"آفتاب مطهر"(8)

Bookroom.ir File 3945

در دوران اخیر مکتب های مادی که مایه های فلسفی محکم و استواری نداشتند و بیشتر در زمینه های سیاسی و اجتماعی کار می کردند ، برای آن که حریف خود را خلع سلاح کنند و حریف در میدان نبرد ایدئولوژیک دست خالی باشد ، تبلیغاتی به راه انداختند که اساساً فلسفه یک عامل رکود و بی تحرکی است و با تلاش های مبارزاتی و قیام های مردمی و جنبش های خودجوش مناسبتی ندارد

استاد فلسفه :

برای بررسی نقش استاد شهید مرتضی مطهری ، در فلسفه نوین اسلامی ، باید به وضع فلسفه در کشورهای اسلامی و به ویژه ایران پیش از فعالیت های علمی ایشان و پس از آن ، نگاهی اجمالی بیفکنیم تا تفاوت حاصل شده و تأثیر او در این تحول ، روشن گردد .

با تأسف باید گفت ، فلسفه در جوامع اسلامی چنان که باید رشد نکرده بود و نزدیک سه قرن پیاپی ، یعنی از زمان ملاصدرا به بعد ، حکمت اسلامی راه رکود می پیمود . اکنون در پی آن نیستیم که عوامل این تنزل فکری و علمی را توضیح دهیم ، ولی به دلیل این واقعیت اسف بار ، نیازهای فلسفی معاصر پاسخ داده نمی شد .

از آغاز پیدایش فلسفه در میان مسلمانان ، باروری این شاخه از دانش به دست مشاهیر اسلامی صورت گرفت که از سر چشمه های قرآن و عترت بهره گرفته بودند و مباحث اعتقادی ، همواره به کمک این براهین فلسفی تبیین و اشکالات پاسخ داده می شد .

شهید مطهری در برخی نوشته های خویش به این نکته اشاره کرده است که متکلمان مسلمان چه نقش مهمی در پیشبرد فلسفه اسلامی ایفا کرده اند . حق نیز همین است ، زیرا مردمی که به باورهای خویش اهمیت می دهند و می دانند همه چیز در پرتو اعتقاد شکل می گیرد ، باید می کوشیدند فلسفه را در خدمت به بنیان های عقیدتی به کار گیرند .

متأسفانه در قرون اخیر این کار انجام نشد ، با تشریف فرمایی علامه طباطبایی (ره) به قم ، ایشان به این خلاء در حوزه علمیه پی برد و با ژرف نگری و دور اندیشی ، وظیفه الهی خویش دانست که مباحث فلسفی را برای بیان مباحث کلامی و اعتقادی به کار گیرد ، وی به دفاع از عقاید اسلامی و جهان بینی الهی و پاسخگویی به شبهات مکتب های بشری همت گماشت و افرادی چون شهید مطهری را برای این برنامه تربیت کرد .

به راستی آن شهید ژرف نگر بهترین بهره ها را در این شاخه از علوم اسلامی از محضر علامه برد و حتی در همان قدم های نخستین ، مددکار علامه بود و در شکوفایی این نهال پربار ، سهم به سزایی داشت .

نمونه این فعالیت و نتیجه اش کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم " است (1) که پاورقی های محققانه و روشنگرانه مطهری که بسیار بیشتر از حجم متن کتاب است ، درک مطالب آن را آسان ساخته است .

مطهری اشتیاق بسیار به پیشرفت این کار ، یعنی تحول فلسفه اسلامی برای پاسخگویی به مشکلات فکری و کلامی داشت و در این زمینه احساس مسئولیت می کرد و از هیچ تلاشی رویگردان نبود ، زیرا می خواست این مباحث ژرف و پیچیده آنچنان روشن شود که طبقات میانه جامعه بتوانند از آنها بهره گیرند .

این کتاب که نگارش متن و پاورقی های آن از سال 1331 شمسی آغاز شد ، همچنان از بهترین آثار برای پاسخگویی به شبهه های مادی گرایان است . البته این نخستین اثر بود و آنان که صلاحیت کار را داشتند ، محصول خوبی عرضه کردند .

