از بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، یکی از اهداف مهم کمک نظامهای سیاسی آمریکا و اسرائیل به گروههای قومی ایران ایجاد بی ثباتی در کشور است، بطوریکه جمهوری اسلامی سخت در گیر مسائل داخلی بوده و فرصت آنچه که اپوزیسیون طرفدار تحریم های کمرشکن اقتصادی( یعنی جنگ اقتصادی)، جنگ و تجزیه ایران؛ به آن ماجرا جویی میگوید را نداشته باشد.
البته جناحهای افراطی اسرائیل و نئوکانهای آمریکا همیشه بدنبال تجزیه ایران بوده و هستند.
به عنوان مثال، پروفسور برنارد لوئیس از دانشگاه پرینستون، و یکی از طرفداران سرسخت اسرائیل که بخاطر حمایت خود جائزه هم در یافت کرده است، متجاوز از ۳۵ سال است که مبلّغ تقسیم ایران و بقیه خاور میانه مسلمان نشین به کشورهای کوچک و ضعیف است.
ایشان در کنفرانس بیلدلبرگ در بادن، اتریش، در تاریخ ۲۹-۲۷ آوریل ۱۹۷۹ پیشنهاد کرد که ایران "بالکانی" بشود، و به اعراب خوزستان [پروژه الاهواز]، بلوچها [پروژه پاختونستان]، کردها [پروژه کردستان بزرگ]، و آذریها [پروژه آذربایجان بزرگ] کمک شود، چرا که به عقیده لوئیس “اینها تهدیدی بزرگ برای ایران، ترکیه، عراق، و بقیه کشورهای آن منطقه با اقوام گوناگون خواهند بود،” و در نتیجه خطری برای اسرائیل نخواهند بود.
این نظر لوئیس از آن زمان بصورت “وحی منزل” برای افراطیهای غرب و اسرائیل برای تجزیه خاور میانه بطور اعم، و تجزیه ایران بطور اخص در آمده است.
خوانندگان علاقه مند می توانند کتاب آقایان رابرت درایفوس و تیری لمارک، را مطالعه کنند.
اسلام و مسلمان ستیزان، چه ایرانی و چه غیر ایرانی، هر سخنی را حاضرند بیان کنند، و هر دروغی را پخش کنند تا به هدف برسند.
وقتی که شخصیت دانشمندی مثل پروفسور لوئیس چنین سخن میگوید، تکلیف بقیه این جماعت روشن است.
لوئیس هم چنین از هجوم غیر قانونی، و به عقیده بسیاری جنایتکارانه، آمریکا و انگلیس به عراق حمایت کرد، ولی ظاهراً این حمایت آنقدر ننگ آور شده است که او را وادار کرده است که حمایت خودرا انکار کند.
در هر حال، در دهه ۱۳۶۰ یا ۱۹۸۰، عراق که با تشویق مستقیم آمریکا به ایران هجوم برده بود، به اندازه کافی برای جمهوری اسلامی مشغولیات درست کرده بود. در عین حال، سازمان مجاهدین خلق با اتحاد با رژیم صدام حسین مرتکب خیانتهای بسیاری به مردم ایران شد، اگر چه که امثال آقای نیکفر جاسوسی ها و جنگیدن با صدام حسین در یک جبهه علیه ایران را “دگر اندیشی” جلوه می دهند.
در پایان جنگ و از دهه ۱۹۹۰ استفاده از گروههای کرد [و دیگر اقوام] برای ایجاد مشکلات در ایران در دستور کار سازمانهای اطلاعاتی آمریکا، اسرائیل، و متحدان آنها قرار گرفت.
به نظر نگارنده، علیرغم ادعای برخی از رهبران گروههای کرد، تمایلات تجزیه طلبی در میان این گروهها بسیار قوی است. این نکته ایست که، صرف نظر از آگاهی سازمانهای اطلاعاتی غرب و اسرائیل در مورد آن، حتی مراکز سیاسی و پژوهشی غرب نیز به آن اذعان دارند.
