جلسه محاکمه و دادگاه کامران صمیمی



آقای کامران صمیمی بهبهانی ، فرزند حبیب الله با نام مستعار سعید ، با شناسنامه شماره ۷۵۰ ، متولد ۱۳۲۶ ، متأهل ، تبعه ایران ، اهل تهران ، عضو فعال تشکیلات اتحادیه کمونیست های ایران که در تاریخ ۲۶/۴/۶۱ دستگیر شده .

• موارد اتهام :

۱. از نیروهای فعال سازمان در سطح عضو تشکیلات اتحادیه کمونیست های ایران که تحت مسئولیت ۲ تن از اعضای مرکزیت با نام های مستعار مصطفی و داریوش فعالیت می نموده است .

۲. مسئول چند پروژه مالی جهت سازمان که ذیلاً تشرحی می گردد :

الف) یک هسته سه نفری از افراد سازمان ، کاغذهایی به صورت رول می خریده اند و پس از تبدیل آن در اندازه های مختلف کوچک و بزرگ به فروش می رسانده اند و سود حاصله از این خرید و فروش را به سازمان تحویل می داده اند ؛ مسئولیت این طرح مالی به عهده متهم بوده است .

ب) در رابطه با طرح دوم ، متهم مسئول و رابط یک واحد تولیدی پوشاک با تشکیلات بوده ، بدین ترتیب که نامبرده مبلغ پانصد هزار ریال وجه نقد سازمانی به یک عضو تشکیلاتی گماشته از طرف سازمان با نام مستعار " دردانه " پرداخته که سود حاصله از این واحد تولیدی در جهت تقویت بنیه مالی سازمان استفاده می شد . (صفحه ۱۳-۱۲)

۳. شرکت در کنگره سوم سازمان که در این کنگره ، مجموعه افراد مرکزیت ، اعضای فعال و مهره های اصلی سازمان حضور داشته اند . توضیح اینکه این کنگره به مدت یک هفته در یک مهد کودک که از اماکن پوششی سازمان بوده با رعایت مسایل امنیتی تشکیل شده است . (صفحه ۱۲-۱۱)

۴. مسئول جمع آوری کمک های مالی اعضا و هواداران سازمان که شامل حق عضویت ماهانه اعضا و کمک های نقدی هواداران تشکیلاتی تحت مسئولیت متهم بوده است . صفحه (۲۲ و ۲۴)

۵. در اختیار گذاردن منزل مسکونی خود جهت نشست های سازمانی اعضا و هواداران تشکیلات . (صفحه ۲۴)

۶. نفوذ در بنیاد شهید از طریق سازمان ، تحت عنوان مترجم انگلیسی با نام مستعار طاهر موسوی . توضیح این که نامبرده با سوء استفاده از این امر ، اقدام به استخدام چند نفر از افراد سازمان در کارخانه های کفش ملی و پارس و مینو می نماید .

۷. اختفا و نگهداری چندین کارتن مهمات متعلق به سازمان در منزل شخصی خود که این مهمات به شرح زیر است :

الف ) یازده عدد گلوله آر.پی.جی۷ ، همراه با خرج انفجاری آن (حتماً یکی از آن گلوله ها که به قلب برادرمان نشسته و او را آن چنان کرده ، از انبارک اسلحه این آقا تأمین شده ) .

ب) قریب ۱۰ کیلو گرم باروت سیاه .

ج) ۱۱ عدد جلیقه ضد گلوله آمریکایی . (الحمد الله ، ضد گلوله هایش نصیب ما شد که اینها نتوانند دیگر ما را بزنند.)