اکنون لازم است افرادی توانا و مسلط بکوشند این کتاب را تکمیل کنند . هر وقت احساس کنیم کاری پایان یافته و نیاز بر طرف شده ، ابتدای رکود ، جمود و خمودی است . هیچگاه نباید مسائل فلسفه اسلامی به ویژه در زمینه پاسخگویی به شبهه های افراد و مکاتب گوناگون را پایان یافته بدانیم ، بلکه همواره باید در این اندیشه باشیم که این کار را بارورتر کنیم و قدم های بلندتر و استوارتری در این راستا برداریم . (2)

پیشگام احیای حکمت اسلامی :

آری ، مهمترین بعد شخصیت استاد مطهری ، بعد فلسفی ایشان بود و در این راه زحماتی بسیار کشید . او هم از جهت تحصیل و هم به لحاظ تدریس و تحقیق در پیدایش ، احیاء ، شکوفایی و گسترش این رشته از معارف اسلامی در سطوح گوناگون نقش ارزنده ای را عهده دار بود . برای این که ارزش تلاش این متفکر را در این راستا درک کنیم ، باید توضیحی دهیم :

اصولاً فلسفه در همه جوامع دانشی دشوار شناخته شده است ، یعنی دارای مفاهیم دقیق و ظریفی است که تمامی افراد به آسانی نمی توانند درک کنند و فهم درست آن به ذوق و استعدادی ویژه نیاز دارد .

همین جهت کافی است تا جویندگان فلسفه کم شوند و شماری اندک در پی فراگیری آن باشند . در بین همین افراد نیز شمار افرادی که می خواهند مباحث آن را ژرف یابی کنند ، بسیار ناچیز است .

نکته دیگر این که بیش از هر علم دیگر واژه های مشترک و مشابه در فلسفه وجود دارد ، به طوری که امکان دارد یک لفظ با معانی مختلفی به کار رود که حتی در ظاهر امر بین آنها تضاد باشد و در نقطه مقابل هم قرار گیرد .

این مطالب که هر مفهومی حکم ویژه ای دارد برای کسانی که از مباحث حکمت آگاهی درستی ندارند ، چنین توهمی را به وجود می آورد که بین کلمات فیلسوفان تناقض وجود دارد و در جایی برای اثبات مفهومی از اصطلاحی استفاده می کنند ، اما در عرصه ای دیگر آن را نقض می نمایند .

اتفاقاً این توهم از قرون پیش ، برای اشخاص بزرگی چون غزالی به وجود آمده بود ، او حتی کتابی به نام تهافة الفلاسفه (3) را به نگارش در آورده ، که به زعم خودش تناقض گفته های فیلسوفان را در آن تدوین کرده است .

از سوی دیگر ، این تشابه اصطلاحات موجب می شود کسانی که به معنای دقیق فلسفی این مفاهیم آشنا نیستند ، آنها را بر مبنای عرفی اش حمل و خیال کنند این کلمات همان معنای رایج عرفی را در فلسفه دارد و آن وقت نتیجه بگیرند فلان مطلب فلسفی با دیانت و مباحث اعتقادی و کلامی مخالفت دارد .

این اشتراک اصطلاحات موجب می شود بسیاری از افراد متعهد نیز چنین برداشت نمایند که مطالب فلسفی با مبانی دینی در تباین است و با یک تردید و حتی بدبینی به فلسفه بنگرند و اینگونه نگرش از رویکرد عده ای دیگر به فلسفه می کاهد .

به علاوه این علم همچون دانش های دیگر مراحل مختلفی را گذرانیده است و مکتب های گوناگونی داشته و دارد . بنابراین مسائل فلسفی از دیدگاه مکاتب مختلف ، راههای گوناگون و پاسخ های متفاوت خواهد داشت و تعدد نظریات به طور طبیعی در نظر عده ای برخی را غیر صحیح و نادرست جلوه می دهد .

البته آرای باطل هم در بین دیدگاه های گوناگون دیده می شود ، این روند و وجود اختلاف نظرهای بسیار ، برای عده ای این نتیجه گیری را به وجود می آورد که اصولاً مسائل فلسفی به طور یقینی قابل حل نخواهند بود ، پس چرا ما بیهوده و بی جهت وقت خودمان را صرف این مسائل لاینحل کنیم . این هم وجه دیگری است که مشتریان معلومات فلسفی را کاهش می دهد .

