دادگاه محاکمه فرامرز طلوعی



ریاست محترم دادگاه انقلاب اسلامی مرکز ، ایدک الله تعالی . محترماً کیفرخواست صادره علیه متهم به مشخصات زیر به حضورتان ارائه می شود :

آقای فرامرز طلوعی سمنانی ، فرزند حسین با نام مستعار مصطفی ، به شماره شناسنامه ۸۷۷ صادره از تهران ، متأهل ، متولد ۱۳۲۳ ، ساکن تهران ، خیابان سید جمال الدین ، عضو مرکزیت گروهک اتحادیه کمونیست های ایران ، مذهب مارکسیست ، تاریخ دستگیری ۲۴/۴/۶۱ یا موارد اتهام به شرح زیر :

۱- عضو مرکزیت و رهبری تشکیلات محارب و الحادی اتحادیه کمونیست های ایران ، صفحه ۱۹ پرونده .

۲- شرکت در کنگره های سازمانی اتحادیه جهت تدوین خط مشی کلی تشکیلات در رابطه با ارائه روش مبارزه مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی ایران – صفحه ۳۲ پرونده .

۳- عضویت در کمیته تهران سازمان و ارتباط با عناصر مارکسیست کارخانه های تولید دارو ، کفش ملی و مینو ، صفحه ۱۶ و ۱۵ پرونده .

۴- عضویت در کمیته دائم سازمان و مسئول ارتباطات داخلی تشکیلات که به معنی تماس با مسئول پیک و از این طریق تماس با شهرستان های تابعه سازمان در سراسر کشور می باشد ، صفحه ۴۰ .

۵- ارتباط با مسئول مالی سازمان که از اقدامات عملی متهم در این بخش ، انتقال مبلغ قریب ۸ میلیون ریال وجه نقد از تشکیلات جنوب و تحویل آن به مسئول مالی سازمان بوده ، صفحه ۳۹ ، قابل توضیح این که مبلغ مذکور از بانک کشاورزی استان خوزستان جهت در اختیار گذاشتن وام برای کشاورزان محترم این استان تهیه شده بود و توسط مزدوران این گروهک به سرقت رفت .

۶- نماینده سازمان جهت شرکت در " کنفرانس وحدت " که هدف از برگزاری و تشکیل این کنفرانس ، ایجاد هماهنگی بین گروهک های موسوم به خط ۳ جهت تشکیل " حزب واحد کمونیست " برای مبارزه با نظام جمهوری اسلامی ایران بوده است . صفحه ۳۲ و ۳۳ .

توضیح : متهم ، فرامرز طلوعی سمنانی از کادرهای قدیمی و مجرب مارکسیست هاست که طی اقامت ۱۵ ساله خود در امریکا ، نقش ویژه ای در به انحراف کشاندن جوانان این مرز و بوم داشته و حتی یکی دوره ، دبیر کل کنفدراسیون احیاء بوده است و پس از پیروزی انقلاب خونبار امت حزب الله به کشور بازگشته و طی سال های بعد از انقلاب تا زمان دستگیری ، مسئولیت های فوق العاده ای در ارتباط با گروهک الحادی و محارب اتحادیه کمونیست های ایران یا به اصطلاح " سربداران جنگل " داشته است .

با توجه به مراتب فوق و نقش بسیار فعال و حساس نامبرده در تشکیلات مذکور ، مجرمیت وی از نظر دادسرای انقلاب اسلامی مرکز ، محرز و مسلم ، از محضر محترم دادگاه انقلاب اسلامی مرکز ، تقاضای اشد مجازات را درباره متهم فوق التوضیح دارم .

دادستان انقلاب اسلامی مرکز

سید اسد الله لاجوردی



آیت الله گیلانی : آقای طلوعی ، مقدمه ای که جناب آقای دادستان اکثرش را خواندند ، کیفر خواست عمومی شما بوده ، کیفرخواست خصوصی را هم شنیدید ، این موادی که ایشان خواندند مورد قبول شما هست ؟ ماده اول : عضو مرکزیت و رهبری تشکیلات محارب و الحادی تشکیلات اتحادیه کمونیست های ایران ؟

طلوعی : بله ، از تاریخ فروردین ۵۸ تا زمانی که خط اتحادیه به خط قیام فوری یا جنگل تغییر کرد ، درست است .

آیت الله گیلانی : اتهام دوم : شرکت در کنگره های سازمانی اتحادیه جهت تعیین خط مشی کلی تشکیلات در رابطه با ارائه روش مبارزه علیه نظام جمهوری اسلامی ایران ؟

طلوعی : شرکت در کنگره درست نیست ، اتحادیه کنگره نداشت ، بلکه شور است . شرکت من در سه تا از شوراهای اتحادیه درست است ، ولی هیچ یک از اینها برای تدوین خط مشی مبارزه علیه جمهوری اسلامی نبوده .

این حرف بر اساس اسنادی است که تصویب و منتشر شده . اولین شورا در فروردین ۵۶ یا ۵۷ در خارج از کشور ، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بود و طبیعتاً نمی توانست علیه جمهوری اسلامی ایران باشد . دومین شورا در فروردین ماه ۵۸ ، یک هفته قبل از رفراندوم بود. از مصوبات این شورا که در " حقیقت شماره ۲۷ "چاپ شده و فکر می کنم در دسترس دادستان محترم دادگاه انقلاب باشد ، سه نکته بود در دفاع از انقلاب ؛

(البته آن وقت انقلاب اسلامی را قبول نداشت) ، بلکه دفاع از انقلاب و رهبری انقلاب ، امام امت و مقابله با توطئه های دو ابرقدرت امریکا و شوروی و برخورد انتقادی یا اصلاحی به دولت موقت ، به این معنی که کارهای اشتباه ، مورد انتقاد قرار بگیرد و کارهای درست تأیید بشود و این هم فقط جنبه سیاسی داشت . بنابراین در شورای دوم که قبل از رفراندوم جمهوری اسلامی بود ، بر اساس اسناد ، چنین خط مشی ای تصویب نشد .

