش ادامه بدهد و مرتب هم این تبلیغات بود و تبلیغات بین المللی هم رژیم متجاوز عراق را به عنوان صلح طلب نشان می داد تا این که رسیدیم به قطعنامه ۵۹۸ .

در این قطعنامه که طرح صلح بود و از طرف جمهوری اسلامی پذیرفته شد و امام خمینی فرمودند که پذیرش این صلح تاکتیکی نیست ، استکبار جهانی ، رژیم متجاوز عراق و منافقین آن خواب هایی که برای براندازی و سرنگونی جمهوری اسلامی دیده بودند ، یک مرتبه نقش بر آب شد . چرا در واقع دائم تبلیغ می شد که جمهوری اسلامی جنگ طلب است ، ولی الان صلح را پذیرفته بود . بنابراین طرحی را که از مدت ها قبل روی آن کار کرده بود با عجله جلو انداخته که همین طرح عملیات شکست خورده اخیر بود که اشاره به آن می کنم .

بر اساس این طرح قرار بود که به اصطلاح تهران فتح شود و نظام جمهوری اسلامی ساقط بشود . من نمونه هایی را در نقشه نشان می دهم . قرار بود که سازمان منافقین از مرز عراق تا تهران حرکت بکند و شهرهای قصر شیرین ، سر پل ذهاب ، اسلام آباد ، باختران ، همدان ، قزوین تا تهران را تصرف کند و برای همه ما برنامه ریزی شده بود .

مثلاً اینجا زمان بندی هایی که دارد از قصر شیرین تا سر پل ذهاب به مسافت ۲۱ کیلومتر قرار بود یک ساعت بشود و ساعت قرار در سر پل ذهاب ۶ عصر بود و فاصله اسلام آباد تا باختران ۵۶ کیلومتر بود ، به مدت یک ساعت و رسیدن به باختران ۱۲ شب . این امر ادامه می یافت تا خود تهران . اینها اسنادی است که از فرماندهان و سران سازمان منافقین در این عملیات به دست آمده است . همین جا کروکی مسیر از اسلام آباد تا همدان است و پایگاه ها و نقاط و شهرهایی که باید از این مسیر عبور بکنند . مسیرش کاملاً مشخص است . یا کروکی دیگری که به دست آمده از قزوین تا تهران را نشان می دهد که در این مسیر پایگاه های مختلف نشان داده شده است . زیر همین جا نقشه تاکستان است که در آن کل مناطق نظامی سپاه ، کمیته و بسیج نشان داده شده .

سازمان به طور کرگدن وار وارد این عملیات شده بود و فکر می کرد به راحتی می تواند پیشروی کند و نیروهایش را قبلاً توجیه کرده بود . ولی بعد تا گردنه حسن آباد بیشتر نتوانست برود و آنجا با شکست خیلی سنگینی روبرو شد و تعداد زیادی از نیروهایش کشته ، زخمی و یا متواری و پراکنده شدند .

به عنوان نمونه از آن شب آخر بگویم سازمانی که هر گونه عقب نشینی برای افرادش در نظر نگرفته بود و طوری تبلیغ کرده بود که صد در صد پیروز هستند ، خود من که وارد گردنه حسن آباد شدم ، آنجا شاهد روحیات و شرایطی که افراد سازمان داشتند ، بودم . که چطور شب آخر کل نیروها که محاصره می شد ، هر کس به یک جایی می خواست فرار کند .

یادم می آید یکی از نیروها آمده بود خودش را تو ماشین ما انداخته بود و می گفت که اسمم حسین ایرانی است و دستش را به حالت چلاق کرده بود و می گفت من دیگر نمی توانم ، یعنی می خواست بگوید که من علیل شدم و یک کاری می خواست بکند که دوباره او را به جبهه برنگردانند . او می لرزید و دندانهایش کلید شده بود .