نکته دیگر این که در اروپا پس از رنسانس ، علوم تجربی کم کم رواج بیشتری یافت و باعث پیدایش اختراعات ، فناوری و صنایعی شد که در زندگی انسان ها تحولی چشمگیر به وجود آورد و برای بهبود رفاه فردی و اجتماعی مؤثر بود .

این مسئله موجب شد که توجه دانشمندان به علوم طبیعی معطوف شود و چنین استنتاجی شکل گیرد که علوم فلسفی به اصطلاح تجریدی و انتزاعی هستند و قابل تجربه و محک زنی نمی باشند . بنابراین در اثر گسترش علوم طبیعی ، بسیاری از آثار فیلسوفان سابق باطل شد .

برای نمونه وقتی نظریه افلاک نه گانه در فلکیات قدیم مطرح بود که زمین مرکز عالم است و خورشید به دور آن می چرخد ، باطل شد ، افرادی فکر کردند دیگر آرای فلسفی هم به همین نحو و غیر قابل اعتماد است . این عامل نیز از گرایش به فلسفه کاست .

در دوران اخیر مکتب های مادی که مایه های فلسفی محکم و استواری نداشتند و بیشتر در زمینه های سیاسی و اجتماعی کار می کردند ، برای آن که حریف خود را خلع سلاح کنند و حریف در میدان نبرد ایدئولوژیک دست خالی باشد ، تبلیغاتی به راه انداختند که اساساً فلسفه یک عامل رکود و بی تحرکی است و با تلاش های مبارزاتی و قیام های مردمی و جنبش های خودجوش مناسبتی ندارد و کسانی که می خواهند در عرصه های سیاسی و مبارزه با استکبار و استبداد گام بردارند باید فلسفه را به کناری نهند .

متأسفانه این تبلیغات در قشر وسیعی از جامعه ما اثر گذاشت و حتی گویندگان و نویسندگان دلسوز و متعهدی که واقعاً می خواستند برای اسلام و تقویت نهضت اسلامی کار کنند ، ناآگاهانه در گفته ها و نوشته های خویش گاه و بیگاه به فلسفه حمله کردند .

ولی کسانی در این میان بودند که چون صخره های استواری در برابر این توفان ها ایستادند و باور کردند که فلسفه برای تبیین مباحث کلامی و اثبات بنیان های اعتقادی و دفاع از باورهای دینی و الهی ضرورت دارد . با توجه به این مشکلات بسیار اهمیت نقش آن کسانی که در این شرایط آشفته و طافت فرسا اقدام به احیای فلسفه اسلامی کردند ، روشن می شود .

اینها اتهامات و حتی ملامت ها و سرزنش های دوستان و آشنایان را به جان و دل پذیرا شدند (4) و فلسفه را از سقوط و ویرانی نجات دادند . از جمله این افراد که در خط مقدم قرار گرفت و به چنین عرصه آشفته ای گام نهاد تا ابهام ها را بزداید و اوضاع را در این جهت مهیا سازد و برهان های فلسفی را برای تقویت مبانی دینی به کار گیرد ، شهید آیت الله مطهری بود .

ایشان مطالعات وسیع ، دقت فکری ، ریزبینی و موشکافی در حل مسائل فلسفی و به کارگیری این دانش در گره گشایی از معضلات کلامی و پاسخ به پرسش های فکری و اعتقادی داشت . در واقع می توان او را پیشگام پرتلاش احیای فلسفه اسلامی نامید.

شهید مطهری به خوبی درک کرده بود که اگر مسائل فلسفی و به طو کلی معارف دینی در فضای حوزه ها محدود بماند ، دیر یا زود جامعه با یک خلاء فکری و ایدئولوژیک روبرو می شود و به همین دلیل کوشید دانشجویان ، به ویژه آنهایی را که در آینده نقش مهمی عهده دار خواهند بود ، با این مسائل آشنا کند و نسل تحصیل کرده را با تشویق و برخوردهای صمیمی به سوی تفکر اسلامی راغب سازد . (5)

پی نوشت:

1. نخستین جلد از این مجموعه در سال 1332 چاپ شد که مورد استقبال علاقمندان قرار گرفت . سال بعد جلد دوم به حلیه طبع آراسته شد و جلد سوم در سال 1335 شمسی به طبع رسید . در سال 1350 جلد پنجم کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم (مقاله چهاردهم) با عنوان خدای جهان و جهان ، با مقدمه و پاورقی های شهید مطهری در اختیار علاقمندان قرار گرفت . علت تأخیر در انتشار جلد چهارم را باید در دقت های هوشیارانه مطهری جستجو کرد .

