گفت و گو با سرهنگ پاسدار حاج حسين على كاجى(1)

Mersad

جانباز عملیات مرصاد (1)

مقدمه

هنوز خاك غربت زده‏ى غرب، داغدار شقايق‏هاى گلگون كفنى است كه سر به سجده‏گاه عشق ساييدند و رهسپار وادى معشوق شدند.

هنوز كوچه پس كوچه‏هاى شهر، نغمه‏گر كبوتران بال و پر شكسته‏اى است كه از قافله‏ى شهادت جا مانده‏اند و فرياد «امن يجيب‏» شان در آسمان‏ها طنين افكن است.

ثانيه‏ها هنوز به ياد عمليات‏هايى زنده‏اند كه ميراثشان فجر اسلام و يارانش بود.

ثانيه‏هاى مرداد نيز زنده‏گر «مرصاد» است و عزتى كه سراسر اين نام را فرا گرفته است.

به سراغ جانبازى از نسل دفاع مقدس مى‏رويم; «سرهنگ پاسدار حاج حسين كاجى‏» كه در عمليات مرصاد، فرمانده‏ى گردان تخريب لشكر 17 على ابن ابى طالب (ع) بود. كسى كه مرصاد و غربتش را به عينه درك نموده و امروز مهياى يادآورى خاطرات و نا گفته‏هاى مانده در ذهن خويش است. ناگفته‏هاى عملياتى كه براى منافقين «فروغ جاويدان‏» و براى ما «مرصاد» نام گرفت.

- آقاى كاجى به عنوان اولين سؤال، بفرماييد عمليات مرصاد چه زمانى اجرا شد؟

عمليات مرصاد در شرايطى از سوى منافقين و مزدوران عراقى طراحى شد كه حدود هشت روز از پذيرش قطع نامه از طرف جمهورى اسلامى گذشته بود; روز 27 تير امام (ره) قطع نامه را پذيرفتند و منافقين سوم مرداد عملياتى تحت عنوان «فروغ جاويدان‏» را كه از قبل طراحى كرده بودند، با هماهنگى ارتش عراق به اجرا گذاشتند.

- با توجه به اين كه منافقين بعد از پذيرش قطع نامه، تهاجماتشان را شروع كردند، چه تحليلى از اين عمليات داشتند؟

منافقين تصور مى‏كردند كه جمهورى اسلامى به علت ضعف و ناتوانى قطع نامه را پذيرفته است; آن‏ها فكر مى‏كردند، ما درشرايطى قطع نامه را پذيرفتيم كه در اوج ضعف و اختلافات سياسى بين مسؤولين و ضعف نيروهاى نظامى به سر مى‏بريم (چون احساس مى‏كردند، در درون جبهه‏هاى ما تزلزل ايجاد شده است) . از طرفى با پذيرش قطع نامه و اتمام جنگ منافقين ديگر در داخل عراق جايگاهى نداشتند. پس تمام شرايط براى عمليات مساعد بود، از اين رو آمدند تا آخرين حركت‏هاى خود را براى براندازى انجام دهند.

با توجه به اين كه قبل از عمليات مرصاد، 2 عمليات در چهل‏چراغ شهر مهران و يك عمليات در فكه داشتند، اين سومين عملياتى بود كه با تجربه‏اى بهتر در منطقه‏ى غرب به اجرا مى‏گذاشتند. در آن شرايط پيش‏بينى خودشان اين بود كه به راحتى به اهداف خواهند رسيد.

- فضاى حاكم بر جبهه‏ى دشمن را بيشتر تشريح بفرماييد.

دشمنان اسلام در چنين شرايطى و با اين ايده و انگيزه اين عمليات را انجام مى‏دادند; از طرفى تمام غرب پشتيبان اين عمليات بود، نيروهاى عراقى و هواپيماها و هلى‏كوپترهاى ارتش عراق اين عمليات را پشتيبانى مى‏كردند و در واقع با يك حركت همه جانبه آمده بودند تا آخرين ضربه را در شرايطى كه احساس مى‏كردند، در نظام تزلزل ايجاد شده بر پيكره‏ى نظام وارد كنند.