د) ۷۲ لول دینامیت ، یک صد عدد چاشنی ، ۶۳ فتیله دینامیت و همچنین حفظ و نگهداری یک چمدان دیگر محتوی اسلحه متعلق به سازمان و نهایتاً انتقال آن به عضوی از تشکیلات به نام سهراب . (صفحه ۴۲)

۸. متهم ، مسئولیت تشکیلاتی چند تن از اعضای سازمان را بر عهده داشته است ، از جمله اعضایی به نام های مستعار مسعود ، منصور و معصومه (همسر متهم ، مسئول کارخانه مینو ) . (صفحه ۱۳ ، ۱۴ ، ۱۷)

۹. مسئول توزیع نشریه برای افراد تشکیلات تهران . (صفحه ۱۴)

گردش کار پرونده : متهم فوق الذکر که به مواردی از اتهامات وی اشاره گردید ، از اعضای فعال این تشکیلات الحادی می باشد و طی چندین سال فعالیت در حوزه های مختلف سازمانی ، نقش مؤثری در تحکیم و تثبیت این سازمان داشته و از دیرباز با این سازمان آشنا و در آمریکا در کنفدراسیون احیا ، وابسته به اتحادیه کمونیست ها بوده و در آنجا نیز فعالیت هایی داشته است .

نامبرده از جریان انتقال نیروهای سازمان به جنگل های آمل و قیام مسلحانه علیه جمهوری اسلامی اطلاع داشته و ناجوانمردانه هیچ گونه اطلاعی نداده است . وی در جهت پیشبرد اهداف شوم تشکیلات سازمان ، کمال سعی و کوشش خود را نموده و هیچ گونه مضایقه ای در این راه روا نداشته است .

لذا با عنایت به مراتب فوق ، مجرمیت نامبرده از نظر دادستانی محرز است و از مقام محترم دادگاه ، تقاضای صدور حکم شرعی علیه متهم و کیفری مناسب با این جرائم خائنانه را دارم .

دادستان انقلاب اسلامی مرکز .

سید اسد الله لاجوردی .

آیت الله گیلانی : آقای صمیمی ! کیفرخواست را شنیدید . این بندها را دوباره می خوانم ، می توانید از خود دفاع کنید . بند اول " از نیروهای فعال سازمان در سطح عضو تشکیلات اتحادیه کمونیست های ایران که تحت مسئولیت دو تن از اعضای مرکزیت سازمان با نام های مستعار مصطفی و داریوش ، فعالیت می نموده است ." این بند را قبول داری ؟

صمیمی : بسم الله الرحمن الرحیم . بله ، ولی مصطفی و داریوش نبودند ، داریوش و تقی بودند ، به جای مصطفی باید تقی نوشته شود .

آیت الله گیلانی : بسیار خوب ، پس این بند را قبول داری ، با این اختلاف که اینجا دادیار محترم از طرف دادستانی به جای تقی ، مصطفی نوشته است .

صمیمی : بله ، درست است . البته من حدود دو ماه قبل از دستگیری با این تشکیلات لعنتی تماسی نداشته ام. از آن موقع از این تشکیلات جهنمی اتحادیه جدا شدم و دیگر به قرارهایی که برای من گذاشته شده بود ، مراجعه نکردم .

و البته آخرین مسئول من که شخصی به نام تقی بود ، اینجا حضور دارد و می داند که من در آخرین دیدارم ، بسیار ناراحت بودم و از مشی و برنامه های سازمان شکایت می کردم و اظهار عدم علاقه به شرکت در قرارهای سازمانی می کردم . ایشان (تقی) دو تا قرار به من داد تا پس از فکر کردن به آن قرارها بروم ، ولی من دیگر به هیچ کدام از آن قرارها نرفتم و به هیچ کدام از کسانی که تحت مسئولیت من بودند ، سر نزدم .

آیت الله گیلانی : بند دوم " مسئول چند طرح مالی جهت سازمان : الف) یک هسته سه نفری از افراد سازمان ، کاغذهایی به صورت رول می خریده و پس از تبدیل آن در اندازه های مختلف کوچک و بزرگ به فروش رسانده و سود حاصله ... "

صمیمی : بله ، من شاید مقدمتاً می بایستی عرض می کردم که اینجا برای دفاع نیامده ام . من در حقیقت برای اعلام جرم علیه خودم و این تشکیلات لعنتی ، از بالاترین عضو گرفته تا هوادار آمده ام .