سومین شورا در فروردین ماه ۵۹ بود . در این شورا خط مشی ای که تصویب شد ، تدارک و آمادگی در خود تشکیلات و در بین مردم برای مقابله با کودتای احتمالی توسط شیطان بزرگ آمریکا بود . این هم در اسناد شورای سوم هست .

و از جمله نکاتی که مورد تأیید قرار گرفت ، تأیید رهبری انقلاب ، امام امت و همچنین حمایت از حرکت جمهوری اسلامی بوده و حمایت از تسخیر سفارت خانه توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام بوده که اینها هم در همان زمان با یکی دو ماه بعد به صورت نشریه علنی منتشر شد که قاعدتاً در دسترس دادستان محترم انقلاب هست . من در هر سه شورا شرکت داشتم .

آیت الله گیلانی : پس در ماده دوم ، کنگره نبوده و شورای سازمانی اتحادیه بوده . خط مشی هم که می گویید برای مبارزه علیه نظام نبوده و این مورد قبول شما نیست .

طلوعی : خیر .

آیت الله گیلانی : یعنی در اصل خط مشی بوده ، منتها نه برای سقوط جمهوری اسلامی ؟ خلاصه جواب شما این است ؟

طلوعی : من اشاره می کنم به مقدمه ای که جناب دادستان امروز صبح قرائت فرمودند ؛ در آن مقدمه ، اگر درست به خاطر داشته باشم ، آمده که در فروردین ماه ۶۰ یا سی خرداد ، خط اتحادیه به خط محاربه تبدیل شد .

قاعدتاً معنی این مطلب این است که حداقل قبل از آن ، دست کم به صورت رسمی و مصوبه خط محاربه مطرح نبوده ؛ آنچه که روشن است ، این است که در شورای سوم مصوبه ای که تصویب شد در تدارک مقابله با کودتای احتمالی امپریالیزم آمریکا علیه انقلاب و جمهوری اسلامی بود .

آیت الله گیلانی : اتهام سوم شما ، عضویت در کمیته تهران و ارتباط با عناصر مارکسیست کارخانه های تولید دارو ، کفش ملی و مینو و امثال اینهاست ، این اتهام را چه می فرمائید ؟

طلوعی : من از دی ماه سال ۶۰ به مدت ۲ یا ۳ ماه تا فروردین ۶۱ در کمیته تهران شرکت کردم ، نه به عنوان عضو آن بلکه با این شرط که در این کمیته بتوانم نظرات خودم را که علیه خط جنگل بوده ، تبلیغ کنم .

و اعضای این کمیته ، عضو اتحادیه بودند نه عناصر مارکسیست کارخانه ها . و من با سه نفر (بهتر است بگویم با دو نفر که نفر سوم در تماس با یکی از این دو نفر بود) تماس داشتم و اینها همه دستگیر شده اند و اینجا هستند .

آیت الله گیلانی : خلاصه ، پاسخ شما به بند سوم کیفرخواست این شد که عضویت در کمیته تهران نداشته اید . این مراد شماست ؟

طلوعی : من عضویت به معنی عضویت تشکیلاتی نداشتم ، بلکه به عنوان کسی بودم که شرکت می کردم در این کمیته . من از دی ماه تا فروردین ۶۱ ، مدت سه ماه در این کمیته شرکت داشتم و تماس من با عناصر مارکسیست کارخانه ها نبوده ، بلکه آنها اعضای خود اتحادیه بودند که در ارتباط با این کارخانه ها بودند .

آیت الله گیلانی : بسیار خوب . بند چهارم : عضویت در کمیته دائم سازمان و مسئول ارتباطات داخلی تشکیلات که به معنای تماس با مسئول پیک و از این طریق تماس با شهرستان های تابعه سازمان در سراسر کشور ، این ماده را چه می فرمایید ؟

طلوعی : از فروردین ۵۹ ، بعد از برگزاری شورای سوم ، من به کمیته دائم انتخاب شدم و تا زمانی که خط جنگل به تصویب نرسیده بود ؛ یعنی خط مشی شورای سوم ، عوض نشده بود من در کمیته دائم بودم . این مصادف است با سی ام خرداد که بعداً اگر اجازه بدهید ، بیشتر توضیح می دهم .

ارتباط من با شهرستان ها و مسئول پیک درست است . از آبان ماه سال ۵۹ یعنی حدود یک ماه بعد از شروع جنگ تحمیلی علیه ایران تا حدود سی خرداد ، من مسئول تماس با شهرستان ها بودم . ولی تقریباً بعد از سی خرداد و تغییر خط اتحادیه که خط محاربه شد و رفتن به جنگل و قیام فوری مطرح گردید ، من در اعتراض به این خط مشی ، همه از کمیته دائم بیرون آمدم و هم علیرغم تصمیم تشکیلاتی بر این که یکی از آنها باشم و به جنگل بروم و این جریان را رهبری کنم . به جنگل نرفتم .

آیت الله گیلانی : بند پنجم : ارتباط با مسئول مالی سازمان که از اقدامات عملی متهم در این بخش ، انتقال قریب مبلغ ۸ میلیون ریال وجه نقد از تشکیلات جنوب و تحویل آن به مسئول مالی سازمان بوده است ، این مقدار کمک هم به شما اسناد داده شده . راجع به این ماده چه می فرمایید ؟

طلوعی : من در زمانی که مسئول تماس با شهرستان ها بودم ، یعنی از آبان ماه ۵۹ تا تغییر خط مشی اتحادیه با مسئول مالی اتحادیه تماس داشتم . در آبان ماه نزدیک به محاصره آبادان ، بین ۶۰۰ تا ۸۰۰ هزار تومان ، به عنوان وجه شخصی ، از طرف شخصی بنام مستعار جاسم و اسم اصلی ایرج که در آبادان یا اهواز دستگیر شده و تا جایی که من می دانم الآن آنجاست ، به من داده شد که این را تشکیلات به عنوان سپرده شخصی نگهدارد و هر وقت از طرف ایشان خواسته شد ، ظرف دو هفته تا یک ماه مسترد شود .