- فضاى حاكم بر جبهه‏ى خودى چگونه بود؟

ما در شرايطى بوديم كه امام قطع نامه را قبول كرده بودند. رزمندگان اسلام خود را شرمنده‏ى امام و مردم مى‏دانستند. درچنين وضعيتى آنان به دنبال فرصتى مى‏گشتند تا شرايطى ايجاد شود كه زهرى را كه امام نوشيده‏اند، در كام ايشان به عسل مبدل كنند. از طرفى رزمندگان دقيقا هوشيار بودند و مى‏دانستند كه اين آخرين تلاش و توان دشمنان اسلام است. از سوى ديگر براى رزمندگان اسلام عمليات مرصاد روز انتقام گرفتن از كفر و نفاق بود; انتقام شهيد رجايى، شهيد بهشتى و مردم بى‏گناهى كه به دست منافقين كشته شده بودند. - منافقين براى رسيدن به هدف اصلى خود كه سرنگونى نظام بود، چه برنامه‏هايى داشتند؟

آن‏ها عمليات خود را طورى طراحى كرده بودند كه ارتش عراق بعد از شكستن خط مقدم و خط دوم جبهه‏ى ايران، شهر سرپل‏ذهاب در استان باختران را تصرف كرد و معبر ورودى منافقين را باز نمود تا منافقين بتوانند عمليات خود را با موفقيت‏به انجام برسانند. در واقع برنامه‏ى منافقين به خيال خام خودشان اين بود كه با اين عمليات بتوانند، ابتدا باختران سپس همدان و بعد قزوين و تهران را تسخير كنند و در نهايت مراكز مهم را تصرف كرده و حكومت را سرنگون كنند. لذا با 25 تيپ شامل دوازده تيپ رزمى مجهز به تانك‏هايى با نام «دجله‏» كه چرخ‏هاى لاستيكى داشت و سرعتشان 120 كيلومتر در ساعت‏بود، براى سرنگونى نظام مهيا شدند، كه به سرنگونى خودشان منتهى گرديد.

 

 

Mersad1

 

- پس عمليات شامل مراحل متعددى بوده است؟

بله، جالب همين جاست. از آن جايى كه منافقين آن قدر در طراحى‏هاى خود - على الظاهر - دقيق عمل كرده بودند و با خيال خام خودشان فكر مى‏كردند كه واقعا مى‏توانند نظام را سرنگون كنند، لذا براى طرح عملياتى خود 5 مرحله و براى هر مرحله يك فرمانده مشخص كردند.

در مرحله‏ى اول كه تسخير اسلام‏آباد بود، «مهدى براتى‏» را فرمانده قرار دادند. در مرحله‏ى دوم فرماندهى تسخير شهر باختران (كرمانشاه) را در اختيار «ابراهيم ذاكرى‏» گذاشتند. «مهدى مهدوى‏» را فرمانده‏ى تسخير همدان، «مهدى افتخارى‏» فرمانده‏ى تسخير قزوين و «محمود عطايى‏» را با معاونت «مهدى ابريشم‏چى‏» براى تسخير شهر تهران در نظر گرفته بودند كه مسؤول پشتيبانى اين عمليات را هم خانمى به نام «ثريا ميرشهرى‏» بر عهده داشت.

- آيا با وجود اين تدابير موفق به اجراى برنامه‏هاى مورد نظرشان شدند؟

منافقين مقرر كرده بودند كه روز سوم مرداد با همكارى ارتش عراق عمليات خود را آغاز كنند و طبق زمان‏بندى، ساعت شش ‏شب، در اسلام آباد باشند و آن جا را تسخير كنند و در ساعت ده شب باختران را تسخير نمايند و در آن جا اعلام حكومت كنند و طبق مراحل پيش‏بينى شده، بعد از آن جا همدان را تصرف كنند. شهرهاى مسير را هم در نظر داشتند كه بعد از آن‏ها قزوين و در نهايت تهران بود كه اين برنامه را اجرا كردند. روز سوم مرداد ساعت 30 : 2 ارتش عراق عمليات خودش را آغاز كرد و خط نيروهاى جمهورى اسلامى را شكست و شهر سرپل‏ذهاب را تصرف كرد و منافقين از شهر كرند غرب عمليات خودشان را آغاز كردند كه دقيقا بر اساس اين زمان بندى، ساعت هشت توانستند اسلام‏آباد را تصرف كنند، لكن در مسير خود به طرف باختران، به علت اين كه مردم فرار مى‏كردند و ترافيك جاده زياد بود، سرعتشان كند شد، لذا در بيست كيلومترى اسلام‏آباد، در گردنه‏ى حسن‏آباد يا گردنه‏ى چارزبر، با نيروهاى بسيجى و سپاهى لشكر ويژه‏ى شهدا درگير و در همان جا متوقف شدند.