آیت الله گیلانی : حالا شما آن اعلام جرم و اظهار انزجار و تبری از اینها را می توانید به ملت بگوئید ؟ پس شما تجارت و کاسبی برای اتحادیه می کردید ؟

صمیمی : بله ، درست می فرمایید ، این کار را کردم . البته خوشبختانه از این راه هیچ چیزی جز خرج عاید این تشکیلات نشد ؛ یعنی در دوره ای که من مسئول این کار بودم ، خوشبختانه هیچ در آمدی کسب نشد و به این جهت مرا به کار دیگری گماردند .

آیت الله گیلانی : در قسمت " ب " بند دوم ، نوشته اند که در رابطه با طرح دوم ، متهم ، مسئول و رابط یک واحد تولیدی پوشاک با تشکیلات بوده . بدین ترتیب که نامبرده مبلغ ۰۰۰/۵۰۰ ریال وجه نقد سازمانی به یک عضو تشکیلات گماشته از طرف سازمان با نام مستعار " دردانه " پرداخته ، که سود حاصله از این واحد تولیدی در جهت تقویت بنیه مالی استفاده می شد ، " این هم بوده ؟

صمیمی : این هم درست است . اسم مستعار دردانه " فاطی " بود . این شخص گویا متأسفانه هنوز دستگیر نشده ، منتهی این جالب است که این شخص که فاطی پیش او کار می کرد و قرار بود به سازمان کمک کند و یکی از مراکزی باشد که سازمان از طریق او پول در می آورد ، نسبتاً مسن است و قبلاً این طور که خودش اذعان می کرده ، از توده ای های قهار بوده و گویا سر پیری به اصطلاح خط عوض کرده است .

ایشان که دارای چندین واحد تولیدی در تهران است یا بود ، این آقای سرمایه دار برای مقاصد شوم اتحادیه کمونیست های ایران ، متحد آن می شود . همان طور که شما فرمودید ۵۰ هزار تومان را من از طریق تشکیلات گرفته و به فاطی که در مؤسسه تولیدی این شخص کار می کرد ، دادم به این عنوان که یک سوم سود را به نفع سازمان جمع کند .

من البته با شناختی که از خود آن شخص پیدا کرده ام ، مطمئنم که می دانسته سهم فاطی در حقیقت ، سهم این تشکیلات لعنتی است .

آیت الله گیلانی : و اما بند سوم " شرکت در کنگره سوم سازمان که در بین کنگره ، مجموعه افراد مرکزیت ، اعضای فعال و مهره های اصلی سازمان حضور داشته اند . توضیح این که این کنگره به مدت یک هفته در یک مهد کودک که از اماکن پوششی سازمان بوده ، با رعایت مسائل امنیتی ، تشکیل می شده است ." این درست است ؟

صمیمی : این هم درست است . جالب اینجاست که این تشکیلات خوشبختانه علی رغم اسم بسیار بزرگ و چشمگیری که داشت ، در حقیقت بچه گروهکی بیشتر نبود ، که شاید کل اعضا و هوادارانشان به ۱۵۰ نفر نمی رسید و تازه در همین جریان کوچک ، انشعاب هم شد .

آیت الله گیلانی : بله ، از مسائل ضد انقلابی که مطرح شد ، چه مقدار را در خاطر دارید ؟

صمیمی : یکی در مورد " تز وحدت " بود ، که طبق آن می خواستند ، گروه های چپی را با یکدیگر وحدت بدهند . شخصی که رابط بین گروه ها بود ، در این شورا توضیح می داد که از قرار معلوم ماهها با نمایندگان گروه های مختلف در تماس بوده و برای این که با یکدیگر متحدشان بکند ، در تلاش بوده و افتخار می کرد که این اتحاد ، تز خود ماست و ما هم باد به گلو می انداختیم که سازمان ما دارد کمونیست ها را متحد می کند . به هر صورت خوشبختانه این تز شکست خورد .

مسئله دیگری که آنجا مطرح شد ، در مورد کردستان ، در مورد همان جنایاتی بود که مطرح شد .