این در زمانی بود که خیلی از مردم آبادان برای جمع آوری اثاثیه و بعضی از مایحتاج شان به آن شهر رجوع می کردند . گویا بعثیون عراق در حدود دهم آبان ماه تا حدودی به آنجا نزدیک شدند و بعضی از راهها را قطع کردند .

در این موقع جعبه ای به من داده شد که تحویل مسئول مالی بدهم و تأکید شد که مربوط به این تشکیلات نیست . این که این پول از کجا تهیه شده و آیا مربوط به چیزی که در توضیح کیفرخواست آمده است یا نه ، من هیچ گونه اطلاعی ندارم و این را در همه بازجویی هایم نوشته ام .

آیت الله گیلانی : بله ... این برادرمان (نماینده خانواده شهدا) که پشت تریبون قرار گرفت ، اکثرتان را مرتبط به سازمان سیا معرفی کرد و یا متهم کرد . در این رابطه چه می فرمایید ؟

طلوعی : برای جواب به این سؤال ، احتیاج دارم کمی مفصل تر درباره زمانی که حداقل خود من در خارج تجربه داشتم ، صحبت کنم . اگر اجازه می فرمایید .

آیت الله گیلانی : شما چند سال در خارج بوده اید ؟

طلوعی : من حدود پانزده سال در خارج بودم . حدوداً ۱۸ ساله بودم که خارج رفتم و درکم آن وقت این بود که زودتر تخصصی بگیرم و به ایران برگردم و بعداً که فکر می کردم آگاهی پیدا کردم ، رهایی از وابستگی به امپریالیزم را در این می دانستم که باید تخصصی گرفت و کاری کرد .

در مدتی که در خارج بودم ، با یک مقدار مطالعات شخصی متوجه شدم که این درک من یک چیز خیالی است . در رژیمی مثل رژیم منفور پهلوی که به امپریالیزم وابسته است و تا مغز استخوانش مرتجع است و دستش به خون مردم آغشته است ، در چنین اقیانوس پر از بدبختی نمی شود با به اصطلاح تخصص کاری از پیش برد . این تقریباً مصادف بود با زمانی که فوق لیسانسم را تمام کرده بودم .

در این موقع بیشتر به این فکر افتادم که راه حل چیست ؟ و با مشورتی که با دیگران می کردیم به نتیجه رسیدیم که باید علیه نظام شاهنشاهی مبارزه کرد . یعنی به عنوان اجبار برای راهیابی سرنوشت خودم و دیگران به این نتیجه رسیدیم . توضیحاً بگویم وقتی که از ایران رفتم ، درکی از اسلام نداشتم و مسلماً در آن سیستم ارتجاعی آموزشی هم درس خواندم و میزان فهم من هم از مسئله اسلام معلوم است .

آیت الله گیلانی : پدرت چکاره بود ؟

طلوعی : پدرم حق العمل کار گمرک بود ... میزان درک من از مسئله اسلام همین قدر بود که عرض کردم . یعنی در حد کلاس های قرآن و شرعیات آن زمان بود که تأکیدش بر عدم شناسایی اسلام بود ، تا آن که بخواهد راهی نشان بدهد . در زمانی که تصمیم گرفتیم در خارج کاری کنیم ، سعی کردیم یک راهی پیدا کنیم . در آن وقت چیزهایی که مقابل ما بود ، یکی تشکیلاتی بود از دانشجویان به اسم کنفدراسیون و دیگری انجمن دانشجویان مسلمان مقیم آمریکا و کانادا .

من به بررسی اینها پرداختم . انجمن دانشجویان مسلمان مقیم آمریکا و کانادا ، با تحقیقات خیلی ابتدایی که کردیم ، معلوم شد تماماً وابسته به عربستان سعودی است و بسیاری از به اصطلاح خرج تحصیل و حتی خرج هواپیما و مسافرت ها از طریق عربستان سعودی تأمین می گردد و روشن بود که نمی توانست جای ما باشد .

کنفدراسیون جریان دیگری بود که از خانواده های شهدا و از زندانیان سیاسی دفاع می کرد ، در آن زمان از امام امت دفاع می کرد و ظاهراً به هیچ مکتب معینی هم معتقد نبود ، یعنی هم مارکسیست ها در آن بودند و هم کسانی که به مارکسیسم معتقد نبودند و به اسلام یا مسیحیت اعتقاد داشتند و به اصطلاح آن زمان یک تشکیلات دموکراتیک بود .

یعنی این که متعلق به هیچ ایدئولوژی نیست. ولی آنچه که بود این بود که مبارزه ای می کرد علیه رژیم شاه . اجباراً ما به کنفدراسیون جذب شدیم ، چون واقعاً هیچ جریان دیگری نبود که بتوانیم جذب بشویم .

در این بحبوحه جنگ ویتنام یعنی در ۱۳۵۰ یا ۱۹۷۱ بود ، یعنی در زمانی که تقریباً دو سال بیشتر به پیروزی جنگ ویتنام نمانده بود . بعد از این که ما به این جریان جلب شدیم ، اکثریت این تشکیلات تمایل به مارکسیسم داشتند و آن هم بیشتر تحت تأثیر جنگ ویتنام بود و این که مسلمانان انقلابی واقعاً در مقابلش هیچگونه راه حل دیگری نگذاشته بودند .

در همان زمان دانشجویان مسلمان ایرانی در انجمنی که عرض کردم ، پافشاری شان این بود که انجمن را از عربستان سعودی جدا کنند و تا حدی هم شاید در سال های بعد موفق شدند . یکی دو سال بعد از این که ما به کنفدراسیون پیوستیم ، آقای ابراهیم یزدی ، یک به اصطلاح انجمن مسلمانی راه انداخت که به هیچ وجه نمی توانست برای هیچ کسی جذاب باشد ، چون اساساً کاری به مبارزه نداشت و بیشتر تقیه را تبلیغ می کرد و به آن معتقد بود .