- يعنى لشكر ويژه‏ى شهدا با اطلاع قبلى در محل حضور داشتند؟

عراقى‏ها علاوه بر اين كه در جنوب تحركاتى داشتند، در آن زمان فشار زيادى وارد مى‏كردند تا بتوانند خرمشهر را هم تصرف كنند. لشكر ويژه‏ى شهدا و سپاه در حين ستون‏كشى به سمت جنوب بودند كه در محور اسلام آباد به باختران توقف كردند و متوجه شدند كه منافقين حمله كردند، لذا در همان گردنه‏ى حسن‏آباد يا گردنه چارزبر پياده شدند و جلوى منافقين را گرفتند. منافقين حدود 48 ساعت تلاش كردند تا بتوانند از آن تنگه عبور كنند و خودشان را به نزديكى‏هاى باختران برسانند و به اهدافى كه در ذهنشان است‏برسند. من در آن صحنه نبودم، ولى فرمانده‏ى آن گردان مى‏گفت: منافقين حتى خودشان را به خاكريز مى‏زدند و عمليات انتحارى انجام مى‏دادند تا خط نيروهاى ما را بشكنند و بتوانند در اين عمليات پيروز شوند، به همين دليل درگيرى شديدى در اين منطقه ايجاد شد.

- درگيرى در روزهاى بعدى به چه صورت بود؟

روز چهارم مرداد، منافقين از صبح تا غروب فشار زيادى وارد مى‏كردند و هواپيماها و هلى‏كوپترهاى عراقى نيز آن‏ها را پشتيبانى مى‏كردند. چون آن‏ها در عمق جلو آمده بودند، پشتيبانى كمى برايشان سخت‏بود و در نهايت‏با وجود اين كه تمام تلاش خود را به كار بردند، روز ششم ساعت 11 دستور عقب نشينى به منافقين داده شد كه بهترين فرصت‏براى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى به وجود آمد تا بتواند در آن جا عمليات مناسب و مؤثرى بر روى منافقين داشته باشد و ريشه‏ى آن‏ها را بخشكاند. يادم هست كه ساعت 11 منافقين عقب‏نشينى كردند و عمليات مرصاد حدود ساعت 12 با رمز «يا على ابن ابى طالب (ع)» از همان تنگه‏ى حسن‏آباد يا چارزبر شروع شد. حدود ساعت 2 و در حال پاك‏سازى و پيشروى درگيرى شديدى در اسلام‏آباد ايجاد شد.

 

 

Mersad3

 

- شما هم در اسلام‏آباد بوديد؟

بله، روز عمليات مرصاد فرماندهان زيادى به اسلام‏آباد آمده بودند. ما هم از سمت جنوب، يعنى از سمت پل‏دختر آمده بوديم كه به سمت غرب برويم. در راه به اسلام‏آباد رسيديم، واقعا شرايط خاصى حاكم بود، منافقين تيراندازى مى‏كردند، خمپاره مى‏زدند، هواپيماها بمباران مى‏كردند و... .

- در اين شرايط رزمندگان چه روحيه‏اى داشتند؟

روحيه‏اى غيرقابل توصيف. يادم هست كه در چهره‏ى هيچ كدام از بچه‏ها ترس و وحشت را نمى‏ديدم. حتى وقتى كه خيلى تيراندازى مى‏شد، بعضا درازكش نمى‏شديم. وقتى كه بچه‏هاى گردان مى‏خواستند عمليات كنند، آن‏ها را جمع كردم و به آن‏ها گفتم: امروز روز انتقام است، روزى كه مى‏خواهيم دل امام را شاد كنيم، پس نبايد در مقابل چهار تا دختر بى‏حيا و بى‏حجاب از خودمان ضعف نشان دهيم. خلاصه با اين صحبت‏ها سعى مى‏كرديم، روحيه‏ى بچه‏ها را مضاعف كنيم.