آیت الله گیلانی : بند چهارم " مسئول جمع آوری کمک های مالی اعضا و هواداران سازمان که شامل حق عضویت ماهانه اعضا و کمک های نقدی هواداران تشکیلاتی ، تحت مسئولیت متهم بوده است ." یعنی شما در شعاع خودتان حق عضویت ها را جمع آوری می کردید ، اگر نقدینه ای هم کسی می داده ، شما می گرفتید ، درست است یا نه ؟

صمیمی : درست است . البته این وظیفه هر عضو این تشکیلات لعنتی بود ، متأسفانه من هم این کا را کردم .

آیت الله گیلانی : به خاطرتان هست که با دست شما مجموعاً چقدر پول به صندوق اینها ریخته شده ؟

صمیمی : از جیب خودم حدوداً ۲ هزار تومان و کمک هایی که دیگران کردند ، حدود ۱۰ هزار تومان ، البته این پروژه های مالی که فرمودید ، وجود داشت ، ولی هیچ سودی به دست نیامد .

آیت الله گیلانی : بند پنجم " در اختیار گذاردن منزل مسکونی خود جهت نشست های سازمانی اعضا و هواداران تشکیلات ." منزلتان را هم برای نشست در اختیار تشکیلات گذاشته بودید ؟

صمیمی : بله ، چندین بار کمیته های تشکیلاتی که من یا همسرم در آنها بودیم ، جلسات ۳ یا ۴ و ۵ نفره در منزل ما می گذاشتند .

آیت الله گیلانی : " نفوذ در بنیاد شهید ، از طریق سازمان ، تحت عنوان مترجم انگلیسی با نام مستعار طاهر موسوی ." بعضی از افراد سازمان را هم در تشکیلات بنیاد شهید جا زده اید درست است ؟

صمیمی : من این را کاملاً به عنوان یک جرم می پذیرم . موقعی که من این کار را می کردم ، اواخر سال ۵۹ بوده و قبل از این بود که این تشکیلات ، خط محاربه داشته باشد و تحلیلش این بود که باید از خط امام پشتیبانی کرد .

بعد از سی خرداد که این جریان ، خط محاربه را فرموله کرد ، من تصمیم گرفتم دیگر در بنیاد شهید کار نکنم و به اختیار خودم استعفا دادم . در آن زمان متأسفانه واقعاً نادانی و حماقت بر من غالب بود ، هنوز هم حتماً هست . بر مشرکان و کافران همان طور که در قرآن گفته شده واقعاً نادانی حاکم است .

من تازه از جنوب آمده بودم و بیکار بودم ، به من گفتند : تو که زبان انگلیسی بلد هستی ، بهترین کار این است که آنجا مترجم بشوی و من هیچ فکر نمی کردم که این کار یعنی جاسوسی . متوجه عرضم هستید ؟

آنجا واقعاً صادقانه کار می کردم و این قابل ثبوت است و آنجا من کار دیگری نکردم ، تا این که یک بار آن جرم و خطایی که فرمودید ، بالاخره دامن مرا گرفت . مسئول من پس از دو سه ماه به من گفت : دو سه نفر می خواهند در فلان شرکت استخدام بشوند ، به تأیید بنیاد احتیاج است و شما اینها را به تأیید برسانید و من این جرم را مرتکب شدم .

آیت الله گیلانی : بند هفتم " اختفا و نگهداری چندین کارتن مهمات ، متعلق به سازمان در منزل شخصی خود به شرح ذیل : الف) ۱۱ عدد گلوله آر.پی.جی ۷ ، ب) ۱۰ کیلوگرم باروت سیاه ، ج) ۱۱ عدد جلیقه ضد گلوله ، د) ۷۳ لول دینامیت . و) ۱۰۰ عدد چاشنی و ۶۳ عدد فتیله دینامیت . " خوب اینها را در منزلتان نگهداری می کردید ، اینها را کی به شما داده بود ؟

صمیمی : با نهایت شرمساری بله ، اجازه می خواهم توضیح بدهم که چطور شد ، اینها به منزل من آمد و ارتباطش با من چگونه بود .