من البته بعدها فهمیدم که امام ، تقیه را در ایران قبل از ۱۵ خرداد یا در همان حول و حوش حرام شناخته بودند ، ولی سال ها بعد در سال ۵۱ یا ۵۲ در خارج ، تقیه به عنوان یک راه حل و راه مبارزه تبلیغ می شد . بنابراین تمایل ما به کنفدراسیون تمایلی سیاسی بود ، برای اینکه بخواهیم به این میهن خدمت کنیم . نه درکی از ایدئولوژی داشتیم و نه درکی از اسلام و میزان فهم ما هم همین قدر بود که سعی کردم توضیح بدهم .

آنچه که مسلم است و تا به حال روشن شده ، کنفدراسیون هیچ وقت به هیچ جریانی در خارج وابسته نبود . قبل از انقلاب خیلی سعی شد که اسنادی از کنفدراسیون به دست آید ؛ حداقل رژیم شاه میل داشت این کار بشود ، چون در خارج برایش اسباب رحمت بود .

بعد از انقلاب که خیلی از اسناد رو شد ، باز هم این روشن نشد و تا به امروز من اعتقاد ندارم که کنفدراسیون هیچگونه وابستگی در هیچ بخشش داشته باشد ، هدفش هم روشن بود ، تبلیغات مارکسیستی نبود و من هم که تمام فعالیتم در خارج از کشور در کنفدراسیون بود ، مادام که در کنفدراسیون فعالیت می کردیم ، اجازه تبلیغات مارکسیستی نداشتیم .

من در سال های بعد تمایل مارکسیستی پیدا کردم ، به خاطر این که بیشتر کسانی که آنجا بودند در این وضع بودند و هیچ راه حل دیگری از نظر ایدئولوژی در مقابل خودمان نمی دیدیم . هیچ آموزشی نداشتیم ولی در خود این تشکیلات ، به خصوص کسانی که دبیر بودند ، هیچ وقت حق تبلیغات مارکسیستی نداشتند .

از نظر منبع مالی متکی بود به خود دانشجویان که اینها صرفه جویی کنند و پولشان را کمک کنند . در آن وقت حتی فرستادن وکلایی به ایران که در بیدادگاه های آن زمان شرکت کنند ، فقط با پول دانشجویان بود . از دانشجویان خواسته می شد که کار بیشتر بکنند و کمک بیشتر بکنند .

واقعیت این است که ما در دل امپریالیزم آمریکا چند سال زندگی کردیم و بیشتر کثافت هایش را شناختیم ، بیشتر دیدیم که توطئه ها و سیاست هایش چیست ؟ در همه این موارد لااقل این را می دانیم که این جریانی که چند هزار دانشجو را در بر می گرفت ، به هیچ وجه نمی توانست وابسته باشد .

و آخرین نکته را عرض کنم ، کنفدراسیون " احیا " ، که جناب دادستان محترم از آن اسم برد ، مسئول مستقیم به راه انداختن تظاهرات آذر ماه سال ۵۶ بود . در این تظاهرات بود که شاه و اربابش کارتر به گریه افتادند و شاید فیلمش را هم در ایران نشان داده باشند . کارتر در خاطرات خودش نوشته ، این دانشجویان ایرانی چه به سر ما آوردند و چگونه ما را به گریه انداختند .

یادم هست بعد از این پیروزی که سفر شاه را به هم زد و توطئه ای که در آنجا بود ، در حدود ۶۰۰ ساواکی از ایران وارد کرده بودند ، برای این که دانشجویان را بزنند و نشان بدهند که شاه ماهیت مردمی دارد . بعد از این پیروزی ، امام امت در پیامی به دانشجویان خارج از کشور از این کار قدردانی کردند و گفتند در راه انقلاب و در راه پیروزی انقلاب اسلامی است . (من اصل جمله را نمی دانم چه بود)

مسلماً اگر چنین تشکیلاتی وابسته به ساواک یا سیا بود ، در زمانی که شاه مذبوحانه دست و پا می زد که چند صباحی بیشتر زندگی کند ، اجازه نمی داد چنین تشکیلاتی تمام برنامه ای را که با وارد کردن ساواکی ها ریخته بود و می خواست در اروپا و امریکا نشان بدهد که حمایت مردمی دارد ، این طوری بهم ریخته شود .

و از جمله کسانی که مسئولیت تدارک بر هم زدن سفر شاه را داشت ، من بودم و بعضی از دوستان دیگری که در همین جمع متهمین نشسته اند و مسلماً ما نمی توانستیم وابسته باشیم ؛ به خاطر این که ، این در خدمت منافع آمریکا نبود ، این در همه دنیا هم منعکس شد و پوشالی بودن رژیم شاه بهتر نمایان شد .

این جریان حداقل یک ماه قبل از قیام قهرمانانه و انقلابی مردم قم بود . بعد از این تظاهرات ، تمام رهبری کنفدراسیون از جمله بنده و بقیه دوستان که اینجا هستند ، همه تحت تعقیب بودند و برای مدتی مجبور بودند مخفیانه زندگی کنند .

برنامه کارتر و شاه این بود که در حدود دو هزار نفر که ۶۰۰ نفرشان ساواکی و بقیه را از وابستگان خودش بودند ، در مقابل کاخ سفید ، در مقابل جایگاه مخصوص بنشانند و تلویزیون نیز قرار بود این جمع را به عنوان حامیان رژیم پهلوی نشان بدهد . در آن زمان تمام دانشجویان ایرانی که در تشکیلات های کنفدراسیون های مختلف بودند ، جمع شدند ؛ از جمله کنفدراسیون احیا که بنده هم یکی از مسئولینش بودم .

ما از دو ماه قبل اجازه برگزاری تظاهرات در گوشه ای خارج از کاخ سفید یا چمن آن را گرفتیم. در روز تظاهرات ، ما در حدود ۵۰ نفر از دوستان خودمان را با لباس های مبدل به صورت افراد دولتی در میان این جمع گذاشته بودیم ، در حدود ۲۵۰۰ نفر از دانشجویان بودند که همه به چوب هایی مسلح بودند .