- شما كه به رزمندگان روحيه مى‏داديد، خودتان چه احساسى داشتيد؟

البته از نظر روحى در آن فضا خيلى به ما سخت مى‏گذشت. ساعت‏حدود يك بود; يعنى نيروها هنوز از سمت‏باختران به اسلام‏آباد نرسيده بودند. من اجبارا سوار موتور شدم و به داخل خطى كه منافقين در آن بودند - سه راه اسلام‏آباد - رفتم ديدم به طرف من تيراندازى نكردند. جلوتر رفتم، وقتى به سه راه رسيدم صحنه‏هاى بسيار عجيبى ديدم. من در روز عمليات مرصاد بى‏شرمى، بى‏رحمى و زبونى منافقين را به چشم خود ديدم. شايد نزديك به ده پاسدار و بسيجى را آن جا به دار زده بودند و نزديك به ده تا پانزده بسيجى را در همان سه راه اسلام آباد سوزانده بودند.

- بعد از ديدن اين صحنه‏ها چه كرديد؟ چه زمانى با دشمن درگير شديد؟

پيش بچه‏هاى خودمان برگشتم، گفتم: ديگر بايد برويم، دشمن متزلزل است و ما مى‏توانيم راحت‏برويم و عمليات را انجام دهيم. باز دلم طاقت نياورد و دوباره برگشتيم. ما در شرايطى وارد عمل شديم كه وقتى بى‏سيم‏هاى منافقين را در نزديك اسلام‏آباد كنترل مى‏كرديم، از قرارگاه مركزى هنوز هم به آن‏ها مى‏گفتند: مقاومت كنيد و در مقابل ايرانى‏ها بايستيد كه آينده‏ى ايران براى ماست.

علاوه بر اين، منافقين با خود امكانات و تجهيزات فيلم‏بردارى آورده بودند تا اين مسير را فيلم‏بردارى كرده و وقتى كه به تهران رسيدند، در آن جا پخش كنند. پيشرفته‏ترين دوربين‏ها و فيلم و امكانات و... را در اختيار داشتند. ما در حالى منافقين را دستگير كرديم كه ماشين‏هايشان روشن بود و مشغول ديدن فيلم بودند. دخترها و پسرهايى كه به طور مختلط براى عمليات مى‏آمدند و مريم و مسعود رجبى برايشان صحبت مى‏كردند و ترانه‏هايى كه مدام در مسير مى‏خواندند و از همه‏ى آن‏ها فيلم‏بردارى شده بود و آن‏ها در ماشين اين فيلم را مى‏ديدند. خلاصه ماشين منافقين را كه خيلى ارزشمند بود، گرفتيم.

وقتى به خدمت آقا رسيديم (مقام معظم رهبرى) - ايشان در آن زمان رييس جمهور بودند - ايشان به ما فرمودند: كار خيلى قشنگ و خيلى بزرگى انجام داديد.

- بعد از دستگيرى منافقين چه كرديد؟

از سه راه اسلام‏آباد به سمت‏شهر حركت كرديم. باز هم صحنه‏ى فجيعى را در آن جا ديدم; در بيمارستان اسلام‏آباد حدود 30 مجروح بودند كه آن‏ها بر روى اين مجروحين مواد آتش‏زا ريخته بودند و آن‏ها را زنده زنده سوزانده بودند.

صحنه‏ى دلخراش ديگرى كه ديدم اين بود كه در مسير جاده، اتوبوسى بود، سريع از ركاب اتوبوس بالا رفتم و داخل اتوبوس شدم، حدود سى يا چهل مسافر در آن بودند، كه منافقين همه‏ى آن‏ها را به شهادت رسانده بودند و با همان حالت نشسته داخل اتوبوس بودند. پيرمرد ضعيفى را ديدم كه در كنار خيابان افتاده بود و منافقين او را كشته بودند... .