آن معلم بزرگ زمانی مطلبی را به نگارش در می آورد که همه ابعاد و جوانب قضیه را بارها ارزیابی کرده باشد و ابهامی در کار نباشد . علامه طباطبایی می گوید : " در رساله ای به نام قوه و فعل (از جلد چهارم) آنقدر ایشان شوق داشت که بنده را وادار کرد به تهران بروم و یک هفته در منزل شان ماندم تا این موضوع را حل کردیم ، در عین حال اخیراً خودش هم صاحب نظر بود ."

2. مصاحبه حجت الاسلام محمدی عراقی با دکتر احمدی و مصباح یزدی درباره شخصیت مطهری

3. تهافة الفلاسفه یعنی تناقض گویی فیلسوفان و معنای تشویش در ادعاها را هم می رساند ، این کتاب شامل چهار مقدمه ، بیست مسئله و یک خاتمه است . غزالی در کتاب المنقذ من الضلال و الموصل الی ذی العزة و الجلال ، اعتراف کرده است که از شک شروع کرده و به شناخت رسیده است .

4. امام خمینی با چنین تنگناهایی مواجه بودند ، چنانچه اشاره کرده اند : " خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی های دیگران نخورده است . در مدرسه فیضیه فرزند خرد سالم مصطفی از کوزه ای آب نوشید ، کوزه را آب کشیدند ، چرا که من فلسفه می گفتم . تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه می یافت وضع روحانیت ، حوزه ها ، وضع کلیساهای قرون وسطا می شد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزه ها را حفظ نمود ."

علامه طباطبایی در چنین فضای آشفته ای وقتی نیاز را تشخیص داد ، ابتدا در منزل خود برای شماری از فاضلان تدریس فلسفه را آغاز کرد و کم کم آن را به داخل حوزه آورد . آن مفسر عالیقدر در مسجد سلماسی درس فلسفه (اسفار) تدریس می کرد که بر مذاق برخی خوش نیامد و برای تعطیل کردن درسش تلاش های بسیاری صورت گرفت .

رشک ورزان ، آتش حسد و بدبینی را شعله ور ساختند و برای جلوگیری از این حرکت از مرجع عالیقدر وقت ، آیت الله بروجردی خواستند درس علامه را تعطیل کند . آن فقیه فرزانه به علامه پیغام داد درس را محدود نماید و این تقاضا به دلیل فشارهای شدید گروهی سطحی نگر و اهل جمود صورت گرفت .

علامه برای زعیم حوزه نوشت : " این درس را وظیفه شرعی می دانم و برای تأمین نیازهای ضروری جامعه می گویم ، ولی مخالفت با شما را که رهبر شیعیان هستید جایز نمی دانم . " آیت الله بروجردی توسط خادم خود به علامه رسانید : " هرگونه می دانید عمل کنید ، ما هم در زمان جوانی در حوزه اصفهان نزد جهانگیرخان قشقایی اسفار می خواندیم ، ولی مخفیانه به درس ایشان می رفتیم ."

با این برنامه آن مرجع بزرگ درس فلسفه علامه را تأیید کرد ، ولی به دلیل برخی مسائل از وی خواست چنین درس هایی را همگانی نکنند . علامه پذیرفت و با تشکیل جلسات ویژه با شاگردانی برجسته چون علامه شهید مطهری به احیاء فلسفه اسلامی پرداخت و نقد و بررسی فلسفه های غربی و مادی گری را به طور جدی پی گرفت و موفق شد با اخلاص ، اهتمام فوق العاده و توانایی علمی ، تحولی شگرف در این عرصه به وجود آورد . شهید مطهری در این حرکت با برکت ، پربار و ماندگار سهمی وافر داشت و از این رهگذر راه صحیح استدلال عقلی و دفاع از جهان بینی و اعتقادات اسلامی را به فراگیران آموزش داد . (گلی زواره)

5. سخنرانی درباره شخصیت استاد فرزانه ، مرتضی مطهری

"آفتاب مطهر"(7)


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31