افرادی بودند که با از دست دادن گردان هایشان ، فرار کرده بودند . فرماندهی کلاً از هم پاشیده بود و هر کسی دنبال این بود که خودش را از این مهلکه نجات بدهد . در واقع جهنمی از آتش بمباران هوایی هوانیروز ، توپخانه و مقاومت نیروهای جمهوری اسلامی پیش آمده بود و این نتیجه عملیاتی بود که ما می خواستیم به اصطلاح تهران را بگیریم و با این وضع و با این شکست سنگین که در واقع به لحاظ استراتژیکی سازمانی که این عملیات را می خواست موفق جلوه بدهد و تکامل یافته تمام عملیات در طول هفت سال بود ، با این وضع داشت تمام می شد .

سازمانی که قبلاً برای هوادارهایش توجیه کرده بود که با پذیرش صلح از سوی ایران ، جمهوری اسلامی قدرت بسیج و قدرت مقابله ندارد ، با کمک و پشتیبانی عراق که می دانست که قبلاً از قسمت جنوب حمله کرده بود و تا نزدیکی های خرمشهر پیش رفته بود ، چندین نقطه را بمباران هوایی کرده بود ، همچنین حمایت توپخانه ، کاتیوشای عراقی بود و قبلاً هم سر پل ذهاب را گرفته بود . با این کمک و با این همه حمایت ، تنها توانست تا گردنه حسن آباد پیش بیاید و به این وضع و به این شکل متحمل شکست شد .

من اگر بخواهم راجع به این عملیات و آن صحنه هایی که اتفاق افتاد و آن شکست بگویم ، صحبت طولانی می شود . ولی این را بگویم که وقتی ما می خواستیم حرکت بکنیم ، این قدر برای نیروها که از مناطق خارج کشور ، از اردوگاه پناهندگان ایرانی و ... آمده بودند تبلیغ کرده بودند که آنها خوشحال بودند و فکر م یکردند که می خواهند پیک نیک بروند . فضا طوری برای اینها ترسیم شده بود که این عملیات بسیار ساده است و فکر نمی کردیم که اصلاً با مقاومتی روبرو بشویم .

سؤال : آقای ابراهیم قلعه : شما در ارتباط با میزان رابطه بین منافقین و رژیم عراق و همچنین نقش رژیم عراق را در رابطه با عملیات اخیر سازمان توضیح بدهید .

من از تیپ ۶۰۹ منصور بودم ، تیپ ما مسئولیت داشت تا شهر قصر شیرین بیاید ، ولی چون قصر شیرین در تصرف عراق بود ، گفتند تیپ شما تا شهر کرند مأموریت دارد . خود من نیز جزو نفرات این تیم بودم . وقتی سران منافقین از فرانسه اخراج شدند ، هیچ کشوری آنها را قبول نکرد به غیر از عراق . آنها رفتند به آغوش گرم عراق . از آنجا به بعد سرنوشت آنها با عراق گره خورد و در نشریات همیشه می گفتند ما با صدام و کشور عراق انقلابی هستیم و شروع به همکاری با آنها کردند .

البته تاکتیک ها و استراتژیک های زیادی را در پیش گرفتند و تمامی آنها با بن بست و شکست روبرو شد. ولی نحوه همکاری آنها با عراق در زمینه جاسوسی بود . تعدادی از عوامل و کادرهای سازمان با رژیم عراق روابط و همکاری داشتند . آنها مناطق را شناسایی می کردند و تمام اطلاعات خودشان را در اختیار مقامات مسئول و اطلاعاتی عراق قرار می دادند و از راههای گوناگونی این کارها را انجام می دادند .

مثلاً تعدادی افراد می فرستادند و منطقه را شناسایی می کردند . مقرهای نیروهای جمهوری اسلامی را پیدا می کردند و نیروهایشان را تخمین می زدند و همه آنها را گزارش می کردند به عراق ، یا این که بی سیم های نیروهای ایرانی را گوش می کردند ، چون به زبان فارسی مسلط بودند و اطلاعات مربوطه را تحویل عراق می دادند .

یکی دیگر از کارهای اینها در زمینه بازجویی از اسرا بود . آنها چون به زبان فارسی مسلط بودند و به روحیات رزمندگان اسلام واقف بودند ، خیلی راحت با آنها صحبت می کردند و به اصطلاح بازجویی هایی که از آنها می کردند ، اطلاعات کسب می کردند و دستاوردهای خودشان را می دادند به کشور عراق ، در واقع آنها کار عراق را راحت تر می کردند .