حدود فروردین ماه ۶۱ یعنی امسال ، شخصی به نام مستعار مصطفی و نام اصلی فرامرز طلوعی ، از من خواست که چند کارتن را توی خانه بگذارم . (البته مصطفی مسئول من نبود) او به من دقیقاً نگفت که محتویات جعبه ها چیست و شخصی به نام رضا را به من معرفی کرد ، که این چیزها را به من رد کند .

من ۳ یا ۴ بار بلکه بیشتر رضا را دیدم و هر بار به او می گفتم که حاضر نیستم ، این کار را بکنم و بهانه می تراشیدم و به هر طریقی سعی می کردم از زیرش در بروم ، چون نظامی کار نبودم و در جریان هم نبودم. فرامرز می دانست که من به جنایت در آمل رأی منفی داده ام و نمی دانم چرا این قدر پافشاری شد که من این کار را انجام بدهم و من بالأخره قبول کردم .

منتهی توجه می فرمایید که تاریخ این عمل بعد از فاجعه آمل بود . به هر صورت نمی دانم این مهمات از کجا آمده بود ، حتی بسته بندی را هم خودشان کرده بودند و به من می گفتند که تو فقط یک چاله توی باغچه بکن ، این جعبه ها را بگذار توی چاله و رویش را بپوشان و من این جنایت را انجام دادم .

آیت الله گیلانی : آقای طلوعی ، آقای صمیمی می گویند ، که این سلاح ها را شما تحویل ایشان داده اید ، این اسلحه ها از کجا گیرت آمده ؟ توصیه می کنم که واقعیت را بگوئی .

طلوعی : من اسلحه را تحویل ندادم ، ایشان هم توضیح دادند که شخصی دیگری به نام رضا تحویل داد . آنچه که من انجام دادم و ایشان صحیح گفتند ، این است که از طرف مسئول من در آن وقت آقای وحید سریع القلم ...

آیت الله گیلانی : آقای وحید سریع القلم ! شما اسلحه را از کجا آوردید ؟

وحید : مجموعه سلاح هایی که در اختیار سازمان بوده ، از کردستان ، از جنوب و تعداد بسیار معدودی هم توسط برخی از اعضا از خارج تهیه شده بود . این مجموعه سلاح ها در ابتدای بحث تدارک برای کار جنگل ، توسط مسئول نظامی سازمان که کشته شد ، به دو دسته تقسیم می شود :

دسته ای از سلاح ها به جنگل منتقل شد . مابقی امکانات نظامی می بایست انبار می شد. این محموله ای که در منزل آقای صمیمی در اوائل سال ۶۰ پنهان شد ، بخشی از امکانات نظامی سازمان است که قرار بود به جنگل منتقل نشود و در تهران باقی بماند .

آیت الله گیلانی : همان سال ۶۰ به ایشان دادید ؟

وحید : نه ! اینها در ابتدای سال ۶۰ از جانب مسئول نظامی سازمان بسته بندی می شود و به آن کارگاه تابلو سازی منتقل می شود . این بسته ها از ابتدای سال ۶۰ تا هنگام انتقال به منزل آقای صمیمی در آن کارگاه باقی می مانند ، چون جای مناسبی برای اختفای آنها وجود نداشت .

بالاخره منزل آقای صمیمی برای اختفای این اسلحه ها تأمین می شود و از طریق بنده که در آن زمان مسئول تشکیلات سازمان بودم ، قرار گذاشته می شود تا از کارگاه تابلو سازی به منزل آقای صمیمی منتقل شود .

در آن زمان آقای طلوعی ، رابط آقای صمیمی بودند و بنده قرار را به ایشان دادم و ایشان هم به همین ترتیب به آقای صمیمی دادند . از جانب دیگر ، بنده با مسئول کارگاه تابلو سازی تماس داشتم ، که از آن طریق هم قرار دیگری گرفتم . در واقع نقش من در این عمل یک نقش هماهنگ کننده بود .