بعنوان مثال، شورای روابط خارجی آمریکا در گزارشی در سال ۲۰۰۶ چنین گفت:
بر خلاف اقلیتهای قومی دیگر ایران، تمایلات جدائی طلبانه در میان کردها وجود دارد، که در برخی مواقع منجر به برخورد خشونت آمیز [با نیروهای دولتی] نیز شده است.” .
در عین حال، گزارشهای معتبر بسیاری از همکاری گروههای کرد ایرانی – که میزان پایگاه اجتماعی آنان برای نگارنده و دیگران هرگز روشن نبوده است – با سازمان سیا وجود دارد. چگونه میتوان باور کرد که در حالیکه گروههای کردهای ترکیه، عراق، و سوریه همگی خواهان جدایی از این کشورها بودهاند، گروههای سیاسی کرد ایرانی – نه مردم عادی آن — که با گروههای کرد در این کشورها روابط ارگانیک دارند چنین تمایلاتی ندارند؟
به نظر نگارنده این ادعا که آنها خواهان یک سیستم فدرال هستند فقط پوششی برای تجزیه طلبی آنهاست؛ به این موضوع باز خواهیم گشت.
در نوامبر ۲۰۰۶ آقای سیمور هرش، روزنامه نگار برجسته آمریکایی در مورد حمایت پنتاگون از بعضی از گروههای اقوام ایرانی گزارش مفصلی را منتشر کرد.
آقای هرش گزارش داد که پنتاگون با گروههای کردی، آذری، و بلوچی ارتباط دارد، و آنها را “تشویق” به عملیات بر ضّد دولت ایران کرده است.
ایشان همچنین گزارش داد که گروه کردی پژاک توسط پنتاگون و اسرائیل حمایت می شود، و اسرائیل به این گروه اسلحه و تعلیمات نظامی می دهد.
در فوریه ۲۰۰۷ روزنامه تلگراف لندن گزارش داد که سازمان سیا گروههای تروریستی قومی در ایران را حمایت میکند.
بر طبق این گزارش این گروهها شامل جدایی طلبان آذری، کردی، عرب خوزستانی، و بلوچی می شود.
در آن زمان چندین عملیات تروریستی در خوزستان، مناطق کرد نشین، و بلوچستان انجام شده بود، و فرد برتون، یک کارشناس سابق امور ضّد تروریستی در وزارت خارجه آمریکا به روزنامه تلگراف گفته بود که “آخرین حملهها در داخل ایران با سیاست آمریکا در مورد استفاده از گروههای قومی برای بی ثبات کردن ایران تطابق دارد،” که در واقع تائید گزارش آقای هرش بود.
در ماه مارس ۲۰۰۷ آقای ریس ارلیک، روزنامه نگار مترقّی آمریکایی که به کردستان عراق مسافرت کرده بود، گزارش داد که اسرائیل و آمریکا از سه گروه کرد ایرانی حمایت می کنند تا عملیات نظامی در داخل خاک ایران انجام دهند.
ایشان که از اردوگاه پژاک در عراق دیدن کرده بود، گزارش داد که تمام کسانیکه ایشان با آنها صحبت کرده بود به او گفته بودند که پژاک بخش ایرانی گروه پی. ک.ک. ترکیه است، و در واقع برای رفتن به اردوگاه پژاک ایشان میبایست از پی.ک.ک. اجازه میگرفت. ایشان همچنین از وجود ماموران اسرائیلی در شمال عراق خبر داد.
در اینجا یک نکته مهم باید یادآوری شود. اسناد ویکی لیکس نشان داد که نیروهای آمریکا در عراق به پ.ک.ک. ترکیه کمک کردند. بر طبق این اسناد فرماندهان آمریکایی اعضای پی.ک.ک. را “جنگندگان آزادی و مردم ترکیه” نامیده، آنهایی را که در عراق به اسارت گرفته بودند آزاد کردند، و به آنها حتی اسلحه هم دادند.
با توجه به اینکه پژاک شاخه ایرانی پی.ک.ک. است، نتیجه این حمایت آمریکا چیست؟ این نکته از بعد دیگری هم مهم است. آمریکا در حالی به پ.ک.ک. کمک می کرد که وزارت خارجه آن این گروه را در لیست سازمانهای تروریستی خارجی قرار داده بود.
