گفتگو با دکتر جواد منصوری بازمانده فاجعه هفتم تیر
صحبت کردن درباره شهید بهشتی به جهات مختلف کار دشواری است . او شخصیت کم نظیری بود از نظر نظم وانظباط ، عمق و اندیشه و تفکرو بینش ، قاطعیت ، مدیر و مدبر بودن و چند بعدی بودن ، کم نظیر بود ، به عبارت دیگر ، وی هم حوزوی بود هم دانشگاهی ، هم سیاسی بود هم فقیه ، هم چهره معتبر داخلی بود و هم شخصیت شناخته شده خارجی و بنابراین وقتی بخواهیم در مورد برخورد ایشان در قبال مجاهدین خلق (منافقین ) صحبت کنیم ، باید همه این ویژگی ها را به دقت مد نظر داشته باشیم .
(بنده خطر مجاهدین خلق را به شهید بهشتی گفته بودم.به شهید بهشتی گفتم اگر به من بگویند که مسعود رجوی پرورشگاهی را با سیصد بچه آتش کشیده باور می کنم برای اینکه او به هیچ چیز جز به قدرت رسیدن فکر نمی کند.)
از اولین برخوردهای شهید بهشتی با سازمان مجاهدین خلق و اظهار نظرهای ایشان درباره آنها چه خاطراتی را به یاد دارید؟
صحبت کردن درباره شهید بهشتی به جهات مختلف کار دشواری است . او شخصیت کم نظیری بود از نظر نظم وانظباط ، عمق و اندیشه و تفکرو بینش ، قاطعیت ، مدیر و مدبر بودن و چند بعدی بودن ، کم نظیر بود ، به عبارت دیگر ، وی هم حوزوی بود هم دانشگاهی ، هم سیاسی بود هم فقیه ، هم چهره معتبر داخلی بود و هم شخصیت شناخته شده خارجی و بنابراین وقتی بخواهیم در مورد برخورد ایشان در قبال مجاهدین خلق (منافقین ) صحبت کنیم ، باید همه این ویژگی ها را به دقت مد نظر داشته باشیم . در این زمینه شهید بهشتی تا سال ۵۴ در مورد آنها سکوت کرده بود ، چون واقعا نمی شد درباره آنها صحبت بسیار قاطع و مشخصی کرد و هنوز شناخت از آنها کامل نبود.
و شهید بهشتی قطعا متوجه این موضوع شده بود ، ولی در عین حال ، چه از لحاظ این مسئله و هم اینکه مبارزه با رژیم شاه مطرح بود ایشان از بیان نظرات خود در این زمینه خودداری می کرد . حتی حضرت امام هم مخالفت خودشان با آنها را در حد ملایم و درسطح مسائل فکری بروز دادند و تا سال ۵۷ که آنها را منافق یا گروه غیر قابل اعتماد معرفی کردند ، از افشای علنی آنان ، خوداری نمودند . من تردید ندارم که اگر در همان سالها هم ، فرصتی پیش می آمد که شهید بهشتی فقط دو هفته با سران مجاهدین خلق ( منافقین ) زندگی می کرد ، ماهیت آنها را بسیار روشن و قاطعانه تر ، می شناخت.
از چه سالی ، روحانیون موافق با مجاهدین ، از آنها کناره گرفتند؟
در سال ۵۴ و تغییر ایدوئولوژیک منافقین ، عده ای از روحانیون ، از جمله آقای هاشمی رفسنجانی ، جدایی خود را از این گروه ، صراحتا اعلام کردند . برای کسانی هم که هنوز مردد بودند ، جایگاه و موقعیت سازمان به شدت کاهش پیدا کرد در سالهای ۵۶ و ۵۷ ، دیگر سازمان مجاهدین خلق ، در سطوح بالای علمی ، مبارزاتی ودر میان روحانیون ،جایگاهی نداشت و فقط عده ای از جوانها ، به خاطر کم اطلاعاتی از مباحث عمیق فلسفی و علمی و طرح شعارهای جذاب از سوی منافقین ، جذب آنها می شدند.
آیا درباره مجاهدین خلق هم با شهید بهشتی صحبتی کردید؟