وقتی که شاه وارد می شد ، ۲۱ توپ برای به اصطلاح بزرگداشت ، شلیک می شد . قرار ما این بود که در توپ هفتم به طرف جایگاه ساواکی ها حمله کنیم . ما با چوب ها و سپرهایی که قبلاً تهیه کرده بودیم ، به آنها حمله کردیم . اول زد و خورد شدیدی با پلیس انجام شد و بعد توانستیم خودمان را به این جایگاه برسانیم و آنها را شدیداً ضرب و شتم کردیم که حدود ۹۰ نفر از ساواکی ها و ۲۴ نفر از پلیس آمریکا به بیمارستان رفتند .

پلیس گاز اشک آور پرتاب کرد ، گاز اشک آور را به طرف ما پرتاب می کرد ، ولی خوشبختانه جهت جریان باد به طرف کاخ سفید بود که این گازها به صورت ابری داخل کاخ سفید را فرا گرفت و در حدود ۲۰۰ نفر از افراد اصلی مراسم و گارد تشریفات و خبرنگاران را احاطه کرد .

واضح است که گریه به خاطر گاز اشک آور بود ، ولی دلیلی که گاز اشک آور انداخته شد ، برای حمله به دانشجویان بود . پرچم بسیار بزرگی درست کرده بودند ، به عنوان استقبال از شاه با عنوان " شاه خوش آمدی " ؛ این پرچم جلوی دوربین های تلویزیونی توسط دانشجویان پاره شد .

دادستان : بفرمایید که چند روز در جنگل بودید ؟

طلوعی : اگر درست به خاطر داشته باشم ، یک روز و دو شب در شهریور ماه ، یعنی یک یا دو هفته بعد از اینکه به جنگل رفتند .

دادستان : تا بچه هایی را که در جنگل هستند ، توجیه شان کنید ، دست از این کارهای جنگلی بردارند ؟ شما که قبول نداشتید ، رفتید در جنگل چه کار کنید ؟

طلوعی : اجازه بفرمایید ! اگر رئیس محترم دادگاه ، حضرت آیت الله گیلانی اجازه بدهند ، از قبل مختصر توضیحی بدهم . همان طور که آقای ریاحی گفتند ، حوالی سی خرداد ، خط مشی اتحادیه عوض شد . تا آن وقت با همان درک مارکسیستی که داشت ، هر چند افتان و خیزان ، در جنگ تحمیلی علیه ایران از نیروهای اسلام حمایت می کرد.

همچنین از تمام مبارزاتی که در این مدت توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام شده بود ، حمایت می کرد . در آن وقت می گفت که باید با توطئه و کودتایی که از اطراف آمریکا می شود مقابله کرد . خط مشی آن موقع ما همراه بود با انتقادهایی که می کرد و التقاط هایی که داشت .

در سی خرداد ، به خاطر یک سری عوامل ، از جمله درگیری هایی که گروه رجوی دامن می زد و به اسم مردم می گذاشت ، همین سؤالات در درون اتحادیه هم پیش آمد و بنابراین خط قیام به عنوان یک پیشنهاد در کمیته دائم مطرح شد .

از زمانی که این پیشنهاد طرح شد ، من با آن بر اساس سه نکته مخالفت کردم : یکی این که خط مشی ما حمایت از انقلاب است و مسئله قیام ، آن را کاملاً مختل می کند . هم ضد رهبری انقلاب و امام امت و هم در حقیقت به معنای همدستی با بعثیون است . دیگر این که این دقیقاً در ارتباط با منافع و خواسته های امپریالیزم آمریکا و حامیان و مزدورانش در ایران است و اینها مسائلی نبود که ما قبلاً به آنها بی تفاوت باشیم . مخالفت من با این خطی که در اتحادیه رشد کرد ، شروع شد ؛ این در کمیته دائم بود .

بعداً من و بعضی از دوستان دیگر که در ردیف متهمین هستند در هیئت مسئولین اتحادیه ، متوجه شدیم که اینها هم مخالفت هایی داشته اند و شروع به مخالفت با این خط کرده اند . تصمیم گرفته شد که هیئت مسئولین ، یعنی همه کسانی که مسئولین شهرها هستند و در مرکزیتند ، جمع شده و بر سر این موضوع مهم تصمیم گیری شود .

با جمع شدن هیئت مسئولین دور هم ، اکثریت به قیام فوری رأی داد و این قیام قرار بود در تهران انجام بشود . در حدود ۱۶ تیر ماه ، صحبتی شد که باید قیام در یکی از محلات تهران انجام گیرد . بعد بر اثر پافشاری مخالفین در رهبری و از جمله بنده ، قرار شد مسئله قیام فوری بین اعضای اتحادیه در تهران به بحث گذاشته شود .

در مدت ۲ هفته ای که اجازه داشتیم بحث کنیم ، من و دوستان دیگری که مخالف بودند ، در حوزه ها و کمیته هایی شرکت کردیم و سعی نمودیم که علت غلط بودن قیام فوری را توضیح دهیم . قرار بود در انتهای این بحث ها ، رأی گیری گردد . نتیجه آرا به صورت ۴۶ – ۴۵ درصد مخالف قیام فوری و ۵۵ – ۵۴ درصد موافق قیام اعلام شد . در انتهای این بحث ها ، برای کسانی هم که موافق قیام فوری بودند ، روشن شد که این کار در تهران عملی نیست ، در انتها تصمیم گرفته شد که این جریان قیام ، از تهران به جنگل منتقل شود .

تصمیم دیگری که گرفته شد ، این بود که کمیته دائم که بنده هم عضوش بودم ، باید این قیام فوری در جنگل را رهبری کند . در آن وقت بلافاصله من با آقای ریاحی صحبت کردم تا این که تکلیف من روشن شود . در هر دو مورد با ایشان صحبت کردم که من چنین کاری نخواهم کرد و ایشان هم می گفتند که به هر حال این تصمیمی است که گرفته شده و باید اجرا کرد .

در آخرین زمانی که اینها عازم جنگل شده بودند ، برای من پیغام فرستادند که برای روشن شدن وضعیت باید سفری به جنگل بکنی . مرا یکی از شب ها به آنجا بردند ؛ چون معلوم بود که بر می گردم ، چشم بسته بردند . دو سه شبی آنجا بودم که به خاطر شرکت در جلسه کمیته دائم بود .