یکی دیگر از همکاری های منافقین با عراق در زمینه جنگ شهرها بود ، منافقین در تحلیل های خودشان می گفتند که مردم ایران دیگر از جنگ خسته شده اند ، اگر مناطق مسکونی و شهرها بمباران شود ، صدای مردم بلند می شود و ما می توانیم این مردم را سازماندهی کنیم و زمینه قیام علیه جمهوری اسلامی را فراهم کنیم .

یکی دیگر از کارهای آنها جاسوسی تلفنی بود که اینها به این وسیله توسط عراق با یک کشور ثالثی تماس تلفنی با نیروهای ایرانی برقرار می کردند و با پرسش های گوناگونی که می کردند ، اطلاعات کسب می کردند و تحویل دولت عراق می دادند .

یکی دیگر از کارهای آنها شرکت در عملیات بود تا به عنوان " بلدچی " عمل کنند و منطقه را شناسایی می کردند . وقتی که عراق عملیات داشت ، آنها در عملیات شرکت می کردند و راه را به عراقی ها نشان می دادند و در مقابل خوش خدمتی های منافقین به صدام بود که کشور عراق متقابلاً انواع و اقسام سلاح ها ، مقر و پادگان در اختیار اینها گذاشته بود . این در حالی است که وقتی که ما در دانمارک بودیم ، آنها ما را می فرستادند در خیابان ها گدایی کنیم و به اصطلاح خودشان می گفتند کمک مالی مردم را جمع کنیم . مردم کمکی به آن صورت نمی کردند و چیزی نمی دادند ، ولی آنها می گفتند ما این پول ها را خرج کلیه مخارج سازمان در عراق می کنیم .

وقتی که ما آمدیم به عراق و با انواع و اقسام تانک ها و خودروها مدل به مدل روبرو شدیم به این نتیجه رسیدیم این پول هایی که ما به آنها دادیم کفاف یک وعده غذا را هم نمی کرد، چه برسد به این تجهیزات! این همکاری های سازمان تا قبل از این عملیات با عراق بود و اما این عملیات .

وقتی که جمهوری اسلامی ایران قطعنامه سازمان ملل را قبول کرد ، دشمنان قسم خورده اسلام خودشان را با یک بن بست جدی روبرو دیدند ، رجوی در نشستی که دو روز قبل از این عمیات داشت ، گفته بود که " ما فرصتی نداریم ." بنابراین خیلی عجولانه به این صورت تصمیم گرفتند که تهران را تصرف کنند و نحوه این عملیات به این صورت بود که ارتش عراق به اصطلاح نقش اصلی را ، یعنی خط شکن را به عهده داشت و به وسیله توپخانه ، زمینی و هوایی و بمباران مناطق و کاربرد سلاح های شیمیایی خط را می شکستند و نیروهای ما می آمدند جلو .

ما وقتی رسیدیم به شهر سر پل ذهاب ، یک افسر عراقی را دیدیم که حدود نیم ساعت با فرمانده تیپ ما صحبت کرد . وقتی این فرمانده رفت ، انواع توپخانه ، کاتیوشا و خمپاره بود که شروع به آتش علیه جمهوری اسلامی ایران کردند . ستون ما به طرف شهر کرند حرکت کرد و هلیکوپترها و هواپیماهای عراقی بود که با بمباران ، از ما حمایت می کردند ، تا این که ستون ما به شهر کرند رسید .

به نظر من نقش اصلی را در این عملیات ، ارتش عراق به عهده داشت و فرماندهی این حمله را عراق ایفا می کرد و نیروهای منافقین ستون وار در طول جاده حرکت می کردند . تا این که در نزدیکی ایستگاه حسن آباد ، اینها متوقف شدند . البته اینها قصد حرکت به طرف باختران و اهداف دیگری را داشتند ، وقتی که ستون ها متوقف شد در نزدیکی های حسن آباد به وسیله آتش سنگین از زمین و هوا مورد حمله قرار گرفتیم و منطقه تبدیل به قتلگاهی از نیروهای منافقین شد و همه شان آرزوی تصرف تهران را به گور بردند .