بله . به ایشان گفتم که از سال ۵۰ با مطالعه جزوات آنها ، نظریاتشان را رد کردم و زمانی هم که از گروه حزب الله ، دستگیر و محاکمه شدم . مصطفی جوان خوشدل ، از دوستان قدیمی من ، خیلی اصرار کرد به سازمان مجاهدین بپیوندم و محمد مفیدی هم با خود من در شورای مرکزی حزب الله فعالیت می کرد، ولی برای من محرز بود که این جریان ، جریان ناسالمی است.

پاسخ ایشان چه بود؟

ایشان گفتند شرایط عوض شده آنها طبعا نمی توانند حرفهای قبل را بزنند و به اعمال خود ادامه بدهند ، از سوی دیگر جو جامعه برای منزوی کردن آنها و افشای ماهیتش مساعد نیست و بهتر است که من شتاب به خرج ندهم . یادم هست که پس از اصرار و پا فشاری بر لزوم مقابله با منافقین به شهید بهشتی گفتم اگر به من بگویند که مسعود رجوی پرورشگاه یا مهد کودکی را با سیصد بچه به آتش کشیده است باور می کنم برای اینکه او به هیچ چیز جز به قدرت رسیدن فکر نمی کند و به چیزی اعتقاد ندارد و بنابراین ما باید از طرف این جریان ، بسیار احساس خطر کنیم و گول ظواهر و گفته هایشان را نخوریم . ایشان وقتی حرارت و تندی مرا در مخالفت با مجاهدین خلق دیدند ، فرمودند "شما در زندان با هم اصطکاک داشتید و از یکدیگر ناراحت بودید من عرض کردم ، (( برای من محرز است که اینها بسیار خطرناکند ،به ویژه که از روی قرائنی فکر می کنم با سازمانهای جاسوسی خارجی هم مرتبط هستند و ممکن است در داخل کشور ، مجری اهداف آنها باشند."

نخستین بار چه موقع به طور جدی همکاری خود را با شهید بهشتی شروع کردید؟

شهید بهشتی نسبت به من به عنوان کسی که در جریان مبارزه و زندان بود ، عنایتی داشتند و لذا مرا به عنوان یکی از سی نفر اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی دعوت کردند که من قبول کردم .

آیا در حزب ، بحث منافقین مطرح شد؟

بله . یکی دوباری مطرح شد و موضوع جالب این بود که شهید آیت ، درباره خطرناک بودن آنها با شور و حرارت عجیبی صحبت می کرد . این برای من نکته بسیار جالبی بود که چطور ایشان این قدر علیه منافقین حرف می زند.

تحلیل شما چیست و به اعتقاد شما ، او این شناخت را از کجا کسب کرده بود؟

من که درباره منافقین حرف می زدم ، به این دلیل بود که سالها در زندان با آنها زندگی کرده بودم . آدمهای زیادی ماهیت آنها را می شناختند ، اما هیچ یک به اندازه شهید آیت شور و حرارت به خرج نمی دادند. البته شهید آیت درباره هرچیزی که به آن اعتقاد داشت ، با حرارت صحبت می کرد . من واقعا نمی دانم او این شناخت را چگونه کسب کرده بود اما قدر مسلم این آدم بسیار با سوادی بود فکر می کنم نوشته های منافقین را خوانده و ماهیت آنها را خوب شناخته بود البته آنها حرکت هایی هم کرده بودند و شهید آیت آدم بسیار دقیقی بود و حقا مسائل را خیلی عمیق می فهمید.

در آن برهه شهید بهشتی با منافقین چه برخوردی داشت؟

شهید بهشتی به تدریج متقاعد شد که این گروه خطرناک است و باید در مورد آنها کاری کرد. همچنین در طول زمان به عمق خیانت این گروه پی بردند.