آیت الله گیلانی : بله ، این همان بسته ای است که آقای حمید رضا امامی ، سعی کردند و ناچیز جلوه بدهند .

صمیمی : من از وجود این سلاح ها ، این که از کجا آمده و در کجا پنهان شده بود و یا در چه مواردی به استفاده می رسید ، اطلاعی نداشتم ، فقط نادانی و سفاهت و بیش از هر چیز دوستی های قلابی باعث شد که من به این امر تن بدهم و آنها را در باغچه خانه خودم جاسازی کنم .

آیت الله گیلانی : بند هشتم " متهم ، مسئولیت تشکیلاتی چند تن از اعضای سازمان را بر عهده داشته است ، از جمله اعضایی به نام های مستعار مسعود ، منصور ، معصومه (همسر متهم و مسئول کارخانه مینو ) ." همین طور است ؟ آیا همسرت هم دستگیر شده ؟

صمیمی : بله .

آیت الله گیلانی : بند نهم " مسئول توزیع نشریه برای افراد تشکیلات در تهران ." درست است ؟

صمیمی : بله ، من به اتفاق دو نفر دیگر کارمان این بود که نشریه در درون تشکیلات پخش بکنیم .

آیت الله گیلانی : حالا ، شما صحبتی ، دفاعی دارید ، می توانید مطرح کنید . خودتان گفتید من برای دفاع نیامده ام .

صمیمی : من پیام خودم را با سلام و درود به امام امت آغاز می کنم . سلام به شهدای فاجعه آمل ، سلام به مادران و پدران قهرمان این شهدا . من چون برادر دادستان فرمودند ، چرا گریه می کنی ، باید توضیحی بدهم .

من هم به دیار کفر رفته بودم و همان مبارزات پرتاب گوجه فرنگی ، باعث شد بیشتر از حد لزوم در خارج بمانم ، دو برادرم در ایران دستگیر شدند و یکی شان در ۵۴ اعدام شد و دیگری به ۱۱ سال حبس محکوم شد .

آیت الله گیلانی : برادرانتان هم کمونیست بودند ؟

صمیمی : نخیر . هر دوشان مسلمان بودند . به علت جریان به اصطلاح تحول ایدئولوژیک در درون سازمان منافقین به دام افتاده و لو رفته بودند . آن که زنده است در ۵۷ آزاد شد و حزب اللهی است و آن که در سال ۵۴ اعدام شد ، روی موضعش کاملاً ایستاده بود و ما وصیتنامه اش را هم دیدیم .

خانواده ام به من گفت : اگر تو هم بیایی ، دستگیر می شوی . و من متأسفانه در آن دیار غربت ماندم و به این به اصطلاح مبارزات دانشجویی دلم را خوش کردم ، ولی من به این مبارزات دانشجویی هیچ افتخاری نمی کنم و اعتقاد دارم به جای این اتلاف وقت بهتر بود که دانشجویان می آمدند ایران و حداقل همدم و هم صحبت کسانی شوند که می خواهند برایشان مبارزه کنند .

در هر حال من بیشتر از حد لزوم در خارج ماندم . دیروز در چشم مادرم نگاه می کردم ، گذشته برایم تداعی می شد و البته عکس شهدا را هم می دیدم و خودم را شریک جرم تمام تشکیلات می دانم ، گر چه در آمل نبودم ، ولی من هم بخشی از این ۵ انگشتی که آن پدر شهید فرمود ، بودم .

آیت الله گیلانی : اگر تقاضایی از دادگاه و محضر امام دارید ، همان را بیان کنید ؛ این حرف ها ، هل دادن دادگاه به دامن رحمت است و هیچ ارتباطی به دفاع شما ندارد .