قرار گرفتن یک سازمان در لیست تروریستی وزارت خارجه آمریکا فقط یک امر سیاسی است و هیچ ارتباطی با ماهیت گروههای در لیست ندارد!.
در اکتبر ۲۰۰۷ آقای ریچارد آپل، خبرنگار روزنامه نیویورک تایمز، از مرز ایران و عراق در نواحی کردنشین دیدار کرد و با چندین فرمانده کرد که عملیات نظامی در داخل ایران انجام می دادند گفتگو کرد.
او گزارش داد که یکی از فرماندهان پژاک رابطه با آمریکا را تائید کرده بود، و دیگری گفته بود که با ماموران آمریکایی در کرکوک دیدار کرده بود.
بر طبق گزارش او حتی رحمان حاج احمدی، سرکرده فرقه پژاک، در تابستان ۲۰۰۷ از واشنگتن دیدن کرده بود.
گزارش آپل بسیار خواندنی است، چرا که در آن کردهای گروه پژاک نه تنها رابطه خود با آمریکا و حمله به نیروهای دولتی را تائید می کنند، بلکه به نظر میرسد از کشتار لذت هم می برند.
در سال ۲۰۰۷ کنگره آمریکا بدرخواست بوش ۴۰۰ میلیون دلار برای کمک به گروههای مخالف جمهوری اسلامی با هدف تغییر رژیم اختصاص داد. بیشتر این بودجه به گروههای قومی اختصاص یافت.
در جولای ۲۰۰۸ هرش بار دیگر در باره حمایت سازمان سیا از گروههای کرد و همچنین سازمان مجاهدین خلق گزارش داد.
بر طبق گزارش ایشان سازمان سیا و “فرماندهی عملیات ویژه مشترک،” یک نیروی فوق مخفی، در داخل ایران دست به عملیات زده بودند.
هرش گزارش داد که پنتاگون مخالف حمله به ایران است. ژنرال ویلیام فلن – لقب او روباه بود – که در آن زمان فرمانده نیروهای آمریکا در خاور میانه بود به علت مقاومت در برابر بوش و معاون او دیک چینی برای حمله به ایران مجبور به استعفا شد.
او به هرش گفت که بوش و چینی بر این عقیده هستند که همه، از جمله ایرانیان، یا باید با آنها متّحد باشند، و یا متّحد دشمن آمریکا هستند، ولی “۸۰ میلیون مردم در آنجا [ایران] زندگی می کنند، و این فکر که یا با ما هستید یا با دشمن ما مضحک است.” هرش همچنین گزارش داد که آمریکا اسلحه و تجهیزات در اختیار گروههای ایرانی قرار داده بود، و با پژاک کار می کرد.
در یک مقاله در دسامبر ۲۰۰۹ در روزنامه نیویورک تایمز، سلیگ هریسون، مدیر برنامه آسیا در مرکز سیاست بینالمللی، گزارشهای هرش را تائید کرد. او در مقاله خود گفت که سازمان سیا با همکاری سازمان جاسوسی موساد با کردهای ایرانی، بخصوص گروه پژاک، کار می کردند تا با حملات در داخل خاک ایران کشور را بی ثبات کنند.
البته، پژاک، مثل پ.ک.ک.، برنامه خود را دارد، و همانطور که آمریکا و اسرائیل از این گروه استفاده میکردند، این گروه هم همین کار را در رابطه با آنها میکرد. نکته مهم در مورد مقاله هریسون این بود که ظاهرا دولت اوباما سیاست بوش را، دستکم در زمان انتشار مقاله، هنوز ادامه میداد.
این گزارشها یک موضوع را بخوبی اثبات می کنند: دست کم یک گروه کرد ایرانی با آمریکا و سازمانهای جاسوسی آن کار کرده، از آنها پول و اسلحه دریافت کرده، و آنها را بر ضّد ایران و ایرانیان بکار می برد.