- آيا دردناك‏ترين صحنه‏اى را كه در آن زمان ديديد، به خاطر داريد؟

صحنه‏اى كه هنوز از صفحه‏ى ذهنم محو نشده و الآن چيزى نزديك به سيزده يا چهارده سال است كه هر موقع به ياد آن مى‏افتم بسيار متاثر مى‏شوم، اين بود كه ما منافقين را گام به گام تعقيب مى‏كرديم و دنبالشان مى‏رفتيم، ابتداى شهر كرند غرب، كنار خيابان پمپ بنزينى بود. من در حال رفتن احساس كردم كه يك عده‏اى در آن جا هستند. پياده شدم و ديدم كه حدود يازده نفر از بسيجى‏هاى مشهد توسط منافقين كه نتوانسته بودند آن‏ها را با خودشان ببرند، به رگبار بسته شدند. ما زمانى بالاى سر اين‏ها رسيديم كه داشتند دست و پا مى‏زدند و جان مى‏دادند، در حالى كه هر كدامشان شايد نزديك به سى - چهل تير به بدنشان خورده بود. با دوستان متحير ايستاديم و صحنه‏ى جان دادن آن‏ها را مشاهده كرديم. فكر كنيد، شما اگر به جاى ما بوديد، چه كار مى‏كرديد؟ من آن لحظه تنها چيزى كه به ذهنم رسيد اين بود كه چاقو را درآوردم و طناب‏هاى دستشان را پاره كردم تا راحت دست و پا بزنند و جان بدهند. اين‏ها از جناياتى بود كه منافقين انجام دادند و انصافا ناگفته‏هاى عمليات مرصاد بسيار زياد است كه من گفتنى‏هاى مسيرى را كه در آن حركت كردم تا حدودى گفتم. قطعا افراد ديگرى هستند كه چيزهاى بيشترى ديده‏اند.

- در بين منافقين زن‏ها چه حضورى داشتند؟

در اين حركت، تعداد زيادى از دخترانى كه حضور داشتند، بى‏سيم‏چى آن‏ها بودند كه ما موقع كنترل بى‏سيم‏ها متوجه اين امر شديم.

منافقين آن چنان به خود اعتماد داشتند و آن چنان اين زن‏ها را شست و شوى مغزى داده بودند و طورى شرايط جمهورى اسلامى را برايشان ترسيم كرده بودند كه همه ساك‏هاى شخصى خود را برداشته بودند و آلبوم‏هاى خانوادگى‏شان را هم با خود آورده بودند. من حتى شرمم مى‏آيد كه بگويم داخل ساك زن‏ها و دخترهاى منافقينى كه آمده بودند و ساك‏هايشان بعد از دستگيرى به دست نيروهاى ما افتاد، چه عكس‏هايى بود... مثلا يك دختر با ده - پانزده نفر از منافقين كه در سازمان عملياتى خودشان بودند، وسايلى داشتند كه نشانگر روابط نامشروعى بود كه من نمى‏توانم به زبان بياورم... .

- نقش زن‏هاى ما، در عمليات مرصاد چگونه و تا چه اندازه بود؟

چيزى كه در بحث عمليات مرصاد وجود داشت، اين بود كه ما يك عمليات تقريبا نظامى محض را پيش رو داشتيم. مطلبى در اين زمينه در ذهنم هست; اين است كه وقتى وارد شهر شديم، يك سرى مردم اسلام‏آباد داخل شهر بودند و خانم‏ها هم حضور داشتند. چيزى كه جلب توجه مى‏كرد - در حالى كه درگيرى هم شديد بود - اين بود كه خانم محجبه‏اى را در حين درگيرى ديدم كه آبى را تهيه كرده و براى رزمندگانى كه در تكاپوى دويدن به دنبال منافقين و پاك‏سازى منازل بودند، مى‏آورد يا مثلا در مسيرى كه حركت مى‏كرديم، بعضى از آن‏ها مى‏آمدند و مى‏گفتند كه منافقين اين جا بودند، از اين جا حركت كردند و رفتند فلان جا و...

اين چيزها را ما از خواهرها ديديم، منتهى چون عمليات صرفا نظامى بود، ما نمى‏توانستيم از قبل مسؤوليتى به خواهران بدهيم. در عين حال وقتى وارد شهر شديم، زنان در امداد رسانى و پشتيبانى از رزمندگان اسلام نقش مؤثرى داشتند.

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31