در این جلسه نیز به من پافشاری شد که باید در جنگل باشی و من نیز رد کردم . آنها نیز گفتند که این کار تو ضد تشکیلاتی است و تکلیف تو باید در شورای بعدی اتحادیه روشن گردد. بعد از آن من منتظر بودم مرا به تهران برگردانند و در اولین فرصت بعد از بارندگی مرا آوردند .

آقای ریاحی اینجا هستند ، می توانند صحبت کنند ، من تا آخرین لحظه پافشاری می کردم که این خط غلط است و به ضرر انقلاب و خودمان است . در بین متهمین کسانی هستند که لااقل من مستقیماً با آنها بر سر این مسئله بحث کرده ام . در این کار نقش من نه تدارک ، نه توجیه و نه حمایت بوده است و همواره هم ترسم این بود که مبادا این فاجعه واقعاً ضربه ای به جمهوری اسلامی مردم بزند .

دادستان : علت مخالفت شما با این نوع جریانات چی بود ؟

طلوعی : من معتقد به قیام علیه جمهوری اسلامی نبودم ، هیچگاه .

دادستان : نبودید ، آن را مخالف حرکت مردم می شناختید ؟ بله ؟

طلوعی : همان طور که عرض کردم ، آن را در درجه اول ، مخالف خط رهبری می دانستم ؛ به خاطر این که اتحادیه معتقد به این بود که باید از رهبری انقلاب ، یعنی امام امت حمایت بکند و همواره هم این کار را می کرد .

دادستان : می گویند ، آدم دروغگو کم حافظه می شود . (نقل از نشریه حقیقت) " ولایت فقیه یا خلافت بورژوا فئودال ها ؟ " ، " ولایت فقیه هم شرقی است و هم غربی ، منتها منحط ترین تبلورات حکومت های استبدادی کلیسا در غرب و فرقه های مذهبی در شرق ... " این نشریه " حقیقت " مال شما نیست .

طلوعی : چرا .

دادستان : اتحادیه اعتقاد به رهبری امام داشت ؟

طلوعی : اتحادیه مخالف ولایت فقیه بود و این را ابراز کرده بود ؛ در این شکی نیست .

دادستان : امام امت بزرگترین امتیازشان اعتقاد به ولایت فقیه است . اساساً در فقه ما و در نظام جمهوری ما اگر یک رکن وجود داشته باشد ، آن رکن ولایت فقیه و ولایت امر است ؛ پس چگونه ممکن است شما با آنچه امام به عنوان اساس جمهوری اسلامی مطرح می کنند ، مخالف باشید ، اما با شخص امام موافق ؟ به گوشت و پوست امام علاقه داشتید یا به طرز تفکر و خطر مشی ایی که انتخاب کرده بود ؟ امام ما این است .

طلوعی : درست است . در این که امام امروز بیان زنده ولایت فقیه است ، شکی نیست . اعتقاد امروز من این است ، ولی اتحادیه آن وقت می گفت ، امام رهبر ضد امپریالیستی و رهبر ضد رژیم شاه و جمهوری و انقلاب ایران هست و به این معنی باید از امام خمینی دفاع کرد . این خطی بود که ازش صحبت کردم .

ولی علیرغم این ، با یک سری از مسائل از جمله مسئله ولایت فقیه و دیگر مسائلی که طرح شد ، مخالفت می کرد . یک ارزیابی سیاسی می کرد ، می گفت هر حرکت و عملی که علیه امپریالیزم آمریکا است و برای آزادی ایران می باشد ، باید از آن حمایت کرد ، ولی در یک سری از مسائلی که مربوط می شد به قانون اساسی و غیره ، ... انتقاد می کرد .

این به خاطر همان نوع التقاطی بود که در این طرز تفکر وجود داشت ، ولی هیچگاه خط مشی اش علیه رهبری انقلاب نبود . اگر توجه کنید در همین نشریه حقیقت ، مقالات متعددی است بر علیه گروه های دیگر در حمایت از جمهوری اسلامی ، در حمایت از جنگ تحمیلی و در حمایت از تسخیر سفارت خانه ... من هم با آن نوع آگاهی که داشتم ، به این معنی معتقد بودم .

دادستان : آقایان باز هم ادعا می کنند مدافع انقلاب مردم مسلمان ایران هستند و می گویند که ما اعتقاد به مبارزه مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی نداشتیم ، از سی خرداد به بعد این چنین معتقد شدیم .

اما باز در همان شماره از حقیقت این چنین دارند : " به کوری چشم مرتجعین ، کردستان می رزمد . " در کردستان چه کردند ؟ با آجر سر پاسدار را بریدند و می گویند به کوری چشم حزب الله باید این چنین شود . باید کردستان برزمد ! باید کردستان بجنگد ! باید کردستان اسلحه به دست بگیرد !

چطور شما مدافع انقلاب بودید ؟ چگونه شما توانستید این واقعیات را در حضور دادگاه انکار بکنید و بگوئید ما قبل از سی خرداد اعتقاد به مبارزه مسلحانه نداشتیم ؟ مگر این " حقیقت " از شما نیست ؟ اگر شما اعتقاد نداشتید ، این گونه عمل نمی کردید . اگر شما مخالف مبارزه مسلحانه در جنگل و حمله به شهر آمل بودید و این را علیه انقلاب می شناختید ، می آمدید به مقامات مسئول خبر می دادید .

علیرغم همه اینها ، شما تا لحظه دستگیری با همین سازمان الحادی رابطه داشتید . اگر مخالف انقلاب بودید، چرا نیامدید اینها را به مقامات مسئول افشا کنید ؟ این چه نوع مخالفتی است ؟ اگر شما مخالف بودید و می گویید امام را من به عنوان رهبر انقلاب می پذیرم و انقلاب اسلامی را هم قبول دارم ، توطئه آمل را هم علیه انقلاب می شناسم ، با همه این مقدمات باز هم جا داشت تا آخرین لحظه با اینها رابطه تشکیلاتی داشته باشید ؟ و نیایید اینها را لو بدهید ؟ دروغ به این بزرگی ؟

طلوعی : اجازه می فرمایید ؟

آیت الله گیلانی : اگر دفاعی دارید بفرمایید .

