
زندگینامه شهید و نحوه شهادت ایشان :
حسین جاوید اسدزاده در سال 1313 در شهر مشهد به دنیا آمد. هنوز مدتی از عمرش نگذشته بود که پدرش را از دست داد . تا کلاس پنجم ابتدایی تحصیل نمود و سپس به حرفه قالبافی مشغول شد . حدوداً 14 سال بعد در شرکت واحد مشغول به کار شد . بعد از مدتی به علت داشتن ناراحتی اعصاب بازنشسته شد و در دکه ای در خیابان گاز مشهد مشغول به کار شد . در این بین در اکثر تظاهرات و راه پیماييها شرکت داشتند . با شروع جنگ تحمیلی خود را آماده رفتن به جبهه کرد ، اما به خاطر شکستگی پا که در تصادف برای ایشان رخ داده و یکی از پاهای ایشان آسیب دیده بود مانع حضور در جبهه شد ؛ لذا بیشتر وقتش را در مسجد و پايگاه بسیج می گذارانید . در شهریور 1360 به مناسبت دومین سال مراسم هفته جنگ نمایشگاهی برگزار شد که ایشان نیز در نمایشگاه حضور داشتند . تا اینکه در یکی از روزهای هفته جنگ که نمایشگاه دایر بود در ساعت 6 بعد از ظهر به دست منافقین کوردل به همراه دو نفر از کارکنان حاضر در نمایشگاه و یک دختر 6 ساله که زوار بود به درجه رفیع شهادت نائل شد .
ترور های منافقین به چند دسته تقسیم می شدند ، دسته ای افراد شناخته شده سیاسی بودند که آنها را ترور می کردند ؛ دسته ای دیگر به دلیل ظاهر مذهبی که داشتند ترور می شدند و دسته دیگر نیز در طی ترورهایی که رخ می داد در ازدحام و شلوغی مورد اصابت گلوله قرار می گرفتند . فعالیت های همسر من نیز در بسیج زیاد بود از طرفی هم دو نفر دیگر که همراه همسر من ترور شدند افراد سپاهی بودند و از آنجایی که در روز نمایشگاه هر سه در آنجا حضور داشتند موقعیت مناسبی برای منافقین شد که دست به ترور این سه نفر بزنند که متاسفانه در این جریان یک دختر 6 ساله نیز ترور شد که بعد از این جریان مشخص شد که این دختر بچه زوار بوده است .
بعد از این جریان افراد موفق به دستگیری یکی از ضاربان شدند که بعدها در داخل ایران محاکمه شد. بعدها مشخص شد نفر دوم به عراق فرار کرده است و در حال حاضر نیز در آنجا حضور دارد .
منافقین آنقدر ظاهربین بودند که حتی چندین بار همسر مرا به دلیل ظاهر مذهبی که داشت تهدید کرده بودند .
شهید جاویداسدزاده همیشه آرزو داشتند که در راه اسلام و خدا شهید شود و بلاخره به آرزویش رسید . با اینکه از نظر مالی وضعیت خوبی نداشتند ولی همیشه سعی داشتند که به افراد نیازمند کمک کنند . سعی زیادی داشتند که فرزندانمان با نماز و قرآن آشنا باشند . تاکید زیادی بر تربیت بچه هایمان به محو مطلوب داشتند .
بعد از شهادت ایشان اگرچه برای من تربیت بچه ها امری مشکل بود ولی حداکثر سعی من بر این بود که بچه ها را همان طور که همسرم دوست داشتند تربیت کنم تا بتوانند راه پدر را ادامه دهند . از اینکه همسر شهید هستم افتخار می کنم و امیدوارم که در روز قیامت شهید شفاعت ما را بکند .