قربانیان قاچاق انسان منافقین

مجاهدین و قاچاق انسان - شاهد ۳۰

نویسنده: امیر بلوچی
من امیر بلوچی بچه ایرانشهر هستم. در سال ۷۹ به طور قاچاقی از ایران خارج شدم و به کشور امارات متحده عربی رفتم. برای مدت کوتاهی آنجا کار کردم و از طریق یکی از دوستانم که شماره تلفن ازش گرفتم، به بهانه خارج رفتن یکی از رابط های سازمان را آنجا پیدا کردم و با سازمان آشنا شدم. به من گفت که تو شش ماه می روی عراق، یک ریلی را طی می کنی و بعد از این که ریل تمام شد در کشورهای خارجی کار پیدا کنی. اما بالعکس موقعی که رفتیم عراق دیدیم نه خبری نیست، به دروغ و بهانه کار کردن و پول و زندگی من را برده بودند آنجا. آنجا که رفتیم من راه و رسم اینها را قبول نکردم و انصراف دادم که برمی گردم، اما نتوانستم برگردم. چند تا شرایط جلوی من گذاشتند: یکی اینکه باید دو سال در خروجی ما بمانی، بعد از آن تو را تحویل استخبارات عراق می دهیم، هشت سال هم باید در دولت عراق زندان بکشی، بعد از آن می توانی به کشور ایران برگردی. تا این که حدود یک سال و هفت ماه، پیش منافقین ماندم. نه اینکه به دلخواه خودم، به زور من را نگه داشته بودند. هر چه سعی کردم فرار کنم، نتوانستم تا اینکه دولت عراق سرنگون شد و ما توانستیم خودمان را از آنجا نجات بدهیم و پناهنده نیروهای آمریکایی شدیم. حدود یک سال و شش ماه پیش نیروهای آمریکایی پناهنده بودیم که آنجا هم وضعمان بد نبود. خوب بود. تا اینکه وعده دادند به خارج و از این حرفها دیدیم نه بهتر آن است که برگردیم به کشور خودمان که پدر و مادرمان اینجا هستند. الان که برگشتیم، آنجا یک سری افراد به ما می گفتند که برگردی ایران، حکومت جمهوری اسلامی شما را اعدام می کند، شکنجه می دهد، زندانی می کند. اما نه اینها همه دروغ بود. موقعی که ما آمدیم وارد مرز ایران شدیم از برخوردهای بچه های وزارت اطلاعات خیلی خوشحال هم شدیم، ازمان استقبال کردند. آمدیم اینجا جمهوری اسلامی به ما عفو داد، کاری به ما ندارد و همچنان که اینجا آمدیم می رویم دنبال زندگی خودمان.

دریافت فیلم مصاحبه