طلوعی : اجازه می دهید چند جمله در ارتباط با تظاهراتی که در آمریکا بود ، بگویم ؟ من فقط داشتم وابستگی یا عدم وابستگی به سازمان سیا را روشن می کردم .

دادستان : اجازه بدهید آقای طلوعی ، این تظاهرات ۴ تا بچه روشنفکر در خارج از کشور ؛ این تظاهرات گوجه فرنگی است . شما باید چیزی داشته باشید که این جوان های بیچاره ساده اندیش ما را وقتی که به اروپا یا آمریکا سفر می کنند ، به شکلی جذب کنید . چهار تا گوجه فرنگی پرتاب کردن و چهار تا شعار دادن که مسئله ای نیست .

شما ۱۵ سال در قلب امپریالیزم زندگی کردید ، جرأت نکردید یک " تو " به پلیس آمریکا بگویید، آن وقت می آیید اینجا اسلحه دست می گیرید و قلب امت حزب الله را می شکافید . شما باید آنجا چند تا گوجه فرنگی پرت کنید ؛ اگر آن کار را نمی کردید ، بچه ها جذب شما نمی شدند . اینها عوام فریبی بود که آنجا راه می انداختید .

شما کجا مبارزه با امپریالیزم می کردید ؟ در دامن امپریالیزم رشد و نمو کردید ، ۱۵ سال از خون این مکیدید . در آمریکا رشد کردید ، جرأت اینک ه یک چک تو گوش پلیس آمریکا بزنید ، نداشتید . شما با امپریالیزم آمریکا مبارزه می کنید ؟ کار شما درست مثل مبارزه با امپریالیزم منافقین است . اگر مرد بودید این کار را در آمریکا می کردید . یک ترور در آمریکا کردید ؟ چرا نکردید ؟ چرا جرأتش را ندارید ؟ چرا زمان شاه نیامدید ایران ، این جنایات را مرتکب بشوید ؟

با این زمینه ای که انقلاب فراهم می کند ، از آنجا می آیید اینجا . اسلحه از خارج می آورید ، از کردستان می خرید ، از جبهه ها می دزدید و می آیید اینجا به جان مردم می افتید . شما مبارزه با امپریالیزم می کنید ؟ بس کنید ! آخر شما تا کی می خواهید با این امت حزب الله در بیفتید ؟

می بینید مردم با شما چه می کنند ؟ تظاهرات شما در آمریکا هم پیش ساخته خود آمریکا بود . زمینه را برای جذب جوان ها ، به دست شما عناصر وابسته به سیا را فراهم می کرد . ما اعتقاد راسخ داریم که شماها عامل امپریالیزم آمریکا هستید ؛ اگر نبودید در اینجا به جان مردم نمی افتادید .

(تکبیر و شعار از طرف حضار : حزب الله می جنگد ، می میرد ، سازش نمی پذیرد . )



دادستان : نظر بازجو هم نسبت به آقای طلوعی این است که ایشان آدمی است بسیار متعصب و از گفتن حقایق خودداری می کند . در طول دوران بازجویی اش هم ، هر چه با زبان خوش با او برخورد کرده اند ، کوچکترین اطلاعاتی نداده و فکر می کند که با این کیفیت می تواند از نظر این مارکسیست ها یک انقلابی باقی بماند . شما هر مقدار تعصب و تحجر داشته باشید ، در ایران نخواهید توانست یک سر سوزن پایگاه پیدا کنید .

(شعار حضار : متحد کمونیست ، اعدام باید گردد .)



دادستان : گر چه ایشان اطلاعاتش را به ما نداد ، ولی جنایاتش به اندازه ای عظیم است که اگر هزار بار هم اعدام بشود ، کافی نیست و به همین دلیل بود که بازجوهای ما هم زیاد دنبال کسب اطلاعات از این عنصر فاسد نبوده اند ؛ چرا که اطلاعات برای نتیجه اش مطلوب است و نتیجه اش این است که این عناصر دیگر در ایران وجود نداشته باشند تا انقلاب ما راه خودش را طی بکند .

(تکبیر حضار )



آیت الله گیلانی : (خطاب به آقای لاجوردی) با ایشان دیگر کاری ندارید ؟ آقای طلوعی ! شما بفرمایید بروید ، شما دیگر دفاع منطقی ندارید .

طلوعی : اگر اجازه بدهید چند کلمه ...

(شعار حضار : مرگ بر کمونیسم )



آیت الله گیلانی : این راه دفاع نیست . شما از اول که برای دفاع لب باز کردید ، بیشتر قید و بند برای خود فراهم آوردید . علتش این است که تزویر و مکر ، باطن تان را کلافه کرده . آدم اگر بد می کند ، واقعیاتش را هم می گوید . شما از یک طرف می گویید ما حامی رهبر بودیم ، دروغ شما بلافاصله از این نشریه " حقیقت " آشکار می شود .

دادستان گرفت جلوی دوربین نشان داد تا مردم ایران ببینند ما گرفتار چگونه افرادی هستیم . اگر بیانی مستدل و منطقی دارید ، دادگاه گوش می دهد . می خواهید باز هم تأمل کنید ؛ با نفس خودتان مبارزه کنید که واقعیات را بگوئید . می توانید تتمه دفاعتان را بیان کنید ، مانعی ندارد .

طلوعی : عرض کنم ، اولاً من مارکسیست نیستم . این که در گذشته مارکسیست بوده ام ، درست است ؛ به طور قطع می توانم بگویم ۸ سال مارکسیست بوده ام .

