طبق تحلیلهای سرکرده منافقین، جمهوری اسلامی ایران زمانی تن به صلح خواهد داد که دیگر توان هیچ مانور سیاسینظامی و اقتصادی را در کشور نداشته و کاملاً به بنبست رسیده باشد. قبول قطعنامه 598 و آتشبس از سوی ایران هم برای صدام و هم برای تشکیلات منافقین این تصور را ایجاد کرد که زمان ضربه نهایی و زمان سرنگونی جمهوری اسلامی ایران فرا رسیده است.
مسعود رجوی زمان پیروزی انقلاب مردمی را نزدیک میدید. سخنان رجوی در نشست توجیهی «فروغ» گواه این مدعاست : «اگر ما به تحلیلهایی که درباره رژیم داشتهایم معتقد باشیم، زمان مناسبی برای ما بهوجود آمده است؛ ما در تحلیل جنگ گفتیم که رژیم در منتهای ضعف، حاضر به توقف جنگ میشود و دلیل قبول قطعنامه از طرف آنها هم همین است و ما نباید این فرصت تاریخی را از دست بدهیم و باید حمله کنیم و کارش را یکسره کنیم، رژیم دیگر نیروی جنگی ندارد ...».
در چنین موقعیتی، صدام نیز که بهدنبال برگ برندهای برای مذاکرات صلح بود، تهاجم به شهر اهواز را همزمان با پیشروی نیروهای منافقین به سمت تهران، در برنامه خود قرار داد. صدام قصد داشت در فرصت پیشآمده با یک تیر چند هدف را نشانه رود. هم برای تبادل اسراء نیروهای بیشتری را به اسارت بگیرد و هم نیروهای ایرانی را در جنوب درگیر کند تا منافقین از منطقه غرب آسانتر به کشور وارد شوند.
به همین منظور سرکرده منافقین را به بغداد احضار کرد و به او گفت که یک هفته مهلت دارند که از مرز قصر شیرین وارد ایران شوند و به سمت کرمانشاه پیشروی کنند. ارتش زرهی عراق نیز در این فرصت در دو منطقه مرزی ایران (مرز طلائیه اهواز و مرز خسروی در غرب) تجمع کرد تا قبل از پذیرش آتشبس، طرح صدام را بهصورت ضربالاجل اجرا کند.
بنا به اظهار مهدی برائی مسئول ستاد اطلاعات منافقین، ارتش عراق در این مدت 2000 تانک T55 ، T65و T72 را به همراه سایر اداوت زرهی دیگر در مرز طلائیه در جنوب ایران برای تصرف شهر اهواز (به عنوان برگ برنده مذاکرات صلح) مستقر کرد و جبهه غرب تا شهر سر پل ذهاب، تنگه کل داود و گردنه پاتاق را برای باز کردن مسیر نیروهای آنها مورد هجوم قرار داد.
منبع:
رد پای اهریمن، صمد نظری، انتشارات انجمن نجات، تهران، 1390.