صمیمی : من می خواهم تبریک بگویم به این ملت ، ببینید جریان آمل را کی تبلیغ کرد ؟

آیت الله گیلانی : آقای صمیمی نگاه کن ، اگر کسی به طرف انبیا مشت بکشد ، یک دانه سنگ بلند کند ، از نظر فقه اسلامی مهدورالدم است . اگر کسی به قرآن ، معاذالله اسائه ادب کند ، از نظر اسلام کشتن او واجب است . شما کار به این گندگی انجام داده اید ، ظاهراً توانت بیش از این نبوده . صمیمانه برای اینها کار کرده اید ؛ خودتان هم می گویید که من برای اعلام جرم علیه خودم آماده ام . حالا اگر خواهشی دارید ، بگویید و دادگاه روی خواهش شما تأمل می کند و تصمیم مقتضی می گیرد .

صمیمی : من خودم را مجرم می دانم ، در بخشی از این جنایات ، نه تنها این جنایات ، بلکه آنچه که کسان دیگر کرده اند ، شریک هستم . مثلاً منافقین موقعی که جنایات ۷ تیر را انجام دادند ، من اول فکر کردم ، کار سازمان سیا است ، بعداً منافقین با افتخار اعلام کردند که کار آنها بوده .

تشکیلات اتحادیه هم افتخارش این است که چند منافق در جنگل به آنان پیوسته است ، مسلمانان به اصطلاح راستین و کمونیست های راستین سر از یک آبخور در آوردند ، و به هم پیوستند . من می خواهم بگویم توبه کردم ، ولی این را نمی گویم که مرا ببخشید . این را می گویم که بدانید چه جنایتکارانی متحد شدند تا که این ملت را بشکنند ، ولی خوشبختانه نه تنها موفق نشدند ، بلکه جمهوری اسلامی واقعاً محکم تر شد .

ریاست محترم ، یکی دو نکته در افشای سران این سازمان می گویم . یکی از آقایان گفت که ما بعد از سی خرداد به انحراف رفتیم ؛ در حالی که من معتقدم ما از موقعی به انحراف رفتیم که امام فرمودند : " این مردم به خاطر اسلام انقلاب کرده اند " ، و ما این را نفهمیدیم و فکر می کردیم مردم به خاطر چیزهای دیگر بپا خواسته اند .

مثلاً در مورد جنگ ، یکی از آقایان گفت که جزو افتخارات این سازمان است که در جنگ به خاطر دفاع از آب و خاک چند شهید داده . آیا هزارها سپاهی و بسیجی در جبهه ها به خاطر آب و خاک شهید شدند ؟ شرکت اتحادیه در جنگ هدف دیگری داشت و آن کسب وجهه برای کمونیست ها بود . به ما می گفتند که شما بروید و بجنگید تا این افتخاری بشود برای تشکیلات کمونیستی اتحادیه .

یک طلب بخشش و استغفار داشتم . من از مردم شهید آمل تقاضا می کنم که البته مرا نبخشند . ولی از آنها تقاضا دارم رحم کنند ، نه به خود من ، یک فرزند دو ساله دارم و می خواهم تقاضا کنم ، اجازه بدهند که من بتوانم برای او پدر مسلمانی باشم و تخفیفی قائل بشوند .

آیت الله گیلانی (خطاب به اهالی آمل) : این آقای صمیمی از شما تقاضای بخشش می کند و بعداً ما با شما شور می کنیم .

صمیمی : همچنین من سال ها در بلاد کفر زندگی کردم و می خواهم ، طاعت های بجا نیاورده ام را بجا بیاورم . می دانم که جرم من سبک نیست و حکم من اعدام است ؛ این را می دانم ، ولی می دانم اسلام دین رحمت است و اگر دادگاه تخفیفی قائل بشود ، به خاطر این است .

آیت الله گیلانی : این مردم که می بینی و ۳۶ میلیون هم که اینها پشت سر دارند ، دو گوششان به فرمان قرآن و مبین قرآن ، حضرت امام ، است . بنده هم که با شما دارم صحبت می کنم ، نماینده امامم ، حق قصاص و حق عقوبت با این ملت است ، ولی اینها در سایه عفو و عنایت امام هیچ گونه حرفی ندارند ، متشکر ، بفرمایید . (تکبیر حضار) .