آیت الله گیلانی : شما ۸ سال مارکسیست بوده اید و بعداً زندان تشریف آوردید ، تغییر مسلک دادید ؟

طلوعی : از خارج ، قبل از دستگیری ام ، برایم سؤالات جدی مطرح بود . به خاطر سه مورد : یکی در ارتباط با عملیات مارکسیست ها در سطح جهانی و به خصوص کامبوج . واقعاً برایم مسئله شد که چرا این همه قتل عام و جنایت کردند و همین طور قضیه افغانستان ؛ بعد وضع مارکسیست های ایران و اعمالی که کرده اند مسئله بود و بالأخره خودمان یعنی اتحادیه با اعمالی که انجام داد ، به خصوص با فاجعه آمل ، اینها برایم سؤال بود . ولی واقعیت این است که بیشتر فکر و تأمل من ، در زندان بود .

دادستان : این آقایان مارکسیست ها برای رسیدن به هدف ، هر نوع وسیله ای ولو مذهبی شدن را می پذیرفتند . چون از نظر مارکسیسم ، منحط ترین چیز ممکن مذهب است ؛ از دید مارکسیسم این چنین است . این آقایان برای رسیدن به هدفشان حتی حاضرند به دروغ اعلام کنند ، مذهبی هستیم تا شاید راه نجاتی پیدا کنند و فکر کرده اند که دادگاههای عدل اسلامی ما ، فریب این توهمات را خواهند خورد .

ما حرفی نداریم ، شما مذهبی بشوید ؛ مذهبی هم که شدید ، انشاء الله برای آخرت تان . اما ما به این نتیجه رسیدیم که آقایان مارکسیست ها برای رسیدن به هدف ، حتی مذهبی شدن را پیش خواهند کشید و این برای ما مثل روز روشن است .

طلوعی : اجازه می دهید صحبت کنم ؟

آیت الله گیلانی : تأملی کنید آقای طلوعی . انشاء الله بعد از تأمل باز بتوانید صحبت کنید ، بفرمایید حالا .

طلوعی : من به هیچ وجه قصد خلاف گفتن نداشتم . آنچه من در مورد قضیه جنگل گفتم ، عین واقعیت است و برادران بازجو هم می دانند .

آیت الله گیلانی : بسیار خوب ، شما آنچه می خواستید بگویید ، گفتید . برداشت دادگاه از پرونده شما و بیانات شما در شور معلوم می شود .

طلوعی : پس بعداً به من اجازه می دهید ، صحبت کنم ؟

آیت الله گیلانی : شما که دیگر استدلالی در دفاع از خود نداشتید ؟ اگر دادگاه به شما اجازه بدهد ، فقط ارفاق است والا حقی ندارید . اگر چیز دیگری دارید ، بفرمایید .

طلوعی : اتحادیه ، جریانی بود که واقعاً به این انقلاب و به خصوص به مردم شهید پرور آمل ضربه زد . هر چند من مشخصاً در این جریان نبودم ، ولی خدا را شاهد می گیرم که سعی کردم این عمل انجام نشود و این را آقایان دیگری که اینجا هستند ، می توانند شهادت بدهند، این را برای تبرئه خودم نمی گویم . خوشبختانه در اینجا کسانی هستند که بتوانند ضدش را بگویند .

می خواهم بگویم این عملی که انجام شد در حقیقت نتیجه تکامل یک نوع طرز تفکر است . من چیزی را که جناب دادستان گفتند ، قبول دارم ؛ یعنی اگر چه اتحادیه از جنگ و یا سفارت و امثال آن دفاع کرد ، ولی در خود اتحادیه انحرافی بود که همه گروه های مارکسیستی دارند .

انحراف همان است که همه می گویند و شما هم امروز اشاره کردید : " هدف وسیله را توجیه می کند ." واقعاً خود مارکسیست ها به چنین چیزی اعتقاد ندارند ، هر چند که از طرق مختلف ، از راه به اصطلاح تحلیل های طبقاتی و غیره به همین مسائل می رسند .

اتحادیه نیز این دفاع ها را می کرد ، ولی در خودش یک نطفه انحراف و التقاط داشت که ناشی از این ایدئولوژی بود، این را من آن موقع نمی دانستم و در جریان جنگل بیشتر فهمیدم. هر زمانی که کار به یک نقطه گرهی می رسید ، برای این که راه حلی پیدا کنند ، معمولاً با هدف وسیله را توجیه می کنند . تبارز مشخص آن ، همین مسئله جنگل بود .

این که گفتم من از مارکسیسم برگشتم ، واقعی است ، برای تبرئه خودم نبود . چون تبرئه یا عدم تبرئه من به کارهایی که در تشکیلات انجام دادم مربوط می شود . من به این خاطر برگشتم که ابتدا در عمل و بعد در تفکر به این نکته رسیدم که چگونه گروه های مارکسیستی و منجمله همین اتحادیه با این توجیهات می توانند یک شبه ، ضد انقلاب خودشان ، ضد اعتقاداتی که می گفتند دارند ، برگردند و همان طور که در آمل دیدیم ، عمل کنند .

من فقط بگویم که تمام گروه های مختلف (به ویژه گروه های مارکسیستی) هر کدام به انحای مختلف ، قبل از اتحادیه به این کار دست زدند . اعمالی هم که اتحادیه انجام داد ، به خصوص جریان آمل ضربه ای به انقلاب و مردم آمل بود . من امیدوارم که حداقل خداوند از سر تقصیرات این عده بگذرد .

من این را برای تبرئه شدن در دادگاه نمی گویم و به خصوص در مقابل شهدای این فاجعه آمل سر تعظیم فرود می آورم و عمیقاً معتقدم ما نمی توانیم این ضربه را که نتیجه یک انحراف خطرناک بوده ، جبران کنیم و واقعاً خوش وقتم که تمام شد .

آیت الله گیلانی : شما جزای خودتان را در عنوان گروهک تان یعنی سربداران ، انتخاب گردید . این بیانات شما این ملت مظلوم را قانع نمی کند ؛ این ضربه شما را هم اینها ضربه تلقی نمی کنند . خدای بزرگ با دست شما اینها را واکسینه کرد و آن چنان ضد ضربه شده اند که خواب از چشمان نامبارک ریگان و میتران و بگین گرفته اند . هر کسی که توبه کند ، خدای بزرگ تواب است و می پذیرد .

( تکبیر حضار )