تروریسم به عنوان ناقض امنیّت بشری و چالشي جدّي در نيل جامعه جهاني به صلحي پايدار، جرمی بینالمللی قلمداد میگردد که به مثابه نمود خشونت، دارای مفهومی حقوقی و برخوردار از استعارهای سیاسی است. در هزاره کنونی، نه تنها کشتار و اشاعه رعب و وحشت را در پي دارد، بلکه ابعاد نوین تروریسم، تخریب فرهنگ سترگ ملّتهای بزرگ و تخطئه باورهای اجتماعی و دینی آنان و نابودی ذخایر علمی این ملل را نیز تحتالشعاع خود قرار داده است. عليرغم نقش كارساز سازمانهاي بينالمللي، بهويژه سازمان ملل متّحد، در مسير مبارزه با تروريسم، شواهد تاريخي حاكي از ناكارآمدي اين نهادهاي فراملّي در كنترل پديده منحوس تروريسم در جهان است. در این مقاله دلایل ناکارآمدی سازمان ملل به دو رویکرد ساختاری و ماهیتی منقسم میگردد. در رهیافت ساختاری عدم استقلال سازمان ملل و ساختار نامتوازن و ارائه امتیاز وتو براي برخي اعضا و در بُعد ماهوی نیز ابهام قانونیقضائی؛ رویه عملی افتراقی و ضعف حقوق بینالملل را میتوان بیان کرد |