همان طور که توضیح داده شد ناظر مقدم و ستون ، با فرمانده ستون ارتباط نزدیک دارند و در کنار او بودند . ناظر مقدم به وسیله بی سیم با مقر پشتیبانی هوایی که مسئولیت هماهنگی تمام امور هوایی عملیات را بر عهده دارند در تماس می باشد . این مرکز در ستاد فرماندهی عملیات مستقر است . مرکز پشتیبانی در رابطه با نیروی هوایی مستقر در ستاد عملیات در ارتباط است. این همکاری هوایی آنها بود. یکی دیگر از مدارک عملیات که به دست آمده ، مدارکی است که نشان می دهد - البته به زبان عربی نوشته شده – تمام افرادی که در داخل عراق رفت و آمد می کردند بدون هیچ کنترل و بازرسی در بین شهرهای عراق رفت و آمد داشتند .

سؤال : آقای صفاری علت جذب خودتان را به منافقین و همین طور نحوه برخورد سازمان با ایرانیانی که در خارج از کشور مقیم هستند ، توضبیح بدهید ؟

در اول صحبت باید بگویم که من عضو تیپ محسنی بودم و تیپ ما قرار بود که در نخست وزیری عمل بکند و کار من به عنوان فرمانده یک تیم نظامی بود . برخورد سازمان با ایرانیان در خارج از کشور باید بگویم به طور عام همان طور که می دانید ایرانی هایی که می آیند به خارج از کشور ، با دوگانگی برخورد می کند . یعنی با دوگانگی فرهنگی ، دچار مشکلات فراوانی می شوند . مشکلات مالی ، مشکلات فرهنگی و سازمان با استفاده از این شرایط اینها را در اختیار می گیرد و استفاده می کند و با تبلیغات وسیع و گسترده و سیستماتیک خودش ، تبلیغات روانی . به طور مثال با پخش نشریات ، فیلم های خبری آنها را تحت کنترل می گیرد .

از سوی دیگر ایرانیان پناهنده دچار مشکلاتی هستند که به طور مثال در جنوب آلمان ایرانیان در خانه هایی که ۷۰ تا ۸۰ نفر ایرانی در آنها زندگی می کنند با ماهیانه ۷۰ مارک که این پول سیگار این افراد هم نمی شود ، زندگی می کنند . سازمان با در اختیار داشتن امکانات وسیع مالی ، اینها را به طرف خودش جلب می کند و می آورد به خانه های خودش که در آنجا از لحاظ غذایی و سیگار و غیره تأمین می شوند و اینها را برای فروختن نشریات ، به شهرهای مختلف می فرستند و از این راه این افراد جلب می شوند .

در اوایل با تحریک احساسات آنها علیه نظام ، اینها را ترغیب می کردند که شما با عمل خودتان ، بر علیه نظام عمل کردید و دیگر نمی توانید برگردید . حتی کسی که کوچکترین ارتباطی با سازمان برقرار کند ، باعث می شود که این افراد پل های پشت سر خودشان را شکسته و فکر می کنند که دیگر نمی شود برگشت . چون تبلیغات فراوانی در مورد شکنجه و مشکلاتی که برای هواداران سازمان ایجاد می شود ، مطرح می گردد .

اینها را به عراق می فرستند . البته برداشت های افراد در این باره متفاوت است ، مثلاً بعضی ها فکر می کنند که آمدند به عراق برای کارهای پشتیبانی و پشت جبهه ای است ، با توجه به این که آموزش نظامی ندیده اند ، فیلم هایی که دیده اند در رابطه با خود عراق ، در رابطه با مسائل پشتیبانی پشت جبهه و فرهنگی است . اما وقتی می آیند به عراق به واقعیت ها پی می بردند که بدون هیچگونه آموزش نظامی ، آنها را به میدان های نظامی می فرستند .

منبع:

روزنامه اطلاعات پنجشنبه ۲۷ مرداد ماه ۱۳۶۷